تدوین حدیث:
احادیث در عهد پیامبر جو خلفای راشدین تدوین نشد، بلکه بعد از آنها مدون شدند، بیهقی در «المدخل» [۳۳۰]از عروۀ بن الزبیر از عمر بن الخطابسروایت کرده که او خواست تا سنن را بنویسد، لذا در این مورد با اصحاب رسول الله جمشورت نمود و نظر آنها را در این مورد جویا شد، صحابه نیز به او اشاره کردند که آن را بنویسد، پس عمر نیز به مدت یکماه استخاره نمود، سپس روزی الله تعالی در او عزم قرار داد و گفت: «من قصد داشتم تا سنن را بنویسم، و من قومی را بیاد دارم که قبل از شما بودند و کتابهایی را نوشتند، سپس بدان مشغول شدند و کتاب خدا را ترک گفتند، ولی به الله سوگند که من کتاب خدا را ابدا با هیچ چیزی جایگزین نخواهم کرد». [۳۳۱]
اما هنگامی که خلافت عمر بن عبد العزیز/شد و او از نابودی احادیث ترسید، نامهای به قاضی خود ابو بکر بن محمد بن عمرو بن حزم در مدینه نوشت: «ببین و آنچه را که حدیث پیامبر جبود بنویس، زیرا من از نبود دروس علم (یعنی احادیث) و رفتن علماء هراس دارم، و جز حدیث رسول الله جچیزی را قبول مکن، تا علم شایع گردد و ملاکی گردد تا مشخص شود که چه کسی علم ندارد، چرا که براستی علم نابود نخواهد شد تا زمانی که مخفی بماند».
همچنین برای سایر مناطق دیگر چنین نامهای نوشت و بعد از آن محمد بن شهاب الزهری را مأمور تدوین احادیث کرد.
بنابراین، اولین کسی که حدیث را تصنیف کرد؛ محمد بن شهاب زهری بود که به دستور عمر بن عبدالعزیز رحمهما الله صورت گرفت، و این امر در رأس یکصدمین سال پس از هجرت انجام شد، سپس بعد از آن مردم جمع احادیث را دنبال کردند و هریک روش و طریقی را در تصنیف حدیث داشتند. [۳۳۲]
[۳۳۰] روایت بیهقی در «المدخل» (۷۳۱)، وعبدالرزاق از معمر در «جامع» (۱۱/۲۵۷). [۳۳۱] به این ترتیب عمر ابن خطابسکه در ابتدا قصد نوشتن سنن را داشت، از نوشتن آن منصرف و پشیمان شد. [۳۳۲] اگر بخواهیم موضوع جمع آوری احادیث را در سه دورهی حیات پیامبر ج، خلفای راشدین و بعد از خلفا بررسی کنیم، باید گفت که؛ آنچه معلوم است اینست که در زمان حیات پیامبر جاحادیث جمع آوری نشدند، زیرا خود ایشان از باب احتیاط با آن مخالف بودند چنانکه به اصحاب خود میفرمودند: «لا تكتبوا عني شيئاً غير القرآن، فمن كتب عني شيئاً غير القرآن فليمحه»(مسلم و احمد و لفظ متعلق به اوست). مسلم (۳۰۰۴). یعنی: چیزی بجز قرآن از من ننویسید، هرکس چیزی جز قرآن از من نوشت باید آن نوشته را پاک نماید و از بین ببرد. خیلی واضح و معلوم است که عربها امت و ملتی بیسواد بودند و نوشتن و کتابت در میان آنها خیلی کم و نادر بود، به طوری که قرآن بر روی پوست درخت خرما و استخوان و پوست حیوانات نوشته میشد که در نهایتِ سختی و مشقت صورت میگرفت، در حالی که پیامبر جبعد از مبعوث شدن به پیامبری بیست و سه سال در میان آنها زندگی میکرد به همین خاطر تکلیف آنها به نوشتن احادیث (همهی آن لحظات) کاری بسیار سخت و دشوار بود، چون احادیث شامل تمام گفتار و افعال و احوال و تأییدات ایشان میشد. و به خاطر اینکه این کار نیاز به فارغ شدن تعداد زیادی از آنها داشت و از طرفی هم اصحاب کرام نیاز داشتند برای مصالح و لوازم زندگی سعی و تلاش کنند. همه آنها نیز نوشتن را خوب بلد نبودند، بلکه نویسندگان در بین آنها انگشت شمار بودند، و تلاش آن تعداد از آنها هم برای نوشتن قرآن ضروری بود و نمیخواستند به چیز دیگری مشغول شوند تا کاری بسیار درست و مطمئن را انجام دهند و حرفی از آن ناقص نشود، به همین خاطر تمام توان خود را برای نوشتن قرآن که به تدریجی صورت میگرفت منحصر کرده بودند. بعبارتی دیگر باید گفت؛ توجه صحابه به قرآن و حفظ آن در سینهها و مکتوب نمودن آنها بر روی اشیائی همچون سنگ و پوست دباغی شده و برگها و استخوانها و عدم توجه به چیزی جز قرآن، در حقیقت یکی از توصیههای حکیمانهی پیامبر جبه آنها بود؛ از این رو میبینم که پیامبر جاز نوشتن احادیث نهی فرمودند و علت این نهی ایشان چنانکه علما فرمودهاند – احتیاط در نوشتن آیات قرآن بر روی اشیاء، و مکتوب نمودن آنها بوده است تا مبادا فرمودههای پیامبر جو توضیحات ایشان بر وحی نازل شده (یعنی احادیث) با آیات قرآن اختلاط و التباس یابند، زیرا اهتمام آنها در آن زمان بیشتر بر مکتوب نمودن آیات قرآن بود تا از نابودی حفظ شوند. از طرفی باید در نظر داشت که فرمودههای پیامبر جبیشتر از آن بود که بتوان به شمارش آورد، پیامبر جدر هر حادثهای، سخنی و در هر استفتایی، توضیحی و در بیشتر قسمتهای وحی قرآن، تفسیر و تبیینی داشتند، لذا از باب احتیاط پیامبر جاصحاب خویش را از نوشتن احادیث و فرمودههای خویش نهی کردند، از طرفی نیازی هم به مکتوب نمودن فرمودههای ایشان وجود نداشت، چرا که شخص پیامبر جزنده بودند و هرگاه اصحاب در مسئلهای جویا میشدند به شخص ایشان مراجعه میکردند و وقتی فرمایش پیامبر جرا میشنیدند، آن را در سینه حفظ کرده و به آن عمل مینمودند و دلیلی برای ضبط آن نمیدیدند. و هرگاه نیاز به نوشتن فرمودههای ایشان احساس میگردید، نوشتن مباح میشد و پیامبر جآن را نهی نمیکردند، بعنوان مثال اجازهی پیامبر جبرای نوشتن فرموده هایشان برای شخصی که از یمن آمده بود و قصد بازگشت داشت بر این مسئله حمل میشود، چنانکه فرمود: «اكتبوا لأبي شاه». (خطبههایم را) برای أبو شاه بنویسید. بخاری (۱۱۲). و این امر در اواخر حیات پیامبر جیعنی در سال فتح مکه بود، که بنظر میرسد ایشان در آن اواخر همانند سابق بر کتابت احادیث نهی نمیکردند، و یا احتمال دارد اجازهی ایشان برای کتابت به سبب نیاز بوده است، چرا که ممکن است برخی اشخاص حافظهی خوبی نداشته باشند و لذا نوشتن از اعتماد بر حافظهی چنین اشخاصی مناسبتر است، بنابراین، نیاز به نوشتن، آن را از حالت نهی خارج کرده و مباح میگرداند. همچنین گاهی پیامبر جبرای امرا و حکام یا سران طوائف و قبایل نامههایی مینوشتند و آنها را به دین اسلام دعوت میکردند. بنابراین، برنامهی کار در زمان حیات پیامبر جنهی کتابت و نوشتن احادیث بود، مگر آنکه نیازی به نوشتن احساس میشد؛ بگونهای که نوشتن احادیث با سیاست احتیاط مبنی بر اختلاط نشدن آیات قرآن و فرمودههای پیامبر جمنافاتی نداشت. عصر خلفای راشدین: در عصر خلفای راشدین نیز احوال تدوین حدیث چندان تغییر نکرد، زیرا نظر آنها در کتابت حدیث مانند برادران صحابهی خود در عصر پیامبر جبود. خلفای راشدین نمی خواستند بر خلاف روش پیامبر جعمل کنند و دستور به جمع آوری قرآن دهند، زیرا پیروی از سنت پیامبر جبرای آنها از ارزش و جایگاه بالایی برخوردار بود. اسماعیل بن ابراهیم بن عُلیه بصری گفته است: «صحابه کتابت حدیث را مکروه میدانستند، بخاطر اینکه پیشینیان آنها به کتابهای حدیث علاقه نشان دادند تا جایی که اکراه داشتند بجای این کتابها به کتاب خدا مشغول باشند». (تذکرة الحفاظ، ص۲۹۶). از طرفی آنها از این واهمه داشتند که مشغول شدن مردم به نوشتن و جمع آوری احادیث و تتبع در سخنان پیامبر جآنها را از قرآن غافل نماید و لذا میبینیم که عمر ابن خطابسبعد از آنکه تصمیم به جمع آوری سنن نمود، از آن منصرف گشت. خطیب بغدادی میگوید: «کراهت کتابت حدیث در صدر اول اسلام، به دلیل این بود که چیزی همسنگ قرآن نباشد یا به جای قرآن مشغول چیز دیگری نباشند». (تقیید العلم، ص۵۷). علاوه بر این، صحابهشخود همگی در معیت پیامبر جو ملازم وی بودند و سالها نزد ایشان به فراگیری دین و علم پرداختند و فرمودههای ایشان را در سینه های خود حفظ داشتند و لذا نیازی برای کتابت احادیث نمیدیدند، و هرگاه از آنها سوال میشد، فرمودهای از رسول الله جرا در جواب ارائه میدادند، و خودِ صحابه شاگردانی داشتند که در محضر آنها کسب علم مینمودند و آن شاگردان از زبان اساتید خویش فرمودههای پیامبر جرا فراگرفته و حفظ مینمودند، و به این ترتیب احادیث پیامبر جدر زمان صحابه و خلفای راشدین بیشتر از طریق زبان و گفتار، انتشار و انتقال مییافت. «و البته گاهی هم آن را مینوشتند چنانکه ابوهریره برای شاگرد خویش؛ «همام بن منبه» روایت میکرد و او آنها را مینوشت و به صورت یک صحیفه درآمد که بعدها به صحیفهی همام معروف گشت، هرچند مناسب بود تا آن را صحیفهی ابوهریره بنامند، و امام احمد تمامی این صحیفه را در مسند خود آورده و بخاری نیز تعداد زیادی از آنها را در ابواب مختلف کتاب خویش وارد کرده است. با توجه به اینکه ابوهریرهسدر سال ۵۹ هجری قمری وفات نمودند، پس نتیجه میگیریم که در نیم قرن اول بعد از هجرت تعدادی از احادیث پیامبر جمکتوب شدند و حتی نقل است که کتابهای دیگری نیز توسط شاگردان ابوهریره نوشته شده بود ولی تلف شدند». (علوم الحدیث و مصطلحه؛ دکتر صبحی صالح، ص۲۱-۲۳) «خلفای راشدین بیشتر اهتمام خویش را برای جمع آوری قرآن گذاشتند و میتوان گفت که آنها بیشتر از فراموش شدن آیات قرآن بیم داشتند نه احادیث پیامبر ج، زیرا همانطور که مشهور است بعد از وفات پیامبر جو در زمان خلافت ابوبکر صدیقسجنگهای زیادی با مرتدین و دشمنان خارجی که در مرزها مستقر شده بودند روی داد و در اثر این جنگها تعداد کثیری از صحابه که حافظ قرآن بودند شهید شدند، چنانکه در جنگ یمامه که در سال دوازده بعد از هجرت روی داد، هفتاد تن از قاریان و حافظان قرآن شهید شدند، و این امر باعث سراسیمه شدن عمر ابن خطابسشد و او با دیدن واقعیتهای موجود و ترس از دست دادن حافظان قرآن، نزد ابوبکرسرفت و به او پیشنهاد جمع آوری قرآن در یک مصحف واحد را نمود، در ابتدای امر ابوبکر با پیشنهاد عمر مخالف بود و او چنین اجتهاد میکرد که نمیتواند کاری را که پیامبر خداجانجام نداده او انجام دهد، و این اجتهاد در حقیقت نشانهی ورع ابوبکر و نیز حریص بودن وی بر دنباله روی و تبعیت از روش و سنت پیامبر جبود، اما عمر رضی الله عنه همچنان تلاش میکرد ابوبکر را قانع سازد تا آنکه الله تعالی سینهی ابوبکر را گشود و او را بر جمع آوری قرآن الهام نمود و به زید ابن ثابتسدستور داد تا پروژهی جمع آوری قرآن را مدیریت کند. بخاری از ابن شهاب از عبید بن سباق روایت کرده؛ زید بن ثابت میگوید: «ابوبکر در حالی که عمر پیش او بود نزدیک جنگ یمامه به دنبال من فرستاد وقتی پیش ایشان رفتم ابوبکر گفت: عمر میگوید: جنگ یمامه با کشته شدن قراء قرآن گرم شده و من میترسم این قتل و کشتار ادامه یابد و بخش زیادی از قرآن نابود شود، به نظر من قرآن را جمعآوری کنیم به عمر گفتم: چگونه کاری را انجام میدهید که رسول آن را انجام نداده است؟ عمر گفت: سوگند به خدا خیر است و عمر مدام سخن گفت تا مرا قانع کرد و خداوند سینهام را برای این کار گشاده فرمود و نظر عمر را مصلحتاندیشانه پنداشتم. زید میگوید: ابوبکر به من گفت: ای زید تو میان ما جوان مرد بودهای و هرگز تو را متهم نکردهایم، پس بگرد و قرآن را جمعآوری کن، زید میگوید: سوگند به خدا اگر مرا مکلف میکردند که کوهی را بردارم و در جای دیگر بگذارم از این کار برایم آسانتر بود. به ابوبکر گفتم: چگونه کاری را که رسول الله جانجام نداده شما انجام میدهید؟ گفت: سوگند به خدا خیر است، ابوبکر مدام سخن گفت تا مرا قانع کرد شروع کردم به جست و جو کردن قرآن میان لوح و درختان پهن و سینههای مردان، تا آخرِ سوره توبه که تنها نزد خزیمه انصاری آن را پیدا کردم: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ﴾تا آخر سورهی برائت. مصحف نوشته شده نزد ابوبکرسبود و بعد از او به عمرسداده شد و بعد از عمر نزد حفصه دختر عمر گذاشته شد.» (نکتهی مهمی که در این ماجرا وجود دارد، اینست که اصحاب حتی از جمع آوری قرآن نیز کراهت داشتند، زیرا آن را نوعی بدعت و خلاف روش پیامبر جمیدانستند، پس به طریق الاولی جمع آوری سنت نزد اصحاب کراهت بیشتری داشت، و این نشانگر التزام و دنباله روی آنها به پیامبر جبود.) همچنین دغدغهی دیگر آنها در مورد قرآن؛ رفع اختلاف مسلمین در وجوه قرائتهای آن بود که در حرفهای مختلفی نازل شده بود (سبعة أحرف – الحروف السبعة)؛ بعد از آنکه به دستور ابوبکر صدیقسقرآن در یک مصحف بصورت مرتب و منسجم جمع آوری گردید، اینبار مشکل دیگری برای خلفا بوجود آمد و آن اختلاف وجوه قرائتهای قرآن در حروفهای هفتگانهی آن بود. از آنجائی که اقوام جدیدی به اسلام وارد میشدند و گاها اصحاب پیامبر جبه میان آن اقوام رفته و به آنها قران آموزش و تعلیم میدادند، و وجوه قرائتهای هریک از اصحاب نیز در تعلیم متفاوت بود، لذا هرگاه آن اقوام و مسلمانان که با زبانهای مختلف از عرب و غیر عرب در جمعی مانند جهاد با کفار گرد هم میآمدند، این اختلاف قرائتها نزد آنها مشهود میگردید تا جائی که حتی برخی، دیگران را به سبب اختلاف قرائت آنها تکفییر کرده و به قرائت خود دعوت مینمودند. مشهور است که در زمان غزوهی ارمنستان و آذربایجان، یکی از اصحاب پیامبر جبنام حذیفه بن یمان نیز حضور داشت، او در آن غزوه شاهد اختلاف زیاد مسلمین در وجوه قرائت آن بود و دید که حتی برخی از مسلمانان با لهجهی خاص خود به قرائت قرآن میپردازند، هنگامی که حذیفه از جنگ بازگشت نزد عثمانسرفت و وی را از ماجرا باخبر نمود، علاوه بر آن عثمان نیز موارد مشابهی را در اطراف خود و در دیگر سرزمینها دیده و شنیده بود، که همگی این موارد منجر شد تا عثمان خطر تحریف و تبدیل قرآن را احتمال دهد و لذا با مشورت صحابه تصمیم گرفت تا مصحف ابوبکر را با یک حرف واحد بازنگری نماید، و لذا به زید ابن ثابت انصاری، و عبدالله ابن زبیر و سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشامشکه همگی از قریش بودند امر نمود تا تمامی آیاتی که در مصحف ابوبکر بر غیر لهجهی قریش آمده با لهجهی قریش جایگزین نمایند، و بدین ترتیب به امر عثمانسیک مصحف و با یک حرف واحد که بر لهجهی قریش جمع آوری شده بود، تدوین گشت و دستور داد تا بقیهی حروف ششگانه را آتش زنند و سپس برای هر سرزمینی یک نسخه از این مصحف را ارسال نمود و با این کار ارزشمند عثمان، راه اختلاف مسلمانان در این قضیهی مهم سد شد، و این مصحف بنام مصحف امام و با رسم عثمانی مشهور گشت. بعد از جمع آوری قرآن با یک حرف واحد، اینبار در زمان خلافت علیسکار اعراب گذاری قرآن در برنامه قرار گرفت، چنانکه علیسبه ابو الاسود الدؤلی دستور داد تا با پایه گذاری قواعد نحو، سلامت زبان و نطق به قرآن و حفظ و ضبط آن را میسرتر سازد و این امر علیسبعنوان ابتدای «اعراب گذاری قرآن» شناخته میشود». (نگاه کنید به: مباحث فی علوم القرآن؛ منّاع القطان، ص ۱۰ و ۱۱۲-۱۱۸). بدین ترتیب ملاحظه میشود که اهتمام خلفا و اصحابشبیشتر بر جمع آوری قرآن و حفظ و مصون نگه داشتن آن از فراموشی و تحریف متمرکز بود، و این دغدغهی اصلی آنها منجر شد تا الان یک قرآن بدون کم و زیاد و با قرائت و لهجهی واحدی داشته باشیم، گویی الله تعالی آنها را بعنوان یکی از اسباب حفظ قرآن قرار داد، چنانکه میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ۹]. یعنی: ما قرآن را نازل کردیم؛ و قطعا ما خود از آن محافظت میکنیم. از طرفی همانگونه که گفته شد، اصحابشخود، احادیث پیامبر جرا از حفظ داشتند و در زندگی روزمرهی خویش بکار میبردند و باید توجه داشت که حفظ و کتابت دو روش برای نگهداری هر چیزی میباشد ولی رابطه آنها هم معکوس است؛ اگر حافظه تقویت شود کتابت ضعیف و برعکس، با این قانون اهتمام اصحاب به حفظ کردن را درک میکنیم چون میدانستند اعتماد بر نوشتن، حافظه آنها را ضعیف میکند، و آنها این را دوست نداشتند. و همچنین تلاش و اهتمام زیادی برای انتقال آن روایات به تابعین داشتند، و آنها را نیز بر حفظ سنت نبوی ترغیب مینمودند و به اصطلاح انتقال فرمودههای پیامبر جدر عصر خلفا بیشتر بر مبنای تلقین و بصورت شفاهی بود و هرجا که نیازی میبود آنها نیز به شاگردان خویش امر مینمودند تا آن احادیث را مکتوب نمایند ولی آن نوشتهها همانند قرآن در یک مصحف مرتب جمع آوری نشدند. خلاصه اینکه: مسلم در صحیح خود از ابو سعید خدری روایت میکند که رسول خدا جفرمود: «لا تکتبوا عني، و من کتب عني غیر القرآن فلیحمه، و حدثوا عني ولا حرج، و من کذب علي متعمدا فلیتبوا مقعده من النار». یعنی: از من چیزی ننویسید، و هرکس بجز قرآن از من چیزی نوشت پس آن را از بین ببرد، ولی (می توانید) از من روایت کنید و در آن ایرادی نیست، ولی هرکس عمدا (و آگاهانه) بر من دروغ ببندد، پس نشیمنگاه خود را در آتش جهنم مهیا ببیند. در این حدیث اشاره شده است که نوشتن حدیث جایز نیست ولی روایت شفاهی آن جایز است، و لذا میبینیم که صحابهشفرمایشات پیامبر جرا بصورت شفاهی به تابعین میرساندند و آنها نمیخواستند برخلاف فرمودهی پیامبر جعمل کنند، چون علت آن نهی؛ التباس قرآن با احادیث نبوی بود و چون در زمان صحابه نیز - که هنوز قرآن در یک مصحف واحد جمع آوری نشده بود - این احتمال وجود داشت، لذا آنها همچنان از نوشتن احادیث بجز در مواردی که لازم بود خودداری میکردند و در عوض در فکر جمع آوری قرآن بودند، ولی بعدها و به مرور در زمان چهار خلیفه قرآن بصورت یک مصحف واحد جمع آوری و مکتوب شد و لذا دیگر بمانند سابق علت نهی پیامبر ج– که همان التباس قرآن با احادیث بود– باقی نماند پس چون علت نماند پس حکم نیز باقی نخواهد ماند، و لذا میبینیم که در دوران تابعین به دلیل وجود ضرورت و مصلحت تدوین احادیث از سویی، و نیز نماندن علت نهی از کتابت حدیث از سویی دیگر، موجب میشود تا احادیث را تدوین کنند. جمع آوری احادیث در عصر تابعین: در ابتدا، تابعین نیز کتابت احادیث را به دلیل آثار وارده از پیامبر جو صحابه رضی الله عنهم مبنی بر کراهت نوشتن، مکروه میدانستند. اما بعد از آنکه عواملی در میان آنها بروز نمود، موجب شد تا آنها ضرورت تدوین احادیث را احساس نمایند، لذا به مرور نه تنها آن را مکروه نمیدانستند بلکه بر نوشتن آنها حریص بودند تا آنکه به دستور خلیفهی مسلمین؛ عمر ابن عبدالعزیز/رسما کار تدوین احادیث آغاز گردید. هرچند قبل از آن برخی از تابعین احادیثی را که از صحابه میشنیدند، مینوشتند. زهری گفته است: «ما کتابت حدیث را مکروه میدانستیم و امرا را از این کراهت آگاه کردیم ولی بعد معتقد شدیم که مردم را از این کار ممانعت نکنیم». (طبقات ابن سعد، ج۲، ش۱۳۵). ابن صلاح شهرزوری میگوید: «سلف صالح در نوشتن علم اختلاف داشتند؛ بعضی نوشتن را مکروه میدانستند و دستور میدادند که باید سنت (در اذهان) حفظ شود، و گروهی دیگر آن را جایز میدانستند تا اینکه مسلمانان بر جواز و اباحه آن اجماع کردند و اختلاف برطرف شد». (علوم الحدیث، ص ۱۷۱). ابن حجر میگوید: «احادیث رسولالله جدر دوران اصحاب و بزرگان تابعین به دو دلیل تدوین نشده بود: ۱) در ابتدای اسلام از تدوین منع شده بودند – همانگونه که در صحیح مسلم روایت شده – از ترس اینکه مبادا قرآن با سنت قاطی شود. ۲) وسعت حافظه و ذهن روان، آنها را از تدوین بینیاز کرده بود، و همچنین بیشتر آنها کتاب را نمیشناختند؛ سپس در اواخر دوران تابعین احادیث تدوین گشت و جمعآوری شد، وقتی که عالمان در مناطق اسلامی منتشر شدند و بدعتهای خوارج و روافض و منکرین «قدر» زیاد شده بودند. بدین دلایل عمر بن عبدالعزیز به علما و فرماندارانش دستور داد همهی احادیث را تدوین کنند و صورت مکتوب آن را به هر شهری فرستادند». (مقدمه فتح الباری ج ۱، ص ۴). اما یکی از عواملی که موجب شد تا در عصر بعد از خلفای راشدین، اقدام به نوشتن احادیث شود، خطر نماندن صحابهشدر بین مردم بود، زیرا آنها که ملازم رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند و احادیث زیادی از ایشان حفظ داشتند و آن را به تابعین منتقل میکردند، کم کم وفات میکردند و لذا جمعیت آنها رو به کاهش میرفت و به همان نسبت هم خطر از بین رفتن احادیث احساس میشد، و لذا با شکل گیری این احساس نوشتن احادیث هم بیشتر شد و تابعین احادیث شنیده شده از صحابه را مینوشتند. سعید ابن جبیر گفته است: «بین ابن عمر و ابن عباس حرکت میکردم و از آنها حدیث میشنیدم و آن را بر روی پالان شتر مینوشتم تا بعد از پیاده شدن آنها را بنویسم». (تقیید العلم؛ خطیب بغدادی، ص۱۰۳). هروی در ذم کلام از یحیی بن سعید از عبدالله بن دینار روایت کرده: «اصحاب و تابعین احادیث نمینوشتند بلکه آن را شفاهی حفظ میکردند و آن را نیز شفاهی اداء میکردند، مگر کتاب صدقات و مقدار کمی از احادیث - که بر هیچ محققی پوشیده نیست - اما از نابود شدن احادیث و شتاب مرگ علماء ترسیدند بدین علت عمر بن عبدالعزیز به ابابکر بن حزم دستور داد به احادیث رسول جنگاه کند و آنها را بنویسد». (قواعد التحدیث ص ۴۶ – ۴۷). اما شاید عامل دیگری که مشوقی در کتابت حدیث شد، این باشد که بین احادیث صحیح و جعلی تشخیص داده شود و مانع از داخل شدن احادیث دروغ شوند، چنانکه زهری میگوید: «اگر احادیث جعلی که از جانب مشرق به دست ما میرسید نبود، نه حدیث مینوشتم و نه اجازهی کتابت میدادم». (تقیید العلم؛ خطیب بغدادی، ص۱۰۸). بروز این عوامل از سویی، و نماندن موانع کتابت حدیث در زمان پیامبر ج(احتیاط جهت اختلاط نیافتن فرمایشات پیامبر جبا آیات قرآن) به علت پایان نزول وحی، و در زمان خلفای راشدین (ترس از اشتغال مردم به غیر قرآن و فراموش شدن آن و نیز اشتغال خلفا به مسئلهی مهم جمع آوری قرآن) از سوی دیگر، منجر شد تا کار تدوین حدیث در زمان تابعین شروع شود و به دستور خلیفهی مسلمین؛ عمر ابن عبدالعزیز/افرادی در نقاط مختلف مسئول جمع آوری حدیث شدند، البته همانطور که ذکر شد قبل از امر به جمع آوری حدیث، برخی از تابعین احادیثی را از صحابه مینوشتند. البته گمان قوی این است که عمر ابن عبدالعزیز/هنگامی که رسما دستور تدوین حدیث را داد، این کار را بر مبنای نظر علما داد و شاید این کار را بعد از مشورت با آنها و مطمئن شدن از موافقت اکثریت آنها دستور داده باشد. (تقیید العلم، ص۴۵). از اخباری که در این زمینه نقل میشود، مشخص میگردد که ترس عمر ابن عبدالعزیز از نابودی حدیث و از بین رفتن اهل و حاملین حدیث باعث شده که دستور تدوین حدیث دهد و او به حاکمش در مدینه؛ ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم دستور داد که: «احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم را پیدا کنید، همچنین سنت یا حدیث «عمرة»را پیدا کنید و آن را بنویسید، چون میترسم که اهل حدیث بمیرند و حدیث از بین برود. (طبقات ابن سعد، ج۲، ش۱۳۴) و این عمرة، همان دختر عبدالرحمن انصاری بود و در بعضی از روایات اسم قاسم بن محمد بن ابوبکر صدیق (متوفی ۱۰۷ق) اضافه شده و هردو از شاگردان عایشهلبودند و آن دو، آگاهترین مردم به حدیث رسول خدا جبودند. و عمر ابن عبدالعزیز نامههای دیگری مانند نامهی ابن حزم به همهی اهل حدیث و عاملان حکومتش در تمام بلاد نوشته بود، ابوبکر بن حزم آنچه که عمر ابن عبدالعزیز بر عهدهی او گذاشته بود انجام داد، اما این خلیفهی بزرگوار قبل از اینکه عاملانش او را از نتایج سعی و تلاش خود مطلع سازند، وفات نمود. و اولین کسی که دعوت خلیفه را اجابت نمود و در دوران زندگیش به وی گزارش کار داد، محمد بن مسلم بن شهاب زهری مدنی (متوفی ۱۲۴ق) بود. او کتاب حدیثی برای عمر ابن عبدالعزیز نوشت و برای او ارسال کرد و عمر نیز نسخه ای از آن را برای هریک از سرزمینهای اسلامی فرستاد. (علوم الحدیث؛ دکتر صبحی صالح، ص۳۷). ابن حجر در مقدمه فتح الباری میگوید: «اولین کسی که سنت را جمعآوری کرد ربیع بن صیح و سعید بن ابی عرویه و دیگران بودند. آنها هر بابی را جداگانه تألیف میکردند تا بزرگان طبقه سوم به پا خواستند و احکام را تدوین کردند: امام مالک موطأ را تألیف کرد و احادیث قوی اهل حجاز را همراه فتاوای اصحاب و تابعین روایت نموده است، ابو محمد عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح در مکه و ابو عمرو عبدالرحمن بن عمرو اوزاعی در شام و ابو عبدالله سفیان بن سعید ثوری در کوفه و ابو سلمه حماد بن سلمه بن دینار در بصره هرکدام کتابی را تصنیف کردند و تنها احادیث رسول اکرم را روایت مینمودند و این کار در پایان قرن دوم توسط عبدالله بن موسی عبسی کوفی و مسدد بن مسرهد بصری و اسد بن موسی اموی و نعیم بن حماد خزاعی در مسانید جداگانه صورت گرفت و بعد از اینها هم امامانی مانند احمد بن حنبل و ابن راهویه و عثمان بن ابی شیبه سر رسیدند». وقتی بخاری اینها را دید مناسب دانست کتابی را تألیف کند که تنها شامل احادیث صحیح باشد تا مردم در روایت حدیث صحیح بر آن اعتماد کنند. کلام اسحاق بن راهویه استاد بخاری عزم وی را جزم نمود که خطاب به شاگردانش گفت: «ای کاش مختصری از احادیث صحیح را تألیف میکردید». پس امام محمد بن اسماعیل بخاری (۲۵۶ هجری) کتاب خویش را «الجامع الصحیح» نام نهاد و کتاب او به همراه کتاب «الجامع الصحیح» امام مسلم بن الحجاج قشیری (۲۶۱هجری) که شاگرد امام بخاری بود، از جمله صحیحترین و دقیقترین کتابهای حدیث هستند که به آن دو کتاب «صحیحین» گویند. و بعد از صحیحین کتابهای سنن اربعه تدوین شدند که عبارتند از: «سنن ابی داود» (۲۷۵هجری) و «سنن ترمذی» (۲۷۹هجری) و «سنن نسائی» (۳۰۳هجری) و «سنن ابن ماجه» (۲۷۷ هجری). علما به کتاب صحیحین به همراه کتب سنن اربعه، اصطلاح «کتب سته» یا «صحاح سته» یعنی منابع ششگانهی حدیث، اطلاق کردهاند. البته بعضی از علما مانند رزین السرقسطی (۵۳۵هجری) کتاب «الموطأ» امام مالک را (بجای سنن ابن ماجه) بعنوان ششمین کتاب این مجموعه قرار داده است که امام مجد ابن الاثیر (۶۰۶ هجری) در کتاب خود «جامع الأصول» این تقسیم بندی را پذیرفته است. ولی حافظ ابن حجر «سنن دارمی» را بعنوان ششمین آنها میداند. (الرسالة المستطرفة، ص۱۰-۱۱). کسانی که گفتهاند کتاب «الموطأ» امام مالک جزو صحاح سته بشمار نمیرود به این علت است که در این کتاب وجود بسیاری از مراسیل (احادیث مرسل) از یک سو، و بسیاری از آراء و نظرات فقهی از سویی دیگر، موجب میشوند که این کتاب را جزو ششمین کتاب از صحاح سته بشمار نیاورد، بلکه این کتاب بیشتر به کتابهای فقهی نزدیکتر است. (علوم الحدیث؛ دکتر صبحی صالح ص۲۱۱). و از مشهورترین کتابهای حدیث در قرن چهارم هجری، «معاجم سه گانه» یعنی: «معجم الکبیر» و «معجم الصغیر» و «معجم الاوسط» امام سلیمان بن احمد طبرانی (۳۰۶ هجری)، و کتاب «سنن دارقطنی» (۳۸۵ هجری) و کتاب «صحیح ابی حاتم محمد بن حبان البستی» (۳۵۴ هجری) و کتاب «صحیح أبی عوانة یعقوب بن اسحاق» (۳۱۶ هجری) و کتاب «صحیح ابن خزیمه محمد بن اسحاق» (۳۱۱هجری) هستند. «(بنابراین) سنت صحیح به صورت جداگانه براساس ابواب و به شکل دسته بندی شده (یعنی کتابی که فقط مشتمل بر احادیث صحیح باشد) تدوین نشد مگر در عصر اتباع اتباع تابعین که معاصر امام بخاری بودند و در این زمان صحاح سته (منابع ششگانهی حدیث) تصنیف شدند. اما کسانی که بعد از عصر تصنیف این صحاح بودند، کارشان جز شرح و تهذیب و بررسی این کتب مشهور چیز دیگری نبود. بدین جهت ابوعبدالله حمیدی (متوفی ۴۴۸ق) صحیحین را به سبک مسانید تألیف نموده و ابوالسعادات مبارک بن الاثیر (متوفی ۶۰۶ق) صحاح سته را به ترتیب ابواب حمع آوری نموده و نورالدین علی هیثمی (متوفی ۸۰۷ق) در کتاب «مجمع الزوائد» احادیث مازاد بر صحاح سته را در تألیفات مشهور آمده است، جمع نموده و بالاخره امام جلال الدین سیوطی/تمامی صحاح سته و مسانید دهگانه و دیگر تألیفات را که بیش از پنجاه تألیف میباشد را در کتاب بزرگ خود؛ «الجامع الکبیر» جمع نموده است. بدین ترتیب سنت پیامبر جمراحل بسیاری را پشت سر گذاشت تا به این شکل به دست ما رسیده و دستگاههای چاپ نوین، آن را به شکل بهتری به دست ما رساندهاند و باعث حفظ این گنجینهی عظیم اسلام شدهاند». (علوم الحدیث؛ دکتر صبحی صالح، ص۳۹). و این بار پس از تدوین و تصنیف کتابهای حدیث، نوبت به تخریج و تشخیص احادیث مقبول از مردود شد، تا اگر احیانا احادیثی ضعیف و جعلی وارد این کتابها شدهاند، بیرون کشیده شوند، و لازمهی این کار؛ وضع قواعد و اصولی منضبط برای کشف مقبول از مردود بود و همین نیاز موجب شد تا اندک اندک علم حدیث شناسی نیز استقرار یابد و علمای متخصص براساس این اصول و قواعد کار مهم تخریج احادیث را انجام دهند. و شکی نیست که علم حدیث شناسی که شامل علوم تابعهی دیگری از جمله علم الرجال و علم جرح و تعدیل و علم مختلف الحدیث و علم غریب الحدیث و علم ناسخ و منسوخ و دیگر علوم میباشد، از مهمترین علوم شرعی و نیاز امت میباشد تا عدهای از اهل علم به این امر مهم اشتغال یابند و احادیثی را که اهل بدعت و خرافات جعل کردهاند شناسایی نمایند و آنها را به مسلمانان بشناسانند. و در میان امت اسلامی علمایی پدیدار گشتهاند، که در حفظ حدیث به مانند کوه و ذخیره ای عظیم علمی که هیچ ملتی چنین علمای دقیق و حافظ و منتقد و جدا کنندهی بین حق و باطل، و جستجوگر بدنبال هر کلمه، تا آنجا که راوی آن وگویندهاش را بشناسند، به خود ندیده است. و این از خصوصیات این امّتِ مورد لطف و رحمت واقع شده، میباشد. ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا٢٣﴾[الأحزاب: ۲۳]. یعنی: در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضى پیمان خود را به آخر بردند، و بعضى دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود ندادند. و الحمدلله در میان این امت، محققان محدّث و حاذق و متخصص در هر عصر و زمانی شروع به پالایش و جدا نمودن صحیح از ضعیف و موضوع نمودند، و به تصفیهی احادیث پیامبر ج، که دروغ پردازان و افترا زنندگان به او نسبت داده و یاغافلان جاهل درآن خطا نموده، همت گماشتهاند و کتابهای زیادی را در این خصوص به رشتهی تحریر درآوردند، از جمله کتابهایی که میتوان به آنها اشاره نمود عبارتند از: «العلل و معرفة الرجال» احمد بن حنبل، «العلل الکبیر، و العلل الصغیر» ترمذی، «المراسیل» ابوداود، «المراسیل» ابن ابی حاتم، «العلل» دارقطنی، «التبیین لأسماء المدلسین» خطیب بغدادی، «کتاب الموضوعات» ابن جوزی، «تقریب المنهج بترتیب المدرج» ابن حجر، «اللآلیء المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة» سیوطی، «تنزیه الشریعة المرفوعة عن الاحادیث الشنیعة الموضوعة» ابن عرّاق الکنانی، و از جمله کتابهای گرانقدر و تقریبا جامعی که یکی از محدثین معاصر بنام علامه محمد بن ناصر الدین البانی/آن را به نگارش درآوردند، کتاب «سلسلة الاحادیث الصحیحة» و «سلسلة الاحادیث الضعیفة أو الموضوعة» است که حقیقتا کتابی جامع و مفید در زمینهی شناخت احادیث صحیح و حسن از ضعیف و موضوع است. و الحمدلله اکنون ما در دسترسی به احادیث صحیح مشکلی نداریم و میتوان ادعا نمود که احادیث صحیح و ضعیف تماما از هم جدا و تمییز داده شدهاند. و ما به همهی مسلمانان و طالبان علم اکیدا توصیه میکنیم که قبل از هرچیز به درجهی حدیث توجه کنند و اگر حدیث صحیح و حسن بود، آن را پذیرفته و اگر ضعیف و موضوع بود آن را رد و بدان استناد نکنند، و حتی المقدور سعی شود که کتابهایی را مطالعه کنند که احادیث آنها تخریج شده باشد تا از صحت احادیث مورد استناد مؤلف اطمینان حاصل کنند.