دفاع از آل و اصحاب پیامبر

فهرست کتاب

بیان ادعای تیجانی مبنی بر وجود اجماع بر فضل و امامت علی و فقدان این اجماع درباره ابوبکر

بیان ادعای تیجانی مبنی بر وجود اجماع بر فضل و امامت علی و فقدان این اجماع درباره ابوبکر

تیجانی در ص ۱۶٧ می‌گوید:

«۳- علی به پیروی سزاوارتر است :

یکی دیگر از دلایلی که برایم سبب روشنی وترک سنت آبا و اجداد شد مقایسه عقلی و نقلی میان علی بن ابی‌طالب و ابوبکر بود… من کتب فریقین را نگاه کردم و اجماع را جز به نفع علی بن ابی‌طالب نیافتم، که شیعیان و اهل سنت به خاطر نصوصی که در مصادر منابع آمده است بر امامت علی بن ابی‌طالب اجماع کرده‌اند، در صورتی که جز اهل سنت کسی به امامت ابوبکر قایل نشده است.

همچنان که بسیاری از مناقب و فضایلی که شیعیان درباره علی بن ابی‌طالب آورده‌اند دارای اسناد صحیح و ثابت در کتب مورد اعتماد اهل سنت بوده و از طرق متعدد نقل شده که شکی در آن راهی ندارد، و جمع فراوانی از صحابه فضایل امام علی را آورده‌اند تا جایی که احمد بن حنبل می‌گوید: برای هیچ کدام از اصحاب رسول خداجآن قدر فضایل وارد نشده است که برای علی بن ابی‌طالب آمده است.

قاضی اسماعیل و نسایی و ابو علی نیشابوری گفته اند: درباره هیچ کدام از صحابه با اسانید صحیح آنچه برای علی آمده است وارد نشده است.

اما درباره ابوبکر کتب فریقین را نگاه کردم، در کتب اهل سنت که معتقد به فضایل او هستند آنچه را که مساوی فضایل امام علی باشد نیافتم. جز اینکه فضایل ابوبکر در کتب تاریخی به نقل از دخترش عایشه آمده است که موضعگیری او درباره امام علی مشهور است، ‌و او در هر صورت سعی دارد که پدرش را تقویت کند حتی اگر با احادیث جعلی باشد و غیر از فضایلی که عبدالله بن عمر روایت کرده است که او نیز از کسانی است که از امام علی دور است و بعد از اینکه صحابه بر بیعت با علی اجماع کردند بیعت با او را نپذیرفت و می‌گفت: بهترین افراد بعد از رسول خدا، ابوبکر، سپس عمر و سپس عثمان است و بعد از آن هیچ برتری نیست و همه مسلمانان مساوی هستند. معنای این سخن این است که عبدالله بن عمر امام علی را با مردم اهل بازار مساوی قرار داده و او شخصی عادی است که داری فضل و فضیلتی نیست...».

در جواب این ادعا باید گفت این سخن، افترا، دروغ، ظلم و بهتان بزرگی را دربردارد و کسی که کمترین اطلاعی بر سیرت صحابه داشته و نصوص و اقوال علما را در آن مورد بشناسد آن را می‌داند و اگر کودنی و سبک عقلی و پست فطرتی و بی حیایی و گستاخی این رافضیان را بر دروغ و بهتان نمی‌شناختم از صدور چنین سخنی از عاقل تعجب می‌کردم که گمان او بر اینست که در بحث خود به نصوص صحیح استناد می‌کند، و ادعای انجام تحقیق علمی می‌کند و مردم را با این سخن مخاطب قرار می‌دهد که خاص و عام همه می‌دانند که این سخن، دروغ محض و افترا است.

اما گفته او که «کتب فریقین را گشتم و اجماع را جز برای علی بن ابی‌طالب ندیدم که سنی و شیعه بر امامت او اجماع کرده‌ و در صورتی که جز اهل سنت به امامت ابوبکر قایل نیست»؛ این گفته با دروغی که در بردارد؛ دلیل بر ادعای او بر بطلان خلافت ابوبکر نیست، چه اینکه از شروط صحت خلافت ابوبکر، اجماع همه فِرق بر آن نیست و شبیه این گفته، گفته یهود درباره مسلمانان است که می‌گویند: ما در صحت نبوت موسی متفق می باشیم و در نبوت محمد اختلاف داریم.

پس این دلیل بر صحت نبوت کسی است که مورد اتفاق ما بوده و دلیل بر بطلان نبوت کسی است که مورد اختلاف ماست. همچنین اگر مسیحیان نظیر چنین سخنی را درباره عیسی و محمد بگویند، چنین سخنی از اساس، فاسد است و فساد سخن تیجانی نیز مانند فساد سخن یهود و مسیحیان است.

امام دهلوی در (تحفه اثنی عشریه) در این موضوع به رد بر رافضه پرداخته و می‌گوید: یکی از حیله های آنان، این است که می‌گویند: فضایل اهل بیت و آنچه که در امامت علی آمده است مورد اتفاق فریقین است و این برخلاف فضایل سه خلیفه دیگر است که فضایل آن‌ها، جای اختلاف است. پس عاقل باید آنچه را که مورد اتفاق است، انتخاب نماید؛ بنا به حدیث «آنچه که تو را در شک می‌اندازد رها کن و آنچه را که مورد یقین است، بگیر».

جواب این است که این شبهه یهود و نصاری بوده که می‌گویند: نبوت موسی و عیسی در نزد فریقین مورد اتفاق است و این برخلاف نبوت محمد است. آنچه که این شبهه را باطل می سازد این است که چنگ زدن به متفق علیه و ترک مختلف فیه به مقتضای عقل وقتی صورت می گیرد که دلیل دیگری نباشد، و اگر دلیل دیگری یافت شد به آن اتفاق و اختلاف توجهی نمی‌شود. [۸۱۲]

می‌گوییم: این قاعده علاوه بر فسادی که دربردارد، مقدمه‌ای بر آن بنا شده که مسلم نیست، و صحیح نیست که امت اسلامی بر امامت علی اتفاق کرده‌ و بر امامت ابوبکر اختلاف کرده است؛ به دو دلیل:

اولاً: با توجه به موضعگیری عموم مسلمانان از سنی و شیعه و بقیه فرق امت اسلامی، بطلان این ادعا و صحت خلاف آن ثابت می‌شود؛ و آن اینکه امت اسلام در مورد امامت ابوبکر بیشتر از امامت علی اتفاق کرده‌ است، بلکه در مورد خلافت ابوبکر مخالفتی جز از جانب رافضیان وجود ندارد در صورتی که بسیاری از مسلمانان در خلافت علی اختلاف کرده‌ تا جایی که بعضی از فرَق مانند خوارج نسبت کفر و ارتداد را به وی داده‌اند، بعضی از فرقه‌های دیگری مانند ناصبی‌ها و امثالشان به فسق او رفته‌اند.

شیخ الاسلام ابن‌تیمیه در تأیید این موضوع و در رد بر رافضیان در ادعایشان مبنی بر اینکه امامت علی مورد اتفاق بوده و موافق و مخالف او را منزه دانسته‌اند می‌گوید: این دروغی آشکار است، چون مخالفان علی او را منزه ندانسته‌اند، بلکه منتقدان او از گروه‌های متعددی هستند و آنان از منتقدان ابوبکر و عمر و عثمان بهترند و منتقدان علی از غلوکنندگان درباره او نیز بهترند. خوارج بر کفر او اتفاق دارند و حال آنکه آنان در نزد همه مسلمانان بهتر از غلوکنندگانی هستند که قایل به الوهیت و یا نبوت او هستند. بلکه آنان و صحابه و تابعینی که با او پیکار کردند در نزد عموم مسلمانان از رافضه اثنی عشریه‌ای که معتقدند او امامی معصوم است بهترند. اما در میان امت اسلام جز رافضیان کسی نیست که از ابوبکر و عمر و عثمان انتقاد کند.

خوارج که علی را تکفیر می‌کنند با ابوبکر و عمر دوستی می‌کنند و برایشان دعای خیر می‌کنند، و مروانی‌ها که نسبت ظلم به علی سمی دهند و خلافت او را قبول ندارند، نیز با ابوبکر و عمر دوستی می‌ورزند با وجودی که آن دو از نزدیکان ابوبکر و عمر نیستند. پس چگونه گفته می‌شود که موافقان و مخالفان علی، او را بر خلاف سه خلیفه دیگر منزه دانسته‌اند.

روشن است که تأیید کنندگان ابوبکر و عمر و عثمان بزرگتر و بیشتر و برترند و منتقدان علی حتی آن‌هایی که او را به کفر و ارتداد نسبت داده اند فرقه‌های مشخصی هستند و آن‌ها از رافضیان دیندارتر و عالم‌ترند، و رافضیان چه از نظر علمی و چه از نظر عملی از آن‌ها پایین‌ترند و رافضیان را قدرت اقامه حجت بر آن‌ها نیست، همچنان که در جنگ توان مقابله با آن‌ها نداشتند. [۸۱۳]

بدین وسیله روشن می‌شود کسانی که خلافت ابوبکر را درست دانسته و معتقد به عدالت وی هستند، بیشتر از قائلین به امامت علی و معتقدین به عدالت او هستند. گذشته از این، در امامت ابوبکر و عدالت او در میان امت اسلام جز رافضیان کسی انتقاد نکرده است در حالی که در امامت و عدالت و حتی اسلام علی بعضی فرقه‌ها سخن گفته‌اند که آنان در دین خدا آگاه‌تر از رافضیان هستند اگر چه در اعتقادشان درباره علی گمراهند.

ثانیاً: موافقت اهل سنت با رافضیان در اعتقاد به امامت علی سرا قبول نداریم، چون رافضیان معتقدند که علی وصی پیامبر جو خلیفه بلا فصل اوست و خلفای قبل از او غاصب حق او بوده‌اند و بر او ظلم کرده‌ و خلافتشان غیر شرعی است.

اما اهل سنت معتقدند که علی خلیفه چهارم بعد از خلفای سه‌گانه یعنی ابوبکر، عمر و عثمان است و کسانی را که معتقد به تقدم علی بر یکی از آن‌ها باشد، گمراه می‌دانند. میان این دو عقیده تفاوت بس بزرگی است.

بنابراین هیچ توافقی بین اهل سنت و رافضیان در این مسأله نیست جز عدالت علی و اینکه از خلفای راشدین است. لهذا آنان از این قاعده هیچ سودی جز اثبات عدالت علی و خلافت او نمی برند و دیگر باورها و معتقدات‌شان در مورد علی مورد اختلاف میان آنان و بقیه امت اسلام می باشد که به دلیل دیگری غیر از این قاعده‌ای که بدان متمسک شده‌اند، نیاز دارد.

بنابراین بطلان ادعای رافضی در استدلال به اصل اتفاق و اختلاف میان اهل سنت و رافضیان برای خواننده روشن می‌شود. همچنین درمی‌یابیم که دلیل آنان همچنان که گذشت بی‌پایه و اساس است و این گذشته از دروغ بودنش در ادعای اتفاق امت بر خلافت علی و اختلاف در خلافت ابوبکر است که از خلال آن فساد گفته او و سقوط حجت او از اساس آشکار می‌شود.

اما ادعای او مبنی بر اینکه در کتب اهل سنت تحقیق کرده و فضایل ابوبکر را به اندازه فضایل علی ندیده است، در جواب باید گفت که او بدین وسیله پرده از جهالت رسواکننده خود برمی‌دارد و یا اینکه دروغ او در ادعایش روشن می‌شود؛ چون منکر این مسأله همانند منکر خورشید در وسط روز است، حتی پیشینیان این رافضی، با جهالت بزرگ و دروغ‌های فراوانی که دارند کسی را نمی‌شناسم که چنین اعتقادی داشته باشد؛ بلکه گمان عموم آن‌ها این است که آنچه که در کتب اهل سنت از فضایل ابوبکر و عمر و عثمان آمده همگی ساختگی و دروغ است، و آنان جرأت گستاخی این آقا را در دروغ و بهتان ندارند. خواننده‌ای که مایل به کشف دروغ‌های تیجانی است بیشتر از این نیاز ندارد که کتب مشهور اهل سنت را که مشهورترین آن‌ها صحیح بخاری و صحیح مسلم است ورق زده و فضایل وارده در مورد ابوبکر و علی را مقایسه کند تا به حقیقت موضوع و میزان علم این رافضی آگاه شود.

اینک احادیث و روایاتی در فضایل و مناقب ابوبکر می‌آورم که هیچکس از صحابه حتی کسانی که از علی برترند مثل عمر و عثمان با ابوبکر در این فضایل شریک نبوده‌اند، تا بطلان ادعای رافضی در این مورد روشن شود.

از آن جمله حدیثی است که بخاری و مسلم، از حدیث ابوسعید خدری روایت می‌کنند که می‌گوید: پیامبر جدر میان مردم خطبه خواند و گفت: خداوند بنده‌ای را میان دنیا و و آنچه که در نزد اوست اختیار داده است و آن بنده آنچه را که در نزد خداوند است برگزیده است، راوی می‌گوید: پس ابوبکر گریه کرد و ما از گریه او تعجب کردیم پیامبر خدا جاز بنده‌ای خبر می دهد که خداوند او را مخیر کرده‌ است و آن فرد مخیر رسول خدا جبود و ابوبکر از میان ما عالم‌تر بود آنگاه رسول خدا جفرمود: ابوبکر از همه مردم امین‌تر در مال و همراه با من است، اگر غیر از خدا دوستی را برمی‌گزیدم، بی‌شک ابوبکر را دوست خود قرار می‌دادم. اما برادری و مودت اسلامی است. در مسجد هیچ دری باز نشود جز ابوبکر. [۸۱۴]

در صحیحین از حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص آمده است پیامبر جاو را بر لشکر ذات السلاسل گماشت و گفت: پیش پیامبر جآمدم و پرسیدم که محبوب‌ترین فرد، نزد شما کیست؟ گفت: عایشه. گفتم: از میان مردها چه کسی است؟ گفت: پدر او. گفتم: بعد از آن‌ها چه کسی گفت: عمر بن خطاب، و سپس افرادی را ذکر نمود. [۸۱۵]

در حدیث ابودرداء آمده است که می‌گوید: من در نزد پیامبر جنشسته بودم که ابوبکر در حالی که دامن پیراهنش را گرفته و زانویش پیدا بود سر رسید. پیامبر جگفت که صاحب و یاور و همراه شما خبری دارد، آنگاه ابوبکر سلام کرد و گفت: ای رسول خدا، میان من و عمر بن خطاب قضیه‌ای اتفاق افتاد و من عجله کردم و الان پشیمان شدم، از او خواستم که مرا ببخشد، ولی او امتناع کرد. و برای این، پیش شما آمده‌ام. آنگاه پیامیر جسه بار گفت: خداوند تو را ببخشاید ای ابوبکر. سپس عمر پشیمان شد و به نزد ابوبکر رفت و از او جویا شد، گفتند: اینجا نیست. پس نزد پیامبر آمد و پیامبر جچهره‌اش را از او برگرداند تا اینکه ابوبکر به رحم آمد و بر روی زانویش خم شد و گفت ای رسول خدا، به خدا که ظلم من بیشتر بود (دو بار این گفته را تکرار کرد) سپس پیامبر جگفت: خداوند مرا به سوی شما فرستاد، مرا تکذیب نمودید ولی ابوبکر مرا تصدیق نمود، و با مال و جان خود با من همدردی و همیاری نمود. آیا یار مرا رها نمی‌کنید (دوبار این جمله را تکرار کرد) بعد از آن کسی او را آزار نداد. [۸۱۶]

ابن شاهین بعد از روایت این حدیث می‌گوید: ابوبکر در این فضیلت تنهاست و کسی با او شریک نیست. [۸۱٧]

در صحیحین از انس بن مالک از ابوبکر سآمده که می‌گوید: وقتی در غار بودم به رسول خدا جگفتم اگر یکی از آن‌ها زیر پایش را نگاه می‌کرد ما را می‌دید، فرمود: چه فکر می‌کنید ای ابوبکر، درباره دو فردی که سومین آن‌ها خداست. [۸۱۸]

در صحیحین از حدیث عایشه آمده است که پیامبر جفرموده است: «من قصد کردم (و یا خواستم) که به سوی ابوبکر و فرزندش قاصدی بفرستم فرستاده و عهد را به او واگذار کنم، تا کسی آرزو و ادعای [حکومت] نکند، و گفتم که خداوند [جز او] ابا می‌ورزد و مؤمنان دفاع می‌کنند و یا خداوند دفاع کرده‌ و مؤمنان ابا می‌ورزند [جز او را]». [۸۱٩]

- در حدیث ابوموسی اشعری آمده که می‌گوید: بیماری رسول خدا شدت گرفت، آنگاه فرمود: به ابوبکر دستور بدهید که بر مردم نماز بخواند. عایشه گفت: ای رسول خدا، ابوبکر مردی است نازک دل هنگامی که جای شما بایستد نمی‌تواند نماز بخواند. فرمود: به ابوبکر بگو که بر مردم نماز بخواند شما [زن‌ها] همچون زنان پیرامون یوسف هستید. راوی می‌گوید: ابوبکر در زمان حیات رسول خدا بر مردم نماز خواند.

- به علاوه، صحابه از جمله علی سشهادت داده‌اند که ابوبکر بهترین‌شان است؛ بخاری از حدیث محمد بن حنفیه آورده است که می‌گوید: به پدرم، علی به ابی‌طالب گفتم: چه کسی بعد از رسول خدا برتر است، گفت: ابوبکر. گفتم: سپس چه کسی؟ گفت: عمر. و ترسیدم که بگوید عثمان، گفتم سپس خودت؟ گفت: من جز یکی از مسلمانان نیستم. [۸۲۰]

- در خبر بیعت، عمر به ابوبکر گفت: «تو سرور و بهترین ما و محبوب ترین مرد از میان ما در نزد رسول خدا می باشید [۸۲۱]». و این در حضور گروهی از صحابه بود و کسی آن را انکار نکرد؛ بنابراین، این مسأله، اجماعی است.

- از ابن عمر روایت شده است که می‌گوید: ما در زمان پیامبر جکسی را با ابوبکر و سپس با عمر سو سپس با عثمان برابر نمی‌دانستیم، بعد از آن در میان اصحاب پیامبر جکسی را برتر از دیگری برتر نمی‌دانستیم. [۸۲۲]

این‌ها نمونه‌هایی از فضایل ابوبکر صدیق ساست که کسی در آن شرکتی ندارد و این فضایلی که ذکر کردیم در صحیح بخاری و مسلم یا یکی از آن دو آمده است و ما در این مورد فقط از باب مثال چند نمونه را ذکر کرده و همه فضایل موجود در صحیح بخاری و مسلم را برنشمرده‌ایم. حال اگر همه آن فضایل، و دیگر فضایلی که در غیر صحیح بخاری و مسلم آمده، بیاوریم چگونه خواهد بود؟ اما فضایلی که در کتب اهل سنت درباره ابوبکر آمده و دیگر صحابه مانند عمر و بقیه خلفا در آن با او شریک هستند، بسی بیشتر از این است که در اینجا آورده شوند.

در اینجا به فضایلی اشاره می‌کنم که در حدیث ذکر شده آمده بود که از بیان اصحاب فقط به ابوبکر اختصاص داشت:

۱) پیامبر جدرباره ابوبکر فرمود: «إنه أمن الناس عليه في صحبته وماله»:«او بیش از همه مردم در دوستی و اموالش بر گردن من حق دارد.»

۲) پیامبر جدرباره ابوبکر فرمود: «لو کنت متخذاً غیر ربی خلیلاً لا تخذت أبابکر»: «اگر غیر از پروردگارم دوستی برمی‌گزیدم بی‌تردید ابوبکر را برای دوستی انتخاب می‌کردم.»

۳) پیامبر جدستور داد به جز دری که به خانه ابوبکر باز می‌شود، همه درهای مسجد یسته شوند.

۴) پیامبر جاو را به عنوان محبوب‌ترین مردان در نظر خودش و دخترش را به عنوان دوست‌داشتنی‌ترین زن در نظرش اعلام کرد.

۵) پیامبر جبه خاطر او و دفاع از او خشمگین شد تا اینکه چهره‌اش برافروخته شد و از او جانبداری می‌کرد و سه بار برای او طلب آمرزش کرد.

۶) پیامبر جفرمود: پس از آنکه قریش مرا تکذیب کردند ابوبکر بدون تردید مرا تصدیق کرد.

٧) پیامبر جفرمود:«آیا دوستم را برایم رها می‌کنید؟» و این گفته خطاب به هیچ احدی نگفته است که نشان‌دهنده این است که او را از میان صحابه برای دوستی انتخاب کرده بود. به طوری که هیچ کس به این مقام در دوستی پیامبر جدست نیافته است.

۸) او در هجرت به مدینه همراه پیامبر و دومین نفر در غار بود که پیامبر خطاب به او گفت: «ما ظنك باثنين الله ثالثهما»:«نظرت درباره دو نفری که خداوند سومین نفر آن‌هاست چیست؟»

٩) اشاره پیامبر جبه خلافت او و تلاش برای نوشتن این امر و سپس رها کردن این امر با ایمان و یقین به پروردگار و اینکه فرمود: خداوند مؤمنان از خلیفه شدن غیر او ابا و امتناع می‌کنند و این از بزرگ‌ترین فضایل اوست که هیچ کس در برتری او بعد از پیامبر شکی ندارد.

۱۰) شهادت اصحاب پیامبر جاز جمله علی سبر اینکه او بعد از پیامبر جبهترین مردم بود. همچنین عمر سمی‌گفت: از میان جمع کبیری از بزرگان صحابه بهترین آن‌ها و سرورشان و دوست‌داشتنی‌ترین فرد آن‌ها در نظر پیامبر، ابوبکر بود. هیچ کس این امر را انکار یا تقبیح نکرد که این امر نشان‌دهنده اجماع آن‌ها بر این نکته است.

۱۱) انتخاب او برای پیشنمازی مردم و امامت او در زمان حیات پیامبر جاین‌ها فضایل و مناقبی است که هیچ کدام از صحابه نه علی و نه دیگران با او مشارکت ندارند. پس چگونه این رافضی ادعا می‌کند که کتب اهل سنت را گشته و فضایل ابوبکر را به اندازه فضایل علی ندیده است؟! با وجودی که این احادیث در صحیحین آمده و مشهور است و از طلبه‌های مبتدی هم مخفی نمی‌ماند چه برسد به کسی که مدعی پژوهش و تحقیق علمی است؟!

در مقایسه فضایل ثابت شده برای ابوبکر که مختص اوست، باید دانست فضایلی که درباره علی سثابت شده مخصوص او نیست و شاید صحابه دیگر نیز در آن فضیلت با او شریک باشند.

در صحیح مسلم به نقل از سعد بن ابی‌وقاص آمده است که او در حالی که علی بن ابی‌طالب در نزد او ذکر شد گفت: اما آن سه خصلتی را که ذکر کردم رسول خدا جآن‌ها را فرموده است. اگر یکی از آن‌ها را داشتم، برایم از شتران قرمز بهتر بود. شنیدم که رسول خدا جدر یکی از جنگ‌ها علی را [در مدینه] گذاشته بود، علی به رسول خدا جگفت:‌ آیا مرا در میان زنها و کودکان می‌گذاری؟ رسول خدا به او گفت: آیا دوست نداری که برای من به منزله هارون نسبت به موسی باشی با این تفاوت که بعد از من نبوتی نیست؟ و در روز خیبر شنیدم که فرمود: امروز پرچم را به مردی می‌دهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. راوی حدیث (سعد بن ابی وقاص) می‌گوید: ما همگی خود را برای آن می‌خواستیم. آنگاه پیامبر جفرمود: علی را صدا بزنید. وی آورده شد و در چشمانش ناراحتی بود. پیامبر جدر چشمانش آب دهان انداخت و سپس پرچم را به دست او داد و خداوند فتح را به دست او انجام داد. و هنگامی که این آیه نازل شد: ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ[آل عمران: ۶۱].

«پس بگو بیایید تا فرزندان خود و شما را بخوانیم ...».

رسول خدا جعلی و فاطمه و حسن و حسین را خواند و گفت: بار خدایا، این‌ها اهل من هستند. [۸۲۳]

این حدیث در ضمن فضیلت بزرگی که برای علی جدر بردارد ولی تنها به علی اختصاص ندارد، همان گونه که شیخ الاسلام ابن‌تیمیه/پس از ذکر حدیث می‌گوید: این حدیث صحیحی است که مسلم آن را آورده است و در آن سه فضیلت برای علی ثابت شده، ولی از خصایص ائمه یا از خصایص علی نیست. چون عبارت «وقتی او را در یکی از جنگ‌ها بر مدینه گذاشت و علی به پیامبر گفت: آیا مرا با زنان و کودکان می‌گذاری؟ آنگاه پیامبر جبه او گفت: آیا دوست نداری که برای من به منزله هارون نسبت به موسی باشی با این تفاوت که بعد از من پیامبری وجود ندارد»، این از ویژگی‌های خاص علی سنیست، چون بیشتر از یک فرد را در جنگ‌ها بر مدینه گماشته است، و این استخلاف کامل‌تر از بقیه نبوده است، به همین خاطر علی سپرسید: آیا مرا با زنان و کودکان می‌گذاری؟ ... پس رسول خدا برایش روشن نمود که استخلاف هیچ عیب و نقضی ندارد، و موسی به خاطر امانت‌داری هارون او را در میان قوم خود گذاشت، من نیز تو را به خاطر امانت‌داری‌ات در مدینه می‌گذارم؛ امّا موسی پیامبری [ مثل خودش] را جانشین خود کرد و بعد از من پیامبری نیست، و این تشبیه در اصل جانشینی است. موسی هارون را در میان همه بنی‌اسرائیل جانشین خود نمود و پیامبر جعلی را در میان اندکی از مسلمانان جانشین قرار داد، و اکثریت آن‌ها همراه پیامبر در جنگ بودند، و تشبیه علی به هارون بزرگ‌تر از تشبیه ابوبکر و عمر نیست، که ابوبکر را به ابراهیم و عیسی، و عمر را به نوح و موسی تشبیه کرده‌ است و این چهار پیامبر از هارون بزرگترند. در اینجا هر کدام از ابوبکر و عمر را به دو نفر از پیامبران تشبیه کرده‌ است نه به یک نفر، و این تشبیه بزرگ‌تر از تشبیه علی است. در عین حال موارد زیادی وجود دارد که دیگر صحابه همانند علی، در غیاب پیامبر ججانشین وی شده‌اند. بنابراین استخلاف و جانشینی از خصوصیات کسی نیست و تشبیه به یک پیامبر نیز ازخصوصیات کسی نیست.

همچنین فرموده پیامبر ج: پرچم را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسول را دوست دارد ... تا آخر حدیث؛ این حدیث صحیح‌ترین حدیثی است که در فضایل علی آمده است و در صحیحین بیشتر از یک طریق آمده است. این وصف ویژه ائمه و علی نیست، چون خدا و رسول هر مؤمن پرهیزکاری را دوست دارند و هر مؤمن پرهیزکاری خدا و رسولش را دوست دارد. امّا این حدیث بهترین دلیل بر علیه ناصبی‌هاست [کسانی که از او تبری می‌جویند و او را دوست ندارند، بلکه بعضی مواقع او را تفسیق یا تکفیر می‌کنند، مانند خوارج] بی‌تردید پیامبر جشهادت داده است به اینکه علی خدا و رسول را دوست داشته و خدا و رسول هم او را دوست دارند.

همچنین در مباهله، فاطمه و حسن و حسین با او شریک هستند، همان طور که در حدیث «کساء» با او شریکند. پس معلوم می شود آن حدیث، مختص به مردان وبزرگسالان و ائمه ندارد. بلکه زنان و کودکان هم در آن شرکت دارند. [۸۲۴]

همچنین احادیث دیگری که در فضایل علی سآمده است، قصد ویژگی و تخصیص او را نداشته است، مانند حدیث «تو از من و من از تو هستم [۸۲۵]». بلکه شاید این ویژگی برای دیگران هم ثابت شود.

شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: حدیث «تو از من و من از تو هستم» از ویژگی‌های علی سنیست. بلکه آن را به اشعری‌ها و جلیبیب نیز گفته است. از آنجا که این امر از ویژگی‌های علی نیست بلکه دیگران نیز در این حدیث با او شراکت داشته‌اند که فضیلت آن‌ها از خلفای سه‌گانه بیشتر نیست، بنابراین دلیل بر امامت علی نخواهد بود. [۸۲۶]

این همانند فرموده پیامبر جخطاب به علی است که می‌فرماید: «جز مؤمن کسی تو را دوست ندارد و جز منافق کسی دشمن تو نیست [۸۲٧]». که این نیز از خصوصیات او نیست، چون مثل آن را به انصار هم گفته است؛ از براء بن عازب روایت شده است که می‌گوید: از رسول خدا شنیدم که به انصار می‌گفت: «فقط مؤمن آن‌ها را دوست ‌دارد و فقط منافق دشمن آن‌هاست. هرکس آن‌ها را دوست بدارد خداوند او را دوست خواهد داشت و هرکس نسبت به آن‌ها بغض بورزد خداوند نسبت به آن‌ها بغض خواهد ورزید.» [۸۲۸]

ابونعیم بعد از ذکر حدیث: «جز مؤمن کسی تو را دوست نمی‌دارد...»، می‌گوید: «همین طور می‌گوییم و این از روشن‌ترین و مشهورترین فضایل علی ساست که جز منافق کسی بر او بغض نمی‌ورزد، و فقط مؤمنان او را دوست دارند. و اگر این حدیث مستوجب خلافت می‌بود پس خلافت برای انصار هم ثابت می‌شد چون همانند آن را به انصار گفته است». [۸۲٩]

این از بزرگ‌ترین فضایل علی سو مناقب ثابت او در احادیث صحیح است که عدم اختصاص او در این مورد روشن شد. بلکه همانند آن برای کسانی که، فضیلت کمتری از ابوبکر دارند، ثابت شده است در صورتی که فضایلی که برای ابوبکر ثابت شده، هیچ احدی نه علی و نه کسانی که افضل‌تر از علی هستند، در آن فضایل با ابوبکر مشارکت نداشته است؛ چنان که با دلایل صحیح و صریح که دلالت بر بطلان ادعای تیجانی و دروغ وی بود، بیان شد.

اما آنچه تیجانی به امام احمد/نسبت داده که گفته است: «برای هیچ یک از اصحاب رسول خدا جفضایل وارد نشده آن چنان که برای علی سوارد شده است.» در جواب باید گفت که این کلام اگر از امام احمد ثابت شود، بر مجموع روایات صحیح و ضعیفی که در این مورد آمده، حمل می‌شود. این برخلاف گفته ما نیست و امکان ندارد که روایات صحیح چنین باشند.

شیخ الاسلام ابن‌تیمیه/می‌گوید: گفته کسی که می‌گوید: برای علی سفضایلی ثابت شده که برای دیگران ثابت نشده است، دروغ است. نه احمد آن را گفته است و نه دیگر محدثین چنین سخنی گفته‌اند، ولی شاید گفته شود: برای او چیزی روایت شده که برای دیگران روایت نشده است امّا اکثر آن روایات از کسانی هستند که دروغ و خطای آن‌ها مشهور است. [۸۳۰]

همچنین است آنچه را که تیجانی از بقیه ائمه مثل قاضی اسماعیل و نسایی و ابوعلی نیشابوری روایت کرده است، و آن همچنان که شیخ الاسلام ابن‌تیمیه می‌گوید: اگر هدف از آن روایات صحیح باشد چنین چیزی ممکن نیست از ائمه ثابت باشد، چون واقعیت‌ها برخلاف آن است و اگر هدف از آن، مجموع روایات صحیح و غیر صحیح باشد، می‌شود گفت که این به گونه‌ای ممکن است.

علت روایات زیاد در فضایل علی اعم از صحیح و ضعیف و موضوع به دو امر برمی‌گردد:

اول: انتساب رافضه به علی سو ادعای محبت آن‌ها به او و جعل نمودن روایات زیاد از طرف آنان در مورد فضایل علی؛ همچنان که در کتاب‌هایشان مشخص است و علمای حدیث و حدیث شناسان بدان تصریح کرده‌اند.

ابن جوزی می‌گوید: غلو رافضیان در محبت علی سآن‌ها را واداشته است که احادیث زیادی در فضایل او وضع کنند که اکثر این احادیث روح او را می‌آزارد. [۸۳۱]

دوم: آنچه که ابن حجر/در فتح الباری بعد از نقل اثری که گذشت و به احمد و بعضی از محدثین منسوب است، می‌گوید: «گویا سبب آن، تأخیر این روایت و وقوع اختلاف در زمان علیس و خروج کسانی است که علیه او خروج کردند. این سبب انتشار فضایل علی سشد، چون صحابه بسیاری برخلاف مخالفین او بودند. پس مردم در آن زمان دو دسته بودند اما اهل بدعت خیلی کم بودند. سپس سال‌ها سپری شد تا اینکه فرقه دیگری ظهور کرد و به شدت با او جنگید و برای او ارزشی قایل نبوده و لعن او را بر منابر روش خود قرار دادند و خوارج در دشمنی با علی با آنان متفق بودند و غلو کرده‌ و او را تکفیر کردند و این بدگویی متوجه عثمان هم می‌شد. بنابراین مردم در مورد علی سه گروه شدند: اهل سنت، خوارج و اهل بدعت، و بنی‌امیه و پیروانشان که با او جنگیدند. پس اهل سنت به نشر فضایل علی نیاز پیدا کردند و به علت وجود مخالفان علی سناقلان فضایل او فراوان شده وگرنه هرکدام از چهار نفر اگر به میزان عدالت سنجیده شود دارای فضایلی هستند که اصولاً خارج از عقیده اهل سنت نیست. [۸۳۲]

اما ادعای تیجانی که فضایل ابوبکر را دخترش، عایشه روایت کرده‌ است که موضعگیری او درباره علی روشن است و یا این فضایل از عبدالله بن عمر روایت شده که وی از جمله کسانی است که دور از علی بوده‌اند، در جواب باید گفت که این گفته از روشن‌ترین و واضح‌ترین اکاذیب است، چون فضایل ابوبکر را بسیاری از صحابه نقل کرده و منحصر به یک یا دو نفر از صحابه و یا منحصر به نزدیکان ابوبکر نیست، گذشته از اینکه ادعا شود که آن روایات منحصر به عایشه و ابن عمر است. این، کتب اهل سنت و در ابتدای آن‌ها صحیح بخاری و مسلم هستند که گواه بر صحت این مطلب هستند. انسان حق‌جو می‌تواند به آن‌ها مراجعه کند تا حقیقت این موضوع برایش روشن شود.

برای روشن شدن این موضوع، روایاتی که درباره فضایل ابوبکر روایت شده و بیشتر از ده فضیلت را دربرداشته و هیچ کس را در آن مشارکتی نیست کافی است و روایات آن‌ها منحصر به کسانی نیستند که ذکرشان آمد بلکه عایشه جز یک حدیث از آن‌ها را نیاورده است و آن این است که پیامبر جمی خواست وصیت‌نامه‌ای برای ابوبکر بنویسد که اشاره به جانشینی اوست. این حدیث از طریق روایت دیگری غیر از طریق عایشه ثابت است، مانند حدیث جبیر بن مطعم در داستان زنی که پیش پیامبر سآمد که به او دستور داد که دوباره به او رجوع کند، آن زن گفت: «ای رسول خدا، اگر آمدم و شما را نیافتم، گفت: اگر مرا نیافتی به ابوبکر مراجعه کن» و این حدیث در صحیحین آمده است. [۸۳۳]و حدیث حذیفه که در سنن ترمذی است و در آن پیامبر سفرموده است: به دو نفر پس از من، ابوبکر و عمر اقتدا بکنید [۸۳۴]. و امّا ابن‌عمر فقط یک حدیث در مقدم نمودن ابوبکر و سپس عمر و سپس عثمان از طرف صحابه آورده است [۸۳۵]. و این حدیث بدون ذکر عثمان از طریق محمد بن حنفیه از پدرش علی بن ابی‌طالب نیز روایت شده است که بهترین فرد بعد از پیامبر جابوبکر و بعد از او عمرسهستند. [۸۳۶]

اما بقیه احادیث را تعدادی از صحابه روایت کرده‌اند، از قبیل علی بن ابی‌طالب، ابوسعید خدری، عمرو بن عاص، ابودرداء، انس بن مالک و ابوموسی اشعری، چنان که احادیث‌شان ذکر شد. همچنین تعداد زیادی از صحابه فضایل ابوبکر را روایت کرده‌اند و به عنوان مثال نه برای حصر عبارتند از: عمر بن خطاب، براء بن عازب، ابن عباس، عبدالله بن زبیر، عمار بن یاسر، ابوهریره، عبدالله بن عمرو، عبدالله بن مسعود، حذیفه، عمرو بن غبسه، ابوامامه و جابر بن عبدالله، سفینه (مولای ام سلمه)، ابوبکره و دیگران که تعدادشان فراوان است. [۸۳٧]امّا در اینجا فقط بعضی‌ها را ذکر کردم که دلالت بر کذب ادعای تیجانی دارد که می‌گوید فضایل ابوبکر را جز عایشه و ابن عمر نیاورده‌اند.

گذشته از این، اگر فضایل ابوبکر منحصر به روایت آن دو هم می‌بود، آن دو در روایت مورد اتهام نیستند. اینکه عایشه دختر ابوبکر است سبب عدم قبول روایاتش درباره فضایل ابوبکر نیست، چون عدالت صحابه امری است قطعی و مورد اتفاق. پس این صحابی که ام المومنین عایشه است با آن تدین و فراوانی علم و قرابتی که با رسول خدا جداشته است. متهم نمودن عایشه به جعل احادیث درباره فضایل پدرش از بهتان‌های عظیمی است که ازخداوند می‌خواهیم افترازنندگان به او را به سزای اعمالشان برساند و متهم نمودن ابن عمر نیز به این تهمت و با این ادعا که او از کسانی بوده است که از علی دور بوده اند افترای دیگری است که کمتر از اولی نیست و ادعای صرفی است که هیچ دلیلی ندارد.

اگر به معیار تیجانی در نقد و بررسی روایات عمل کنیم، همین موضوع در مورد روایاتی صدق می‌کند که در فضایل علی آورده است که فرزندان و اهل بیت و کسانی روایت کرده‌اند که رافضیان ادعا می‌کنند که آنان از اصحاب او هستند بلکه بعضی از آن‌ها روایاتی است که خود علی در فضل خودش روایت کرده است مانند این قول او که می‌گوید: «قسم به کسی که دانه را شکافت و نسیم را آفرید عهد پیامبر به من است که مرا کسی جز مومن دوست نمی‌دارد و جز منافق کسی بر من بغض نمی‌ورزد». [۸۳۸]

اگر عایشه درباره روایاتی درباره فضایل پدرش متهم باشد در اینجا تهمت [نعوذ بالله] متوجه خود علی و فرزندان و اهل بیت و شیعیان خواهد بود که فضایل او را نقل می‌کنند. بلکه تهمت وضع روایات درباره فضایل علی، قوی‌تر از تهمت وضع روایات درباره فضایل ابوبکر است، چون امت اسلامی در مورد ابوبکر اختلاف نکرده و از او دور و پراکنده نشده است، بلکه گرد او جمع شده و در فضل او تردیدی نداشته است، بنابراین ابوبکر که او بدان نیازی هم نداشته است، برخلاف علی که امت اسلامی در زمان خلافت او متفرق شد و گروهی از آن‌ها با او جنگیدند و گروهی از اهل بدعت منکر او شدند و او را فاسق خواندند و گروهی دیگر او را تکذیب کردند؛ از این رو او نیاز داشت به اینکه مردم بر گرد او جمع شوند. انگیزه جعل در نزد طرفداران و شیعیان او بیشتر از انگیزه خاندان ابوبکر برای این کار بود و بلکه در مورد جعل روایات درباره ابوبکر اصلاً چنین انگیزه‌ای وجود نداشت، چون بدان نیازی نبود و به همین خاطر است که احادیث جعلی در فضایل علی سبسی بیشتر از احادیث جعلی در فضایل ابوبکر و یا دیگر صحابه است اما چنین کاری از عملکرد هیچ یک از اهل بیت او که مشهور به علم و عدالت بوده، نیست. گذشته از اینکه به آن‌ها چنین نسبتی داده شده و یا اینکه فردی از فرزندان و صحابه‌ای که دوستدار او بوده‌اند چنین کاری کرده باشند. آن‌ها دورترین مردم از چنین کاری هستند. بلکه آن‌ها در همه آنچه روایت کرده‌اند صادق هستند و هرکس بدان‌ها غیر از این اعتقاد داشته باشد دچار خسارت شده و به همان گناه و بهتانی دچار می‌شود که رافضیان بدان مبتلا شده‌اند. اما اهل سنت [به حمد الهی] معتقد به عدالت مطلق همه صحابه و صدق و امانت آن‌ها در مورد آنچه که از خود و یا از دیگران می‌گویند هستند و آن‌ها هیچ تردیدی در روایات و اخبار صحابه در فضایل و غیر از آن، که نسبت آن‌ها به صحابه ثابت شده باشد و به رسول خدا جرسانده باشند روا نمی‌دارند.

در اینجا قصد من از این سخن بیان فساد گفته تیجانی و باطل نمودن حجت و کشف شبهه اوست، و خداوند به نیت همه آگاه است.

اما ادعای تیجانی درباره ابن‌عمر که او از بیعت با علی بعد از اینکه مردم بر آن اجماع کردند خودداری کرده است، ادعایی بی‌اساس است و او باید چنین نقلی را ثابت کند. چگونه چنین امری ممکن است در حالی که ادعای خود را با هیچ نقلی توثیق نکرده‌ و به هیچ مصدری ارجاع نداده است و چنین ادعایی شایسته توجه هم نیست چه برسد به اینکه رد بر آن نوشته شود. البته من در اینجا نشانه‌های کذب در سخن او را بیان می‌کنم تا شبهاتی را که شاید در ذهن بعضی ایجاد شده است از بین ببرد.

پس می‌گویم: بیعت با علی به اتفاق اصحاب پیامبر جبود که اختلافی در آن نیست همچنان که بیان این موضوع با نقل روایات دال بر اتفاق صحابه بر استخلاف او گذشت و اینکه آن‌ها علی سرا بهترین فرد برای خلافت در آن موقع می‌دانستند و ابن عمر از بزرگان و مشاهیر صحابه بود که اگر مخالف می‌بود رای او پنهان نمی‌ماند و در میان مردم منتشر می‌شد و مصادر آن را نقل می‌کردند اما آنچه رخ داد این بود که بیعت با علی سدر هنگام فتنه و پراکندگی و تفرقه مردم رخ داد که به علت قتل عثمان به وجود آمده بود. به همین خاطر بعضی از صحابه مانند ابن‌عمر در بیعت درنگ گردند و گفتند که ما بیعت نمی‌کنیم تا مردم بیعت کنند، همچنان که طبری در تاریخ خود از طریق ابوملیح در خبر بیعت با علی نقل کرده است و در آن می‌گوید: «علی به مسجد رفته و بر منبر بالا رفت و در حالی که ازار و کلاه و عمامه‌ای به تن داشت بود و کفشهایش در دستش بود و بر کمانی تکیه داده بود که مردم با او بیعت کردند. سعد را آوردند، علی به او گفت: بیعت کن، گفت: بیعت نمی‌کنم تا مردم بیعت کنند، ولی به خدا که من اشکالی در تو نمی‌بینم گفت: رهایش کنید. ابن‌عمر را آوردند و علی به او گفت: بیعت کن گفت: بیعت نمی‌کنم تا مردم بیعت کنند، علی گفت: ضامنی بیاور. اشتر گفت: او را به من واگذار کن تا گردنش را بزنم. علی گفت: رهایش کنید من ضامن او هستم. [۸۳٩]

درنگ وتأ‌خیر در بیعت سعد و ابن‌عمر در آغاز کار رخ داد و سپس بعد از اینکه مردم بر او گرد آمدند، آن دو هم بیعت کردند و این شرطِ آن‌ها بود، که ناشی از علم و فقه آن دو است. اگر آن دو بیعت نمی‌کردند برخی از مردم پیرو آن‌ها شده و در میان امت اختلاف بزرگی رخ می‌داد. آنچه که دلالت بر بیعت آن دو دارد، روایت ابن‌کثیر در سیاق حوادث بیعت با علی ساست که می‌گوید: پس به علی رجوع کرده و اصرار ورزیدند و اشتر دست او را گرفته و با او بیعت کرد و سپس مردم بیعت کردند … و آن در روز پنج شنبه بیست و چهارم ذی حجه و بعد از مراجعه مردم به او بود که همگی می‌گفتند: جز علی کسی برای این کار شایسته نیست. پس وقتی که روز جمعه فرا رسید، بالای منبر رفت و کسانی که در روز گذشته بیعت نکرده‌ بودند با او بیعت کردند. [۸۴۰]

بنابراین روشن می‌شود که که بیعت با علی در روز پنجشنبه و جمعه صورت گرفته است. شاید کسی که تخلف ابن‌عمر و سعد و بعضی از صحابه را نقل کرده است، در روز اول بیعت بوده باشد، سپس آن‌ها در روز دوم بیعت کردند و کسی از آن‌ها تخلف نکرد. این نکته را مورخین که قضیه بیعت را نقل کرده‌اند مقرر و بیان نموده‌‌اند.

ابن‌حبان در کتاب الثقات می‌گوید: پس از قتل عثمان مردم برای بیعت به سوی علی شتافتند، گفت: امر بیعت حق شما نیست. بلکه حق اهل بدر است، اهل بدر هر کسی را انتخاب کنند خلیفه می‌شود. همگی نزد او آمدند و او گفت بیعت علنی و در میان مردم خواهد بود. به همین دلیل به مسجد رفت و مردم با او بیعت کردند. [۸۴۱]

ابن‌عبد ربه می‌گوید: هنگامی که عثمان به قتل رسید مردم به سوی علی بن ابیطالب شتافتند و برای بیعت در گرد او جمع شدند. علی گفت: بیعت از آن شما نیست بلکه برای اهل بدر است که بیعت کنند. پرسید: طلحه و زبیر و سعد بن ابی‌وقاص کجا هستند؟ آن‌ها آمدند و بیعت کردند و سپس مهاجرین و انصار بیعت کردند. این امر در روز جمعه سیزدهم ذی حجه سال سی و پنج هجری بود. [۸۴۲]

روایات صحیحی وجود دارند که بر شرکت ابن‌عمر در بیعت تاکید می‌کنند. [۸۴۳]

ذهبی از طریق سفیان بن عیینه از عمر بن نافع از پدرش از ابن‌عمر روایت می‌کند که می‌گوید: علی به سوی من قاصد فرستاد و گفت: ای ابوعبدالرحمن، تو مردی هستی که اهل شام از تو اطاعت می‌کنند، آنجا برو که تو را بر آن‌ها امیر کرده‌ام، گفتم: به خاطر خدا و نزدیکی‌ام با رسول خدا و همنشینی‌ام با او مرا از این کار معاف بدار. علی نپذیرفت، از حفصه کمک گرفتم، باز هم نپذیرفت، شبانه به سوی مکه روانه شدم [۸۴۴]. این دلیل قاطعی بر بیعت ابن‌عمر و دخول او در طاعت هستند، چه اینکه اگر بیعت نکرده باشد چگونه علی امارت را به او می‌سپارد. در کتاب الاستیعاب از ابن عبدالبر از طریق ابوبکر بن ابوجهم به روایت از ابن‌عمر آمده است که در هنگام احتضار گفته است: «به چیزی جز به جنگ نکردن با گروه یاغی و همراهی با علی سدر جنگ با آن‌ها تاسف نمی‌خورم». [۸۴۵]

این نیز دلیل بر بیعت او با علی است و اینکه از خارج نشدن با علی در جنگ پشیمان شده است، چون او از جمله کسانی بود که از فتنه گوشه‌گیری کرده بودو در جنگ‌ها از کسی جانبداری نمی‌کرد. اگر ابن‌عمر بیعت نکرده بود پشیمانی‌اش خیلی بیشتر و بزرگتر می‌بود و آن را اعلان می‌کرد، چون لزوم بیعت و شرکت کردن به آنچه که مردم در آن شرکت کرده‌اند، واجب و تخلف از آن سزاوار مجازات و عذاب است و خود ابن‌عمر از پیامبر جاین روایت را نقل کرده‌ که پیامبر جمی‌ فرماید: هر کس بمیرد و در گردنش بیعتی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است. [۸۴۶]

امر بیعت بر‌خلاف خروج برای جنگ همراه علی است، چون این کار در میان صحابه مورد اختلاف است و اکثر صحابه از آن گوشه‌گیری کرده بودند. چگونه تصور می‌شود که ابن‌عمر از ترک این جنگ پشیمان شود و از ترک بیعت [اگر آن‌ها را انجام نداده باشد] پشیمان نشود در حالی که تهدید شدیدی در ترک آن وارد شده است.

همه این‌ها نشان دهنده کذب ادعای تیجانی مبنی بر این است که ابن‌عمر با علی بیعت نکرده است، چون ثابت شده است که ابن عمرطاز بیعت‌کنندگان و از نزدیکان علی سو ازکسانی بوده است که علی می‌خواست امارت را به آنان بسپارد و از آنان کمک بگیرد، چون صداقت را پیروی و خیرخواهی آنان می‌دید. خداوند از همگی آنان خشنود باد ولعنت خدا بر ملحدان و منحرفانی باد که بر صحابه طعنه و افترا زده وسبب تفرقه امت اسلامی شده‌اند!

امّا گفته تیجانی که در ضمن بدگویی از عبدالله بن عمر می‌گوید: «او حدیث می‌گفت که بهترین افراد پس از پیامبر ج، به ترتیب ابوبکر، عمر و عثمان هستند و پس از آنان هیچ برتری میان مسلمانان نیست و همگی مساوی‌اند». و سپس می‌افزاید: «معنای این سخن، این است که ابن‌عمر، امام علی را همانند مردم بازاری و افراد عادی به حساب آورد، که هیچ گونه برتری‌ای ندارد».

در جواب باید گفت که روایت مذکور، از ابن‌عمر صحیح و مشهور است و قبلاً در هنگام ذکر فضائل ابوبکر، این روایت هم ذکر شد! اما این رافضی چیزی را به این روایت افزوده که از آن نیست و آن هم عبارت «مسلمانان پس از ابوبکر و عثمان، همگی در یک درجه هستند». سپس به خاطر همین، به ابن عمر طعن وارد کرده و گمان کرده که ابن عمر، حضرت علی را با عامه مردم در فضل و برتری، مساوی دانسته است. ابن‌عمر این عبارت اضافی را نگفته و در هیچ یک از طریق روایت مذکور، چنین گفته‌ای از ابن‌عمر ثابت نشده است.

بخاری این روایت را از دو طریق از ابن‌عمر نقل کرده است:

اول: از طریق یحیی بن سعید به نقل از نافع به روایت از ابن‌عمر که می‌گوید: ما در زمان پیامبر جاز میان مردم افرادی را برتر می‌دانستیم، اول ابوبکر سپس عمر و سپس عثمان بن عفان سرا به ترتیب برتر می‌دانستیم. [۸۴٧]

دوم: از طریق عبیدالله بن عمر به نقل از نافع به روایت از ابن‌عمر آمده است که می‌گوید: ما در زمان پیامبر جکسی را با ابوبکر برابر نمی‌دانستیم. بعد از او عمر و بعد از او عثمان و سپس در میان اصحاب پیامبر جکسی را از دیگری برتر نمی‌دانستیم [۸۴۸]. ابوداود نیز در سنن خود از همین طریق این روایت را آورده است. [۸۴٩]

همچنین ابوداود این روایت را از طریق سوم از سالم بن عبدالله از ابن عمر نقل کرده‌ که می‌گوید: در حیات رسول خدا جمی‌گفتیم که برترین فرد امت پیامبر جپس از او، ابوبکر سپس عمر و سپس عثمان هستند. [۸۵۰]

این‌ها طرق مشهور و صحیح این روایت هستند و قسمتی که تیجانی به این حدیث افزوده هیچ ارزش و اعتباری ندارد و نیز انتقادهایی که بر اساس آن وارد کرده‌ بی‌ارزش‌تر از آن است.

اگر تیجانی گمان کند که آنچه ذکر کرده، مفهوم و مضمون عبارت «سپس اصحاب پیامبر جرا ترک کردیم در حالی که کسی را برتر از دیگری نمی‌دانستیم» این گمان مردود است به اینکه این فهم و به این پندار برود که این مفهوم آن چیزی است که در اثر آمده است یعنی سپس اصحاب را ترک کرده‌ و در میان آن‌ها تفاضل قائل نمی‌شدیم.

رد بر او این است که این فهم و برداشت، مسلم نیست، چون ترک برتری چیزی است و اعتقاد به مساوی بودن چیز دیگر، و چیزی که از ابن‌عمر ثابت است ترک برتری میان اصحاب پس از آن سه نفر است، نه اینکه معتقد به تساوی بقیه در فضایل باشد». این برداشت چیزی است که نه او گفته است و نه لفظ او به هیچ صورت این معنی را می‌رساند تا چه رسد به ادعای تیجانی مبنی بر اینکه او معتقد بوده که علی با هر فرد عامی در فضایل مساوی بوده است و هیچ فضیلت حق صحابه بودن برای او وجود ندارد. این پندار از باطل‌ترین اموری است که جاهل‌ترین و کودن‌ترین فرد آن را نمی‌گوید چه برسد به صحابه بزرگواری چون ابن‌عمر که فضل و حق صحابه بودن علی را در میان صحابه به درستی شناخته است.

علما برای رفع چنین شبهه ای در شرح حدیث بدان تصریح کرده اند؛ خطابی می‌گوید: توجیه عبارت مذکور این است که قصد او، بزرگانی بوده است که رسول خداجدر هنگام حادثه‌ای با آنان مشورت می‌کرد و علی در زمان رسول خدا جکم سن و سال بود و ابن‌عمر قصد تحقیر علی و یا انکار فضیلت او پس از عثمان سنداشته است، چون فضایل او مشهور است که نه ابن‌عمر و نه بقیه صحابه آن را انکار نکرده‌اند. [۸۵۱]

ابن‌حجر از قول بعضی از علما آورده است که این گفته ابن‌عمر قبل از انعقاد اجماع بر افضلیت علی پس از خلفای سه گانه بوده است. [۸۵۲]

گویم: به هر حال ابن‌عمر سخن از موضوعی می‌گوید که در میان صحابه در زمان پیامبر جاز برتری بین آنان به نحوی که گذشت رایج بوده است و این بیان رأی خاص او نبوده است و او در خبر خودش صادق است و انتقاد از صحت این گفته تنها رد بر او نیست بلکه رد بر عموم صحابه است. بنابراین خواننده متوجه میزان گمراهی منتقد این اثر و میزان دوری او از حق است. اما بعد از این زمانی که ابن‌عمر آن را وصف می‌کند چیزی که رای اهل سنت بر آن مستقر شده است تفضیل علی بعد از خلفای سه‌گانه است و محققان اهل سنت آن را مقرر داشته‌اند.

شیخ الاسلام ابن‌تیمیه می‌گوید: اهل سنت از علما و بندگان و امراء‌ و لشکریان اتفاق کرده‌اند که پس از پیامبر جابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان و سپس علی شاز همه برتر بوده‌اند. [۸۵۳]

همچنین می افزاید: اهل سنت به تواتری اقرار می‌کنند که علی بن ابی‌طالب سگفته است که بهترین و برگزیده‌ترین فرد این امت پس از پیامبر جابوبکر و بعد از او عمر است و عثمان را در مرتبه سوم و علی را در مرتبه چهارم قرار می‌دهند. همچنان که روایات بر آن دلالت دارد. [۸۵۴]

ابن‌ابی‌العز می‌گوید: ترتیب خلفای راشدین همانند ترتیب آن‌ها در خلافت است [۸۵۵]. بدین وسیله حقیقت در این مسأله روشن می‌شود و بری بودن ابن‌عمر از طعن‌های تیجانی و اکاذیب و تزویر او نسبت به این صحابی بزرگوار، ثابت و روشن می‌شود که هنگامی که در سخنانش دست آویزی نیافته سخنان او را با دروغ و تزویر خودش آمیخته است.

[۸۱۲] مختصر التحفة الاثنی عشریه ص۳۶ [۸۱۳] منهاج السنة ۵/۸۰٧ [۸۱۴] بخاری کتاب فضائل الصحابه … فتح الباری ٧/۱۲ ح ۳۶۵۴ مسلم کتاب فضائل الصحابۀ … ۴/۱۸۵۴ ح ۲۳۸۲ [۸۱۵] بخاری کتاب فضائل الصحابه … فتح الباری ٧/۱۸ ح ۳۶۶۲ مسلم کتاب فضائل الصحابۀ … ۴/۱۸۵۶ ح ۲۳۸۴ [۸۱۶] بخاری کتاب فضائل الصحابه … فتح الباری ٧/۱۸ ح ۳۶۶۱ [۸۱٧] ابن شاهین، کتاب اللطیف ص۱۵٧ [۸۱۸] بخاری کتاب فضائل الصحابه … فتح الباری ٧/۸ ح ۳۶۵۳ مسلم کتاب فضائل الصحابۀ … ۴/۱۸۵۴ ح ۲۳۸۱ [۸۱٩] بخاری کتاب المرضی فتح الباری ۱۰/۱۲۳ ح ۵۶۶۶ مسلم کتاب فضائل الصحابۀ ۴/۱۸۵٧ ح ۲۳۸٧ [۸۲۰] بخاری کتاب فضایل الصحابه فتح الباری ٧/۲۰ ح ۳۶٧۱ [۸۲۱] بخاری کتاب فضایل الصحابه فتح الباری ٧/۲۰ ح ۳۶۶۸ [۸۲۲] بخاری کتاب فضایل الصحابه فتح الباری ٧/۲۰ ح ۳۶٩٧ [۸۲۳] مسلم کتاب فضایل صحابه ۴/۱۸٧۱ [۸۲۴] منهاج السنة ۵/۴۲-۴۵ ۵/۱۳-۳۶ ۸/۴۱٩-۴۲۱ [۸۲۵] بخاری کتاب المغازی فتح الباری ٧/۴٩٩ ح ۴۲۵۱ [۸۲۶] منهاج السنة ۵/۳۰ ، ۵/۲۸-۲٩ [۸۲٧] مسلم از حدیث علی کتاب الایمان ۱/۸۶ ح ٧۸ [۸۲۸] مسلم کتاب ایمان ۱/۸۵ ح ٧۵ [۸۲٩] الرد علی الرافضه ص۲۴۴ [۸۳۰] منهاج السنة ۸/۴۲۱ [۸۳۱] تلبیس ابلیس ص۱۳۶. [۸۳۲] فتح الباری ٧/٧۱. [۸۳۳] بخاری کتاب فضایل صحابه فتح الباری ٧/۱٧ ح ۳۶۵٩، مسلم ۴/۱۸۵۶ ح ۲۳۸۶. [۸۳۴] ترمذی کتاب المناقب ۵/۶۰٩ ح ۳۶۶۲؛ ابن ماجه مقدمه ۱/۳٧ ح ٩٧ ؛حاکم المستدرک ۳/٧٩ حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی با او موافقت نموده است و آلبانی در سلسلۀالاحادیث الصحیحۀ نیز آن را صحیح دانسته است: ۳/۲۳۳-۱۲۳۳؛ ابن ماجه ۱/۲۳ ح ۸۰ [۸۳۵] تخریج این حدیث در همین کتاب قبلاً گذشت [۸۳۶] تخریج این حدیث قبلاً گذشت. [۸۳٧] احادیث وارده در فضایل ابوبکر علاوه بر صحیحین به کتب زیر می‌توان مراجعه نمود: سنن ابی داود فصل الخلفاء ۵/۲۴-۳۱ ؛سنن ترمذی ۵/۶۰۶-۶۱٧ المستدرک حاکم ۳/۶۴-۸۶. [۸۳۸] [۸۳٩] تاریخ طبری ۴/۴۲۸. [۸۴۰] البدایه و النهایة ٧/۲۳۸. [۸۴۱] الثقات ابن حبان ۲/۸-۲۶۸. [۸۴۲] العقد الفرید ۴/۳۱۰ [۸۴۳] بعضی از پژوهش‌های جدید این روایات را جمع و بررسی نموده است؛ به عنوان مثال نگاه شود به: تحقیق مواقف الصحابۀ فی الفتنة دکتر محمد امحزون ۲/۵٩-٧۵. [۸۴۴] سیر اعلام النبلاء ۳/۲۲۴ محققان کتب می‌گویند که رجال روایت از ثقات می باشند [۸۴۵] الاستیعاب ابن عبدالبر چاپ شده در ضمن حاشیة اصابه ابن حجر ۶/۳۲۶. [۸۴۶] مسلم کتاب الاماره ۳/۱۴٧۸-۲۶٧. [۸۴٧] بخاری کتاب فضائل الصحابه فصل فضل ابی بکر بعد النبی جفتح الباری ٧/۱۶ ح۳۶۵۵ [۸۴۸] قبلاً تخریج آن ذکر شد. [۸۴٩] سخن ابوداود، کتاب « السنة»، باب « فی التفصیل»، ۵/۲۴-۲۵؛ ح۴۶۲٧. [۸۵۰] سخن ابوداود، کتاب «السنة» باب « فی التفضیل»، ۵/۲۶، ح۴۶۲۸. [۸۵۱] معالم السنن ۴/۲٧٩. [۸۵۲] فتح الباری ٧/۱۶. [۸۵۳] مجموع الفتاوی ۳/۴۰۶. [۸۵۴] مجموع الفتاوی ۳/۱۵۳. [۸۵۵] شرح الطحاویه ص٧۲٧.