جنگ جمل

فهرست کتاب

٢- هجرت زبیر به حبشه

٢- هجرت زبیر به حبشه

وقتی که آزار و اذیت مشرکان قریش نسبت به رسول خدا و یاران ایشان زیاد شد، پیامبر به آنان فرمان داد تا به حبشه بروند تا در آنجا در امان پادشاه عادل آنجا، یعنی نجاشی باشند. آنان در حبشه نزد بهترین همسایه- یعنی نجاشی- و در بهترین سرزمین بودند. آنان همچنان در آن حالت در آنجا در امنیت و آرامش بودند تا این‌که مردی مردی از اهالی حبشه برای گرفتن حکومت از دست نجاشی علیه او بپا خاست. به همین علت مسلمانان بسیاراندوهگین و ناراحت شدند و ترسیدند که مبادا آن مرد پیروز شود و در این صورت آن مرد حق و جایگاه صحابه را نمی‏شناخت. به همین علت صحابه خواهان پیگیری اخبار نبرد نجاشی و آن مرد شدند و برای این منظور به گوشهای از رود نیل رفتند[٥٧٨].‌ام سلمه می‌گوید: اصحاب رسول خدا گفتند: چه کسی به نزدیک نبرد این دو گروه می‏رود تا اخبار نبرد را برای ما بیاورد؟‌ام سلمه می‌گوید: زبیر بن عوام گفت: من این کار را می‏کنم. پس صحابه گفتند: این کار را بکن. وی جوان‌ترین فرد گروه بود.‌ام سلمه می‌گوید: پس مردم مشکی را برای وی پر از باد کردند و او آن را به سینهاش بست و به کمک آن در رود نیل به شنا پرداخت و خود را به ساحل دیگر رود نیل که آن دو گروه در آنجا جنگ می‌کردند رساند و سپس رفت و در آنجا حضور یافت.‌ام سلمه می‌گوید: ما به درگاه خدا دعا می‌کردیم که نجاشی بر دشمن خود پیروز شود و در سرزمینش تمکین یابد.‌ام سلمه می‌گوید: به خدا ما در همین حالت در انتظار بودیم که ناگاه زبیر در حالی که می‏دوید آمد و لباسش را برای ما تکان می‏داد و می‏گفت: مژده باد، نجاشی پیروز شد و خداوند دشمنش را نابود کرد و نجاشی در سرزمین خود بلامنازع شد[٥٧٩]. بعد از این‌که زبیر از حبشه برگشت در کنار رسول خدا ماند و مبادی و ارکان اسلام و اوامر و نواهی شرعی را از ایشان فرا می‏گرفت و هنگامی پیامبر به مدینه هجرت کرد زبیر نیز همراه با دیگران به آنجا مهاجرت کرد.

[٥٧٨]- سیره ابن هشام١/٢٧٩؛ اصحاب الرسول١/٢٧٤.

[٥٧٩]- سیره ابن هشام١/٢٧٩.