ج) مقطوع:
آنچه را که (از قول یا فعل) به تابعی و مابعد آنها نسبت داده شده است (حدیث مقطوع گویند). [۲۷۰]
مثال برای حدیث مقطوع: این گفتهی ابن سیرین: «إن هذا العلم دين، فانظروا عمن تأخذون دينكم». [۲۷۱]یعنی: براستی که این علم (روایت حدیث) جزو دین است، پس بنگرید که دینتان را از چه کسی میآموزید.
و همچنین این گفتهی امام مالک: «اترك من أعمال السر ما لا يحسن بك أن تعمله في العلانية». [۲۷۲]یعنی: اعمال مخفی را که با انجام آن در حالت علنی وجههات را نیکو نمیگرداند، ترک کن.
[۲۷۰] مقطوع اسم مفعول از «قطع» است که ضد «وصل» میباشد. و به روایتی گویند که شامل قول یا فعل تابعین یا تابع تابعین و کسانی که مابعد آنها هستند میشود، بنابر این مقطوع حدیثی است که قول یا فعل تابعین (و کسانی که بعد آنها هستند) را نقل کند. (تیسیر مصطلح الحدیث، ص۱۱۲). البته باید توجه داشت که مقطوع با منقطع متفاوت است، زیرا مقطوع جزو صفات متن است اما منقطع مربوط به سند روایت میشود، لذا ممکن است روایت مقطوع متصل و یا منقطع باشد، و بر این مبنا گاهی صحیح و گاهی حسن و گاهی ضعیف خواهد بود. اما امام شافعی و بعد از او امام طبرانی، بجای لفظ مقطوع از «منقطع» استفاده میکردند و حتی حافظ عراقی میگوید: «این طرز استعمال را در کلام دارقطنی و ابوبکر حمیدی نیز دیدهام»، البته چنین بنظر میرسد استعمال منقطع بجای مقطوع توسط امام شافعی قبل از استقرار و شکل گرفتن قواعد علوم حدیث بوده است، و لذا میبینیم که در مصطلحات حدیث دو اصطلاح مقطوع و منقطع با هم فرق دارند. اما اطلاق مقطوع بر منقطع توسط طبرانی بیانگر جواز آن نزد ایشان بوده است. نکته: گاهی حدیث نقل شده از تابعی حکم رفع را خواهد داشت، و آن هنگامی است که راوی دربارهی تابعی بگوید: «یرفع الحدیث»یعنی حدیث را رفع میکرد، یا بگوید: «یبلغ به»بوسیلهی آن ابلاغ مینمود. پس چنانکه راوی بعد از ذکر روایت تابعی چنین الفاظی را در مورد تابعی بگوید، روایت حکم حدیث مرفوع را خواهد داشت، اما نه مرفوع متصل بلکه مرفوع مرسل، زیرا چنانکه سابقا نیز گفته شد؛ مرسل روایتی است که اسم صحابی در سند آن ذکر نشده باشد. اما از جمله کتابهایی که احادیث موقوف و مقطوع در آنها یافت میشود، مصنف ابن ابی شیبه و عبدالرزاق و تفسیرهای ابن جریر طبری و ابن ابی حاتم و ابن منذر هستند. حکم حدیث مقطوع: حدیث مقطوع در هیچ کدام از احکام شرعی حجت نیست، حتی اگر نسبت روایت به گویندهی آن به صحت برسد، زیرا مضمون این روایتها نوعی از کلام یا فعل انسان مسلمانی هستند (که بر دیگران حجت نیست)، اما چنانکه روایت حکم رفع بگیرد در آنصورت بعنوان مرفوع مرسل محل بحث خواهد بود. (لمحات فی أصول الحدیث، ص۲۲۲- تیسیر مصطلح الحدیث، ص۱۱۳). [۲۷۱] امام مسلم با سند خویش آن را روایت کرده است. و نگاه کنید به: شرح صحیح مسلم امام نووی (۱/۸۴). [۲۷۲] قسمتی از نامهی امام مالک برای هارون الرشید (المواعظ الغالية من رسالة الإمام مالك لهارون الرشيد).