مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
إنّ الحمد لله نحمده ونستعينه ونستغفره، ونعوذ بالله من شرور أنفسنا، ومن سيئات أعمالنا.
کسی که خداوند او را هدایت دهد هیچ کس نمیتواند وی را به وادی ضلالت بکشاند و هر که را او گمراه کند کسی هدایتگر وی نخواهد بود. شهادت میدهم که معبود راستین فقط (الله) است و محمد جبنده و فرستاده اوست، که خداوند او را برای رحمت و هدایت و خیر فرستاد تا دینش را بر سایر ادیان بشر چیره کند و با یاران خردمند و دانایش که ستارههای روشنی بودند او را یاری کرد و آنها را برای مؤمنان رحمت و در مقابل کافران محکم و استوار قرار داد، و فقط افراد مومن و پرهیزکار آنها را دوست خواهند داشت و تنها منافقان و گمراهان از آنان کینه به دل خواهند داشت.
اما بعد:
از زمانی که خداوند اسلام را آشکار کرد و به پیروانش عزت داد، دشمنان این دین با ادیان و آرای گوناگون همواره علیه آن و پیروانش توطئه میچینند. علت آن حسد، کینه، بغض و شکی است که دلهایشان مالامال از آن است. به همین دلیل روشهایشان در مبارزه با این دین گوناگون و حیلههایشان متعدد است به ویژه از زمانی که در جنگ نظامی رو در رو و در مقابل لشکریان اسلام شکست خوردهاند. از جملهی مکرها و حیلههایشان، ترور خلفا، حکام، (علما و اندیشمندان [۱]بوده است که اولین قربانیان آن سه نفر از خلفای راشدین یعنی عمر و عثمان و علی شهستند. عمر به دست یک زردشتی کینهتوز به قتل رسید، عثمان به وسیله یک توطئه یهودی شهید شد که رهبر آن عبدالله بن سبا یهودی [۲]بود. علی نیز به دست یک بدعتگزار سرکش به قتل رسید که از پیروان (ذی الخویصره) بود که از پیامبر خدا جانتقاد میکرد و در روز حنین او را متهم به عدم رعایت عدالت در تقسیم غنایم نمود. [۳]
از نمونه آن توطئهها تلاش در ایجاد دو دستگی میان مسلمانان و تفرقهاندازی میان آنان به وسیله دروغ پراکنی، افترا، دروغ بستن بر خلفا و حکام و تباه کردن قلوب عموم مردم علیه آنان با روشهای گوناگون مکر و فریب است تا بتوانند عامه مردم را بفریبند. همچنان که ابنسبا در دوران عثمان این کار را کرد و شهرهای مختلف را درنوردید و مردم را علیه او تحریک کرد و با تظاهر به امر به معروف و نهی از منکر از او و والیانش انتقاد میکرد که این امر سرانجام به شهادت عثمانسمنجر شد که این اولین جرقههای فتنه بود که بعد از آن اختلاف، تفرقه، دو دستگی و کشتار در میان امت ادامه یافت.
اما خطرناکترین روش این فتنه و مکر بزرگ دشمنان دین، سست کردن بنیان عقیده راستین در میان مسلمانان بود که به وسیله اظهار محبت این یهودی مکار به اهل بیت [۴]صورت گرفت. او ادعا میکرد که بعد از پیامبر جسزاوارترین مردم برای خلافت اهل بیت و نزدیکان او هستند که میتوانند در امر امت سزاوار تصرف باشند. طولی نکشید که ادعای وصیت کرد مبنی بر این که پیامبر جخلافت را به علی واگذار کرده و نصی روشن درباره آن به جا گذاشته است و یاران پیامبر خلافت را غصب و با نادیده گرفتن حق علی به او ظلم کردهاند. لذا از سه خلیفه پیش از علی برائت جسته و مردم را به این عقیده دعوت میکردند.
بعد از شهادت علی سبه «رجعت» اعتقاد پیدا کردند و میپنداشتند که علی از دنیا نرفته است و قبل از قیامت بازخواهد گشت و از دشمنانش انتقام خواهد گرفت. [۵]
در نتیجه دعوت این یهودی در پس پرده محبت و دوستی اهل بیت انجام گرفت و مبنای عقیدهای شد که همان عقیده رافضیان [۶]است.
بنابراین علمای محقق فرقه شناس بر این باورند که: رافضیان جزو یهودیان هستند. اولین کسی که در اسلام بدعت رفض را ایجاد کرد، عبدالله بن سبأ یهودی بود.
شیخ الاسلام ابنتیمیه/میگوید: دانشمندان بر این باورند که آغازگر (رفض) عبدالله بن سبا زندیق است که به اسلام تظاهر میکرد اما در باطن یهودی بود. او میخواست اسلام را به تباهی بکشاند، همچنانکه پولس نصرانی در مسیحیت فتنه ایجاد کرد. زیرا او هم در اصل یهودی بود و مسیحیت را فاسد و تحریف نمود. [٧]
علمای قدیمی بزرگِ شیعه، مانند اشعری قمی، کافی، کشی، نوبختی و علمای متأخرشان مانند مامقانی به این حقیقت اعتراف کردهاند و در نوشتههایشان این عبارت را آوردهاند: «گروهی از یاران دانشمند علی÷، آوردهاند که عبدالله بن سبأ یهودی بود و اسلام آورد و ولایت علی÷را برگزید، او هنگامی که یهودی بود به همین امر را درباره یوشع بن نون بعد از موسی÷اعتقاد داشت و بعد از اسلام آوردن بعد از وفات پیامبر جنیز شبیه آن را تکرار نمود و او اولین کسی است که امامت منصوص علی÷را اظهار نمود. به همین دلیل کسانی که مخالف شیعه بودند گفتند که: اصل رفض از یهودیت گرفته شده است» [۸].
آثار یهودیت در عقیده شیعه از تشابه فراوان میان آن دو واضح است. عقاید وصایت، رجعت، بداء و تقیه که از اصول عقیده شیعه است، نمونههایی واقعی از ارتباط عقیده شیعیان با یهودیت است.
گستاخی و جسارت شیعیان نسبت به کتاب خداوند که به تحریف آن معتقدند، رواج دروغ به شکلی فوق العاده در میان آنها، نفاق، وارد کردن طعن نسبت به برگزیدگان این امت و متهم کردن آنها به ظلم و دشمنی، نداشتن میانهروی در دوستی و دشمنی، از جمله صفات شیعیان است که آنها را از یهود به ارث بردهاند.
علما در گذشته و حال با عبارات متعددی این موضوع را خاطر نشان کردهاند که در اینجا مجال ذکر آن نیست [٩]. اما در اینجا هدف بیان این موضوع است: که این فرقه از بدعتگذارترین و گمراهترین فرقههای منتسب به اسلام است و علت آن پیدایش آن به دور از اسلام و دوری عقایدش از حقایق ایمان میباشد.
به همین دلیل دانشمندان مسلمان به شدت درباره آنها هشدار داده و چنان آنها را مورد ملامت و مذمت قرار دادهاند که با هیچ فرقهای چنین نکردهاند. علت این امر شناخت و آگاهی آنها از خطر بزرگ این فرقه برای اسلام و دوری آنها از دین است.
عامر شعبی میگوید: «شما را نسبت به آرای گمراه کننده هشدار میدهم، که بدترین این اعتقادات آنها رفض و تشیع است زیرا در میان آنها یهودیانی وجود دارند که با تظاهر به اسلام میخواهند گمراهیهای خود را زنده نگه دارند، همچنان که پولس پسر چارل پادشاه یهودی تظاهر به مسیحیت کرد تا گمراهیهایش را زنده نگه دارد ... آنها به خاطر میل و یا ترس از خداوند مسلمان نشدهاند، بلکه به خاطر انتقام از مسلمانان به اسلام تظاهر کردهاند» [۱۰].
از طلحه بن مصرف روایت شده است که گفت: «ازدواج با زنهای شیعه صحیح نیست و گوشت ذبح شده توسط آنان را نباید خورد چون آنها اهل رده (مرتد) هستند» [۱۱].
از امام مالک درباره رافضیان سؤال شد او در پاسخ فرمود: «با آنها سخن مگو و از آنها روایت مکن، زیرا دروغ میگویند» [۱۲].
از ابو یوسف [۱۳]روایت شده است که میگوید: «من در پشت سر جهمی، رافضی، قدری و معتزله نماز نمیخوانم» [۱۴].
از امام شافعی روایت شده است که میگوید: «در میان فرقه ها، هیچ فرقهای را در ادعایشان دروغگوتر و در شهادت دروغ گستاختر از رافضیان ندیدهام» [۱۵].
قاسم بن سلام میگوید: «با مردم معاشرت کردم و با اهل کلام صحبت کردم. اما کثیفتر، زشتتر، سستدلیلتر و احمقتر از رافضیان ندیدهام.» [۱۶]
از امام احمد (ابن حنبل) درباره فردی پرسیده شد که ابوبکر و عمر و عایشه را ناسزا میگوید. امام گفت: که «او را مسلمان نمیدانم.» [۱٧]
از امام بخاری روایت شده است که فرمود: برایم اهمیتی ندارد که پشت سر جهمی و رافضی نماز بخوانم یا پشت سر یهودی و مسیحی به آنها سلام نباید داد و به دیدارشان نباید رفت و با آنها ازدواج نباید کرد و آنها را نباید به شهادت و گواهی طلبید و گوشت حیوان ذبح شده توسط آنها را نباید خورد. [۱۸]
شیخ الاسلام ابنتیمیه در منهاج السنه [۱٩]درباره شیعیان میگوید: خداوند گواه است و گواهیاش کافی است که در میان همه فرقههای منتسب به اسلام با همه بدعت و گمراهیشان هیچ فرقهای، شرورتر،جاهلتر، دروغگوتر، ظالمتر، نزدیکتر به کفر، فسق و گناه و دورتر از حقایق ایمان، از رافضیان وجود ندارد.
گفتههای دانشمندان در نکوهش رافضیان فراوان و مشهور است. من در اینجا نمونه هایی را ذکر کردم و مقدار بیشتری از آن را در بخش مستقلی در این کتاب گرد آوردهام و سعی کردهام بر اساس زمان و مکان متنوع باشند تا اجماع امت بر نکوهش این فرقه دانسته شود. [۲۰]
خطر شیعه در چند موضوع خلاصه میشود:
اول: آنها مردم را به عقیده خود دعوت میکنند و دعوتشان را در پرده محبت اهل بیت پوشاندهاند و برای نشر افکار و عقاید فاسدشان از عواطف مسلمانان درباره اهل بیت سوء استفاده میکنند.
دوم: اینکه اساس دینشان تقیه است که مظهر دورنگی و نفاق خالص است و باید پرسید فرق تقیه و نفاق چیست؟ و آنها با اظهار موافقت، محبت و همدردی مسلمانان را میفریبند و عقاید حقیقی خود را اظهار نمیکنند. به همین دلیل بعضی از اهل سنت فریب آنها را خورده و با آنها همکلام و همنشین شده و به سوی آنها تمایل پیدا کردهاند، تا جایی که بعضی از آنان در منجلاب عقیدهشان گرفتار شدهاند.
سوم: در روایت اخبارشان دروغ میگویند و به خاطر دفاع از عقیده خود دروغ را روا میشمارند و به همین دلیل کتابهایشان مملو از روایتهای ساختگی است که به دروغ به رسول خدا جو ائمه اهل بیت نسبت میدهند. آنان حتی به کتاب خدا زبان درازی کرده و به خاطر ترویج عقاید باطل و بدعتهایشان سخن از تحریف و تبدیل آن گفتهاند و بعضی از عوام نیز فریب آنها را خورده و در اصول دین دچار اشتباه شدهاند.
چهارم: رافضیان با شگردهای متنوع دعوت خود را به پیش میبرند و با ریاکاری مردم را میفریبند و روشهای بسیار زیادی را به کار میبرند. به طوری که در هر عصر و زمانهای به آن شکلی میدهند و زمانی که مردم حقایق آن را شناخته و آنها را رسوا کنند به روش دیگری روی می آورند و دقیقاً مانند یهودیان دست به حیله دیگری میزنند.
از روشهای بسیار مکارانه آنها گذاشتن القاب و کنیههایی است که علمای اهل سنت بدان مشهور شدهاند بر بعضی از علمای خودشان تا مردم را فریب دهند. در نتیجه مردم اقوال بعضی از رافضیان را به آن امام مشهور نسبت میدهند.
مانند: گذاشتن نام (السدی) بر یکی از علمای خودشان به نام: (محمد بن موران) تا با نام امام مشهور اهل سنت (اسماعیل بن عبدالرحمن السدی) اشتباه شود. اما دانشمندان با اطلاق (سدی بزرگ) بر امام اهل سنت و (سدی صغیر) بر عالم شیعه بین آن دو تمییز قائل شدهاند. به هر حال بعضی از مردم در اینباره دچار اشتباه شده و آن امام جلیلالقدر را به تشیع متهم کردهاند که او از این تهمت مبراست. [۲۱]
همچنین اطلاق لقب (طبری) بر (محمد بن رستم) که یکی از علمای آنهاست و گذاشتن کنیه (ابوجعفر) بر او تا با امام جلیل القدر (محمد بن جریر طبری) در اسم و هم در کنیه و لقب همنام شود که این امر سبب فریب و اشتباه مردم شده است. تا جایی که امام حافظ احمد بن علی سلیمانی، امام طبری را به رفض و شیعه متهم کرده است. در حالی که او از مبراترین و دورترین مردم از تشیع است. ولی امام حافظ سلیمانی دچار لغزش شده و او را با عالم رافضی یکی دانسته است که امام ذهبی/به این امر اشاره کرده است. [۲۲]
همچنین نیز یکی از علمای خود که عبدالله نام داشته لقب (ابن قتیبه) اطلاق کردهاند تا نامش مشابه نام عبدالله بن مسلم بن قتیبه، از علمای بزرگ و ثقات اهل سنت شود و برای مکر و خدعه بیشتر این عالم شیعه کتابی تالیف کرده و برای کم کردن ارزش کتاب ابن قتیبه نام آن را (المعارف) را بر آن نهاده است تا با کتاب ابن قتیبه/همنام شود. [۲۳]
از دیگر روشهای فریبکارانهشان این است که بعضی از کتابها را خود نوشته و به یکی از ائمه اهل سنت نسبت میدهند که در آن افتراهایی وجود دارد که سبب طعن بر اهل سنت میشود. مانند «المختصر» که منسوب به امام مالک است در حالی که آن را یکی از شیعیان نوشته و در آن ذکر کرده که مالک برده میتواند با آن لواط کند. [۲۴]
از دیگر حیلههایشان این است که ابیاتی را به اشعار امامان اهل سنت اضافه میکنند تا او را شیعه جلوه دهند. همچنانکه بعضی از شیعیان پیشین این امر را درباره اشعار منسوب به امام شافعی انجام دادهاند که امام سروده است:
يا ركباً قف بالمحصب من مني
واهتف بساكن ضيفها والناهض
آن فرد شیعی بر آن چنین افزوده است:
قف ثم ناد بأنني لمحمد
وصيه و نبيه لست بباغض
أخبرهم أني من النفر الذي
لولاء أهل البيت لست بناقض
وقل ابن ادريس بتقديم الذي
قدمتوه علي علي مارضي
[۲۵] رکیک بودن این ابیات اخیر دلیلی قاطع است که نشان میدهد این اشعار از امام شافعی/نیست.
به همین دلیل و دلایل فراوان دیگر شیعیان از خطرناکترین، فتنه انگیزترین و گمراهترین فرقهها در میان امت اسلامی به شمار میآیند به ویژه اینکه عامه مردم از حقیقت و فساد اعتقاداتشان آگاه نیستند.
در دوران معاصر شیعیان برای فریب افرادی بیاطلاع از میان اهل سنت روشها وحیلههای تازهای در پیش گرفتهاند و با عقیده فاسد و کهنه خود بر آنها تاثیر گذاشتهاند.
از جمله آنها ادعای دعوت به تقریب بین اهل سنت و شیعه و دعوت به فراموشی اختلافات بین فریقین را سر دادهاند و این دعوت چیزی جز نیرنگی تازه برای دعوت به تشیع و نشر آن مفاسد در میان اهلسنت نیست. زیرا شیعیان از هیچ کدام از عقاید خود دست برنخواهند داشت و کوتاه نمیآیند. اما به فضل و توفیق الهی نیز طولی نکشید که حقیقت این دعوت نیز آن ظاهر شده و شکست خورد که علت آن تلاشهای متوالی دانشمندان مخلص بود که نسبت به این مکر هشدار داده و حقیقت آن را برای مردم روشن کردند.
در سالهای اخیر و بعد از شکست دعوت به تقریب میان اهل سنت و شیعه، شیعیان با چهره حقیقی خود در روش فریبکارانه جدیدی ظاهر شدهاند که نمایانگر آن مردی مجهول و ناشناخته است که در میان دانشمندان کسی او را نمی شناسد. او مدعی است که در آغاز سنی بوده و خداوند او را به عقیده تشیع هدایت کرده و دعوت به عقیده آنان را آغاز کرده است او که طعنهای متعددی بر باورهای اهل سنت وارد کرده و تلاش میکند مردم را از عقائد اهل سنت دور سازد. او در این کار به زشت گویی فراوان درباره یاران گرامی پیامبر و متهم کردن آنها به کفر و ارتداد میپردازد و از طریق کتابهای فراوان مملو از اکاذیب و اباطیل و گمراهی و فریبی که نوشته و آنها را منتشر کرده است، این کار را انجام داده است ...
نام این فرد دکتر محمد تیجانی سماوی است و ادعا میکند که اهل تونس است و بر جلد کتابهایش بعد از ذکر نامش نوشته شده است (دکترای فلسفه از دانشگاه سربون پاریس) همچنین شنیدهام که اکنون بعد از اخراج از تونس در بلژیک زندگی میکند. کتابهایش عبارتند از:
۱- آنگاه هدایت شدم ثم اهتديت
۲- همراه با راستگویان لأكون مع الصادقين
۳- از اهل ذکر بپرسید فاسالوا أهل الذكر
۴- اهل سنت واقعی الشيعه هم أهل السنه
همه این کتابها دارای حجم متوسط بوده و چاپ عربی کتاب اولی ۲۲۳ صفحه، دومی ۳۴۸ و سومی ۳۵۴ و چهارمی ۳۲٧ صفحه است که توسط انتشارات (موسسه الفجر) در لندن منتشر شدهاند.
من این کتابها را مطالعه کرده و از مطالعه آنها به این نتیجه رسیدهام که:
۱- مؤلف گذشته از اینکه جزو اهل علم نیست، بلکه نسبت به علوم شریعت و اهداف آن جاهل است، و در خوشبینانهترین حالت [ و با حسن ظن نسبت به شخصیت او ] او از کسانی است که در مدارس فکری معاصر پرورش یافته که این از اسلوب او در بررسی مسائل، روش استدلال، چگونگی برخورد با نصوص و عدم تمییز بین احادیث صحیح و ضعیف روشن است. زیرا گاهی احادیث را فقط از راه عقل و یا به مجرد ذکر آن در کتب سنت، صحیح میداند!
آنچه نادانی و جهالت او را تائید میکند، این است که او خود تصریح میکند که او کتاب بخاری و مسلم و بقیه کتب مشهور حدیث را در دسترس نداشته و با آنها آشنایی نداشته است. و هنگام بازگشت از عراق و ارتباط با بعضی از علمای شیعه که به پندار خود بعضی از طعنها را بر صحابه وارد کردهاند که در صحیحین ذکر شدهاست با این کتابها آشنا شده است. به همین دلیل برای اطمینان از این موضوع و تأیید آن اقدام به تهیه کتابها کرده است. میگوید: (به پایتخت سفر کردم و در آنجا صحیح بخاری و مسلم، مسند امام احمد، صحیح ترمذی، موطا مالک و بقیه کتب مشهور را در آنجا خریداری کرده و منتظر بازگشت به منزل نشدم و در میان راه تونس و قفصه در اتوبوس کتاب بخاری را ورق زده و به دنبال (رزیه الخمیس) بودم. [۲۶]
۲- مؤلف در عقیده تازهاش که به گمان خود هدایت شده است یک شیعی گستاخ است که با صراحت از عقیده شیعیان دفاع کرده و خود را به آن منسوب میداند و از عقیده اهل سنت و صحابه تبری جسته و صراحتاً از ارتداد همه آنها به جز تعداد اندکی سخن رانده است.
چنانکه میگوید: «بسیار مطالعه کردم تا اینکه قانع شدم که شیعه امامیه بر حق هستند. به همین دلیل شیعه شدم و به برکت الهی بر سفینه اهل بیت سوار شده و به ریسمان ولایت آنها چنگ زدم. زیرا بحمدالله در میان آنها صحابه که در نزد من ارتداد آنها ثابت شده است و جز اندکی نجات نیافتند، جایگزین خوبی یافتم». [۲٧]
۳- مؤلف از نظر نقل معلومات از منابع، پرداختن به آرا و نظرات و مرتب کردن آنها در فصول مربوطه و ارتباطش با آنها از روش علمی تالیف و تصنیف پیروی نکرده است. زیرا کتابش جز در مواردی بسیار اندک از توثیق و نقل درست معلومات از منابع و ارجاع به مصادر و منابع مربوطه خالی است .حتی اگر گاهی به کتابی ارجاع می دهد آن ارجاع نیز ناقص بوده و مقصود را ادا نمیکند. اما در ذکر کردن آرا، آنها را زیر عنوانهای جداگانهای آورده که با مطالب پیش و پس از خود هیچگونه ارتباطی ندارند. حتی فصلی را گشوده و عنوانی به آن داده است. اما در آن مسائلی دیگر را مطرح میکند که هیچ ارتباطی با عنوان فصل ندارند. لذا کتابهایش به مقالههای متنوعی شبیه است که بدون ترتیب و تهذیب گردآوری شده است، در لابه لای نقد روش مؤلف، نمونههایی از آن را برای مثال آوردهام.
۴- محور اصلی مطالب کتابهای تیجانی مسأله صحابه است که کتابهای شیعیان نیز همواره چنیناند و موضوع آن عبارت از دو جنبه است:
الف) غلو شدید درباره علی و فرزندانش و استدلال نمودن به مجهولات و منکراتی که هیچ بهرهای از ثبوت و صحت ندارد.
ب) نسبت دادن اتهام زشت و زننده به صحابه و در اینباره عمده استدلالشان به کتابهای تاریخی است که بیشتر آنها دروغهایی است که به صحابه نسبت داده میشود و ساخته و پرداخته خود رافضیان و زنادقه است و اندکی از آن اخبار درست است که نمیتوان آن را طعن به صحابه دانست.
مؤلف در اینباره مطالب جدیدی را ذکر نکرده است بلکه او به طعنها و افتراهای مذکور در کتابهای شیعیان را تکرار و ادعا کرده است که از راه بحث علمی جدی به آنها دست یافته است که در این مورد آشکارا دروغ میگوید بلکه حتی من تردید دارم که او به تنهایی این کتابها را نوشته باشد، زیرا در آنها تناقضهای فراوانی وجود دارد که نمونههای آن را به طور مفصل در هنگام نقد مؤلف و اسلوب او خواهم آورد. لذا بعید نمیدانم که خوئی و صدر و دیگر علمای معاصر شیعه در اصل فکر نوشتن این کتب و تالیف آنها مشارکت کرده باشند، به ویژه اینکه مؤلف تصریح کرده است که بعد از اینکه در عراق با آنها ارتباط برقرار کرد و مقادیر زیادی از کتابهای شیعه را در اختیار او گذاشتند اقدام به بحث و تحقیق کرده است.
بنده به تأمل و تفکر در این کتابها و اشتباهات و گمراهیهای فراوانشان پرداختم و شنیدم شیعیان بسیار تلاش میکنند تا با ترجمه و چاپ آنها به زبانهای متعدد آنها را در همه جا و به ویژه مناطق متعددی منتشر کنند که از وجود دانشمندان و عالمان خالی است تا به مردم هشدار دهند و آنها را متوجه باطل و بیاساس بودن آنها کنند. متاسفانه مردم ناآگاه آنها را میخوانند. به همین دلیل تصمیم به نقد این کتابها، نوشتن ردی بر آنها و کشف دروغگویی و فریبکاری نویسندهشان گرفتم تا امت را نصیحت و از سنت دفاع کرده باشم.
اگر چه ترجیح میدادم که یکی از علمای امت اسلامی این کار را به عهده میگرفت. اما مشغولیت علما به کارهای بزرگتر، مرا برآن داشت که با وجود ضعف و کاستیهایهایی که در خود میبیننم برای این کار بهپاخاسته و به خاطر دفاع از سنت و کسب ثواب بدون اینکه بر مقام علما گستاخی کنم، خود را بدانها شبیه کنم.
به همین دلیل شروع به مطالعه کتب چهار گانه کرده و موضوعهایی را که نیاز به نقد دارد جدا کردم. سپس آن ادله را گردآوری کرده و سخنان اهل علم را درباره هر مسالهای گرد آوردم تا به طور کامل آن را رد کند، و من آنها را بر حسب موضوع و بدون توجه به کتب وارده ذکر کردم که آغازی بر نقد آنها در یک کتاب بر حسب ترتیب موضوع است.
سپس مصلحت در آن دیدم که بر هر یک از آن کتابها نقدی جداگانه نوشته شود، چون شنیدم آن کتابها در مناطقی منتشر شده و هنوز به مناطق دیگر نرسیده است، بنابراین نمیخواستم هنگام پرداختن و نقد برخی مسائل به انتشار آنها در سرزمینهایی کمک کنم که این شبهات هنوز به مردم آنجا نرسیده است، در ضمن این روش کار خوانندگان را نیز برای یافتن مسائل مطرح شده در هر کتاب جداگانه نیز آسان میکند.
کتابی که در دستان شماست ردی بر کتاب اول تیجانی به نام (آنگاه هدایت شدم) است که گمراه کنندهترین، و یاوهگوترین و فریبندهترین کتاب اوست. به طوری که هر مسألهای از آن را پیگیری کرده و سپس با دلیل درست و خبر موثق و حجت قانعکننده شبهات مطرح شده را رد کردهام تا حق ظاهر و باطل نابود شود. زیرا باطل نابود شدنی است. سپاس برای خداوند به خاطر نعمتهایش که اول و آخر کار را آسان نمود.
اما قبل از آغاز اصل بحث، مقدمهای را که شامل مباحث مفید و سودمند است تقدیم میکنم که شامل شش بخش است:
بخش اول: تعریف شیعه رافضی
بخش دوم: پیدایش شیعیان رافضی و بیان نقش یهودیان در به وجود آمدن آن.
بخش سوم: مختصری درباره مهمترین عقاید شیعیان رافضی.
بخش چهارم: بدگویی رافضیان از امامان اهلسنت.
بخش پنجم: دیدگاه اهلسنت درباره شیعیان رافضی و عقایدشان.
بخش ششم: نقد کلی بر مؤلف و روش او در تألیف کتابهایش.
این کتاب را (الانتصار للصحب والال من افتراءات السماوی الضال) نام نهادم و از خداوند میخواهم همچنانکه با لطف و کرم خودش مرا در انجام این کار موفق کرد آن را عمل خالصی کند و بر من منت کند و آن را قبول نماید و برای کسانی که آن را می خوانند مفید و سودمند گرداند و با این کتاب مکر مکاران و شبهه های اهل بدعت را ویران کند که او شنوا و نزدیک و پذیرا است و شایستگی پذیرش دعا را دارد.
مدخل که شامل شش بخش زیر است:
بخش اول: تعریف شیعه رافضی
بخش دوم: پیدایش شیعیان رافضی و بیان نقش یهودیان در به وجود آمدن آن
بخش سوم: مختصری درباره مهمترین عقاید شیعیان رافضی
بخش چهارم: بدگویی رافضیان از امامان اهلسنت
بخش پنجم: دیدگاه اهلسنت درباره شیعیان رافضی و عقایدشان
بخش ششم: نقد کلی بر مؤلف و روش او در تألیف کتابهایش
[۱] عبارت داخل پرانتز از مترجم است. [۲] بعضی از شیعیان و برخی از خاور شناسان به انکار این فرد یهودی پرداختهاند که به اسلام تظاهر میکرد اما انکارشان پایه درست و محکمی ندارد بلکه وجود این شخص مورد اتفاق جمهور مورخین است، حتی به روایت کتب شیعه امام جعفر صادق او را نفرین کرده است.(مترجم). [۳] برای آگاهی از تفاصیل این واقعه به کتاب البدایه والنهایه از ابنکثیر ٧/۱۴۱، ۱٩۲، ۳۳۸ مراجعه کن. [۴] مقصود اهل بیت پیامبر خدا جاست، اگر چه حتی این کلمه را نیز تحریف و افراد معینی از اهل بیت را انتخاب کردهاند، که این خود برخلاف عرف و زبان عرب و شرع اسلام است، چون اهلبیت پیامبر شامل همه آنها از جمله همسران اوست. (مترجم). [۵] نگا: تاریخ طبری ۴/۳۴۰، (البدایه و النهایه) از ابن کثیر ٧/۱٧۴. [۶] کلمه رافضی به شیعیانی اطلاق گردید که از زید بن علی به خاطر احترامش به ابوبکر و عمر از او جدا شدند، و لذا زیدیان به آنها رافضی لقب دادند و امروزه به شیعیان اثنی عشری اطلاق میشود. (مترجم). [٧] مجموع الفتاوی ۲۸/۴۸۳. [۸] المقالات و الفرق: اشعری قمی ص ۲۱، رجال الکشی ص ٧۱، فرق الشیعه، نوبختی ص ۲۲ تنقیح المقال، مامقانی ۲/۱۸۴. [٩] مراجعه شود به : شرح اصول اعتقاد اهل السنه، لالکائی ۸/۱۴۶۱-۱۴۶۳، منهاج السنه، شیخ الاسلام ابنتیمیه ۱/۲۳-۲٧، و از پژوهش های معاصر مراجعه شود به: بذل المجهود فی اثبات مشابهه الرافضه للیهود. عبدالله الجمیلی ۱/۱۵۳-۱۶۴. [۱۰] لالکائی، شرح اصول اعتقاد اهل السنه ۸/۱۴۶۱، خلال، السنه ۱/۴٩٧. [۱۱] ابن بطه: الابانه الصغری ص ۱۶۱. [۱۲] شیخ الاسلام ابن تیمیة آن را در منهاج السنته ۱/۶۱ نقل کرده است. [۱۳] شاگرد بزرگ امام ابوحنیفه و قاضی دولت عباسی. [۱۴] لالکائی، شرح اصول اعتقاد اهل السنه ۴/٧۳۳. [۱۵] ابن بطه: الابانه الکبری ۲/۵۴۵،لالکائی :شرح اصول اعتقاد اهل السنه ۸/۴۵٧. [۱۶] خلال السنه ا/۴٩٩. [۱٧] همان منبع ۱/۴٩۳. [۱۸] خلق افعال العباد در ضمن کتاب ( عقائد السلف) گردآوری: النشار ص ۱۲۵. [۱٩] منهاج السنه ا/ ۱۶۰، این کتاب را آیت الله برقعی با نام (رهنمود سنت در اهل بدعت) خلاصه و ترجمه کرده که در خارج از ایران چاپ و منتشر شده است. (مترجم). [۲۰] ص ۱۱۲-۱۵۳. [۲۱] سرگذشت آن در میزان الاعتدال ذهبی ۱/۲۳۶و۴/۳۲ دیده میشود. و امام دهلوی/بر این اسلوب در کتاب خود مختصر تحفه اثنی عشریه اشاره نموده است. [۲۲] نگا: میزان الاعتدال ۳/۴٩٩. [۲۳] مراجعه شود به مختصر تحفه ی اثنا عشریه ص ۳۲، و بعضی از محققان معاصر نسبت کتاب (الامامه و السیاسه) را به ابن قتیبه انکار نموده اند، دکتر علی بن نفیع العلیانی در تالیف خود (عقیده ی ابن قتیبه) ص ٩۰ میگوید: بعد از مطالعه کتاب الامامه و السیاسه با دقت تمام به این نتیجه رسیدم که مولف آن = =یک رافضی خبیث است که = =میخواسته آن را در میان کتب ابن قیتبه جا دهد، و بنده (مؤلف) معتقدم: بعید نیست که آن از تالیف ابن قتیبه رافضی باشد، خداوند داناتر است. [۲۴] مراجعه شود به: مختصر تحفه اثنا عشری ص ۳۴. [۲۵] مراجعه شود به: منبع سابق ۳۴-۳۵. [۲۶] ثم اهتدیت: آنگاه هدایت شدم ص ۸۸ [۲٧] ثم اهتدیت: آنگاه هدایت شدم ص ۱۵۶