مصطلح حدیث

فهرست کتاب

ج) چه وقت حکم به ادراج می‌شود:

ج) چه وقت حکم به ادراج می‌شود:

حکم به ادراج در حدیث نمی‌شود مگر با وجود دلیل، حال یا راوی خود به آن اشاره کرده باشد، یا یکی از ائمه‌‌ی معتبر چنین گفته باشد، یا از خود کلام درج شده پی می‌بریم که محال است پیامبر جآن را فرموده باشد. [۱۸۲]

[۱۸۲] گاهی قسمت ادراج شده بصورت جداگانه در روایت دیگری آمده است و لذا از این طریق نیز در می‌یابیم که در متن حدیث ادراجی صورت گرفته است.
اما ادراج در حدیث به اجماع علما از محدثین و فقها حرام است، بجز بیان و تفسیر عبارات یا کلمات غریب، که ممنوع نیست، و لذا می‌بینیم که برخی از ائمه مانند زهری و بقیه از این نوع ادراج دارند (مانند حدیث عایشهلدر مورد آغاز وحی). (تیسیر مصطلح الحدیث، دکتر محمود طحان، ص ۸۷-۸۸).
از آنجائی که مولف گرامی فقط به چند نوع از انواع احادیث ضعیف اشاره کردند، و از سویی احادیث ضعیف دیگری وجود دارد که فهم و شناخت آن برای طالبان علم ضروری بنظر می‌رسد، لذا در اینجا به چند نوع دیگر از احادیث ضعیف اشاره خواهیم کرد؛ از جمله حدیث متروک، منکر، معلل و مقلوب و معنن و مؤنن و مُصَحَّف.
متروک: تعریف: متروک اسم مفعول از «تَرک» است؛ و در اصطلاح به حدیثی گویند که در سند آن یک یا چند راوی باشد که به کذب و دروغگویی در حدیث متهم هستند. یا دارای فسقی آشکار با قول و فعل باشد و یا زیاد دچار اشتباه و غفلت شود.
اسباب متهم شدن راوی به کذب یکی از دو امر زیر است:
اولا؛ حدیث جز از طریق او روایت نمی‌شود، و از طرفی حدیث وی با قواعد معلوم و مسلم شرعی مخالف باشد. (قواعد معلوم شرعی عبارتند از قواعدی که علما از مجموع نصوص شرعی استنباط کرده‌اند، مانند قاعده ی: «اصل بر برائت ذمه است»).
دوما؛ راوی در کلام عادی خود به کذب شناخته می‌شود، اما کذب و دروغ او در احادیث نبوی ظاهر نشده است.
مثال برای حدیث متروک:
حدیث عمرو بن شَمِر الجُعفی کوفی از جابر از ابی طفیل از علی و عماربکه گفتند: «کان النبي صلی الله علیه وسلم یقنت في الفجر ویکبر یوم عرفة من صلاة الغداة، ویقطع صلاة العصر آخر أیام التشریق».
یعنی: پیامبر ج(همواره) در نماز صبح قنوت می‌خواندند، و در روز عرفه از نماز صبح تکبیر می‌خواندند و تا نماز عصر آخرین روز ایام التشریق (سه روز بعد از عید قربان) ادامه می‌دادند. امام نسایی و دارقطنی و غیر آن‌ها نیز درباره‌‌ی عمرو بن شمر گفته‌اند که او متروک الحدیث است. (میزان الاعتدال، ج۳ص۲۶۸).
رتبه‌‌ی متروک:
بدترین نوع حدیث عبارتست از موضوع، و بعد از آن متروک، سپس منکر و بعد از آن معلل، سپس مدرج و بعد از آن مقلوب، و سپس مضطرب؛ که حافظ ابن حجر/در کتاب «النخبة الفکر» آن‌ها را رتبه بندی کرده است. بنابراین، حدیث متروک بعد از احادیث موضوع و دروغ، بدترین و ضعیف‌ترین نوع حدیث هستند که اصلا قابل حجت و استناد نیستند.
(نگاه کنید به: تیسیر مصطلح الحدیث؛ دکتر محمود طحان، ص۷۸).
حدیث منکر: تعریف: علما برای تعریف حدیث منکر تعاریف متعددی را بیان داشته‌اند که مشهورترین آن‌ها دو تعریف زیر است:
الف) حدیثی که در سند آن یک یا چند راوی وجود داشته باشد که بسیار دچار غفلت شود یا اشتباهات فاحشی داشته باشد، و یا راوی فسقی آشکار دارد، چنین حدیثی را منکر گویند. این تعریف را حافط ابن حجر در کتاب «النخبة الفکر» آورده و آن را به دیگران نسبت داده است.
ب) حدیثی را که یک راوی ضعیف روایت می‌کند ولی روایت او مخالف با راویت راوی ثقه است. این تعریف را حافظ ابن حجر ترجیح داده است که نسبت به تعریف اول، مخالفت شخصی ضعیف با روایت شخص ثقه به عنوان قید اضافی آمده است.
مثال برای تعریف اول: نسایی و ابن ماجه از ابو زَکیریحیی بن محمد بن قیس از هشام بن عروة از پدرش و او نیز عایشهلبه صورت مرفوع روایت کرده‌اند: «کلوا البَلَحَ بالتمر فان ابن آدم إذا أکله غضب الشیطان». یعنی: بلح (غوره‌‌ی سبز خرما) را با خرمای خشک بخورید، زیرا اگر انسان چنین کند شیطان را خشمگین کند.
امام نسایی می‌گوید: این حدیث منکر است، و فقط ابوزکیر آن را روایت کرده است، او شخصی صالح است و مسلم از ایشان در متابعات کتابش حدیث نقل کرده است اما او به درجه‌ای نرسیده که حدیثش به طور فردی مورد پذیرش واقع شود. (تدریب الراوی، ج۱- ص۲۴۰).
مثال برای تعریف دوم: آنچه که ابن ابی حاتم از طریق حُبَیب بن حَبیب زیات از ابی اسحاق از العَیزار بن حریث از ابن عباس از پیامبر جروایت کرده است که: «مَن أقام الصلاة وآتی الزکات وحج البیت وصام وقری الضعیف دخل الجنة». یعنی: کسى که نماز برپا دارد و زکات بدهد و حج کند و روزه بگیرد و مستمندان را یارى کند وارد بهشت می‌شود.
ابو حاتم می‌گوید این حدیث منکر است، زیرا چند راوی ثقه این حدیث را به صورت موقوف از ابی اسحاق روایت کرده‌اند.(یعنی حُبَیب بن حَبیب زیات این حدیث را به صورت مرفوع آورده است در حالی که راویان ثقه آن را به صورت موقوف - یعنی از ابن عباس- روایت کرده‌اند).
تفاوت بین حدیث منکر با حدیث شاذ:
۱) حدیث شاذ را فردی ثقه روایت می‌کند؛ هرچند که روایت وی مخالف با روایت کسیست که از او ثقه‌تر می‌باشد.
۲) بر خلاف حدیث شاذ، حدیث منکر را فردی ضعیف روایت می‌کند و روایت او مخالف با راویت ثقه است. تقابل حدیث منکر با حدیث معروف:
حدیث معروف؛ عبارتست از حدیثی که راوی ثقه آن را روایت کرده باشد و روایت وی مخالف با روایت راوی ضعیف است. بنابراین، با این تعریف متوجه خواهیم شد که حدیث معروف نقطه مقابل حدیث منکر (که حافظ ابن حجر آن را ترجیح داده) است.
نکته: عکس تعریف شاذ؛ محفوظ است. یعنی: روایت راوی ثقه‌تر با روایت راوی ثقه مخالفت می‌کند. و محفوظ مقبول است ولی شاذ مردود می‌باشد. آیا تفرد راوی بعنوان حدیث منکر محسوب می‌شود؟
ابن صلاح از حافظ ابوبکر احمد بن هارون بردیجی در مورد تعریف حدیث منکر چنین نقل می‌کند: «منکر حدیثی است که یک راوی منفرد، آن را نقل کرده باشد و متن آن روایت نزد کسی جز از آن راوی معروف نباشد». بعبارتی ایشان شرط منکر بودن را فقط مطلق تفرد می‌داند.
اما ابن حجر در کتاب شرح نخبة الفکر، حدیث راوی منفرد را وقتی منکر می‌داند که راوی یکی از این سه خصوصیت را داشته باشد:
الف) غلط فاحش.
ب) غفلت زیاد.
ج) مرتکب فسق شده باشد.
ولی در کل می‌توان گفت: «اگر یک راوی، حدیثی را بطور منفرد نقل کند باید در متن حدیث دقت شود؛ چنان‌که حدیث وی با روایت دیگری که از او حافظ‌تر (یا ثقه‌تر) است، مخالفت داشته باشد؛ در آن صورت حدیث منفرد او شاذ و مردود است و اگر متن حدیث او دارای راوی مخالف نباشد، باید حال راوی را مورد بررسی قرار داد و چنان‌چه راوی، عادل و حافظ باشد، روایت منفرد او مقبول است و اگر راوی موثوق نباشد، حدیث او مورد طعن قرار می‌گیرد و جزو احادیث صحیح به شمار نخواهد رفت.» (توضیح الافکار، ج۲،ص۴).
رتبه‌‌ی حدیث منکر:
حدیث منکر جزو انواع حدیث بسیار ضعیف (ضعیف جداً) به شمار می‌رود، زیرا یا روایت فردی ضعیف است که به اشتباه فاحش یا غفلت زیاد و یا فسق موصوف است، و یا آنکه روایت فردی ضعیف است که مخالف با راوی ثقه می‌باشد، و در مجموع هردو قسم دارای ضعف شدید هستند، البته شدت ضعف منکر از حدیث متروک کمتر است.
(نگاه کنید به: تیسیر مصطلح الحدیث،ص۸۰- علوم حدیث؛ دکتر صبحی صالح،ص۱۵۴ – مقدمه ابن صلاح، ترجمه آدم غلامی؛ بحث حدیث منکر). حدیث مُعَلَّل:
تعریف: حدیثی که ظاهر آن سالم است اما با بررسی در آن، عللی پنهان و خفی پیدا خواهند شد که برای صحت حدیث مضر هستند، و ممکن است باعث عدم مقبولیت حدیث شود.
ابن صلاح در تعریف آن می‌گوید: «حدیث معلل حدیثی است که پس از بررسی، در آن عاملی ظاهر شود که از ارزش حدیث کاسته و صحت آن را زیر سؤال برد در حالی که در ظاهر حدیث اثری از آن علت دیده نشود و به چشم نخورد. و دلیل آن این است که سندهای حدیث دارای رجالی معتبر (ثقه) و دارای تمامی شروط صحت هستند و یافتن علت آن از طریق تفرد راوی (فردبودن راوی) و مخالفت دیگران با او [شذوذ] و یک سری قرائن دیگر در حدیث، میسر می‌باشد به طوری که مجموعه‌ی این‌ها، توجه فرد [آشنا به علل الحدیث] را به ارسال (مرسل بودن) حدیث موصول، و یا وقف (موقوف بودن) حدیث مرفوع، و یا داخل شدن حدیثی در حدیث دیگر، و یا توهمی القاگر در غیر این موارد، جلب می‌کند به طوری که با ظن غالب [و با توجه به این قرائن]، فرد متوجه علت می‌شود و بر آن حدیث حکم می‌کند [حدیث را از حالت صحت خارج می‌کند] و یا در اثر تردید در آن توقف می‌کند و تمامی این‌ها مانع از این می‌شوند که بتوان حکم صحت را در مورد حدیثی داد که موارد فوق در آن وجود داشته باشند». (مقدمه ابن طلاح؛ شناخت حدیث معلل).
اما وجود علت در حدیث همیشه موجب مردود شدن آن نیست؛ در این زمینه در قسمت «توضیح حدیث صحیح» در همین کتاب، مؤلف نکات مفیدی را ارائه داد.
بعضی از محدثین بجای لفظ معلل از اصطلاح «معلول» استفاده کرده‌اند؛ که در کلام بخاری و ترمذی و ابن عدی و دارقطنی و ابویعلی خلیلی و حاکم و غیر آن‌ها نیز یافت می‌شود، اما ابن صلاح این اصطلاح را نزد اهل لغت عربی مردود می‌داند. بعضی دیگر از علما از اصطلاح «مُعَلُّ» استفاده کرده‌اند.
شناخت معلل بودن حدیث احتیاج به آگاهی زیاد و درک دقیقی دارد؛ زیرا علت در متن حدیث مخفی است و پیدا کردن آن مشکل است - حتی برای کسانی که با علوم حدیث سروکار دارند. حافظ ابن حجر/در مورد حدیث معلل گفته است: «حدیث معلل یکی از پیچیده‌ترین و مشکل‌ترین نوع از علوم حدیث است و نیز یکی از دقیق‌ترین علوم حدیث به شمار می‌رود و کسی قادر به شناخت آن نیست؛ مگر آنکه الله تعالی، فهم فراوان و حافظه‌‌ی قوی، معرفت اسانید و متون حدیث به وی ارزانی کرده باشد». (شرح النخبة، ص۲۱).
چه چیزهایی موجب درک وجود علت در حدیث هستند:
الف) تفرد راوی؛ (یعنی فقط یک راوی حدیث را نقل کرده باشد).
ب) مخالفت حدیث دیگری با آن.
ج) قرائن و شواهد دیگری که به دو مورد (الف و ب) منضم می‌شود.
راه شناخت معلل چیست؟
با جمع طرق مختلف حدیث و نظر انداختن به اختلاف راویان آن و همچنین موازنه بین قوت ضبط و دقت آن‌ها، راه شناخت علت هموار می‌شود و بعد از آن می‌توان حکم به روایت معلول داد.
علت در کجا رخ می‌دهد؟
الف) اکثرا علت در سند حدیث رخ می‌دهد، همانند تعلیل به وقف (موقوف) و ارسال (مرسل) حدیث.
ب) و گاهی نیز در متن حدیث روی می‌دهد، که البته نسبت به اسناد کمتر هستند، مانند حدیث نفی قرائت بسمله در نماز؛ که مسلم آن را از انسسروایت کرده: (فکانوا یستفتحون القراءة بالحمد لله ربّ العالمین من غیر تعرض لذکر البسملة): «آن‌ها ‏‏(نماز را) با الحمدلله رب العالمین شروع می‌کردند و در مورد بسم‌الله چیزی ‏نگفتند».‏ کسانی همین حدیث را مبنا قرار داده و روایت مسلم را معلول دانسته‌اند و این [حدیث دوم که از بسم‌الله چیزی نگفته] همان حدیثی است که بخاری و مسلم در صحیحین بر نقل آن متفق هستند و نظرشان بر این بوده است: کسانی که حدیث را با لفظ فوق‌الذکر [لفظ حدیث انسس]آورده‌اند در واقع الفاظ حدیث را با مفهومی که خود برداشت کرده روایت کرده‌اند. به طوری که، از گفته‌ی: کانوا یستفتحون بالحمدلله چنان برداشت کرده‌اند که آن‌ها [ابوبکر و عمر و عثمانسدر شروع سوره‌ی حمد] بسم‌الله نمی‌گفته‌اند. بنابراین، با توجه به فهم خود، حدیث را روایت کرده و دچار اشتباه شده‌اند، چرا که [اصل حدیث] به این معناست: سوره‌ای از سوره‌های قرآن را که [آن‌ها] در شروع نماز می‌خواندند سوره‌ی فاتحه بوده است، و در آن از بسم‌الله سخنی به میان نیامده است، و علاوه بر این [دلیل] از انسسنیز چنین حدیثی به ثبوت رسیده است: از ایشان در مورد قرائت بسم الله در نماز [توسط پیامبر ج]، سؤال کردند اما ایشان یادآور شدند که در این باره حدیثی را از پیامبرجاز بر ندارد، و خداوند داناتر است.
باید این نکته را در نظر داشت که گاهی علت هم در متن حدیث و هم در اسناد آن روی می‌دهد؛ مانند تعلیل به ارسال، و گاهی علت فقط در سند حدیث روی می‌دهد ولی متن آن صحیح است؛ مانند حدیث یعلی بن عبید از ثوری از عمرو بن دینار از ابن عمر بصورت مرفوع: «البیعان بالخیار». یعنی: فروشنده و خریدار حق خیار و پشیمانی دارند. در این حدیث، یعلی دچار وهم شده و اسم عمرو بن دینار را اشتباه ذکر کرده چرا که او عبدالله بن دینار است، هرچند که در سند آن علتی ظاهر شده است اما متن حدیث صحیح است، زیرا هردو عبدالله بن دینار و عمرو بن دینار ثقه هستند و ابدال ثقه با ثقه ضرری به متن حدیث نمی‌رساند هرچند که سیاق سند اشتباه است.
(نگاه کنید به: تیسیر مصطلح الحدیث، ص۸۳ – لمحات فی اصول الحدیث؛ دکتر محمد ادیب صالح،ص۲۶۲ – علوم الحدیث؛ دکتر صبحی صالح، ص۱۳۷- مقدمه ابن صلاح در علوم الحدیث؛ ترجمه آدم غلامی، بخش شناخت حدیث معلل).
حدیث مقلوب:
تعریف: اسم مفعول از قلب است و به معنای تغییر شکل و تبدیل چیزی از وجهه‌‌ی اصلی خود می‌باشد.
و در اصطلاح به تغییر و تبدیل (تعویض) لفظ با لفظ دیگری در سند یا متن حدیث، یا پس و پیش کردن متن (یا اسم شخصی در سند) حدیث گویند.
بنابراین، قلب هم در سند حدیث روی می‌دهد و هم در متن آن:
الف) قلب در سند: حدیثی که تبدیلی در سند آن رخ داده باشد، و خود دارای چندین صورت است:
۱) بدلیل خطای ناقل حدیث؛ گاهی در بعضی از اسماء راویان، تقدیم و تأخیر صورت می‌گیرد، مثلا راوی اسم «کعب بن مرَّۀ» را پس و پیش کرده و می‌گوید «مرَّۀ بن کعب» که در حقیقت جای پدر و پسر تغییر یافته است.
۲) گاهی یکی از ضعفاء یا کذابین یا وضاعین حدیث، عمداً حدیثی را که معمولا با یک راوی یا سندی از اسناد مشهور است، به قصد اغراب در آن، با یک راوی یا سند دیگری جایگزین می‌کند تا با این عمل حدیث را نزد محدثین به سبب غرابت آن مرغوب نماید. مثلا روایت حدیثی که از «سالم بن عبدالله» مشهور شده، او عمدا حدیث را از «نافع» نقل می‌کند. از جمله کسانی که این عمل را انجام می‌داد، «حماد بن عمرو نصیبی» بود. مثلا حدیثی را که حماد بن عمرو نصیبی (وضاع) از اعمش از سهیل بن ابی صالح از پدرش از ابوهریرهسبصورت مرفوع روایت می‌کند که پیامبر جفرمود: «لا تبدؤوا الیهود ولا النصاری بالسلام...». یعنی: در آغاز شما بر یهود و نصاری سلام نکنید.
این حدیث مقلوب است، و حماد آن را قلب کرده است و روایت آن را از اعمش قرار داده در حالی که اصل حدیث چنان‌که در صحیح مسلم آمده از سهیل بن ابی صالح از پدرش از ابوهریرهسروایت شده است و روایت آن از طریق اعمش معروف نیست.
به فاعل این نوع از قلب، گفته می‌شود که او «یسرق الحدیث» (حدیث سرقت می‌کند). و از جمله افراد دیگری که این نوع قلب را انجام داده‌اند می‌توان به «اسماعیل بن أبی حیة الیسع» و «بهلول بن عبید الکندی» اشاره نمود.
۳) از جمله صورت‌های قلب در سند، اینست که مثلا سند متن حدیثی را برداشته و به متن حدیث دیگری نسبت می‌دهند و بلعکس؛ متن سند حدیثی را برداشته و به سند حدیث دیگری نسبت می‌دهند. اگر هدف از این عمل اغراب در حدیث باشد، پس حرام است و هم شأن وضع حدیث خواهد بود، اما اگر هدف از آن امتحان و آزمایش قوت حفظ محدث باشد جایز است، چنان‌که مشهور است علماء بغداد هنگامی که بر امام بخاری جمع شدند، عمدا حدود یکصد حدیث را به اینصورت مقلوب ساختند و سند هر متن را به متن دیگری اختصاص دادند و بر امام بخاری عرضه کردند تا قوت حفظ او را بیازمایند، امام بخاری نیز همه‌‌ی آن یکصد حدیث را به صورت اصلی خود برای آن‌ها بازگو کرد و سند هر حدیث را به متن خود نسبت داد، تا جائی که مردم به حفظ و هوش وی اقرار نمودند. (برای تفصیل این ماجرا به کتاب «تاریخ بغداد» (۲/۲۲-۲۰) تالیف خطیب بغدادی مراجعه کنید.)
البته در بعضی از کتاب‌های مصطلح الحدیث، این نوع از قلب را بعنوان یکی از حالت‌های «قلب در متن» آورده‌اند.
ب) قلب در متن: حدیثی که در متن آن تبدیل و جابجایی صورت گرفته باشد، مثلا راوی قسمتی از متن حدیث را پس و پیش می‌کند.
از جمله مثال‌هایی که برای قلب در متن می‌توان ذکر کرد، حدیثی است که امام مسلم از ابوهریرهساز بعضی طرق آن درباره‌‌ی هفت گروهی که در روز محشر زیر سایه‌‌ی الله تعالی قرار می‌گیرند آورده است که در قسمتی از حدیث چنین آمده: «ورجل تصدق بصدقة فأخفاها حتی لاتعلم یمینه ما تنفق شماله»(صحیح مسلم، کتاب الزکاة، ۱۰۳۱).
یعنی: (و از جمله کسانی که در روز قیامت در زیر سایه‌‌ی رحمت الهی قرار می‌گیرند) مردی است که صدقه می‌دهد و آن را مخفی نگه می‌دارد بگونه‌ای که با دست چپ انفاق می‌کند ولی دست راستش آگاه نمی‌شود.
بعضی از راویان، این حدیث را قلب کرده‌اند و جای «یمینه»و «شماله»را عوض کرده‌اند، زیرا در صحیحین بصورت «حتی لاتعلم شماله ما تنفق یمینه»آمده است. چنان‌که امام بخاری با سند خود از خُبیب بن عبدالرحمن از حفص بن عاصم از ابوهریرهسآورده است که گفت: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم:«سَبعَة يُظلُّهُم اللَّه فِي ظِلّهِ يومَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ: الإمَام العادل، وشابّ نَشأ فِي عِبادةِ رَبِّه، ورجل قَلبه معَلق فِي المساجدِ، ورجُلانِ تَحابا فِي اللَّهِ اجتمَعا عليه وتفرَّقا عليه، ورجل طلَبته امرأَة ذاتُ مَنْصِب وجمال، فقال: إِنِّي أَخاف اللَّهَ، ورجل تَصدَّق، أَخفَى حتَّى لا تَعلمَ شمالهُ مَا تُنفِقُ يَمينُهُ، ورجل ذكرَ الله خاليًا، فَفاضَت عَيْناه»(بخارى۶۶۰).
یعنی: رسول ‏الله جفرمود: «خداوند، هفت گروه را روزی که هیچ سایه ای جز سایه او وجود ندارد، در زیر سایه خود، جای می‌دهد: فرمانروای عادل، جوانی که در سایه اطاعت و بندگی خدا، رشد یافته باشد، کسی که همواره دل بسته مسجد باشد، دو مسلمانی که صرفا بخاطر خوشنودی الله با یکدیگردوست باشند و براساس آن، با هم جمع یا از یکدیگر جدا می‌شوند، کسی که زنی زیبا و صاحب مقام، او را به فحشاء بخواند ولی او نپذیرد وبگوید: من از خدا می‌ترسم، کسی که با دست راستش طوری صدقه دهد، که دست چپش نداند، کسی که در تنهایی بیاد خدا باشد و از ترس او، اشک بریزد».
و یا حدیث دیگری که طبرانی از ابوهریرهساز فرموده‌‌ی پیامبر جآورده است: «إذا أمرتکم بشيء فأتوه وإذا نهیتکم عن شيء فاجتنبوه ما استطعتم». یعنی: هرگاه شما را به چیزی امر کردم آن را انجام دهید، و هرگاه شما را از چیزی نهی کردم در حد توانتان از آن دوری کنید. این حدیث توسط بعضی از راویان قلب شده است، و روایت سالم آن در صحیحین چنین آمده: «ما نهیتکم عنه فاجتنبوه وما أمرتکم به فأتوا منه ما استطعتم»«فتح الباری» (۱/۲۵۱). یعنی: از آنچه شما را نهی می‌کنم دوری کنید و آنچه را که به شما امر می‌کنم در حد توانتان انجام دهید.
اسباب انجام قلب:
اسباب قلب که بعضی راویان انجام می‌دهند متفاوت است، و این اسباب بصورت زیر هستند:
۱) به قصد اغراب، تا مردم را در روایت حدیثش ترغیب نماید.
۲) به قصد امتحان قوت حفظ محدث و تمام ضابط بودن وی
۳) گاهی غیر عمدی بوده و در اثر افتادن در خطا و اشتباه مرتکب قلب می‌شود.
حکم حدیث مقلوب:
الف) اگر قلب در حدیث به قصد اغراب باشد، بدون شک جایز نیست، زیرا این عمل باعث تغییر حدیث گشته، و در حقیقت جزو عمل وضاعین است.
ب) اگر به قصد امتحان محدث باشد تا قوت حفظ او معلوم گردد، این عمل جایز است، البته به شرطی که قبل از متفرق شدن مجلس، صورت صحیح حدیث بیان گردد.
ج) اگر به دلیل خطای راوی باشد، شکی نیست که فاعل آن معذور است، اما اگر این عمل زیاد از او دیده شود، موجب ایجاد خلل در قدرت ضبط وی خواهد شد و لذا او را در زمره‌‌ی راویان ضعیف قرار می‌دهد.
اما حدیث مقلوب جزو انواع احادیث ضعیف و مردود است.
حدیث معنعن: ‏
تعریف: عبارتست از حدیثی که در سندش چنین گفته می‌شود: «عن فلان عن فلان..»بدون آنکه تصریح ‏شده باشد که آن حدیث از طریق تحدیث یا سماع یا اخبار رسیده باشد. ‏
مثلا حدیثی که ابن ماجه روایت کرده: «حدثنا عثمان بن أبي شیبة حدثنا معاویة بن هشام حدثنا ‏سفیان عن أسامة بن زید عن عثمان بن عروة عن عروة عن عائشة قالت: قال رسول الله صلی الله ‏علیه وسلم: إن الله و ملائکته یصلون علی میامِن الصفوف» (ابن ماجه ۱۰۰۵).‏
یعنی: رسول خدا جفرمود: براستی که خداوند و فرشتگانش بر سمت راست ‏صفوف (نماز) صلوات می‌فرستند.‏
نکته: حافظ ابن حجر در «فتح الباری» اشاره کرده که اسناد این حدیث حسن است، اما بعضی از ‏علما و محدثین این حدیث را ضعیف دانسته‌اند و علامه ناصرالدین البانی/در ‏‏«ضعیف سنن أبی داود» (شماره ۱۰۴) علت ضعف آن را بیان کرده است، و در «تمام المنة»آورده: ‏«چنان‌که بیهقی گفته، حدیث با این لفظ از عائشهلغیر محفوظ است. و صواب ‏اینست که روایت محفوظ با این سند لفظ «يَصِلون الصفوف»(یعنی «إن الله وملائكته يصلون ‏على الذين يَصِلون الصفوف») است». تمام المنة فی التعلیق على شرح السنة (۱/ ۲۸۸).‏
آیا حدیث معنعن جزو متصل محسوب می‌شود؟
علما گفته‌اند که اگر حدیث معنعن سه شرط زیر را داشته باشد، می‌توان آن را بعنوان حدیث ‏متصل بشمار آورد:‏
‏۱) راوی حدیث سالم از تدلیس باشد.‏
‏۲) عدالت راوی مشخص شود.‏
‏۳) ملاقات راوی و کسی که از او روایت می‌کند ثابت شود.‏
البته شرط سوم، یعنی اثبات ملاقات بین راوی و مروی عنه، مذهب علی بن مدینی و بخاری ‏است. ولی امام مسلم این شرط را رد کرده و گفته؛ آنچه که باید ثابت شود اینست که راوی و ‏مروی عنه در یک عصر واحد باشند، و امکان ملاقات آن‌ها با هم کفایت می‌کند، و چنین دلیل ‏آورده که روایت از طریق (عنعنه) به شرط ثقه بودن راوی و مروی عنه و معاصر بودن آن‌ها، ‏حمل بر سماع (راوی از مروی عنه) می‌شود، مگر آنکه دلیل واضحی وجود داشته باشد که ‏راوی، مروی عنه را ملاقات نکرده باشد. ‏
اما علما این قول امام مسلم را نپذیرفته‌اند، ابن صلاح این شرط مسلم را انکار کرده و به آنچه ‏که ائمه‌‌ی این علم گفته‌اند استدلال نموده و می‌گوید: «در آنچه که مسلم گفته، محل نظر است، ‏زیرا گفته شده؛ نظری که مسلم آن را رد کرده است، همان چیزی است که ائمه‌‌ی این علم علی ‏بن مدینی و بخاری و غیره بر آن هستند». (علوم الحدیث، ص۷۲).‏
و اما نووی می‌گوید: «آنچه که مسلم گفته، محققین آن را انکار کرده‌اند و گفته‌اند نظر مسلم ‏ضعیف و بلکه آنچه که او رد کرده رأی صحیح است، که ائمه‌‌ی این فن بر آن قرار دارند». ‏‏(صحیح مسلم به شرح نووی، ۱/۱۲۷). ‏
اما بعضی از علما گفته‌اند که حدیث معنعن بدلیل احتمال انقطاع در آن حجت نیست، مگر آنکه ‏اتصال آن از طریق دیگری مشخص شود و راوی از مروی عنه سماع کرده باشد. امام نووی ‏گفته که این رأی بنا به اجماع سلف مردود است. (صحیح مسلم به شرح نووی، ۱/۱۲۸). ‏
‏«بعضی دیگر چنین اعتقاد دارند که حدیث معنعن به مانند حدیث مرسل است و نمی‌توان به آن ‏احتجاج کرد، البته گروهی از ناقدان علی رغم این قول، احتجاج به حدیث معنعن را جایز دانسته ‏اند و معتقدند که بیشتر مراسیل صحابه، معنعن هستند زیرا صحابه به اصطلاحات روایت ‏آگاهی نداشتند و لذا گاهی از اصطلاح «سمعتُ»و گاهی از «عن رسول صلی الله علیه وسلم»و ‏گاهی از «قال رسول الله صلی الله علیه وسلم»استفاده می‌کردند، از این رو معتقدند که همه‌‌ی ‏معنعن‌ها مانند هم نیستند، مثلا روایت آن صحابی که ملازم پیامبر جبوده ‏است، با هر عبارت که باشد باید حمل بر سماع نمود و اگر از صحابه‌‌ی غیر ملازم بوده باشد، ‏حمل بر هردو صورت جایز است. ولی در عین حال امام نووی معتقد است که بدلیل اجماع ‏سلف، معنعن از قبیل مرسل نیست». (علوم الحدیث؛ دکتر صبحی صالح، ص۱۶۷).‏
و ابن صلاح می‌گوید: «بعضی از مردم این نوع سند را از قبیل مرسل و منقطع می‌دانند مگر ‏این که از طریق سندهای دیگر اتصالش ثابت شود. اما حقیقت مطلب و آنچه که متداول است ‏این است که این نوع سند از نوع سندهایی متصل است که این نظر جمهور ائمه‌ی حدیث و ‏غیره می‌باشد. و صاحبان صحاح این نوع سندها را در کتاب‌های خود آورده و پذیرفته‌اند و ابوعمر بن عبدالبر، حافظ، ‏نزدیک است ادعا کند اجماع ائمه‌ی حدیث بر آن است و ابو عمرو الدانی المقری، حافظ، ادعا ‏کرده است که اهل روایت (نقل) بر آن اجماع دارند و این در صورتی است که راویان حدیث ‏معنعن ملاقاتشان با همدیگر به ثبوت رسیده باشد و راوی مدلس نباشد و در این صورت است ‏که حدیث متصل خوانده می‌شود مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. از منتسبین به حدیث در ‏عصر ما و نزدیک به عصر ما که از «عن»در اجازه استفاده کرده باشند بسیارند و وقتی یکی ‏از آن‌ها بگوید: «قرأت علی فلان عن فلان»و یا عباراتی از این قبیل گمان می‌رود که از او با ‏اجازه روایت کرده باشد (یعنی با اجازه‌ی فلان روایت را بر فلانی خواندم)؛ آن‌چنان که پیداست ‏این قضیه حدیث را از نوع متصل خارج نمی‌کند و خداوند داناتر است». (مقدمه‌‌ی ابن صلاح؛ ‏ترجمه آدم غلامی، بخش شناخت حدیث معضل).‏
احادیث معنعن در صحیحین:‏
علما احادیث معنعن صحیحین را پذیرفته‌اند و دلیلی که برای پذیرش این احادیث آورده‌اند، ‏استخراج طُرق (سند)های دیگری برای معنعن‌های صحیحین در کتاب‌های مستخرجات است ‏که در آن طُرق، تصریح به تحدیث و سماع احادیث شده‌اند. علاوه بر این، احادیث معنعن مسلم ‏با سند‌های دیگری نیز در همان کتاب آمده‌اند که این کثرت طُرق موجب قوّت حدیث می‌شود. ‏و شاید برای همین است که امام مسلم شرط سوم را لازم نمی‌داند. (لمحات فی اصول الحدیث؛ ‏دکتر محمد ادیب صالح، ص۲۸۳).‏
حدیث مؤنن: ‏ تعریف: عبارتست از حدیثی که در سند آن گفته شود: «حدثنا فلان أنّ فلاناً قال...».‏
‏مثلا این قول امام مالک که گفت: (حدثنا الزهری أنَّ ابن المسیب حدثهُ...).‏
امام احمد و گروهی دیگر از جمله یعقوب بن شیبۀ و ابوبکر بردیجی، مؤنن را تا زمانی که ‏سماع راویان از همدیگر و اتصال سند مشخص نشود، جزو احادیث منقطع می‌دانند. ولی امام ‏مالک حکم حدیث مؤنن را مانند حدیث مُعنعن بشمار آورده است، چنان‌که از او پرسیدند که اگر ‏راوی بگوید: «عن فلان أنه قال»یا «أن فلانا قال ...»با هم چه فرقی دارند؟ امام مالک جواب ‏دادند: با هم فرقی ندارند. (توضیح الافکار، ج۱، ص۳۳۷)‏.
و رأی صحیح نظر امام مالک است، چنان‌که ابن عبد البر حکایت می‌کند که جمهور اهل علم ‏‏«عن»و «أنَّ»را مساوی می‌دانند، زیرا اعتبار سند به حروف و الفاظ نیست، بلکه به سلامت از ‏تدلیس و نیز به دیدار و مجالست و شنیدن و مشاهده می‌باشد، بعبارتی وقتی سماع و شنیدن ‏بعضی راویان از بقیه به ثبوت رسیده و صحیح باشد، در این صورت روایت چنین کسانی از ‏آن‌ها و با هر لفظی، بر اتصال سند حمل می‌شود مگر آنکه انقطاع آن مشخص شود. (التمهیید، ‏‏۱/۲۶).‏
(نگاه کنید به: لمحات فی اصول الحدیث؛ دکتر محمد ادیب صالح، ص۲۴۹-۲۵۳و ۲۸۰-۲۸۲، تیسیر مصطلح الحدیث، ص۹۰).
مُصَحَّف:‏
تعریف:
الف) در لغت: اسم مفعول از «تصحیف» است که به معنای خطا و اشتباه در صحیفه می‌باشد، ‏و صَّحَفِی کسیست که در قرائت صحیفه خطا می‌کند؛ یعنی بعضی از الفاظ آن را به سبب ‏اشتباهش در قرائت تغییر می‌دهد.‏
ب) در اصطلاح: به معنای تغییر کلمه‌ای در حدیث به چیزی که راویان ثقه آن را آنگونه روایت ‏نکرده‌اند، حال لفظا باشد یا معنای آن.‏
اهمیت و تقسیمات آن:‏
این فن، از جمله فنون دقیق و مفیدی است که اهمیت آن در کشف خطاهایی مشخص خواهد شد ‏که بعضی از راویان مرتکب آن می‌شوند، و فقط کسانی به انجام این مسئولیت مهم همت ‏گذاشته‌اند که جزو محدثین حاذق و زبردست هستند؛ مانند حافظ دارقطنی.‏
اما علما، مصحف را به سه قسم مجزا تقسیم کرده‌اند، که هریک از آن تقسیمات خود به ‏اعتبار مسئله‌ای هستند:‏
الف) به اعتبار مکان و موقعیت مصحف:‏
مصحف به اعتبار موقعیت آن به دو قسمت تقسیم می‌شود:‏
‏۱) تصحیف در اسناد: مانند حدیث شعبه از «عوام ابن مُرَاجِم» که ابن معین آن را تغییر داده ‏‏(اشتباه تلفظ کرده) و گفته: «عوام بن مُزاحِم».‏
‏۲) تصحیف در متن: مانند حدیث زید ابن ثابت: «أن النبي صلی الله علیه وسلم (احتَجَر في ‏المسجد)» (پیامبر جحجره‌ای در مسجد ساخت.) که ابن لَهِیعه آن را تغییر داده ‏و گفته: «احتَجَم في المسجد..». (پیامبر جدر مسحد حجامت کرد..).‏
ب) به اعتبار منشأ و علت مصحف:‏
مصحف به اعتبار باعث و پدید آورنده‌اش (منشأ آن) به دو قسمت تقسیم می‌شود:‏
‏۱) تصحیف بصر (چشم): یعنی متن حدیث بر بینایی قاری مشتبه می‌گردد، حال یا به سبب ‏بدی خط باشد و یا به سبب عدم نقطه گذاری آن؛ مانند حدیث «من صام رمضان وأتبعه سِتّاً من ‏شوال...»(هرکس رمضان را روزه بگیرد و به دنبال آن شش روز از ماه شوال نیز روزه ‏باشد...) که ابوبکر صّوُلی آن را تغییر داده و گفته: «من صام رمضان وأتبعه شیئاً من شوال...». ‏‏(هرکس رمضان را روزه بگیرد و به دنبال آن قسمتی از ماه شوال نیز روزه باشد...). ‏
‏۲) تصحیف سمع (گوش): یعنی منشأ خطا و اشتباه در آن؛ ایراد در شنوایی و یا دوری شنونده و ‏یا امثال آن‌هاست که موجب می‌شود تا بعضی از کلمات حدیث بر سامع مشتبه گردد. مانند ‏حدیث روایت شده از «عاصم الأحول»که بعضی از راویان آن را تغییر داده و گفته‌اند: «واصل ‏الأحدب».‏
در میان این دو قسمت، تصحیف بصر بیشتر روی می‌دهد.‏
ج) به اعتبار لفظ یا معنا:‏
تصحیف به اعتبار لفظ یا معنی به دو قسمت تقسیم می‌گردد:‏
‏۱) تصحیف در لفظ: همانند مثالهای سابق که در تقسیمات گذشته ذکر شدند.‏
‏۲) تصحیف در معنی: یعنی راوی مصحِّف (کسی که دچار خطا می‌شود) لفظ حدیث را همانند ‏خود و بدون تغییر روایت می‌کند، ولی حدیث را بگونه‌ای تفسیر می‌کند که دلالت بر فهم ‏نادرست وی دارد. مانند گفته‌‌ی ابوموسی عَنَزی: «نحن قوم لنا شرف، نحن من عَنزَةَ، صلی ‏إلینا رسول الله صلی الله علیه وسلم». (قوم و قبیله‌‌ی ما دارای شرف است، ما از قبیله‌‌ی عنزه ‏هستیم، و پیامبر جبه سوی ما نماز خوانده‌اند!) که مقصود ابوموسی از این ‏گفته‌اش اشاره به حدیث «أن النبي صلی الله علیه وسلم صلی إلی عنزَة»بود. (همانا پیامبر ‏جرو به نیزه نماز خواند.) و ابوموسی گمان نمود که پیامبر جبه سوی قبیله‌‌ی آن‌ها نماز خوانده! در حالی که «عَنزَة» در اینجا به معنای نیزه‌‌ی جنگی ‏کوچکی است که گاهی نمازگزار آن را بعنوان ستره جلوی خود قرار می‌دهد.‏
تقسیم حافظ ابن حجر:‏
حافظ ابن حجر/تقسیم دیگری از تصحیف دارد، او آن را به دو قسمت تقسیم کرده است:‏
الف) مصحَّف: که تغییر در آن به نسبت نقطه‌‌ی حروف است ولی صورت خط باقی می‌ماند.‏
ب) محَّرف: که تغییر در آن به نسبت شکل حروف است ولی صورت خط باقی می‌ماند.‏
سوال: آیا راوی با تصحیف (اشتباه و خطا در روایت) قادح می‌گردد؟
الف: اگر راوی بصورت نادر و اندک دچار آن شود، پس این امر ضبط وی را مخدوش نمی‌‏کند، زیرا ممکن نیست کسی از خطا و تصحیف اندک در امان بماند.‏
ب: اما اگر این امر در راوی زیاد روی دهد، پس موجب مخدوش شدن ضبط وی خواهد شد، و ‏بلکه دلالت بر ضعیف بودن قوت حفظ وی دارد و او اهل این شأن نیست.‏
اسباب افتادن راوی در تصحیف زیاد:‏
غالبا آنچه که موجب افتادن راوی در تصحیف می‌گردد؛ اخذ حدیث از میان کتاب‌ها و صحیفه ‏ها، و عدم گرفتن آن‌ها از اساتید و مدرسان مربوطه است، و برای همین است که ائمه، اخذ ‏حدیث را از اینگونه راویان تحذیر کرده‌اند و گفته‌اند: «لا یوخذ الحدیث من صَحَفی»یعنی ‏حدیث از کسی که آن را از صحیفه‌ها و کتاب‌ها گرفته است، پذیرفته نمی‌شود.‏
مشهورترین تصنیفات در این فن عبارتند از:‏
‏۱) «التصحیف»امام دارقطنی.‏
‏۲) «إصلاح خطأ المحدثین»امام خطابی.‏
‏۳) «تصحیفات المحدثین»تالیف ابو احمد عسکری.‏
‏(منبع: تیسیر مصطلح الحدیث؛ دکتر محمد الطحان، ص ۹۴-۹۶).‏