٣- فراخواندن مردم کوفه از ذی قار[٣٧١] توسط علی بن أبی طالب رضی الله عنه
علی سپاه خود را به ذی قار برد و بعد از گذشت هشت روز از خروج خود از مدینه، همراه با قریب نهصد نفر در آنجا اردو زد[٣٧٢]. وی این بار عبدالله بن عباس را به کوفه فرستاد، اما مردم وی را معطل گذاشتند و با او نیامدند. سپس علی عمار بن یاسر و فرزندش حسن را فرستاد و ابوموسی را از سمت خود عزل کرد و قرظۀ بن کعب را به جای او منصوب کرد[٣٧٣]. قعقاع نقش زیادی در قانع ساختن مردم کوفه داشت، چه در میان آن به سخن ایستاد و گفت: من خیرخواه و دلسوز شمایم و میخواهم راه صواب را گیرید و سخنی درست با شما میگویم. گفتار درست این است که ناچار باید زمامداری وجود داشته باشد که کار مردم را به نظام آورد و حق را از ظالم بگیرد و مظلوم را نیرو دهد. اینک علی زمامدار است و دعوت منصفانه میکند و به صلح دعوت مینماید. حرکت کنید و کار را از نزدیک ببینید و بشنوید[٣٧٤]. حسن بن علی تأثیر روشنی در این امر داشت، چه در میان مردم به سخن ایستاد و گفت: ای مردم به ندای امیر خویش پاسخ بگویید و سوی برادرانتان حرکت کنید. باید کسانی برای این کار روان شوند. به خدا اگر خردمندان به آن اقدام کنند برای حال و بعد بهتر است. دعوت ما را بپذیرید و ما را در این گرفتاری مشترک کمک کنید[٣٧٥]. بسیاری از مردم کوفه دعوت آنان را قبول کردند و مابین شش تا هزار نفر از آنان همراه عمار و حسن به نزد علی رفتند و سپس دو هزار نفر از مردم بصره هم به آنان پیوستند و سپس عدهای دیگر از قبائل مختلف نزد آنان آمدند و بدین ترتیب تعداد افراد سپاه وی در هنگام وقوع جنگ قریب دوازده هزار نفر شد[٣٧٦]. وقتی که مردم کوفه نزد علی رسیدند علی به آنان گفت: ای مردم کوفه، شما شوکت عجمان و شاهانشان را ببردید و جماعتهایشان را پراکنده کردید و میراث آنان به شما رسید و شما ناحیه خویش را توانگر کردید و مردمان را بر ضد دشمنانشان یاری دادید. دعوتتان کردهام تا همراه ما برادران بصرهای را ببینید، اگر بازآمدند و دست برداشتند این همان است که ما میخواهیم و اگر اصرار ورزیدند مدارا میکنیم و از آنان کناره میگیریم تا تجاوز آغاز کنند و کاری را که موجب اصلاح باشد بر تباهی مرجح میداریم. إن شاء الله که نیرویی جز به کمک خدا وجود ندارد[٣٧٧].
[٣٧١]- آبی متعلق به بکر بن وائل در نزدیکی کوفه. معجم البلدان٤/٣٩٣.
[٣٧٢]- تاریخ طبری٥/٥١٩-٥٢١.
[٣٧٣]- فتح الباری١٣/٥٣؛ التاریخ الصغیر١/١٠٩.
[٣٧٤]- تاریخ طبری ٥/٥١٦.
[٣٧٥]- همان.
[٣٧٦]- مصنف عبدالرزاق ٥/٤٥٦-٤٥٧. سند آن تا زهری صحیح و مرسل است؛ خلافة علی بن أبی طالب، ص١٤٦. عبدالحمید علی میگوید: سند آن حسن لغیره است.
[٣٧٧]- تاریخ طبری ٥/٥١٩.