اول: دلالت قرآن:
۱- آنچه که پیامبر جبر وجه تشریع سخن میگوید، مبنای آن وحی الهی بوده و قرآن کریم بر این امر دلالت میکند که مصدر آن وحی از جانب خداوند متعال است؛ چنانکه میفرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾[النجم: ۳-۴].
یعنی: و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید، آنچه مىگوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست.
پس بر طبق این آیهی مبارکه اقوال پیامبر جهمانند قرآن است؛ البته از این جهت که مصدر هردو (قرآن و سنت) وحی از سوی خداست و با این تفاوت که قرآن هم لفظ و هم معنای آن وحی است ولی سنت فقط معنی آن داخل در وحی است.
علامه عبدالرحمن سعدی/در تفسیر خود ذیل این آیه مینویسد: «و این دلالت مینماید که سنّت و حدیث از جانب خدا بر پیامبرش وحی میشود. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾و خداوند کتاب و حکمت (سنت) را بر تو نازل فرموده است. و بر این دلالت مینماید که پیامبر در آن چه از خداوند خبر میدهد و در تبیین شریعت الهی معصوم است چون کلام او از روی هوی و هوس صادر نمیگردد، بلکه از وحی بر میآید که بر او وحی میشود».
بر این اساس از آنجایی که پیروی از قرآن واجب است - به این دلیل که از سوی الله تعالی نازل شده - پیروی از اقوال و افعال پیامبر جکه بر وجه تشریع صادر شدهاند نیز واجب است، زیرا معنای فرمودههای پیامبر جنیز همانند قرآن از جانب الله تعالی است.
۲- خداوند تبارک و تعالی وظیفهی بیان و تشریح معانی قرآن و تفصیل احکام مجمل آن را بر عهدهی پیامبرش نهاده است. چنانکه میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾[النحل: ۴۴].
یعنی: و قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى.
بعضی از نصوص قرانی از لحاظ معنی مشکل و مجمل بشمار میآیند لذا لازم است شرح و توضیح آنها از طرف خداوند عزوجل باشد، چون ایشان قرآن را نازل فرمودهاند و خودش به مراد خود آگاه است و کسی را از آن مطلع نگردانیده مگر پیامبرش محمدج؛ بنابراین، بیان و تشریح پیامبر جمتممی برای قرآن است و جهت شناخت مطلوب احکام شرعی ضروری است، لذا بیان پیامبر ججزو یکی از ادلهی احکام خواهد شد. و از این آیه درمییابیم که تبیین کتاب از مهمترین مأموریتهای پیامبر جاست. بدین سبب است که تمام افعال، اقوال و احوال ایشان بیان و تفسیر کتاب الهی میباشد و نیز بدین سبب است که فهم کتاب، بدون فهم سنت کامل نیست.
برای نمونه چند مثال از قرآن را میآوریم که بصورت مجمل آمدهاند و پیامبر جدر احادیث صحیح آنها را تفصیل و تشریح نمودهاند:
خداوند متعال میفرماید:
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾[البقرة: ٤٣].
یعنی: و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید.
از این آیه تنها وجوب نماز و زکات فهمیده میشود، اما ماهیت نمازی که واجب شده و کیفیت آن و تعداد رکعات آن و اینکه نماز بر چه کسی واجب است و در طول حیات باید چند بار تکرار شود؟ یا کیفیت زکات چگونه است؟ یا در چه اموالی و به چه مقداری واجب است و شرایط وجوب زکات چیست؟ در آن نیامده است.
ولی پیامبر جدر احادیث صحیح، بطور کامل کیفیت نماز و زکات را تشریح فرمودهاند و اگر این احادیث نبودند، در آنصورت ممکن بود هرکس هرطور که میخواست نماز میخواند و یا زکات میداد! چنانکه فرمودند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي» [۱۲]«همانگونه که میبینید من نماز میخوانم، شما نیز نماز بخوانید». و حتی یک بار بر منبرش نماز گزارد، قیام کرد و به رکوع رفت؛ آنگاه فرمود: «إِنَّمَا صَنَعْتُ هَذَا لِتَأْتَمُّوا وَلِتَعَلَّمُوا صَلاَتِى». [۱۳]«این کار را کردم تا به من اقتدا کنید و نمازم را فرا گیرید».
امام ابن حزم اندلسی/میگوید: «اگر کسی بگوید: تنها کتاب خدا را قبول داریم چنین فردی با اجماع امت از دایرهی دین خاج میشود، و معنی چنین کلامی این است که تنها دو رکعت نماز یکی در صبح و دیگری در شام خوانده میشود چون خداوند فرموده نماز بخوانید، این با حداقل نماز هم به جا میآید و حد اکثرش مشخص نیست، و کسی اینگونه معتقد به نماز باشد کافر و حلال دم است.». [۱۴]
و باز میفرماید:
﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِينَ تُمۡسُونَ وَحِينَ تُصۡبِحُونَ١٧﴾[الروم: ١٧].
یعنی: پس خدا را تسبیح گویید آنگاه که به عصر درمىآیید و آنگاه که به بامداد درمىشوید.
از این آیه تنها وجوب تسبیح فهمیده میشود وبه طور خلاصه اوقات آن را تعیین کرده ولی هدف از تسبیح چیست؟ آیا منظور همان نماز است که میفرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾؟ یا چیز دیگری مانند تلفظ نمودن به (سبحان الله)؟
و یا خداوند متعال میفرماید:
﴿فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ﴾[المزمل: ٢٠].
یعنی: هرچه از قرآن میسر مىشود بخوانید.
از این آیه دریافتیم که خواندن هرآنچه از قرآن میسر باشد واجب است.
ولی هدف از قرائت قرآن چیست؟ نماز است یا خواندن همه قرآن؟ اگر هدف نماز است آیا یک رکعت کافی است؟ اگر یک رکعت کافی است شامل چه کارهایی میشود؟
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱرۡكَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ﴾[الحج: ٧٧].
یعنی: اى کسانى که ایمان آوردهاید رکوع و سجود کنید.
از این آیه نیز دریافتیم که انجام رکوع و سجود واجب میباشد، اما کیفیت انجام آن چگونه است و مراد از آن چیست؟ آیا منظور از آن خواندن نماز است یا چیز دیگری؟ و اگر هدف از آنها نماز است آیا تعداد رکوع و سجود برابراند؟ یا یکی از آنها بیشتر از دیگری است؟
﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ﴾[البقرة: ١٩٦].
یعنی: و براى خدا حج و عمره را به پایان رسانید.
در این آیه ارکان و واجبات حج فهمیده نمیشود! آیا همان اعمالی است که در جاهلیت انجام میشد؟ یا چیز دیگری است؟ هدف از این حج کدام است وچند مرتبه در طول زندگی واجب است؟
ولی پیامبر جدر ایام حج مناسک حج را ادا میکردند، و به اصحاب خود فرمودند: «خذوا عني مناسككم» [۱۵]مناسک و روش حج خود را از من بیاموزید.
یعنى بنگرید من در اعمال حج و عمره چه مى کنم، شما هم به من تأسى و اقتدا کنید.
و باز خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٣٨﴾[المائدة: ٣٨].
یعنی: و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه کردهاند دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا قطع کنید و خداوند توانا و حکیم است.
دزدی چیست؟و چگونه دست دزد قطع میشود؟ آیا همان معنی لغوی است؟ و همه دست را شامل میشود؟ شرایط معتبر دانستن سرقت کدام است؟ مقدار مال دزدیده شده چه قدر است؟ آیا اگر چند ریال هم بدزدد باز دستش قطع میشود؟ دست دزد چگونه قطع میشود؟ و از کجا باید قطع گردد؟
ولی پیامبر جهمه این سوالات را پاسخ دادهاند، مثلا از عبدالله بن عمرسروایت است: «أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قطع سارقا في مجن قيمته ثلاثه دراهم». [۱۶]
یعنی: «پیامبر جدست دزدی را بخاطر (دزدیدن) سپری که سه درهم ارزش داشت قطع کرد».
و از عائشهلروایت است که پیامبر جفرمود: «لا تقطع يد السارق إلا في ربع دينار فصاعدا». [۱۷]
یعنی: «دست دزد قطع نمیشود مگر در یک چهارم دینار و بیشتر از آن».
و نمونههای فراوان دیگری در این مورد وجود دارند که هیچ کدام از آنها به تنهایی با عقل فهمیده نمیشوند. میتوان برای روشن شدن بیشتر موضوع بین اجتهادات علما و سنت مطهر مقایسهای کرد تا بیشتر متوجه شویم که عقل آن بزرگان تا کجا میرود و اگر سنت وجود نمیداشت میتوانستیم به کدام یک از این احکام دست پیدا کنیم و چگونه میتوانستیم به این سؤالات جواب دهیم. فرض کنید میتوانستیم به بعضی از آنها جواب دهیم آن هم به طور ناقص پس جواب سؤالهای دیگر چه میشد؟ اگر هیچ کس نتواند به آنها جواب دهد پس تکلیف مردم چه میشود؟ آیا چنین کاری عبث نیست که خداوند احکامی بفرستد ولی برای مردم مفهوم نباشد؟ همهی این مطالب ما را به این راهنمایی میکنند که خداوند ما را مکلف به این مجملات نمیکند، او به عقل و ادراک ما آگاه و مطلع است، میداند که شرح مجملات از عهدهی ما بر نمیآید پس باید روشنگری همراه قرآن فرستاده شود. [۱۸]
۳- آیات زیادی در قرآن کریم وارد شدهاند که بصورت قاطعی دلالت بر لزوم پیروی از سنت و التزام به آن و معتبر بودن آن به عنوان مصدر تشریع دارد، و این نصوص با اسلوبهای متنوع و صیغههای مختلف آمدهاند، چنانکه برخی از آنها دستور به اطاعت از پیامبر جنموده و پیروی از پیامبر را پیروی از خداوند قرار داده چنانکه میفرماید: ﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيۡكُم مَّا حُمِّلۡتُمۡۖ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهۡتَدُواْۚ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ٥٤﴾[النور: ۵۴].
یعنی: بگو: «خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید و اگر سرپیچى نمایید، پس بر عهده او تنها همان است که به آن مکلف شده و بر عهده شماست آنچه مکلف هستید، امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر پیامبر چیزى جز رساندن آشکار نیست».
و میفرماید: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ﴾[النساء: ۸۰].
یعنی: کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است.
و برخی دیگر از نصوص دستور دادهاند تا مسلمانان اختلافات را به سوی خدا و رسول (یعنی کتاب خدا و سنت پیامبرش) ارجاع دهند چنانکه میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾[النساء: ۵۹].
یعنی: اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا اطاعت کنید و از پیامبر خدا اطاعت کنید و همچنین از اولوالأمر، و هرگاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
همانطور که اهل علم گفتهاند؛ ارجاع امر به سوی خدا، یعنی کتاب، و به سوی محمد ج، یعنی خودش در دوران حیات و بعد از مرگ ایشان به سوی سنت آن بزرگوار است، یعنی اگر بعد از مرگ رسول اختلاف پیدا کردید اختلاف را با کتاب خدا و سنت (احادیث صحیح) رسول جحل کنید.
نکتهی جالبی که در تکرار لفظ «أَطِيعُواْ»همراه رسول فهمیده میشود این است که اطاعت از خدا و رسول بدون قید است اما اطاعت از اولوالامر به این مقید است که باید از خدا و رسول اطاعت کند، وگرنه پیروی از اولوالامر در معصیت هیچ که واجب نیست بلکه موجب عقاب هم میباشد.
امام ابن قیم/میگوید: «خداوند به اطاعت خود و رسولش دستور داده است و در لفظ اولوالامر فعل (اطیعوا)تکرار نشده و تکرار آن در لفظ رسول نشانهی استقلال رسول در احکام و امر و نهی میباشد چون رسول، هم قرآن بر او نازل شده و هم چیزی مانند قرآن که سنت است، اما اطاعت از اولوالامر مطلق نیست و آنها هم در احکام و امر و نهی مستقل نیستند و حذف فعل (اطیعوا) به معنی این است که اطاعت آنها در ضمن اطاعت خدا و رسول است؛ هرگاه از خدا و رسول اطاعت کردند پیروی از آنها واجب و اگر از خدا و رسول اطاعت نکردند اطاعت از آنها واجب نیست، همان گونه که رسول جمیفرماید: «اطاعت از مخلوق در معصیت پروردگار جائز نیست؛ بلکه اطاعت و پیروی در کارهای مشروع و معروف جایز است.» [۱۹]
نکته دیگر اینکه: ﴿إِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ﴾(شَيْء)نکره و در سیاق نهی قرار گرفته است پس هر نوع اختلافی را دربر میگیرد، بزرگ باشد یا کوچک آشکار یا پنهان، اگر در کتاب خدا و سنت رسول جحکم آن اختلاف وجود نمیداشت هرگز خداوند عزوجل به رجوع به سوی آن دستور نمیداد، چون ممکن نیست به چیزی دستور دهد که اختلاف را حل نکند و به آن فیصله ندهد. مردم اتفاق دارند که مراد از رجوع به سوی خدا، کتاب است و رجوع به سوی محمد جبعد از مرگ ایشان همان سنت است. این رجوع از لوازم ایمان است؛ اگر هنگام اختلاف رجوعی صورت نگرفت ایمان وجود ندارد، چون انتفاء ملزوم موجب انتفاء لازم است.
برخی دیگر از نصوص دستور دادهاند تا از آنچه که پیامبر جنهی نموده دوری کنیم و از آنچه که امر نموده پیروی کنیم. چنانکه میفرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾[الحشر: ۷].
یعنی: آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید.
و تصریح کرده که ایمان کامل نخواهد شد تا آنکه پیامبر جرا مرجع رفع اختلافات ننمود: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾[النساء: ۶۵].
یعنی: به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داورى بطلبند؛ و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند؛ و کاملا تسلیم باشند.
امام شافعی/میگوید: «این آیه در مورد مردی نازل شد که با زبیر در مورد زمینی اختلاف داشتند، رسول خدا جبه نفع زبیر حکم دادند قضاوت ایشان اجتهاد فردی یا به تعبیر دیگر سنت بود نه حکم قرآن، چون نص صریحی در قرآن در این مورد ذکر نشده و اگر قضاوت ایشان بنا به قرآن میبود باید ما آن را در قرآن میدیدیم پس حکم رسول اکرم بوده و خداوند در این آیه مخالفت با حکم رسول را مانند مخالفت با حکم پروردگار قلمداد میکند». [۲۰]
امام شافعی میخواهد استدلال کند که قضاوت رسول اکرم جبا نص واضح و آشکاری در قرآن وجود ندارد. چون اگر چنین باشد مؤمن نبودن آنها با رد آیات خدا ایجاد میشد نه از قبول نکردن رسول اکرم به عنوان داور، پس اگر قضاوت با نص قرآن میبود باید آیه چنین میفرمود: سوگند به خدا ایمان ندارید تا حکم خدا را قبول نکنید و تسلیم آن نشوید.
و باز نصوص قرآنی میگویند: مسلمان در هنگامی که رسول خدا حکمی کردند حق اختیار رأی دیگری ندارد: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا٣٦﴾[الأحزاب: ۳۶].
یعنی: هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است.
امام ابن قیم/میگوید: «خداوند بیان میفرماید هیچ مسلمانی بعد از قضاوت رسول حق انتخاب ندارد و اگر برای خود چنین حقی قائل با شد گمراه است». [۲۱]
[۱۲] بخاری و مسلم. [۱۳] بخاری و مسلم. [۱۴] الإحکام؛ ج۲، ص ۷۹-۸۰. [۱۵] صحیح مسلم. [۱۶] متفق علیه. [۱۷] متفق علیه. [۱۸] «حجیة السنة»؛ دکتر عبدالغنی عبدالخالق. [۱۹] «اعلام الموقعین»ج ۱ص ۵۱. و احادیث مورد استناد امام ابن قیم عبارتند از: «إنما الطاعة في المعروف»و «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»روایت اول در صحیحین و دوم در مسند احمد (۱/۱۳۱) موجود است. [۲۰] «الرسالة» ص ۸۳ . [۲۱] اعلام الموقعین؛ ج ۱ص ۵۷ .