رابعاً: تناقض در گفتار مؤلف
مؤلف در سخنان و نتایجی که از آنها میگیرد تناقضگویی میکند و تقریباً هر مسألهای را که ذکر میکند در جای دیگر آن را نقض میکند. این امر به مشخصه بارز او در کتاب تبدیل شده است. جای تعجب ندارد. زیرا این خود از نشانههای بارز فرقهها باطل و اهل بدعت است. زیرا اقوال و احکام آنها بر مبنای آرا و خواستههای افراد است. خداوند میفرماید: ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا٨٢﴾[النساء: ۸۲]. «اگر قرآن از سوی غیر خداوند میبود بیتردید در آن اختلاف فراوانی می یافتند».
و از جمله این تناقضها:
۱- در کتاب «الشیعه هم أهل السنه» : «اهل سنت واقعی» میگوید: در این مورد یک دلیل برای ما کافی است که حجت بالغه است چنانکه گذشت اهل سنت و جماعت جز تا قرن دوم هجری به عنوان عکسالعملی در مقابل شیعیان که دوستدار اهل بیت بوده و فقط از آنها پیروی کردند، شناخته شده نبودند. ما در فقه آنها چیزی نمییابیم. همه اعتقاداتشان به سنت پیامبر برمیگردد که از طریق اهل بیت روایت شده است. [۳۴٧]
این در تضاد با گفتهاش در همان کتاب است که میگوید: «و اگر بخواهیم به تفصیل سخن بگوییم باید گفت: اهل سنت و جماعت آنهایی هستند که به رهبری حکام اموی و عباسی به جنگ با اهل بیت قیام کردند. به همین دلیل اگر در عقاید و کتب حدیث آنها بنگری چیز قابل ذکری از فقه اهل بیت در آن نمیبینی، و درمییابی که همه فقه و روایات آنها به دشمنان اهل بیت منسوب است.» [۳۴۸]
در عبارت اول مدعی شده است که همه اعتقادات و فقه اهل سنت به اهل بیت بازمیگردد. و در عبارت دوم کاملاً در تضاد با مطالب قبل سخن میگوید و ادعا میکند که اهل سنت همه اعتقادات و فقه خود را از دشمنان و مخالفان اهل بیت گرفته و هیچ اثر قابل ملاحظهای را از فقه اهل بیت در نزد آنها نمییابی.
۲- میگوید: شایان ذکر است که شیعیان به منابع شریعت یعنی کتاب و سنت پایبند هستند وچیزی را به آن نیفزودند. علت آن وجود نصوص کافی از سوی امامان آنها درباره هر مسالهای است که مورد نیاز باشد. [۳۴٩]
این سخن در تضاد با گفتهاش است که میگوید: «از آن زمان تا کنون سلسله فقهای مجتهد به طور متوالی و بدون انقطاع ادامه داشته و در هر عصری یک یا چند مرجع شیعه ظهور کرده است ومردم براساس رساله های علمیهای که هر مرجع احکام آن را از قرآن و سنت استنباط کرده است در عمل از آنها تقلید میکنند. اما درامور جدید که در این قرن به سبب پیشرفت علم و تکنولوژی به وجود آمده است، اجتهاد میکنند. [۳۵۰]
در عبارت اول میگوید که شیعیان به نصوص کتاب و سنت پایبند هستند و بخاطر وجود نصوص کافی در نزد آنها در هر مسالهای چیزی به کتاب و سنت نیفزودهاند. ولی در عبارت دوم مینویسد که سلسله فقهای مجتهد شیعه در هر عصری ادامه داشته و آنها احکامی را که درباره مسائل جدید نیاز دارند از نصوص استنباط میکنند.
۳- او میگوید: «اما صحابة غیر شیعه و خلفا و پادشاهان و امرایی که از دوران ابوبکر و تا دوران خلیفه عباسی معتصم حکومت کردهاند هرگز به خلافت علی بن ابی طالب اعتراف نکرده و بلکه برخی او را لعن میکردند و او را جزو مسلمانان نمیدانستند». [۳۵۱]
همچنین میگوید: «به همین دلیل گفتیم اهل سنت و جماعت خلافت علی را تا مدتی طولانی پس از احمد بن حنبل نپذیرفتهاند [۳۵۲]». و نصوص بسیاری در این باره میآورد [۳۵۳]. سپس در تعارض با گفته قبلیاش میگوید: «اما خلافت علی به وسیله بیعت مهاجران و انصار با او و بدون جبر و اکراه انجام شد ونامهای مبنی بر بیعت با او به همه سرزمینها نوشته شد و همه والیان جز معاویه در شام او را به خلافت پذیرفتند». [۳۵۴]
همچنین میگوید: «آیا کسی از ابن عمر و آن گروه از اهل سنت و جماعت که پیرو او هستند. میپرسد که در کجای تاریخ چنین اجماعی برای خلیفهای جز امیرالمومنین علی بن ابیطالب به وجود داشته است. [۳۵۵]
همچنین درباره ابن عمر سمیگوید: «میبینم که او از بیعت با علی که مسلمانان بر آن اجماع داشتند، خودداری میکند». [۳۵۶]
ما نمیدانیم که کدام گفتهاش را تصدیق کنیم، این ادعای او که اهل سنت تا زمان احمد بن حنبل به خلافت علی اعتراف نکردهاند، یا اینکه گفته دیگر او را که میگوید: از روز اول بدون جبر و اکراهی همگی به خلافت علی اذعان و درباره آن اجماع کردهاند!!
۴- تیجانی میگوید: «در اینباره تاریخ برای ما ثبت کرده است که امام علی بطور کلی از همه صحابه داناتر بود و همه آنها در مسایل مهم به او مراجعه میکردند، و اینکه او به کسی مراجعه کند ثابت نشده است ابوبکر میگوید: خداوند مرا در مشکلی تنها نگذارد که ابوالحسن در آنجا نباشد، عمر میگوید: اگر علی نمیبود بیتردید عمر هلاک میشد. [۳۵٧]
این مطالب با این ادعا در تناقض است که میگوید: آنها علی بن ابیطالب را طرد و در خانهاش زندانی کردند و در مدت ۲۵ سال او را در امور حکومتشان شرکت ندادند. تا او را ذلیل و تحقیر کنند ومردم را از او دور نگه دارند. علی سدر مدت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان عملاً خانهنشین شده بود و همگی در تحقیر او میکوشیدند و نورش را خاموش و فضایل ومناقب او را مخفی نگه داشته بودند. [۳۵۸]
۵- همچنین میگوید: «و این امر مورد پسند قریش قرار نگرفت به همین دلیل پس از وفات پیامبر جقیام کردند و برای از بین بردن همه عترت تلاش کردند و گرد خانه فاطمه را با هیزم چیدند و اگر علی س تسلیم نمیشد و از حقش در خلافت نمیگذشت و مسالمت در پیش نمیگرفت، همگی نابود میشدند و اسلام در همان روز پایان مییافت.» [۳۵٩]
این سخن بیارزش در تعارض کلی و تضاد کامل با جواب سوالی است که ادعا میکند برایش پیش آمده و میگوید: آیا امام علی به واقعیت تن در داد و با جماعت بیعت نمود؟ پاسخ میدهد: «هرگز!» امام علی به واقعیت موجود تن در نداد و ساکت نشد. بلکه علیه آنها به هر چیزی استناد و استدلال کرد وعلی رغم تهدید آنها بیعت را نپذیرفت. ... علی ساکت نشد و در طول عمرش هر زمان که فرصتی پیدا میکرد ظلمی را که بر او رفته و حقی را که از او غصب شده بود، بیان میکرد. وجود خطبه مشهور شقیقیه در اینباره برای اثبات آنچه دراینباره گفته است کافی است. [۳۶۰]
۶- همچنین میگوید: مسلمانان بدون هیچ اختلافی درباره مودت اهل بیت اتفاق کرده و در مورد امور دیگر با هم اختلاف دارند. [۳۶۱]
این گفته با سخنش درباره اهل بیت تضاد دارد که میگوید: «به همین سبب است که شما وجودی از آنها [اهل بیت] را در میان اهل سنت و جماعت نمییابی، و در فهرست امامان و خلفایی که به آنها اقتدا میکنند یک نفر از ائمه اهل بیت ÷وجود ندارد». [۳۶۲]
٧- همچنین میگوید: «علاوه بر این، امام علی هنگامی که خلافت را بر عهده گرفت مردم را به سنت نبوی بازمیگرداند و اولین چیزی که بدان دست زد توزیع بیت المال بود... [۳۶۳]» و میافزاید: «و کافی است که علی بن ابیطالب سمردم را به سنت نبوی بازگرداند تا اینکه صحابه که به بدعتهای عمر سعادت کرده بودند بر او قیام کنند». [۳۶۴]
همچنین میگوید: بیتردید امیر المومنین علی سهمانند خلفای پیش مردم را به زور و نیرو به بیعت مجبور نکرد. اما به احکام قرآن وسنت پایبند بود و آنها را هیچ تغییری نداد. [۳۶۵]
همه اینها در تضاد و تعارض با گفته های دیگر است که مثلاً میگوید: اگرچه علیستنها مخالفی بود که با کوشش فراوانی در ایام خلافتش برای بازگشت مردم به سوی سنت فعلی و قولی و احکام پیامبر جتلاش کرد اما این کار نتیجهای نداشت زیرا مخالفان، او را به جنگهای طولانی مشغول کردند. [۳۶۶]
همچنین میگوید: «این کتب و صحاح آنهاست که صحت ادعای ما را تأیید میکند که او سبا تمام تلاش، سعی در احیای سنت نبوی و بازگرداندن مردم بدان نمود، اما چنانچه خود او گفته است کسی که از او اطاعت نکند، رأیی ندارد [۳۶٧].» و نیز میگوید: خلافتش را با جنگهای خونین که اهل جمل، شامیان و خوارج بر او تحمیل کردند به پایان رساند و فقط با شهادتش از آنها رهایی پیدا کرد، در حالی که او برای امت پیامبر جافسوس میخورد. [۳۶۸]
اینها نمونههای از تناقضات و تعارضاتی است که در کتب او آمده است، و اگر همه تناقضات مؤلف را ذکر میکردم میتوانستم خیلی بیشتر از اینها مطلب را طولانی کنم. اما من به اینها اکتفا میکنم تا مطلب طولانی نشود و به هدف اصلیمان که بیان تناقض، پریشانی و شک و تردید تیجانی است برسیم که موجب میشود به نقل او اطمینان نکنیم و حکم او را نپذیریم.
[۳۴٧] الشیعه هم أهل السنة ص۳۰۰ [۳۴۸] الشیعه هم أهل سنةص۲٩۵ [۳۴٩] الشیعه هم أهل السنةص۱۳۸ [۳۵۰] الشیعه هم أهل السنة ص۱۴۴ [۳۵۱] الشیعه هم أهل السنة «اهل سنت واقعی» ص۴۵ [۳۵۲] الشیعه هم أهل السنة«اهل سنت واقعی» ص۴۸ [۳۵۳] الشیعه هم أهل السنة «اهل سنت واقعی» ص۲۴ـ۴٩ـ۱۵۲ـ ۲۲٩ ۲۳۰ [۳۵۴] الشیعه هم أهل سنة «اهل سنت واقعی» ص۲۳۲ [۳۵۵] الشیعه هم أهل السنة «اهل سنت واقعی» ص۲۳۱ [۳۵۶] الشیعه هم أهل السنة«اهل سنت واقعی» ص۲۳۲ [۳۵٧] ثم اهتدیت « آنگاه هدایت شدم»ص۱٧۳ [۳۵۸] فاسالوا اهل الذکر ص ۲۵۲ [۳۵٩] الشیعه هم اهل السنه« اهل سنت واقعی» ص۱۱۰-۱۱ [۳۶۰] فاسالوا اهل الذکر « از آگاهان بپرسید» ص ۲۵۰-۲۵۱ [۳۶۱] فاسالوا اهل الذکر ص۱۶۴ [۳۶۲] الشیعه هم اهل السنه ص۲۳۸ [۳۶۳] الشیعه هم اهل السنه ص۱۸٩ [۳۶۴] الشیعه هم اهل السنه ص۱٩۰ [۳۶۵] الشیعه هم اهل السنه ص۱٩۸ [۳۶۶] الشیعه هم اهل السنه ص۲۶۰ [۳۶٧] الشیعه هم اهل السنه ص۱۸۲ [۳۶۸] لاکون مع الصادقین ص۸۱