ادعای تیجانی مبنی بر اینکه اصحاب با نص غدیر مخالفت کردند.
تیجانی در ص۱٩۸ میگوید: «قضیه اجتهاد و به کارگیری رأی در مقابل نصوص را مجموعهای از صحابه که در رأس آنها عمر بن خطاب ساست به وجود آوردند و در روز مصیبت دیدیم که چگونه در مقابل نص صریح به پشتیبانی و دفاع از رأی عمر برخاستند.
از آن نتیجه میگیریم که اینها هرگز نصوص غدیر را که پیامبر جعلی را بر مسلمانان به عنوان جانشنین خود معین نمود، نپذیرفتند.
هنگامی که امام علی امور مسلمانان را به عهده گرفت با سختیهای بزرگی در بازکندن مردم به سنت نبوی شریف و قرآن روبرو شد و بسیار کوشش نمود که بدعتهایی را که داخل دین شده بود بردارد، امّا بعضی فریاد کشیدند که سنت عمر کجا رفت...».
جواب: رد مفصل این موضوع در دو مسأله (نوشتن نامه) و (ادعای تیجانی درباره خلافت علی در روز غدیر) گذشت که خداوند گمراهی و بطلان او را روشن نمود. امّا در اینجا به تناقض او در مسئله نص بر خلافت اشاره میکنم. در اینجا عمر نص ادعا کننده بر وصیت علی را در روز غدیر نمیپذیرد، آن را رد میکند، در صورتی که این مؤلف رافضی در جای دیگری از کتاب میگوید: «پژوهشگر در این موضوع اگر برای روشن شدن حقیقت بیطرف باشد و تعصب نورزد، میبیند که نص برامامت علی بن ابیطالب واضح و روشن است؛ مانند حدیث پیامبر جکه میفرماید: «هر کس که من مولای او باشم علی هم مولای اوست» پیامبر جاین حدیث را بعد از بازگشت از حجه الوداع گفته است. گروهی برای تبریک گفتن به علی مجلس بزرگی را ترتیب دادند که حتی خود ابوبکر و عمر نیز در میان این تبریکگویان بودند و میگفتند: «(به به) خوشا به حالت ای علی بن ابیطالب! تو مولای هر مرد و زن مومنی شدی». [٩۸۲]
در جواب میگوییم: ریسمان دروغ چقدر کوتاه است؟ و از قدیم گفتهاند: «از مصیبتهای دروغگو فراموشی دروغش است.»
ابوحاتم میگوید: از آفتهای دروغ این است که دروغگو فراموشکار خواهد بود و در چنین حالتی گویا در هر حال و وضعی اعلان به رسوایی خود میکند و نصر بن علی جهمی میگوید: «خداوند ما را به وسیله فراموشی بر علیه دروغگویان کمک کرده است». [٩۸۳]
این رافضی چون دروغ را وسیله خود قرار داده تا اعتقادات فاسد خود را ثابت کند به این مصیبت گرفتار شده است و خداوند پردهاش را دریده و او را عریان ساخته است، در حالی که او درصدد اثبات حدیث نص بر وصیت خیالی برای علی است که میگوید: صحابه در روز غدیر مجلس مهمی برای تبریک به علی برای وصیت به او ترتیب دادند، و در رأس تبریک گویان ابوبکر و عمر قرار داشتند که هر دو میگفتند: به به ای علی بن ابیطالب! تو مولای هر زن و مرد مؤمنی شدی. چند صفحه بعد میبینیم که همه اینها را فراموش کرده و میگوید: که این صحابه حادثه غدیر را نپذیرفته و هرگز نص دال بر خلافت علی را نیز قبول نداشتند و بلکه موضعگیری مخالفت و دشمنی گرفته و در رأس آنها عمر بن خطاب بود. «لعنت خداوند بر دروغگویان باد»!
اما گفته او که «علی دچار مشکلات بزرگی برای بازکندن مردم به سنت بود …تا آخر»، سخنی کاملاً باطل و بیاساس است، چون در زمان خلافت شیخین هنوز بدعتها ظهور نکرده بود و در تمام دوران آنها مردم بر سنت بودند و بدعتها را نمیشناختند و بدعتها با آنها آشنایی نداشت و موضوع دین در میان آنان ظاهر و قوی بود و سنت در میان آنان مشهور و محترم بود، و در زمان عثمان نیز چنین بود، اگر چه بدعت در اواخر عهد او شروع به ظاهر شدن نمود امّا در میان مردم بدعت آشکاری نبود، بلکه سنت تسلط داشت و خیر منتشر بود و اهل اسلام در عزت و یکپارچگی بوده و اهل شر در ذلت و حقارت بودند. اما در زمان خلافت علی سفتنهها فراوان شد و بدعتها ظاهر شد، چون خوارج ظهور کرده و تشیع رواج پیدا کرده و امت متفرق شد و خونهای مسلمانان مؤمن ریخته شد و بدین وسیله اهل خیر ضعیف و اهل شر قوی شدند و بر مردم تسلط یافتند، تا جایی که علی سدرباره قاتلان عثمان گفت: «آنها مالک ما بوده و ما بر آنها تسلط نداریم». این امری است که هر کس کوچکترین اطلاعی به تاریخ داشته باشد آن را میداند و هیچ مسلمان منصف و عادلی از میان اهل سنت و اهل بدعت منکر آن نیست.
اما هنگامی که هوی و هوس غلبه پیدا میکند و جهالت و نادانی استوار میشود معیارها عوض شده و مفاهیم دگرگون میشود و حقایق تغییر میکند، همچنان که وضعیت تیجانی چنین است، چون به طور شگفت آوری دست و پا میزند.
گاهی میبینیم که میگوید: علی وقتی خط رهبری امت را به دست گرفت سنت را پیاده کرده و بدعتها را دور انداخت و در کتابش «اهل سنت واقعی» میگوید: اضافه بر اینها امام علی وقتی خلافت را به دست گرفت شروع کرد به بازکندن مردم به سوی سنت نبوی، و اولین چیزی که انجام داد توزیع بیت المال بود. [٩۸۴]در تأکید این مطلب در جای دیگری در همان کتاب میگوید: با وجود این، امیر المومنین علی مثل خلفای قبل مردم را با زور و اجبار به بیعت وادار نکرد، اما علی [سلام الله علیه] به احکام قرآن و سنت پایبند بوده و هرگز تغییر و تبدیلی ایجاد نکرد... تا آنجا که میگوید: مبارک باد بر تو ای ابن ابیطالب، ای کسی که قرآن و سنت را بعد از آن که دیگران آن را از بین میبردند، زنده کردی. [٩۸۵]
این چیزی است که مؤلف در اینجا میگوید. ولی در جای دیگری سخنش به عقب بازگشته و این گفتهاش را نقض میکند. در همان کتاب میگوید: علی بن ابیطالب ستنها مخالفی بوده که میکوشید با تمام قدرت در افعال و اقوال و داوری های خود در ایام خلافتش مردم را به سنت نبوی بازگرداند. اما هیچ فایدهای نداشت، چون او را به جنگهای سختی مشغول کردند. [٩۸۶]
همچنین در ضمن سخنش درباره علی سدر کتابش «همراه راستگویان» میگوید: خلافتش را در جنگهای خونینی به اتمام رساند که از طرف (ناکتین) عهدشکنان و (قاسطین) فاسقان و (مارقین) منحرفان بر او تحمیل شد که به شهادتش انجامید در حالی که همواره بر حال امت پیامبر حسرت میخورد. [٩۸٧]
ما نمیدانیم کدامین گفته او را تصدیق کنیم؟ این گفته او را که علی سمردم را به سنت پیامبر بازگرداند و احکام قرآن را در میان امت اجرا کرد، تا ما هم به او در این مورد تبریک بگوییم چنانکه مؤلف در یکی از دو گفتهاش چنین کرده است. یا این گفته او را که علی از بازکندن مردم به سنت عاجز بود و علتش جنگهای خونینی بود که جز با شهادت او پایان نپذیرفت، تا حسرت بخوریم همچنان که او بر امت محمد جحسرت خورد.
این سؤال متوجه اوست تا شاید سریعاً به امت پاسخ داده و موضعگیریاش را در این مسئله حساس روشن کرده و امت را از این اضطرابی که به آن دچار کرده خارج کند. اشکالی ندارد که در این مورد از دانشآموزان ابتدایی اهل سنت کمک گرفته تا او را در مورد آنچه از سیره علی بن ابیطالب سدر دوره ابتدایی خوانده اند کمک کنند، و این اشکال را حل کرده و از آنها در این مورد استفاده کند همچنانکه در گذشته از کودکان حوزه علمیه در نجف استفاده کرده و به آن صراحتاً سخن گفته است. [٩۸۸]
در اینجا به پایان رد تیجانی در کتاب اول او «آنگاه هدایت شدم» میرسیم. از خداوند خواستارم که این اثر را عملی خالص برای خود و سبب تقربی برای رضایش قرار دهد و اگر اشتباه و سهوی از من رخ داده مرا مورد بخشش قرار دهد، و مسلمانان را بدان نفع رسانده و شبهات تحریفکنندگان و تبدیلکنندگان را به وسیله آن باطل کند.
و صلی الله علی نبینا محمد و علی آله و صحبه أجمعین
پایان
[٩۸۲] ثم اهتدیت ص۱۶۱. [٩۸۳] این اقوال را ابن حبان در روضة العقلاء آورده است ص۵۲-۵۳. [٩۸۴] الشیعة هم اهل السنة ص۱۸٩. [٩۸۵] الشیعه هم اهل السنة ص۱٩۸. [٩۸۶] همان منبع ۲۶۰. [٩۸٧] لاکون مع الصادقین ص۸۱. [٩۸۸] ثم اهتدیت ص۵۳-۵۴.