طعن تیجانی نسبت به اصحاب به وسیله استناد به حدیث حوض
تیجانی در ص ۱۱٩ به عنوان (رأی پیامبر جدرباره صحابه) میگوید: «پیامبر میفرماید: در حالی که من ایستادهام، ناگهان گروهی پیدا میشود که آنها را می شناسم و فردی بین من و آنها خارج شده و میگوید: بیایید! میگویم به کجا؟ میگوید: والله به سوی آتش میگویم: جریان چیست؟ میگوید: آنها بعد از تو پشت برگشته و مرتد شدهاند، جز اندکی از آنها رهایی نمی یابند.» و پیامبر جمیگوید: من در حوض بر شما سبقت میگیرم، هر کس از دست من بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد،افرادی بسوی من می آیند که آنها را می شناسم و آنها مرا می شناسند و بعد از آن بین من و آنها مانع ایجاد میشود، میگویم: اینها اصحاب من هستند، گفته میشود تو نمیدانی که بعد از تو چه کارها کردهاند! میگویم: دور باد، دور باد کسی که بعد از من تغییر کرده است.
اگر کسی در این احادیث متعدد اندیشه کند، که علمای اهل سنت در کتب صحیح و مسندهای خود آنها را روایت کردهاند، هیچ تردیدی نخواهد داشت که اکثر صحابه جز تعداد بسیار اندکی تغییر کرده و از دین برگشتند، بلکه بعد از پیامبر جبه آیین پیشین خود بازگشتند.
در هیچ صورت ممکن نیست این احادیث بر گروه سوم که منافقین باشند حمل شود، برای اینکه نص حدیث میگوید: «میگویم اصحاب من» و زیرا که منافقین بعد از پیامبر جتبدیل و تغییر ندادهاند، مگر اینکه منافق بعد از وفات پیامبر جمؤمن خوانده شود.
جواب: این دو حدیث را صحیحین [۶۳٧]روایت کردهاند و دومی را مسلم [۶۳۸]روایت کرده است، و این دو حدیث اسانید دیگری نیز دارد که شیخین و دیگر ائمه در کتب روایات، آنها را آوردهاند، و اما [بحمد الله] هیچ حجت و دلیل بر گمانهای این رافضی بر ارتداد اصحاب وجود ندارد، همچنان که اعتقاد گذشتگان رافضه است که خداوند رسوایشان کند، چون خداوند در قرآن و رسول او چنان از آن بزرگواران تمجید و تعریف کردهاند که عدالت آنها همچنان که گذشت معلوم و متواتر است. و به همین دلیل شارحان حدیث اهل سنت اتفاق کردهاند که مقصود از این احادیث صحابه نبوده و هیچ مذمتی بر ایشان در بر نمیگیرد، ابنقتیبه در رد بر رافضیان در استدلالشان به ارتداد صحابه میگوید: «چگونه ممکن است خداوند [عزوجل] از قومی اظهار رضایت کرده و آنها را مدح کند و در تورات و انجیل آنها را ضرب المثل کند، در صورتی که میداند آنها بعد از پیامبر جمرتد میشوند مگر اینکه بگویند او نمیدانسته، و گوینده این قول از بدترین کافران است.» [۶۳٩]
خطابی میگوید: از میان صحابه کسی مرتد نشده است، اما کسانی از بادیه نشینان صحراگرد منزوی و گوشهنشین که از دیگران فاصله گرفته بودند مرتد شدند که هیچ نصرتی در دین نداشتند، و این سبب نکوهش مشاهیر صحابه نیست و گفته (اصیحابی) که دلالت بر تصغیر دارد، بر قلت عدد آنها دلالت میکند. [۶۴۰]
دهلوی میگوید: ما قبول نداریم که مقصود از اصحاب همان اصحابی است که در عرف ما رایج است بلکه مقصود از آن عموم مومنان به پیامبر جو پیروان او ست، همچنان که به مقلدین ابوحنیفه گفته میشود اصحاب ابوحنیفه و به مقلدین شافعی گفته میشود اصحاب شافعی، اگر چه اینها اصلاً همدیگر را ندیده باشند و با هم اجتماع و صحبتی نکرده باشند همچنین به کسانی که در گذشته بوده و اما در مذهب موافق باشند اصحاب گفته میشود، با وجودی که بین آنها سالهای طولانی فاصله باشد. اما پیامبر جآنها را به وسیله علاماتی که بر آنها ظاهر میشود، می شناسد.
تا اینکه دهلوی میگوید: اگر فرضاً قبول کنیم که مقصود از آنها همان صحابهای است که در عرف به آنها اطلاق میشود، پس آنهایی هستند که در عهد صدیق مرتد شدند و گفته او، اصحاب من، شاید به این گمان باشد که نداند مرتد شدهاند، چنانکه از جواب فهمیده میشود: تو نمیدانی بعد از تو چه کار کردهاند.
اگر گفته شود کلمه (افرادی) در حدیث همچنان که شامل مرتدان عرب میشود و چنان که ذکر شد احتمال دارد شامل کسانی شود که شیعیان به آن گمان رفتهاند و در جواب گفته میشود: آیات و احادیث و اقوال ائمه که درباره آنها آمده است مانع اراده چیزی است که گمان شیعیان بر آن بوده است. [۶۴۱]
سپس آیات و احادیثی را ایراد کرده است که در فضائل صحابه آمده است.
چنانچه این ثابت شد پس خواننده محترم باید بداند علما درباره کسانی که به حوض پیامبر جراه داده نمیشوند اختلاف کردهاند. و همگی اتفاقشان بر آن است که مقصود از آنها صحابه نیستند.
نووی در شرح بعضی از روایتهای حدیث میگوید: (آیا میدانی بعد از تو چه بدعتهایی به وجود آوردهاند): علما در بیان منظور این گفته آراء مختلفی آورده اند.
اول: منظور از آن منافقان و مرتدان هستند، و احتمال دارد همانند مومنان که نشانه هایشان پیشانی و دست و پای آنها سفید و روشن است حشر شده و پیامبر جبه خاطر آن علامتها آنها را ندا میدهند، به او گفته میشود اینها نیستند که برایشان وعده داده شده است اینها بعد از تو منحرف شدند، یعنی بر اسلامی که تظاهر به آن کردهاند، نمردهاند.
دوم: مقصود کسانی هستند که در زمان پیامبر جبودهاند و بعد از او مرتد شدهاند، پیامبر جآنها را ندا میکند و اگر چه علامت وضو بر آنها نباشد چون در دنیا آنها را مسلمان میشناخته است و گفته میشود بعد از تو مرتد شدهاند.
سوم: مقصود مرتکبان گناهان کبیرهای هستند که بر توحید مردهاند، نیز اهل بدعتی که با بدعت خود از اسلام خارج نشدهاند و لهذا بر اینها که به حوض راه داده نمیشوند، قاطعانه نمیشود گفت دوزخی هستند، شاید به خاطر مجازات بر آنها از آنجا رانده میشوند و سپس خداوند آنها را شامل رحمت خود میکند و بدون تعذیب وارد بهشت کند. [۶۴۲]
این اقوال و نزدیک به آن را قرطبی و ابنحجر نیز نقل کردهاند. [۶۴۳]
میگوییم: امکان دارد آنهایی که از حوض دور میشوند مجموع آن گروهها باشند، چون روایتها احتمال این را دارد، در بعضی از آنها پیامبر جمیگوید: (یارانم) و در بعضی دیگر (یاران بسیار اندکم) و در بعضی دیگر میگوید: (افرادی از گروه من گرفته میشوند میگویم، پروردگارا از من و از امتم) و در بعضی: (گروههایی بر من میآیند آنها را میشناسم و آنها مرا میشناسند.) و ظاهراً معلوم میشود اینها از یک گروه نیستند، مقتضای حکمت نیز همین است، چون عقوبتها در شریعت بر حسب گناهان است، در یک گناه همه کسانی که مستحق آن هستند شامل میشوند.
همچنان که از گروهی از صحابه که عمر و ابنعباس از آنها هستند، روایت شده است که در تفسیر این آیه: ﴿۞ٱحۡشُرُواْ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ وَأَزۡوَٰجَهُمۡ﴾[الصافات: ۲۲].
«کسانی را که ظلم کردهاند و همسرانشان را حشر نمایید».
گفتهاند: «یعنی کسانی که شبیه به آنها هستند [به جای همسرانشان] یعنی اهل زنا با اهل زنا و رباخوار با رباخوار و شرابخوار با شرابخوار». [۶۴۴]
پیامبر جسبب راندن آنها را از حوض بیان کرده که ارتداد است، (آنها به آیین پیشین خود بازگشتند). و یا ایجاد بدعت است. (تو نمیدانی بعد از تو چه چیزهایی احداث کردهاند). پس مقتضای آن اینست که هر مرتدی از آن رانده شود، چه اعرابی که بعد از وفات پیامبر جمرتد شدهاند و یا بعد از آن، نیز کسانی که بدعتها را ایجاد کردهاند شامل این حکم میشوند. این ظاهر گفته اهل علم است.
ابنعبدالبر میگوید: هر کسی که بدعتی در دین ایجاد کند او از مطرودان است، مانند خوارج و شیعه، و همگی فرقهها و همچنین ظالمانی که در پوشیدن حق اسراف کرده و یا اظهار کبائر کردهاند و میگوید: بیم آن است که همگی آنها مقصود از این روایت باشند. والله اعلم. [۶۴۵]
قرطبی در تذکره میگوید: علمای ما [رحمهم الله] گفتهاند هر کس که مرتد شده است و یا در دین بدعتی ایجاد نماید خداوند از آن راضی نیست و او از مطرودین از حوض است و شدیدترین آنها کسانی هستند که با جماعت مسلمانان مخالفت کرده و از راه آنها دور شدهاند، مانند خوارج با فرقههای متعددش و رافضیان با ضلالتهای آشکارشان و معتزله با هوسهای مختلفشان اینها همگی از کسانی هستند که [دین را] تبدیل کردهاند و تغییر دادهاند. [۶۴۶]
با بیان این نکته، برائت صحابه از افتراهای رافضه روشن است، چون سبب طرد از حوض ارتداد و یا ایجاد بدعت در دین است و صحابه از دورترین مردم از این امور هستند بلکه آنها دشمنان مرتدان بوده و با آنها در بحرانیترین و سختترین شرایط بعد از وفات پیامبر ججنگیدهاند. چنانکه طبری روایت میکند: «اعراب عموماً و یا خصوصاً در هر قبیلهای مرتد شدند و نفاق ظاهر شد، یهود و نصاری را سربلند کردند و مسلمانان چون گوسفندانی در شبی بارانی در زمستان بودند، و آن بخاطر فقدان پیامبر جو قلت عدد آنها و کثرت تعداد دشمنانشان بود.» [۶۴٧]
با این وجود اصحاب پیامبر جدر مقابل مرتدان ایستادگی کرده و چنان با شدت و مردانگی با آنها جنگیدند تا اینکه خداوند دینش را برتر نمود و بعضی از مرتدان کشته شده و بقیه به دین بازگشتند و عزت و شوکت و قوت و هیبت اسلام به دست صحابه دوباره بازگشت، که خداوند به آنها پاداش نیکو دهد.
همچنین اهل بدعت که صحابه شدیداً آنها را تقبیح میکردند و به همین دلیل اهل بدعت با تمام شدن دوره و عهد آنها تقویت یافتند و هنگامی که علامتهای بدعت در عهد آنها اندکی ظهور کرد بشدت از آن برتری جسته و آن را انکار میکردند.
از ابنعمرسروایت شده است وقتی درباره آرای قدریه اطلاع داده شده گفت: «اگر آنها را دیدید به آنها بگویید ابن عمر از آنها بیزار است بیزار است، بیزار است.» [۶۴۸]
از ابنعباسسروایت شده است که میگوید: «در روی زمین کسی از قدریه بیشتر مورد غضب و خشم من نیست تا کسانی که پیش من آمده و با من مخاصمه کنند، مثل قدریه در مورد تقدیر.» [۶۴٩]
بغدادی بعد از نقل اجماع صحابه و تابعین و اتباع تابعین و همگی سلف بر دشمنی اهل بدعت میگوید: «صحابه و تابعین و پیروانشان و علمای سنت همگی متفق و متحد بر دشمنی اهل بدعت و دوری از آنها بودهاند.» [۶۵۰]
این موضعگیریهای بزرگ از طرف صحابه با اهل ارتداد و اهل بدعت از بزرگترین شواهد روشن بر صدق دینی و قوت ایمان و حسن ابتلای آنها در دین، و جهاد با دشمنان دین بعد از رحلت رسول خداست که خداوند به وسیله آنها سنت را محکم و بدعت را ریشهکن کرده است. این موضوعی است که دروغ رافضیان در اتهام آنها به ارتداد و بدعت در دین و راندن از حوض پیامبر جروشن میشود و بلکه آنها شایستهترین و لایقترین مردم به نوشیدن از حوض پیامبر جهستند، چون در زندگی او با او به نیکی یاری کرده و بعد از رحلت او از دین دفاع کردهاند.
این گفته پیامبر جکه میفرماید: «گروهی از اصحاب من پیش حوض آمده و من آنها را میشناسم و سپس دور میشوند [۶۵۱]». مورد اشتباه دارای اشکال نمیشود، چون اینها کسانی هستند که در زمان رحلت پیامبر جبر دین او بوده و بعد از او مرتد شدهاند. همچنان که بسیاری از قبایل عرب بعد از رحلت پیامبر جمرتد شدند، اینها در علم پیامبر جاز اصحاب او هستند، چون وقتی که رحلت نمود آنها بر دین او بودند، و بعد از آن مرتد شدند، لهذا به او گفته میشود: «تو نمیدانی بعد از تو چه کارها کردهاند». در بعضی از روایتها «تو نمیدانی بعد از تو چه کار کردهاند، آنها بر دین سابق خود بازگشتهاند [۶۵۲]». روشن است که این درباره مرتدان بعد از رحلت پیامبرجاست. و این کجا و اصحاب پیامبر جکه بعد از پیامبر جبا بهترین شکل به امر دین قیام کرده و با مرتدان جنگیده و با منافقان و کافران جهاد کرده و شهرها را بدین وسیله فتح کردند، تا اینکه خداوند دینش را به شهرهای زیادی منتشر نمود کجا اینها و کجا آن مرتدان که از دین بازگشتند؟!
این مرتدان در نزد اهل سنت داخل کلمه صحابه نبوده و واژه صحبت و همنشینی مطلقا شامل آنها نمیشود. چون صحابی بنا به تعریف علما و محققان آن کسی است که ملاقات پیامبر جکرده و به او ایمان آورده و بر همان ایمان وفات کرده است. [۶۵۳]اما گفته پیامبر جکه میفرماید از آنها جز اندکی نجات پیدا نمیکند. [۶۵۴]که رافضی بدان احتجاج کرده است هیچ حجتی در آن برای او وجود ندارد، چون ضمیر (آنها) به آن قومی بازمیگردد که به حوض نزدیک شده و از آن رانده میشوند، و جز اندکی از آنها به آن حوض نمیرسند و این از سیاق حدیث روشن است که میگوید: «در صورتی که من ایستادهام ناگهان گروهی میآید و آنها را میشناسم، فردی بین من و آنها بر خواسته و میگوید: بفرمایید. میگویم: به کجا؟ میگوید: بسوی آتش و به الله میگویم چکار کردهاند؟ میگوید: بعد از تو مرتد شده و به دین سابق خود بازگشتهاند سپس گروهی دیگر میآیند و آنها را نمیشناسم، فردی بین من و آنان برخاسته و میگوید: بفرمایید، میگویم به کجا؟ میگوید بسوی آتش و به الله میگویم چکار کردهاند؟ میگوید: بسوی دین سابق خود رفتهاند، و جز اندکی از آنها نجات پیدا نمیکند.»
در حدیث ذکری از صحابه نیست، بلکه گروهی ذکر شدهاند که از حوض رانده میشوند و جز اندکی از آنها بدان نمیرسند.
ابنحجر در شرح حدیث میگوید: جز اندکی از آنها بدان نمیرسد، یعنی از اینهایی که نزدیک شدهاند و به نزدیکی آن رسیدهاند اما از آن رانده شدهاند. [۶۵۵]
بدین ترتیب دروغ و تزویر رافضی و برائت صحابه از تهمتها و زشتگوییهای او ثابت میشود، حتی اگر این احادیث حوض فرضاً برای ارتداد آنچنان که رافضی میگوید ثابت شود، از کجا میتواند ارتداد کسانی را معین کند که رافضیان معتقد به ارتداد آنها هستند.
چون این خود نیاز به دلیل دارد، اگر خوارج که حضرت علی سرا تکفیر میکنند از این احادیث به ارتداد او [بلا تشبیه] استناد کنند رافضیان قادر به دفاع از او نخواهند بود، و اگر خارجی ادعا کند که وقایع دلیل بر صحت گفته آنهاست چون جنگها و فتنهها و تفرق مسلمانان و خونریزیها فقط در عهد او صورت گرفت [نه قبل از او] قطعا رافضی در چنین خصومتی هیچ دلیل نخواهد داشت، اگر چه این دلیل بر درستی حجت خارجی (فردی از خوارج) و قوت دلیل او نیست، بلکه فساد رای او ضرورتاً معلوم و روشن است. چون دلیلهای قاطع و متواتری برای عدالت صحابه وارد شده است و خداوند و پیامبر آنها را تایید کردهاند، و دلیلهای مخصوصی برای فضائل علی سوارد شده است.
اما رافضیان با عقلهای فاسد و فهمهای ناتوانی که دارند وقتی در همه اصول مبنی بر عدالت همگی صحابه طعن وارد کردهاند بعد از آن قادر به اقامه یک حجت هم برای عدالت علی سنیستند، مگر اینکه خوارج شبیه آن را درباره ابوبکر و عمر و عثمان آنها را بدان ملزم میکنند و این اصل عظیمی است که شیخ الاسلام ابنتیمیه/در رد رافضیان آورده و میگوید: «چنین است موضع اهل سنت با رافضیان درباره ابوبکر و علی س، چون رافضی نمیتواند ایمان و عدالت علی سو اینکه از بهشتیان است را ثابت کند جدا از ثابت کردن امامتش، اگر آن را برای ابوبکر و عمر و عثمان ثابت نکند، و اگر بخواهد تنها آن را برای علیسثابت کند دلیل کمکش نخواهد نمود، همچنان که فرد مسیحی اگر بخواهد نبوت مسیح را بدون نبوت محمد ثابت کند دلیل کمکش نخواهد نمود، اگر خوارج که علی سرا تکفیر میکنند و نواصب که او را فاسق میداند بگویند او: ظالم و طالب دنیا بوده و خلافت را برای خودش خواسته و به خاطرش شمشیر کشیده و هزاران مسلمان را بدان کشته و در نهایت به تنهایی نتوانسته آن را در دست بگیرد و یارانش از او پراکنده شده و بر علیه او قیام کرده و جنگیده اند. این سخن اگر چه باطل و فساد است ولی سخن رافضیان درباره ابوبکر، عمر و عثمان از این نیز فاسدتر است و اگر آنچه را که در مورد ابوبکر و عمر گفته است پذیرفتنی است پس این سخن از آنان نیز بیشتر مورد قبول و پذیرش است...». [۶۵۶]
بدین وسیله حق در این مسأله ظاهر و ساختگی بودن سخن تیجانی روشن میشود. فلله الحمد و المنه.
[۶۳٧] صحیح البخاری، کتاب الرقائق، فتح الباری ۱۱/۴۶۴- ۴۲۵ ح ۶۵۸۴- ۶۵۸٧ [۶۳۸] صحیح مسلم، کتاب الفضائل ۴/۱٧٩۳ ح ۲۲٩ [۶۳٩] تاویل مختلف الحدیث ص۲٧٩ [۶۴۰] ابن حجر در فتح الباری ۱/۳۸۵ از او نقل نموده است [۶۴۱] مختصر التحفة الاثنی عشریة ص۳-۲٧۲ [۶۴۲] شرح صحیح مسلم ۳/۱۳٧-۱۳۶ [۶۴۳] المفهم القرطبی ۵۰۴ و فتح الباری لابن الحجر ۱/۳۸۵ [۶۴۴] تفسیر ابن کثیر ۴/۴ [۶۴۵] نقل از نووی در شرح صحیح مسلم ۳/۱۳٧ [۶۴۶] التذکرة فی الهواء الموتی و امور الآخرة ۱/۳۴۸ [۶۴٧] تاریخ الطبری ۳/۲۲۵ [۶۴۸] عبدالله بن احمد، کتاب السنة ۲/۴۲۰ آجری در الشریحة ص۲۵۰ [۶۴٩] آجری: الشریحة ص۲۱۳ [۶۵۰] شرح السنة بغوی ۱/۱٩۴ [۶۵۱] پارهای از حدیث سهل بن سعد، بخاری، کتاب الرقائق، فتح الباری ۱۱/۴۶۴ ح ۶۵۸۲ [۶۵۲] صحیح البخاری کتاب الرقائق با الحوض، فتح الباری ۱۱/۴۶۴- ۴۶۵، صحیح مسلم کتاب الفضائل ۴/۱٧٩۶ [۶۵۳] الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر ۱/٧ [۶۵۴] ابن اثیر، النهایة ۵/۲٧۴ [۶۵۵] فتح الباری ۱۱/۵ - ۴٧۴ [۶۵۶] منهاج السنة ۲/۵۸ المجموع الفتاوی ۴/۴۶۸