دفاع از آل و اصحاب پیامبر

فهرست کتاب

گمان مؤلف مبنی بر اینکه اختلاف صحابه امّت اسلامی را از عصمت محروم کرده است:

گمان مؤلف مبنی بر اینکه اختلاف صحابه امّت اسلامی را از عصمت محروم کرده است:

مؤلف در ص۸٩-٩۰ می‌گوید: «مشکل اساسی در همه این امور صحابه است آن‌ها بودند که در اینکه رسول خدا جبرایشان آن نوشته را بنویسد که تا قیام قیامت آن‌ها را از گمراهی باز دارد، اختلاف پیدا کردند و اختلاف آن‌ها امت اسلامی را از این فضیلت محروم کرد و آن‌ها را در وادی ضلالت انداخت تا اینکه متفرق شده و نزاع کردند و ضعیف شدند و همانها بودند که درباره خلافت اختلاف کردند و به دو دسته حزب حاکم و حزب مخالف تقسیم شدند و نتیجه آن عقب‌افتادگی امت و تقسیم شدن آن بین شیعیان علی و پیروان معاویه بود و همانها بودند که درباره تفسیر کتاب الهی و احادیث رسول خدا جاختلاف کردند و به همین دلیل مذاهب، مکاتب، فرق و طوایف متعددی پدید آمد و در نتیجه مکاتب کلامی و فکری مختلفی به وجود آمد و فلسفه‌های مختلفی بروز کرد که انگیزه‌های سیاسی محض آن‌ها را ایجاد نمود تا به قدرت و حکومت دست یابند. اگر صحابه نمی‌بودند مسلمانان هیچ گونه اختلاف و تفرقه‌ای پیدا نمی‌کردند، هر اختلافی که به وجود آمده به اختلاف آن‌ها درباره صحابه بازمی‌شود.»

ادعای تیجانی مبنی بر اینکه اصحاب پیامبر درباره نوشتن وصیت‌نامه پیامبر جاختلاف پیدا کردند.

می‌گوییم: اما گفته‌اش که آن‌ها درباره نوشته‌ای اختلاف کردند که پیامبر جمی‌خواست آن را برایشان بنویسد تا روز قیامت آن‌ها را از گمراهی حفظ کند ...» به حدیث ابن‌عباس اشاره دارد که بخاری ومسلم از او نقل کرده‌اند که «وقتی که درد بر پیامبر جشدت گرفت فرمود: برایم ورقی بیاورید که برایتان نوشته‌ای بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید، عمر گفت: درد بر پیامبر جغلبه کرده است و کتاب خداوند پیش ماست قرآن برای ما کافی است. در نتیجه حاضران اختلاف پیدا کردند و سر وصدا زیاد شد. پیامبر جفرمود: بلند شوید و نزاع در حضور من شایسته نیست» [۴۵۳]

تیجانی عبارت حدیث را در جای دیگری ذکر کرده است که در صفحات بعدی می‌آید و از آن برای طعن به صحابه استفاده کرده است و رد بر آن را به آنجا و در جایی که حدیث را ذکر کرده‌ است، موکول می‌کنم. الآن فقط به شبهه‌ای اشاره می‌کنم و آن این ادعای او است که می‌گوید: اختلاف آن‌ها امت را از عصمت بازداشته و تا قیام قیامت آن‌ها را در ضلالت و تفرقه انداخته است.

بیان اینکه ادعای او بدین معناست که پیامبر ابلاغ آنچه را بدان امر شده بود رها کرده است.

در پاسخ به این ادعای باطل باید گفت: این گفته او باطل است و معنایش اینست که پیامبر جدر تبلیغ و رساندن موضوعی که امت را از گمراهی باز دارد کوتاهی کرده و به مجرد اختلاف صحابه در حضور او شریعت پروردگارش را به پایان نرسانده است تا اینکه در چنین حالتی از دنیا رفته است و با این کار بر خلاف دستور خداوند عمل کرده است که می‌فرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ[المائدة: ۶٧].

«ای پیامبر آنچه را که از طرف پروردگارت نازل می‌شود تبلیغ کن، و اگر چنین نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده‌ای و ] بدان که[‌ خداوند تو را از ] گزند[ مردم حفظ می‌کند».

در حالی که پیامبر جاز آن کار مبرا بوده و خداوند او را تایید و تزکیه کرده‌ است و می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨[التوبة: ۱۲۸].

«برایتان پیامبری از خودتان آمده و هرآنچه شما را رنج دهد بر او گران می‌آید، سخت به شما دل بسته است و با مومنان رئوف و مهربان است».

خداوند او را حریص بر امت یعنی بر هدایت آن‌ها و نفع رساندن به آن‌ها در دنیا و آخرت آفریده است، چنانکه ابن‌کثیر می‌گوید: [۴۵۴]

اگر این موضوع ضرورتاً درباره دین اسلام در نزد خاص و عام مشخص باشد کسی که ذره‌ای ایمان در قلب او باشد در این نکته تردید نخواهد داشت که پیامبر بزرگوار هر آنچه را که خداوند به او امر کرده تبلیغ کرده‌ است و شدیداً بر مصلحت امتش حرص ورزیده است که جهاد پیوسته و فداکاریها، اخبار و سیره او هیچ شکی در این موضوع باقی نمی‌گذارد و اگر موضوع آنگونه باشد که این شیعه رافضی می‌گوید که اگر آن نوشته را می‌نوشت امت را تا قیام قیامت از ضلالت و تفرقه و اختلاف حفظ می‌کرد، اگر چنین می‌بود هیچ دین و عقلی نمی‌پذیرد که پیامبر جنوشتن آن را تا آن زمان و لحظات آخر حیات به تاخیر بیندازد، و اگر او آن را به تاخیر انداخته بود سزاوار نبود بخاطر اختلاف صحابه در نزد او از نوشتن آن خودداری کند. [۴۵۵]

همچنین در سیره پیامبر جثابت شده است که گاهی اصحاب در مسایل اجتهادی به او مراجعه و شاید با او بحث می‌کردند. اما او به خاطر گفته آن‌ها دستور پروردگارش را ترک نمی‌کرد، مثلاً به افرادی که در حجة الوداع قربانی همراه نبرده بودند دستور داد حج را به عمره تبدیل کنند و نیز با کسانی که در روز حدیبیه از جنگ بازگشتند و آنان که درباره فرماندهی اسامه بحث و جدل کردند. [۴۵۶]

آیا قابل تصور است که پیامبر جدستور پروردگارش را به خاطر اختلاف یارانش در موارد بزرگتر از این ترک کند؟ اگر بگوییم به خاطر جدال آن‌ها در نزد او و برای مصلحتی آن را ترک کرد، چه مانعی او را بعداً از آن بازداشته است در حالی که او و بعد از آن جریان چند روز در قید حیات بوده است؟ و همچنانکه در روایت انس در صحیحین ذکر شده است [۴۵٧]. وفات آن حضرت جروز دوشنبه و حادثه نوشتن روز پنجشنبه به اتفاق افتاده است.

اگر تیجانی جدال کرده‌ و دوباره بگوید که می‌ترسید که سخن او را نپذیرند، و دوباره مخالفت کنند، همچنان که بار اول نزاع کردند. می‌گوییم این اشکالی بر پیامبر جوارد نمی‌کند. زیرا وظیفه او تبلیغ است، همچنانکه خداوند فرموده است: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا٨٠[النساء: ۸۰].

«هر کس که از رسول پیروی کند از خداوند پیروی کرده‌ است و آنان که سر‌باز زدند، پس ما تو را به نگهبانی آنان نفرستاده‌ایم».

ننوشتن نامه توسط پیامبر نشانگر آن است که نوشتن آن جزو دین و امور واجب نبوده است.

چنانچه می‌دانیم به اتفاق اهل سنت و شیعیان رافضی، پیامبر جآن نوشته را تا زمان وفاتش ننوشته است. پس باید بدانیم که نوشتن آن جزو امور دینی نبود که او مامور تبلیغ آن بوده باشد ونه آنگونه که این رافضی توصیف کرده است زیرا برای رسول خدا جمحال است از فرمان خداوند سرپیچی کند.

همچنین بدان سبب که قرآن بر آن دلالت کرده‌ است، زیرا خداوند دین را بر او و امتش تکمیل و قبل از حجة الوداع بر او نازل کرده است خداوند می‌فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ[المائدة: ۳].

«امروز دینتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما اتمام کردم و اسلام را برایتان پسندیدم».

همچنان که پیامبر جدر همین‌باره می‌فرماید: «إني تركتكم علي مثل البيضاء ليلها كنهارها لايزيع عنها بعدي إلا هالك» «من شما را بر سر راهی روشن گذاشته وترک کرده‌ام که شب آن مانند روزش روشن است و بعد از من فقط هلاک‌شوندگان از آن منحرف می‌شوند». [۴۵۸]

حال که باطل و بی‌اساس بودن سخن تیجانی که می‌گوید امت اسلامی به سبب نوشته نشدن نامه جدچار گمراهی و تفرقه شدند، ثابت شد باید دریافت چنانکه علما گفته‌اند آن نوشته‌ای که پیامبر جمی‌خواست آن را بنویسد این بود که خلافت بعد از او برای کیست.

شیخ الاسلام ابن‌تیمیه/می‌گوید: «نوشتن آن نامه چیزی نبود که خداوند آن را واجب کرده باشد که آن را بنویسد و یا ابلاغ کند، زیرا اگر چنین می‌بود پیامبر جآنچه را که خداوند به او امر کرده بود ترک نمی‌کرد. اما آن مصلحتی برای رفع و دفع منازعه بر سر خلافت ابوبکر سبود و دید چاره‌ای جز به وجود آمدن اختلاف نیست». [۴۵٩]

در جای دیگر می‌گوید: «اما جریان نامه‌ای که رسول خدا جقصد نوشتن آن را داشت توضیح آن در صحیحین از عایشه آمده است، عایشه می‌گوید رسول خدا جدر بیماریش گفت: پدر و برادرت را بخوان تا نوشته‌ای بنویسم. من بیم دارم که فردی آرزوی رسیدن به حکومت کند و یکی بگوید که من شایسته‌تر هستم، در حالی که خداوند و مومنان جز ابوبکر را نمی‌پذیرند...». [۴۶۰]

تا اینکه بعد از ذکر روایتهای حدیث می‌گوید: «پیامبر جتصمیم گرفت نامه‌ای را که برای عایشه ذکر کرد، بنویسد، وقتی دید که شک رخ داده است دانست که رساله شک را برطرف نمی‌کند. لذا فایده‌ای در آن ندید و دانست که خداوند آن‌ها را درباره کسی که خود اراده کرده است متفق خواهد کرد. به همین دلیل فرمود: «خداوند و مومنان جز ابوبکر را نمی‌پذیرند.»

اما گفته رسول خدا جدر حدیث: «تا بعد از من گمراه نشوید» دهلوی در توجیه آن می‌گوید: «اگر گفته شود: اگر آنچه را که پیامبر جمی‌خواست بنویسد موضوعی دینی نبود، چرا فرمود: تا بعد از من گمراه نشوید؟ در پاسخ می‌گوییم: گمراهی دارای معانی متعددی است و مقصود در اینجا اشتباه نکردن در تدبیر امور حکومت است که همان بوده و آن اخراج مشرکان از جزیرة العرب و جایزه دادن به مهمانانی که از اطراف می‌آمدند به شیوه‌ای که پیامبر بدانها جایزه می‌داد و آماده کردن لشکر اسامه بود، نه ضلالت و گمراهی در دین.» [۴۶۱]

ادعای تیجانی درباره اینکه یاران پیامبر درباره خلافت اختلاف پیدا کردند و این امر به انشعاب و تقسیم‌بندی امت منجر شد.

اما گفته تیجانی که می‌گوید: «آنها همانهایی هستند که درباره خلافت اختلاف پیدا کردند و به حزب حاکم و حزب مخالف تقسیم شدند...».

در جواب این سخن او باید گفت اختلاف صحابه سدر دوران علی سبر سر خلافت نبود و آنهایی که با علی ساختلاف کردند عبارتند از: طلحه و زبیر و عایشه و معاویه سو این‌ها با او در خلافت اختلافی نداشتند بلکه هیچکدام از این‌ها و حتی دیگران ادعا نکردند او برای خلافت بعد از کشته شدن عثمان سشایسته نیست. زیرا او شایسته‌ترین کسی بود که باقی مانده بود و همگی به فضایل او اقرار داشتند، اما اصل اختلاف این صحابه با علی سدر مطالبه نمودن خون عثمان و کشتن قاتلان او بود، آن‌ها نظرشان شتاب در این مورد و قصاص گرفتن از قاتلان عثمان بود و علی سبا آن‌ها در این امر هیچ اختلافی نداشت که عثمان مظلومانه کشته شده است و باید از قاتلان او قصاص گرفت. اما نظر او این بود که باید صبر کرد تا اوضاع آرام شود و کارها در دست او قرار گیرد، چون تعداد قاتلان عثمان فراوان بوده و در سرزمنیهای مختلف متفرق شده‌ بودند و تعداد زیادی از آن‌ها در مدینه و در میان صحابه بودند.

با این همه اختلاف آن‌ها سبه جایی نرسید که نسبت به دین همدیگر مشکوک شوند و یکدیگر را متهم کنند بلکه هر گروه به فضیلت و صحابه بودن همدیگر را احترام می‌گذاشت و فکر می‌کرد که او در رای خود اجتهاد کرده‌ است و خود را در صواب و دیگری را در خطا می‌پنداشت.

[۴۵۳] بخاری در کتاب العلم فصل کتاب العلم آن را آورده است فتح الباری ۱/۲۰۸ ح ۱۱۴ و مسلم : کتاب الوصیه فصل ترک وصیه لمن لیس له شیء یوصی فیه ۳/۱۲۵٩ [۴۵۴] ابن کثیر ۲/۴۰۴ [۴۵۵] این رد از دهلوی است. مختصر تحفة الاثنی عشریه ص۲۵۱ [۴۵۶] صحیح بخاری مع الفتح ۳/۶۰۶ ح ۱٧۸۵، ۸/۵۸٧ ح ۴۸۴۴، ۸/۱۵۲، ح ۴۴۶۸، ۴۴۶٩ [۴۵٧] صحیح بخاری مع الفتح ۸/۱۴۳، ح ۴۴۴۸، و صحیح مسلم ۱/۳۱۵، ح ۴۱٩ [۴۵۸] احمد در المسند ۴/۱۲۶، و ابن ماجه در سنن ۱/۱۶، و آلبانی این حدیث را با مجموع طرقش تصحیح نموده است، ظلال الجنة کتاب السنه لابن ابی عاصم ص۲۶ [۴۵٩] منهاج السنة ۶/۳۱۶ [۴۶۰] صحیح مسلم : کتاب فضایل صحابه ۴/۱۸۵٧، ح ۲۳۸٧ [۴۶۱] مختصر التحفة الثنی عشریه ص۲۵۱