مصطلح حدیث

فهرست کتاب

اول- متواتر:

اول- متواتر:

الف) تعریف: حدیثی را که جماعتی روایت کنند بگونه‌ای که عادتا امکان توافق و تبانی آن‌ها بر کذب و دروغ سازی محال باشد، و آن را به شیء محسوسی نسبت دهند. [۹۴]

ب) حدیث متواتر به دو نوع تقسیم می‌شود:

متواتر لفظی – معنوی، و متواتر فقط معنوی.

- متواتر لفظی – معنوی؛ عبارتست از حدیث متواتری که راویان هم در لفظ حدیث و هم در معنی آن اتفاق دارند.

مثال برای متواتر لفظی: این فرموده‌‌ی پیامبر ج: «من كذب عليَّ مُتعمداً فليتبوَّأ مقعدَه من النار». [۹۵]یعنی: هرکس عمدا (و آگاهانه) بر من دروغ ببندد، پس نشیمنگاه خود را آتش جهنم مهیا ببیند.

این حدیث را بیشتر از شصت صحابی از پیامبر جروایت کرده‌اند، ازجمله عشره‌‌ی مبشره، و جمع کثیری هم از آن‌ها روایت کرده‌اند. [۹۶]

- متواتر معنوی؛ عبارتست از حدیث متواتری که راویان در یک معنای کلی اتفاق دارند، ولی هر حدیث با لفظ متفاوت و خاص خود روایت شده است. [۹۷]

مثال برای متواتر معنوی: احادیث مربوط به شفاعت و مسح بر خُفین، و بعضی دیگر (که بصورت نثر چنین بیان شده‌اند):

مما تواترَ حديثُ مَنْ كَذَبْ
وَمَنْ بَنَى للهِ بيتاً واحْتَسَبْ
ورؤيةٌ شَفَاعَةٌ والْحَوضُ
وَمْسُحُ خُفَّيْنِ وَهذى بَعْضُ

یعنی: از جمله‌‌ی آنچه که به تواتر رسیده‌اند عبارتند از؛ حدیث (من كذب علي متعمدا فليتبوأ مقعده من النار [۹۸]؛ هر کس از روی عمد به من دروغی را نسبت دهد، جایگاه خود را در آتش دوزخ فراهم ببیند) و حدیث (من بنى لله مسجدا من ماله بنى الله له بيتا في الجنة [۹۹]؛ کسی که از مالش مسجدی برای رضای خدا بسازد خداوند برای او خانه ای در بهشت مهیا می‌کند) و حدیث روئیت باری تعالی در بهشت و احادیث شفاعت در روز قیامت و حدیث حوض پیامبر جو حدیث مسح بر خفین در وضو.

ج) حکم احادیث متواتر: هردو نوع متواتر موارد زیر را فایده می‌رسانند:

اول: علم؛ یعنی قطع و یقین به صحت حدیث نسبت به کسی که از او نقل شده است. [۱۰۰]

دوم: عمل به مدلول حدیث؛ یعنی اگر حدیث، بازگوینده‌‌ی خبری بود، تصدیق می‌شود و اگر دربرگیرنده‌‌ی طلب و امری بود، تطبیق خواهد شد.

[۹۴] منظور از روایت حدیث توسط جماعتی اینست که؛ تعداد زیادی از راویان از طرق مختلف آن را نقل کرده باشند و باید این کثرت در تمامی طبقات سند وجود داشته باشد. با توجه به تعریف حدیث متواتر در می‌یابیم که باید چهار شرط وجود داشته باشد تا ما روایتی را متواتر بنامیم: الف: باید تعداد طرق روایت زیاد باشد، و جمع کثیری آن را روایت کرده باشند. ب: کثرت نقل راویان باید در تمامی طبقات سند باشد؛ و منظور از طبقات سند، یعنی طبقه‌‌ی صحابی و طبقه‌‌ی تابعین و طبقه‌‌ی تابع تابعین، بر این اساس در حدیث متواتر بایستی در هر طبقه تعداد زیادی راوی باشند که آن را نقل کرده باشند، پس اگر بعنوان مثال در طبقه‌‌ی تابعین فقط یک یا دو نفر آن را روایت کرده باشند هرچند در طبقات دیگر چنین نباشد، حدیث متواتر نخواهد بود. (دکتر عبدالکریم زیدان در «الوجیز في اصول الفقه» (ص۱۷۰) می‌گوید: «هیچ حدیثی بعد از سه قرن اول بعنوان متواتر و مشهور معتبر نیست، زیرا سنت در این عصور تدوین شده و سپس بین مردم مشهور و شایع شده و جماعتی از جماعتی دیگر نقل کرده‌اند.». منظور اینست که در تواتر شرط کثرت راویان تا سه طبقه‌‌ی صحابی، تابعی و تابع تابعین ضروری است، و بعد از آن‌ها اگر کثرت باشد یا نباشد مهم نیست، و اگر حدیثی در بعد از این قرون مشهور گشت، بعنوان حدیث مشهور و متواتر معتبر نیست). ج: راویان توافق و هماهنگی نکرده باشند تا دروغ سازی نمایند و امکان این امر منتفی باشد. و این امر زمانی ایجاد می‌شود که ناقلان حدیث از بلاد و مذاهب و مختلف باشند. د: خبری را که مستند می‌کنند باید حسی باشد. یعنی امکان حس نقل وجود داشته باشد؛ مثلا از عباراتی همچون (سمعنا، رأینا، لمسنا یا ...)برای روایت خود استفاده کرده‌اند و به مخاطب می‌فهماند که آن خبر را خود دیده یا شنیده یا حس کرده است. بنابراین، اگر علم و نقل راویان مستند به یک امر عقلی غیر محسوس باشد، تواتر محقق نخواهد شد؛ مثلا اگر تمامی راویان از حدوث عالم خبر دهند، این خبر بعنوان متواتر پذیرفته نیست و هیچ حجیتی دارد. تعداد طرق روایت در حدیث متواتر: در مورد تعداد طرق روایت متواتر آرای مختلفی وجود دارد؛ عده‌ای گفته‌اند حداقل تعدادی که تواتر بوسیله‌‌ی آن ثابت می‌شود چهار نفر است و دلیل گفته‌‌ی خود را آیه‌‌ی ۱۳ سوره‌‌ی نور دانسته‌اند که در مورد شهادت بر زنا است: ﴿لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ(چرا چهار شاهد براى آن نیاوردند؟). بعضی گفته‌اند حداقل پنج نفر است، چنان‌چه در آیه‌‌ی ملاعنه آمده است (سوره‌‌ی نور ۶-۹). و بعضی گفته‌اند که ده نفر است، زیرا کمتر از ده نفر آحاد شمرده می‌شود. و عده‌ای گفته‌اند باید دوازده نفر باشند به دلیل این آیه‌‌ی مبارکه: ﴿وَبَعَثۡنَا مِنۡهُمُ ٱثۡنَيۡ عَشَرَ نَقِيبٗاۖ[المائدة: ۱۲]. « و از آن‌ها (بنی اسرائیل)، دوازده نقیب [گواه و شاهد قوم‏] برانگیختیم». و بعضی گفته‌اند که بیست نفر باشد، به دلیل این آیه‌‌ی مبارکه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَى ٱلۡقِتَالِۚ إِن يَكُن مِّنكُمۡ عِشۡرُونَ صَٰبِرُونَ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِۚ[الأنفال: ۶۵]. «اى پیامبر، مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه مى‏کنند». و بعضی دیگر گفته‌اند چهل نفر باشد، به موجب این آیه‌‌ی مبارکه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٤[الأنفال: ۶۴]. «اى پیامبر! خداوند و مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند، براى حمایت تو کافى است» که تعداد مومنان به هنگام نزول این آیه به چهل نفر رسیده بود. و بعضی گفته‌اند که هفتاد نفر باشند، به موجب این آیه‌‌ی مبارکه: ﴿وَٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ سَبۡعِينَ رَجُلٗا لِّمِيقَٰتِنَاۖ[الأعراف: ۱۵۵] «موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى میعادگاه ما برگزید». و بعضی گفته‌اند باید به تعداد مجاهدان جنگ بدر باشد یعنی ۳۱۳ نفر. تمامی این استدلال‌ها هرچند از قرآن کریم اقتباس شده است، اما دلالت صریحی ندارند، زیرا در هریک از آن‌ها خصوصیت و رابطه ای با حادثه ای خاص وجود دارد. هرچند بعضی گفته‌اند راجح آنست که حداقل طرق از ده کمتر نباشد، ولی جمهور معتقدند که تعداد طرق متواتر محصور به عدد معینی نیست و مهم کثرت طرق در جمیع طبقات سند است. حافظ ابن حجر/می‌گوید: «تعیین تعداد راویان معنایی ندارد، و رأی صحیح همین است». و شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «متواتر عدد محصوری ندارد، بلکه هرگاه نسبت به اخبار مخبرین علم حاصل شد، خبر متواتر خواهد بود.» (نگاه کنید به: تیسیر مصطلح الحدیث، دکتر محمود طحان ص ۲۱، و علوم الحدیث؛ دکتر صبحی صالح، ترجمه‌‌ی دکتر عادل نادرعلی، ص ۱۱۳ و «مجموع الفتاوى» (۱۸/۴۰-۴۱)). [۹۵] نگاه کنید به: بخاری (۱۲۹۱) کتاب جنائز، ۳۴- باب منع نوحه خوانی بر میت از حدیث مغیره. و همچنین در بخاری (۱۱۰) کتاب علم، ۳۸- باب گناه کسی که به پیامبر جدروغ ببندد. و در مقدمه‌‌ی مسلم (۳)، ۲- باب سختی دروغ بر رسول الله ج. و در فتح الباری از (۱/۲۰۳) به بعد. (و ابو داود (۳۶۵۱)، وترمذی (۲۶۶۱)، وابن ماجه (۳۰، ۳۷)، وأحمد (۲/۱۵۹)). [۹۶] بیشتر از هفتاد و دو تن از اصحاب پیامبر جاین حدیث را از ایشان نقل کرده‌اند. [۹۷] در این نوع تواتر، هماهنگی الفاظ شرط نیست، بلکه مهم هماهنگی در معناست و لذا گاها احادیثی را می‌بینیم که مربوط به قضیه‌های مختلف هستند و خود متواتر نیستند، اما اگر به مجموع احادیث نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که قدر مشترکی دارند و در همه‌‌ی آن احادیث یک مسئله مشترک است، بنابراین، در این مواقع گویند به اعتبار مجموع طرق آن قدر مشترک به تواتر معنایی رسیده است. بعنوان مثال احادیث مربوط به بالا بردن دست‌ها در هنگام دعا؛ که در این باره نزدیک به یکصد حدیث از پیامبر جوارد شده ولی هریک درباره‌‌ی قضیه‌‌ی مختلفی هستند که خود به تواتر نرسیده است، اما همگی آن یکصد حدیث دارای یک مسئله‌‌ی مشترک هستند و آن بالا بردن دست‌ها هنگام دعا توسط پیامبر جاست، لذا می‌گوییم که بالابردن دست‌ها در هنگام دعا به تواتر معنایی رسیده است. (نگاه کنید به: تدریب الراوی، ج ۲- ص ۱۸۰). البته در مورد بالابردن دست‌ها در هنگام دعا باید به یک نکته توجه نمود، و آن اینکه؛ هرچند بالابردن دست‌ها هنگام دعا به تواتر معنوی رسیده است، اما این امر به این معنا نیست که در هرحالتی که باشیم می‌توانیم هنگام دعا دست‌های خود را بالا ببریم؛ شیخ عبدالعزیز ابن باز/در این خصوص می‌گوید: «بلند کردن دست‌ها از اسباب اجابت است، مگر در جاهایی که پیامبرج‏دستهایش را بلند نکرده است، پس ما در آنجا وقتی که دعا کنیم دست‌هایمان را بلند نمی‌کنیم. ‏مانند دعا در خطبه جمعه، که پیامبر جدست‌هایش را بلند نکرده مگر آنکه در ‏جمعه برای طلب باران دعا کند که دست‌هایش را بلند کند..همچنین بعد از سلام در نمازهای ‏پنجگانه پیامبر جاذکار را می‌خواند و دست‌هایش را بلند نمی‌کرد، پس ما ‏در اینجا با اقتدا به پیامبر جدست‌هایمان را بلند نمی‌کنیم. اما در جاهایی که ‏پیامبر جدست‌هایش را بلند کرده، سنّت این است که با تأسی از ایشان دست‌ها ‏بلند شوند، چون بلند کردن دست‌ها در دعا از اسباب اجابت است، و همچنین جاهایی که مسلمان ‏دعا می‌کند و در آن جا بلند کردن و بلند نکردن دست‌ها از پیامبر جثابت ‏نیست دست‌ها را بلند می‌کنیم؛ براساس احادیثی که بر این دلالت می‌کند که بلند کردن دست‌ها ‏از اسباب اجابت است». (مجموع فتاوی و مقالات متنوعة (۶/۱۲۴ ،۱۲۵))‏. [۹۸] این حدیث، متواتر لفظی است نه معنوی. [۹۹] این لفظ را ابن ماجه روایت کرده است، حدیث، متواتر معنوی است و در این نوع تواتر الفاظ متفاوت هستند لذا این حدیث با الفاظ دیگری نیز روایت شده است، مثلا بخاری با این لفظ روایت نموده: «مَنْ بَنَى مَسْجِدًا يَبْتَغِي بِهِ وَجْهَ اللَّهِ، بَنَى اللَّهُ لَهُ مِثْلَهُ فِي الْجَنَّةِ».(بخارى: ۴۵۰) یعنی: «هرکس برای خوشنودی خدا مسجدی بنا کند، خداوند خانه‏ای مانند آن، در بهشت برای وی بنا خواهد کرد». دیگر منابع: بخاری (۴۳۹)، مسلم (۵۳۳)، ترمذی (۳۱۸)، ابن ماجه (۷۳۶)، أحمد (۱/۷۰)، دارمی (۱۳۹۲). [۱۰۰] در مورد حدیث متواتر گفته می‌شود: «المتواتر یفید العلم الضروری». یعنی احادیث متواتر ضرورتا صحیح هستند و علم ما به صحت آن‌ها بصورت یقینی است نه ظنی؛ و بر همین مبنا در حدیث متواتر از رجال و سند آن بحثی نمی‌شود، بلکه عمل به آن بدون بررسی در صحت و سقم حدیث لازم است، پس مادامی که حدیثی شرایط متواتر را داشته باشد، دیگر لازم نیست از صحت یا ضعف حدیث پرسیده شود و مستقیما به آن عمل می‌شود. و هیچگونه اختلافی در اینکه هردو نوع متواتر لفظی و معنایی موجب قطع و یقین هستند وجود ندارد، بر خلاف احادیث آحاد که در مورد آن‌ها گفته می‌شود: «الآحاد یفید العلم النظری»؛ یعنی احادیث آحاد محل بحث و نظر هستند و صحت آن‌ها یقینی نیست و ممکن است صحیح یاحسن یا ضعیف باشند، و لازم است در مورد سند و متن آن‌ها نظر شود مبادا حدیث ضعیف باشد، اما چنان‌که پس از بحث و بررسی در سند و رجال و متن حدیث ثابت گردید که حدیث صحیح (یا حسن) است؛ در آنصورت بمانند متواتر افاده‌‌ی یقین و عمل می‌رسانند و باید به مدلول آن‌ها عمل شوند یا تصدیق گردند. البته اهل حدیث در مورد قطعی یا ظنی بودن آحاد اختلاف دارند؛ اما بیشتر ائمه‌‌ی حدیث بر قطعیت آن‌ها (پس از اثبات صحت یا حسن بودن حدیث) معتقد هستند و گویند حدیث آحادی که خواه شیخین یا غیر آن‌ها روایت کرده باشند که به درجه‌‌ی صحت یا حسن رسیده‌اند بمانند متواتر قطع و یقین را می‌رسانند چه در احکام و چه در عقاید.