مصطلح حدیث

فهرست کتاب

[شناخت راویان] [۲۸۶]

[شناخت راویان] [۲۸۶]

إسناد:

[۲۸۶] در ادامه‌‌ی مبحث شناخت صحابی و تابعی، در اینجا برخی دیگر از موارد مربوط به این مبحث را که بیشتر در حوزه‌‌ی علم الرجال مطرح می‌شوند را ذکر می‌کنیم، البته قصد ما اینست تا فقط به شناخت موارد مهم‌تر بپردازیم تا بحث شناخت راویان تکمیل‌تر شود.
شناخت برادران و خواهران (الإخوة و الأخوات):‏
این علم یکی از معارف اهل حدیث است که به شناخت برادران و خواهران از راویان در هر ‏طبقه از سند حدیث می‌پردازد. تصنیفات و اعتنای علمای حدیث به این مبحث دلالت بر اهتمام ‏آن‌ها به راویان و شناخت انساب آن‌ها دارد.‏
از جمله فوائد این علم: این گمان را که هرگاه کسی در اسم پدر با راوی دیگری اشتراک داشت ‏برادر وی خوانده شود در حالی که برادر وی نباشد، منتفی می‌شود. مثل «عبدالله بن دینار» و ‏‏«عمرو بن دینار» که این دو برادر نیستند در حالی که اسم پدر آن‌ها یکی است، اینجاست که عدم ‏شناخت کافی در این علم ممکن است این گمان را بوجود آورد که این دو برادر هستند.‏
مثال:‏
الف: مثال برای دو نفر در بین صحابه؛ عمر و زید پسران خطاب.‏
ب: مثال برای سه نفر در بین صحابه؛ علی و جعفر و عقیلشپسران ابوطالب.‏
ج: مثال برای چهار نفر در بین تابعین؛ سهیل و عبدالله و محمد و صالح فرزندان أبی صالح.‏
د: مثال برای پنج نفر در اتباع تابعین؛ سفیان و آدم و عِمران و محمد و ابراهیم فرزندان عُیَینَة.‏
مثال شش نفر در تابعین؛ محمد و أنس و یحیی و مَعبد و حفصه و کریمه فرزندان سیرین.‏
و مثال هفت نفر در صحابه؛ نعمان و معقِل و عقیل و سُوَید و سِنان و عبدالرحمن و عبدالله ‏فرزندان مُقَرِّن، این هفت نفر همگی جزو اصحاب و از مهاجرین بودند و بنا به قولی آن‌ها همگی ‏در غزوه‌‌ی خندق حضور داشتند.‏
متفق و مُفتَرق:‏
تعریف: متفق اسم فاعل از «اتفاق» و مفترق نیز اسم فاعل از «افتراق» است که ضد هم می‌‏باشند. و در اصطلاح: یعنی اسم‌های راویان و اسم پدرانشان از لحاظ خط و لفظ اتفاق و اشتراک ‏دارند در حالی که شخصیت آن‌ها متفاوت است. گاهی ممکن است این اتفاق در اسم و کنیه‌‏هایشان، و یا اسم و انسابشان باشد.‏
مثال:‏
الف: خلیل بن احمد؛ که شش نفر در این اسم اشتراک دارند، و اولین آن‌ها شیخ سیبَوَیه است.‏
ب: احمد بن جعفر بن حمدان؛ که چهار نفر در یک عصر واحد این اسم را داشتند.‏
ج: عمر ابن خطاب؛ شش نفر این اسم را داشتند! (المتفق و المفترق؛ خطیب بغدادی – بیشترین ‏عدد اتفاق اسم راویان در این کتاب ۱۷ نفر هستند).‏
اهمیت و فوائد آن:‏
شناخت این نوع از راویان بسیار مهم است، چرا که بعضی از علمای بزرگ به سبب عدم ‏شناخت این نوع از راویان دچار لغزش شده‌اند.‏
از جمله فوائد آن:‏
الف: این گمان که دو نفرِ مشترک در یک اسم، یک نفر باشند، منتفی می‌گردد.‏
ب: تشخیص و جدایی بین دو نفرِ مشترک در یک اسم؛ چه بسا یکی از آن‌ها ثقه باشد و دیگری ‏راوی ضعیفی باشد و عدم شناخت این قضیه ممکن است منجر به حکم دادن به صحت حدیث ‏راوی ضعیف و ضعف راوی ثقه داده شود.‏
هرگاه دو یا چند راوی در یک اسم اشتراک داشتند و علاوه بر آن در یک عصر واحد نیز باشند ‏و حتی بعضی از شیوخ آن‌ها نیز مشترک باشند، در آنصورت شناخت و تمییز آن‌ها اهمیت و ‏حساسیت بیشتری پیدا می‌کند، اما اگر در عصرهای مختلف و دوری باشند در آنصورت اشکال ‏و ایرادی در اسم‌هایشان بوجود نمی‌آید.‏
متشابه:
تعریف: اسم فاعل از «تشابه» به معنی «تماثل» است و مراد از تشابه در اینجا «ملتبس: ‏پوشیده شدن» است. و در اصلاح: یعنی اسم‌های راویان از لحاظ لفظ و خط مشترک هستند ولی ‏اسم پدران از لحاظ خطی و نوشتاری مشترک و لفظاً متفاوتند، و یا بلکعس.‏
مثال:‏
الف: «محمد بن عُقیل» با ضم عین، و «محمد بن عَقیل» با فتح عین، که در اینجا اسم راویان ‏مشترک ولی اسم پدران مختلف است.‏
ب: «شُرَیح بن نعمان» و «سُرَیج بن نعمان» که اسم راویان مختلف ولی اسم پدران مشترک ‏هستند.‏
ج: گاهی در اسم راویان و پدران اشتراک وجود دارد جز در یک یا دو حرف؛ مثل: «محمد بن ‏حُنَین» و «محمد بن جُبَیر».‏
د: گاهی اشتراک در اسم راویان و پدران از لحاظ خط و لفظ برقرار است ولی اختلاف در تاخیر ‏و تقدیم آن‌ها حاصل می‌شود؛ مثل: «اسود بن یزید» و «یزید بن اسود» یا «ایوب بن سیَّار» و ‏‏«ایوب بن یسار».‏
فوائد شناخت این نوع از راویان: عدم التباس در هنگام تلفظ اسم راویان، و نیز عدم وقوع در ‏تصحیف است، زیرا همانگونه که قبلا گفته شد تصحیف یعنی تغییر الفاظ حدیث یا اسم راویان ‏به چیزی که راویان ثقه آن را آنگونه روایت نکرده‌اند.‏
مُهمَل:‏
تعریف: اسم مفعول از «اهمال» به معنی «ترک» است، مانند اینکه اسم راوی ترک شود بدون ‏آنکه شخصیت وی از دیگری تمیز داده شود. و در اصطلاح: یعنی راوی از دو شخص که در ‏اسم، و یا در اسم و اسم پدر متفق هستند روایت می‌کند، ولی آن‌ها را به چیزی که توسط آن از ‏دیگری خاص می‌شوند، بیان نمی‌کند.‏
مثال:‏
الف: اگر هردو نفر ثقه و مورد اعتماد باشند: روایت بخاری از احمد از ابن وهب؛ که در اینجا ‏‏«احمد» غیر منسوب است، که یا «احمد بن صالح» است و یا «احمد بن عیسی» ولی هرکدام ‏که باشد ضرری به صحت حدیث وارد نمی‌کند زیرا هردو نفر ثقه هستند.‏
ب: اگر یکی از آن‌ها ثقه و دیگری ضعیف باشد: مانند «سلیمان بن داود» و «سلیمان بن داود»؛ ‏که چنان‌چه «خولانی» باشد او ثقه است و اگر «یمامی» باشد او ضعیف است.‏
اگر هردو نفر ثقه باشند، در آنصورت اهمال ضرری به صحت حدیث وارد نمی‌کند، زیرا از ‏هر کدام که روایت شده باشد حدیث صحیح است. اما اگر یکی از آن‌ها ثقه و دیگری ضعیف ‏باشد، در این حالت اهمال امری زیان آور خواهد بود، زیرا مشخص نیست که مروی عنه ‏کیست و آیا او فردی ثقه است یا ضعیف؟ و چنان‌که از فرد ضعیف باشد حدیث بواسطه‌‌ی آن ‏تضعیف می‌شود.‏
فرق بین مهمل و مبهم اینست که در مهمل اسم راوی ذکر شده ولی مشخص نیست که کدامیک ‏از راویان است، اما در مبهم اسم راوی ذکر نشده است.‏
شناخت مبهمات:‏ تعریف: مبهمات جمع «مبهم» که اسم مفعول از «ابهام» است. و در اصطلاح: یعنی کسی که ‏اسم او در سند یا متن حدیث مبهم بماند، یا کسی باشد که رابطه ای بین او با راوی برقرار است.‏
مثال: ‏
مبهم به چهار قسمت تقسیم می‌شود، که به ترتیب شدت ابهام بصورت زیر مثال می‌آوریم:‏
الف: مرد یا زن؛ مانند حدیث ابن عباس: «أن رجلا قال یا رسول الله، الحج کل عام؟..»مردی ‏پرسید که ای رسول خدا آیا حج هر سال انجام شود؟ که این مرد «اقرع بن حابس» است.‏
ب: پسر و دختر؛ که برادر و خواهر و پسر برادر و پسر خواهر و دختر برادر و دختر خواهر ‏نیز به این نوع ملحق می‌شوند. مانند حدیث‌ام عطیه که می‌گوید: «مشغول غسل دادن دختر ‏رسول الله ‏ج‏ بودیم که ایشان آمدند و فرمودند: ‏او را سه بار یا پنج بار یا هفت ‏بار غسل دهید و اگر صلاح دانستید، بیش از این غسل ‏دهید..» که اسم دختر «زینب» رضی ‏الله عنها است.‏
ج: عمو و عمه؛ که دایی و خاله، و پسر یا دختر عمو و عمه، و نیز پسر یا دختر دایی و خاله ‏نیز به آن‌ها ملحق می‌شوند. مانند حدیث رافع بن خَدِیج از عمویش درباره‌‌ی نهی رسول خدا ‏جاز معامله‌‌ی مُخَابَرَة ‏( معامله ای که در آن زمین دار زمین خود را در ‏اختیار کشاورز قرار می‌دهد و در مقابل مقدار معینی از محصول مانند یک سوم یا یک چهارم ‏را دریافت می‌کند).. اسم عموی رافع در این حدیث «ظُهَیر بن رافع» است. و مانند حدیث عمه‌ی جابر که پدرش به سبب کشته شدن وی در غزوه‌‌ی احد گریه کرد.. و اسم عمه‌‌ی جابر ‏‏«فاطمه بنت عمرو» است.‏
د: شوهر و همسر؛ مانند حدیثی که در صحیحین درباره‌‌ی وفات شوهر سُبَیعَه آمده، که اسم ‏شوهرش «سعد بن خَولَة» بود، و مانند حدیث همسر عبدالرحمن بن زبیر که زیر عصمت و ‏سرپرستی رفاعه قُرَظی بود و او وی را طلاق داد.. اسم او (همسر عبدالرحمن) «تَمیمه بنت ‏وهب» است.‏ فوائد شناخت مبهمات:‏
الف: اگر ابهام در سند باشد؛ شناخت راوی، برای حکم بر صحت یا ضعف حدیث مهم خواهد ‏بود؛ چنان‌چه راوی ثقه باشد حکم به صحت حدیث و اگر ضعیف باشد حکم بر ضعف آن داده ‏خواهد شد.‏
ب: اگر ابهام در متن حدیث باشد؛ فوائد زیادی خواهد داشت که از جمله می‌توان پی به شناخت ‏صاحب قصه برد، و یا سوال کننده‌ای که از او اسمی برده نمی‌شود، و اگر در حدیث شخصیت ‏بزرگواری وجود داشت با شناخت وی فضیلتش بر ما شناخته خواهد شد و یا بلعکس..‏
چگونه مبهم شناخته می‌شود؟
بوسیله‌‌ی یکی از دو امر زیر:‏
الف: در بعضی از روایات دیگر اسم او ذکر شده است.‏
ب: بعضی از سیره نویسان اسم وی را در کتاب‌هایشان می‌نویسند.‏
شناخت وُحدان:‏
تعریف: وحدان با ضم واو جمع واحد است، و در اصلاح عبارتست از: راویانی که کسی بجز ‏یک روای واحد از آن‌ها روایت نکرده‌اند.‏
از جمله فوائد شناخت وحدان؛ شناخت مجهول عین (که سابقا تفصیل آن آمد)، و نیز رد روایت ‏او اگر صحابی نباشد.‏
مثال:‏
الف: در میان صحابه: عروة بن مُضَرِّس که جز شَّعبی کسی از وی روایت نکرده، و نیز مانند ‏مسیب بن حَزن که کسی جز پسرش سعید از او روایت نکرده است.‏
ب: در میان تابعین: أبوالعُشَراء که جز حماد بن سلمه کسی از او روایت نکرده است.‏
سوال: آیا شیخان (بخاری و مسلم) در کتاب خود از وحدان حدیث آورده اند؟
جواب: حاکم در کتاب «المدخل» ذکر کرده که شیخین از این نوع هیچ روایتی در کتاب خود ‏نیاورده‌اند، اما جمهور محدثین گفته‌اند که در صحیحین احادیث زیادی از وحدان صحابه وجود ‏دارند، مانند:‏
۱) حدیث «مسیب» در مورد فوت ابوطالب، که هر بخاری و مسلم هردو آن را آورده‌اند.‏
‏۲) حدیث «قیس بن أبی حازم» از «مِرداس أسلمی» که کسی جز قیس از مرداس روایت نکرده ‏و حدیث او در بخاری آمده است.‏
شناخت منسوبین به غیر پدر: ‏
هدف از این مبحث، شناخت آن دسته از راویانی هستند که به غیر از پدرشان نسبت داده شده ‏اند، یعنی آن‌ها غالبا به غیر پدر منسوب هستند؛ مثلا به یکی از بستگان نزدیک مانند مادر و یا ‏جد، و یا به غیر از نزدیکانشان منتسب شده‌اند. در این مبحث به شناخت اسم پدران اینگونه ‏راویان پرداخته می‌شود. از جمله فوائد این مبحث اینست که توهم تعدد در هنگام نسبت دادن ‏آن‌ها به سوی پدرانشان دفع خواهد شد.
‏ مثال: ‏
الف: کسی که بسوی مادرش نسبت داده شده است، مثل: مُعاذ و مَعوَّذ و عَوذ پسران عَفراء، که ‏عفرا اسم مادر این سه نفر بوده و اسم پدرشان حارث است. و مثل: بلال بن حمامة، که اسم ‏پدرش رباح است، و مانند محمد بن حنفیه که پدرش علی ابن ابی طالبساست.‏
ب: کسی که بسوی مادر بزرگش (جدة) نسبت داده شده است، مثل: یعلی بن مُنیه، که منیه مادر ‏پدرش است و اسم پدرش امیه بشیر بن خصاصیه است و خصاصیه نیز مادر سوم از اجدادش ‏است.‏
ج: کسی که به پدربزرگش نسبت داده شده است مانند: ابو عبیده بن جراح که اسم اصلی او عامر ‏بن عبدالله بن جراح است، یعنی اسم پدرش عبدالله و اسم جدش جراح است. و مانند احمد بن ‏حنبل، که حنبل اسم جد امام احمد و اسم پدرش محمد است، پس اسم او «احمد بن محمد بن ‏حنبل» است.‏
د: کسی که بدلیل سببی به شخصِ بیگانه ای نسبت داده شده است؛ مثل مقداد بن عمرو الکِندی، ‏که به وی گفته می‌شود «مقداد بن اسود» زیرا او در حجره‌‌ی اسود بن عبد یغوث بود و اسود ‏وی را به پسر خواندگی پذیرفته بود.‏
شناخت تاریخ راویان:‏
تعریف: تاریخ مصدر «أرَّخَ» به معنای واقعه نگاری است. و در اصلاح؛ تعریفِ وقت و ‏زمانی است که احوال میلاد و وفات و وقایع و غیره توسط آن ضبط و ثبت می‌گردد.‏
و مراد از شناخت تاریخ راویان در اینجا؛ شناخت زمان تولد راویان و سماع آن‌ها از اساتید، و ‏نیز زمان وارد شدنشان به بعضی از شهرها و سرزمینها، و زمان وفات آن‌ها می‌باشد. دانستن ‏این فن مهم می‌باشد، زیرا توسط آن اتصال و انقطاع سند شناخته می‌شود؛ چه بسا دست‌های ‏ادعای روایت از دست‌های دیگر می‌کنند ولی اگر به تاریخ نظر شود مشخص می‌شود که آن‌ها ‏بعد از چند سال از وفات روایت شوندگان از آن‌ها روایت کرده‌اند! یعنی آن روایت را از راوی ‏مافوق خود سماع نکرده‌اند.‏
مثال‌هایی از بزرگان تاریخ:‏
الف: قول صحیح در مورد سن سرورمان محمد جو دو همراهش ابوبکر و ‏عمرباینست که آن‌ها شصت و سه (۶۳) سال داشته‌اند.‏
‏۱) پیامبر جدر چاشتگاه روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول سال ۱۱ هجری ‏وفات فرمودند.‏
‏۲) ابوبکر صدیقسدر جمادی الاول سال ۱۳هجری وفات نمودند.‏
‏۳) عمر فاروقسدر ذی الحجه سال ۲۳ هجری وفات نمودند.‏
‏۴) عثمان ذی النورینسدر ذی الحجه سال ۳۵ هجری وفات نمودند، و سن ایشان ‏‏۸۲ سال بوده است و البته بعضی سن ایشان را ۹۰ سال دانسته‌اند.‏
‏۵) علی مرتضیسدر رمضان سال ۴۰ هجری در سن ۶۳ سالگی وفات نمودند.‏
ب: دو تن از صحابه شصت سال در دوران جاهلیت و شصت سال نیز در اسلام زیسته‌اند که ‏آن دو نفر «حکیم بن حزام» و «حسان بن ثابت»بهستند و هردو در سال ۵۴ ‏هجری در مدینه فوت کردند.‏
شناخت القاب:‏
تعریف: القاب جمع لقب است، و لقب عبارتست از: هر وصفی که توسط آن شأن و مقام یا ‏فرومایگی و حقارتی احساس شود، و یا آنچه که دلالت بر مدح یا ذم دارد. مراد از این مبحث در ‏اینجا؛ تفتیش و بررسی در مورد القاب محدثین و راویان حدیث جهت شناخت و ضبط آن‌ها است.‏
از جمله فوائد شناخت القاب دو امر می‌باشد: ‏
الف: این گمان که آن القاب، اسم (راویان یا محدثین) هستند، منتفی می‌شود، زیرا شخصی که ‏مورد نظر است گاهی با اسم و گاهی با لقبش ذکر می‌گردد و ممکن است این توهم ایجاد شود ‏که او دو نفر است.‏
ب: شناخت سببی که موجب شده تا آن راوی یا محدث به آن لقب مشهور گردد. و در این هنگام ‏است که مراد حقیقی از لقبی که غالبا معنای آن با ظاهر فرد مخالفت می‌کند، شناخته می‌شود.‏
مثال: ‏
الف: «ضال»؛ که لقب معاویه بن عبدالکریم ضال می‌باشد. ضال به معنای گمراه و منحرف ‏است، در حالی که معاویه بن عبدالکریم از این وصف مبراست، ولی چون در مسیر مکه راه را ‏گم کرد و سرگردان ماند به این لقب مشهور شده است.‏
ب: «ضعیف»؛ که لقب عبدالله بن محمد ضعیف است، و چون در جسم ضعیف و نحیف بود به ‏این وصف ملقب شده است.‏
عبدالغنی ابن سعید می‌گوید: «دو مرد محترم و گرامی هستند که دو لقب قبیح را گرفته‌اند: ‏‏«ضال» و «ضعیف».‏
ج: «صاعقه» که لقب محمد بن ابراهیم حافظ است و بخاری نیز از او روایت کرده است، و ‏چون او قدرت حفظ بالا و حافظه‌‌ی خوبی داشت به آن وصف ملقب گشته است.‏
د: «مُطَیَّن» که لقب ابو جعفر حضرمی است، او هنگامی که کودک بود با دیگر کودکان در آب ‏بازی می‌کرد که پشتش را گل آلود می‌کنند، که در آن هنگام ابو نُعَیم به او گفت: ای مطین ‏‏(کسی که گل آلود شده ای) چرا در مجلس علم حاضر نمی‌شوی؟
شناخت وطن و دیار راویان:‏
وطن به معنای اقلیم (منطقه) یا ناحیه‌ای است که انسان در آنجا متولد می‌شود، و یا در آنجا ‏اقامت گزیده است. و بلد؛ یعنی شهر یا روستایی که انسان در آنجا متولد شده یا اقامت دارد.‏
و مراد از این مبحث در اینجا؛ شناخت مناطق و شهرهای راویان است که در آنجا متولد شده و ‏یا اقامت گزیده‌اند. از جمله فوائد این بحث؛ تمییز بین دو اسم از راویان که در لفظ اشتراک ‏دارند ولی دیارشان با هم متفاوت است، و این شناخت از جمله مواردی است که حفاظ حدیث ‏بدان محتاج هستند.‏
سوال: مردمان عرب و عجم به چه چیزی منتسب می‌شوند؟
الف: از قدیم الایام و قبل از اسلام مردمان عرب به قبائلشان منتسب بودند، زیرا غالب آن‌ها ‏مردمانی بدوی و کوچ نشین بودند و ارتباط آن‌ها با قبیله نسبت به ارتباطشان با زمین محکم‌تر ‏بود بنابراین، بیشتر مردم عرب به طایفه‌‌ی خود منتسب می‌شوند، مثلا گفته می‌شود: «سعید بن ‏عمرو التمیمی»سصحابی پیامبر جکه از قبیله‌‌ی بنی تمیم بود. ‏بعد از آنکه اسلام آمد و اکثر اعراب در شهرها و روستاها مسکن گزیدند این بار به شهرها و ‏روستاها نیز منتسب شدند.‏
ب: اما مردمان غیر عرب (عجم) از قدیم الایام به شهرها و روستاهایشان نسبت داده می‌شدند، ‏مثلا گفته می‌شود: سلمان فارسی، یا سهیل رومی، یا جابان کُردی که هر سه تن جزو اصحاب ‏رسول الله جبودند، و یا مانند امام «محمد بن اسماعیل بخاری» که منتسب به ‏شهر بخارا است، و یا «ابن تیمیه» حرانی که به شهر حرّان (از شهرهای کردستان ترکیه) ‏منتسب است و یا «ابونعیم اصفهانی» و «عبد الرحمن بن خلاد رامهرمزی» و «ابن صلاح ‏شَّهْرَزُوری» و غیره.‏
گاهی شخصی مدتی در شهری اقامت داشته و سپس به دیار دیگری منتقل می‌شود؛ در این ‏هنگام چنین گفته می‌شود: مثلا «فلان حَلبی ثم مَدَنی»یعنی: فلانی ابتدا در شهر حلب بوده که یا ‏در آنجا متولد یا اقامت داشته ولی بعدا به شهر مدینه منتقل شده و در آنجا اقامت می‌گزیند، و ‏مثلا در مورد ابن تیمیه گفته می‌شود: «ابن تيمية الحراني ثم الدمشقي»زیرا ابن تیمیه در سن ‏کودکی همراه مادرش از شهر حران به دمشق کوچ می‌کنند و در آنجا ماندگار می‌شوند. و یا ‏می‌توان به هرکدام از این دو بلد منتسب کرد مثلا گفت: ابن تیمیه حرانی و یا گفت: این تیمیه ‏دمشقی.‏
و گاهی شخصی ساکن قریه‌ای است که آن قریه تابع شهری و آن شهر نیز جزو دیاری است، ‏مثلا هرگاه کسی اهل «باب» که از توابع شهر حلب است باشد و حلب نیز خود جزو سرزمین ‏شام می‌باشد در این حالت می‌توان گفت: «فلان بابی» یا «فلان حلبی» یا «فلان شامی».‏
مدت زمانی که برای اقامت شخص در ناحیه‌ای معتبر است تا وی را به آنجا نسبت داد؛ چهار ‏سال است و این قول عبدالله ابن مبارک بود.
‏(منبع: تیسیر مصطلح الحدیث؛ دکتر محمود طحان، باب شناخت راویان، از صفحه‌‌ی ۱۸۰-‏‏۲۰۴).‏