ب- تلاش علی برای بی نیاز شدن از خدمات آن دسته از قاتلان که در درون سپاه وی بودند
علی چون از جانب آنان احساس خطر میکرد رفتاری محطاطانه با آنان داشت و حتی کسی به هنگام رفتن به شام مسئولیت کاری را به آنان واگذار نکرد، چه فرزندش محمد بن حنفیه را فراخواند و پرچم را بدست او داد و عبدالله بن عباس را بر سمت راست سپاه و ابو لیلی بن عمر بن جراح را پیش قراول سپاه قرار داد[٢٣٦] و قثم بن عباس را به جای خود در مدینه گمارد[٢٣٧].
این اقدامی پیش دستانه از جانب علی بود تا بدین وسیله برائت خود را از آن اوباشان اعلام داشته و قدرت خود برای سیطره بر امور مسلمانان بدون کسب کمک از آنان را اعلام دارد، زیرا وی در میان مسلمانان موالیان و کسانی را داشت که خلافت او را تأیید میکردند و همین افراد او را از کمک گرفتن و دوستی با آنان بی نیاز میساخت و این نهایت چیزی بود که در آن زمان میشد با آن گروه انجام داد و همین برای معذور بودن وی کفایت میکرد، زیرا آنان صدها نفر بودند و علاوه بر این طوائف و قبائلی داشتند که در سپاه علی حضور داشتند و اگر در مورد آنان شدت عملی بیشتر از آن به خرج میداد خوف این میرفت که دایره فتنه در میان امت گستردهتر شود[٢٣٨]. وقتی که علی، طلحه و زبیر و عائشه با وساطت قعقاع بن عمرو- این موضوع بعداً ذکر خواهد شد- با هم صلح کردند امیر المؤمنین علی شب آن روز برای مردم خطبه خواند و به بیان جاهلیت و تیره روزی آن یاد کرد و از اسلام و نیکروزی و نعمت همدلی که خداوند بعد از پیامبر به وسیله ابوبکر و عمر بن خطاب و عثمان بن عقانبه امت داده بود سخن آورد و سپس این واقعه روی داد که عدهای- قاتلان عثمان- آن را بر سر امت آوردند که طالب دنیا بودند و به کسانی که خداوند آنان را به سبب فضیلت غنیمتشان کرده بود حسد میبردند و میخواستند کارها را به حال اول بازبرند، اما خداوند کار خویش را بسر میبرد و آنچه بخواهد میکند[٢٣٩]. سپس گفت: بدانید که من فردا حرکت میکنم، شما نیز حرکت کنید، ولی هیچ یک از آنان که بر ضد عثمان کمک کردهاند نیایند و سفیهان زحمت خویش را از من کم کنند[٢٤٠].
قاضی ابوبکر باقلانی موضوع اجرای حکم قصاص در مورد قاتلان عثمان را مورد بحث و مناقشه قرار داده و رأی خود را در مورد موضع علی در به تأخیرانداختن اجرای قصاص تا حد امکان بیان داشته و میگوید: چون ثابت شود که علی از کسانی است که قائل به این میباشند که اگر جمعی یک نفر را به قتل برسانند همه آن جمع قصاص میشوند، در این صورت جایز نیست که وی همه قاتلان عثمان را قصاص کند، مگر آنگاه که بر قاتل بودن آن قاتلان بعینه، بینه وجود داشته باشد و اولیای دم در مجلس او حضور یابند و خواهان خون پدر و ولی خود شوند و امام با اجتهاد خود به این حکم برسد که اجرای قصاص بر قاتلان عثمان، منجر به هرج و مرجی بزرگتر و فسادی شدیدتر نمیشود که در آن چیزی مثل قتل عثمان یا حادثهای خطیرتر از آن روی دهد و به تأخیرانداختن اجرای حد تا هنگام وقت امکان آن و گرفتن و استیفای حق در آن، برای امت بهتر و مناسبتر بوده و پراکندگی آنان را بهتر جمع میآورد و فساد و تهمت را بهتر از آنان دفع میکند[٢٤١].
ابن حزم در توجیه موضع علی در تأخیرانداختن اجرای قصاص بر قاتلان عثمان میگوید: با توفیق خداوندی میگوییم: اینکه گفتند از قاتلان عثمان و محاربان با خدا و رسول او و کسانی که در پی ایجاد فساد در روی مین بودند و حرمت اسلام، حرم امامت، هجرت، خلافت و صحبت- صحابه رسول خدا بودن- و سابقه را زیر پا گذاشتند قصاص گرفته شود، امری درست است و علی هم هرگز در این مورد و در برائت و بیزاری جستن از این قاتلان و اوباش با آنان مخالف نبود، لکن تعداد این اوباش بسیار زیاد بود و از علی اطاعت نمیبردند و کاری که در توان علی نباشد از ذمه او ساقط است، چنان که اگر مسلمانی قادر به انجام نماز و روزه و حج نباشد انجام آنها از ذمه وی ساقط میشود و بین این دو فرقی وجود ندارد. خداوند متعال میفرماید:
﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ﴾ [البقرة: ٢٨٦].
«خداوند به هیچ کس جز بهاندازه توانائیش تکلیف نمیکند».
رسول خدا میفرمایند: اگر شما را به چیزی امر کردم به قدر توان خود از آن انجام دهید[٢٤٢]. اگر معاویه با علی بیعت میکرد بدین ترتیب علی تقویت میشود و میتوانست حق را از قاتلان عثمان بگیرد. پس اختلاف علی را تضعیف کرد و او نتوانست حق را بر آنان جاری گرداند و اگر چنین نمیشد حق را بر آنان جاری میکرد، آن چنان که حق را بر قاتلان عبدالله بن خباب جاری گرداند[٢٤٣]، زیرا وی بر مطالبه قاتلان وی توانا بود[٢٤٤].
ابن العربی دیدگاه علی بن أبی طالب را چنین بیان میکند: علی میگوید: نمیگذارم کسی که از فردی شکایت دارد حق خود را از او بگیرد مگر آنگاه که قاضی به نفع وی حکم داده باشد[٢٤٥]. سپس ادامه میدهد: اینکه در میان آنان جنگی روی داد قطعاً معلوم و مبرهن است. هم چنین اینکه به این سبب بوده است، یعنی به سبب اختلاف در مورد قصاص از قاتلان عثمان بوده است، امری روشن میباشد، اما در این ماجرا حق با علی بود، زیرا کسی که خود خونخواهی میکند صحیح نیست قاضی جلسه رسیدگی به آن باشد و اگر خواهان تهمتی نسبت به قاضی داشت، این موجب خروج خواهان بر قاضی نمیشود، بلکه حق را در نزد او و در محکمه او مطالبه میکند. پس اگر برای وی حکمیداد که میپذیرد و اگر حکمینداد ساکت مانده و صبر میکند، زیرا چه بسیارند حقهایی که خداوند متعال در مورد آنها حکم میدهد و- آنگاه که با علی بیعت شد- و ولی عثمان نزد علی حاضر میشد و میگفت: هزار نفر بر خلیفه هجوم بردند و او را به قتل رساندند و آنها افرادی معلوم و مشخص هستند، علی چه چیزی میگفت؟ آیا غیر از این را به وی میگفت: ادعایت را ثابت کن و حق خودت را بگیر و این در یک روز قابل اثبات بود، مگر اینکه قاتلان عثمان ثابت میکردند که عثمان مستحق قتل بوده است. ای مسلمانان به خدا قسم همه میدانید که ظلمیعلیه عثمان ثابت نمیشد و در آن هنگام فرصت و شرایط برای طلب حق بهتر و رسیدن به هدف آسانتر بود[٢٤٦].
علی امام بود و هر کس بر او خروج کرد باغی است و جنگ با وی تا وقتی که به اطاعت برگردد واجب میباشد و بدون شک این سخن که علی در جواب مردم شام گفت که ابتدا بیعت کنند و سپس خواهان اجرای قصاص بر قاتلان عثمان شوند، سخنی صحیح و درست بود، زیرا اگر وی قبل از اینکه با وی بیعت میشد و کار در دست او قرار میگرفت از قاتلان عثمان قصاص میگرفت، قبائل آن قاتلان به هواخواهی آن افراد بر میخواستند و جنگ سومی درمیگرفت. پس علی منتظر این بود که ابتدا زمام امور را بدست بگیرد و سپس علیه آن جانیان طرح دعوا شود و سپس در مورد آنان قضاوتی از روی حق انجام دهد[٢٤٧].
فقهای حجاز و عراق (یعنی علمای حدیث و موافقان آنان) و از جمله امامان مالک و شافعی و ابوحنیفه و اوزاعی و جمهور متکلمین معتقدند که علی در جنگ خود با اهل صفین- و نیز اهل جمل- بر حق بود. نیز میگویند: کسانی که با علی جنگیدند باغی بودند و به او ظلم کردند، اما نمیتوان آنان را به خاطر این بغی، کافر دانست[٢٤٨].
ابن تیمیه رأی علی را این چنین خلاصه میکند: او معتقد بود که بر معاویه و یاران وی واجب است که از وی اطاعت کنند و با او بیعت نمایند و آنان خارج از اطاعت وی بوده و از ادای این واجب امتناع میورزند و آنان دارای قدرت هستند. پس علی به این رأی و نتیجه رسید که با آنان بجنگد تا این واجب را ادا نمایند و از او اطاعت ببرند و مردم متحد شوند[٢٤٩].
همانا تأخیر علی س از اقامت حد شرعی و قصاص قاتلان عثمان به خاطر ضرورت بود و برای ایشان کاملا واضح و تمام شده بود که باید قصاص انجام بگیرد، هنگامی که علی س از مدینه به عراق رفت تا به شام نزدیک باشد تا به شام نزدیک باشد و قاتلان عثمان که در لشکر وی حضور داشتند و تعدادشان بسیار زیاد بود- خصوصاً از اهالی کوفه و بصره- در زیر سایه قدرت و فخرفروشی قبائل خود همراه با وی به عراق منتقل شدند. علی بر این باور بود که اجرای قصاص در مورد قاتلان عثمان در مقابل وی دری را خواهد گشود که چه بسا بعداً نتواند آن را ببندد. صحابی بزرگوار قعقاع بن عمرو تمیمی به این حقیقت پی برد و در مورد آن باام المؤمنین عائشه و طلحه و زبیر صحبت کرد و آنان هم به آن اقرار کردند و علی را معذور دانستند و در مورد موضع و رأی استوار وی، یعنی دفع نزدیکترین مفسده و ارتکاب کوچکترین ضرر با او هم سخن شدند. سیاست حکیمانه مقتضی همان چیزی بود که علی بن أبی طالب اظهار میداشت و آن اینکه صبر و تحمل شود و عجله به خرج داده نشود، زیرا این کار به اتحاد موضع و سخن برای گرفتن موضعی واحد و رویارویی با آن مبارزه طلبیای نیازداشت که مرکز خلافت را تهدید میکرد، اما اختلاف نظر مرکز جدید خلافت را ضعیف کرده و همه آرزوها در مورد اجرای قصاص بر قاتلان عثمان را بر باد داده بود[٢٥٠].
دلایلی قوی وجود دارند که بیان گر این امر میباشند که علی نسبت به طلحه و زبیر و معاویه بیشتر بر حق بود، این دلایل عبارتند از:
بخاری از ابوسعید خدری از رسول خدا روایت کرده که فرمود: افسوس برای عمار! او توسط گروهی باغی به قتل میرسد[٢٥١]. ابن حجر میگوید: در این حدیث یکی از نشانههای نبوت وجوددارد و فضیلتی آشکار برای علی و عمار است و پاسخی به ناصبیانی است که اظهار میدارند علی در جنگهای خود برحق نبود[٢٥٢]. امام نووی میگوید روایات وارده از رسول خدا به صورت صریح بیان گر این نکته میباشند که علی بر حق بود و یاران معاویه باغی و دارای تأویل هستند. نیز بر این نکته تصریح دارند که دو طرف درگیر مؤمن بوده و به خاطر این جنگ از ایمان خارج نشده و فاسق نمیشوند[٢٥٣].
٢- در حدیث صحیحی که امام مسلم از ابوسعید خدری روایت کرده است آمده است: رسول خدا از قومی سخن گفتند که در میان امت وی میباشند که بدانگاه که مردم دچار تفرقه میشوند آنان خروج میکنند و سرهایشان را تراشیدهاند- یعنی خوارج- و در مورد آنان فرمود: آنان بدترین مخلوقات هستند و نزدیکترین گروه به حق از میان آن دو، آنان را به قتل میرسانند[٢٥٤]. در روایت دیگری آمده است: در هنگام تفرقهای که در میان مردم روی میدهد خروج میکنند و نزدیکترین گروه به حق از میان آن دو، آنان را به قتل میرسانند[٢٥٥].
این حدیث دلالت آشکاری بر این نکته دارد که علی نسبت به مخالفان خود در جمل و صفین، به حق نزدیکتر بوده است.
[٢٣٦]- تاریخ طبری؛ تحقیق مواقف الصحابة ٢/١٥٨.
[٢٣٧]- تاریخ طبری ٥/٤٧٠.
[٢٣٨]- إفادة الأخبار، تبانی٢/٥٢ به نقل از تحقیق مواقف الصحابة٢/١٥٩.
[٢٣٩]- تاریخ طبری٥/٥٢٥.
[٢٤٠]- همان.
[٢٤١]- التمهید، باقلانی، ص٢٣١؛ تحقیق مواقف الصحابة٢/١٥٩.
[٢٤٢]- صحیح البخاری٨/١٤٢.
[٢٤٣]- خوارج وی را کشته بودند. إن شاء الله در مورد وی بحث خواهد شد.
[٢٤٤]- الفصل فی الملل و النحل٤/١٦٢.
[٢٤٥]- العواصم من القواصم، ص١٦٣.
[٢٤٦]- تحقیق مواقف الصحابة ٢/١٦١.
[٢٤٧]- احکام القرآن، ابن العربی؛ تحقیق مواقف الصحابة ٢/١٦١.
[٢٤٨]- أعلام النصر المبین، ابن دحیة؛ تحقیق مواقف الصحابة ٢/١٦٢.
[٢٤٩]- مجموع الفتاوی٧٢/٣٥٠.
[٢٥٠]- تحقیق مواقف الصحابة٢/١٦٣.
[٢٥١]- صحیح البخاری٣/٢٠٧.
[٢٥٢]- فتح الباری١/٥٤٢.
[٢٥٣]- شرح نووی بر صحیح مسلم٧/١٦٨.
[٢٥٤]- صحیح مسلم، شماره١٠٦٥.
[٢٥٥]- همان٢١/٧٤٦.