٦- کشته شدن حکیم بن جبله و اوباش همراه او
بعد از اینکه عائشه برای مردم بصره خطبه ای خواند حکیم بن جبله آمد و جنگ را شعله ور ساخت. یاران عائشه و طلحه و زبیر نیزههای خود را بالا بردند و نگهداشتند که جنگ نشود، اما حکیم و همراهان او دست بردار نشدند و هم چنان به جنگ با آنان ادامه دادند و طلحه و زبیر و عائشه فقط از خود دفاع کردند، اما حکیم هم چنان سواران خویش را تحریک میکرد و تشویق مینمود[٣٣١]. علیرغم این امر عائشه اصرار داشت که جنگ برپا نشود. پس بهیاران خود دستور داد که به سمت چپ بروند و از جنگجویان دور شوند و مدتی در آنجا- قبرستان بنی مازن- بماندند- و آن مردم بر آنان تاختند- تا اینکه شب آنان را از هم جدا کرد[٣٣٢]. وقتی که صبح فرارسید حکیم بن جبله در حالی که ناسزا میگفت آمد و در دستش نیزهای قرار داشت و بهسوی عائشه و همراهان وی میرفت. حکیم در سر راه به هر مرد یا زنی که میرسید و آن فرد کار وی در ناسزاگویی به عائشه را مورد نکوهش قرار میداد، به قتل میرساند[٣٣٣]. در این هنگام مردم عبدالقیس جز آنان که گمنام بودند به خشم آمدند و گفتند: تو دیشب چنان کردی و امروز اکنون نیز کارت را از سر گرفتی. به خدا قسم میگذاریم تا خدا از تو قصاص بگیرد. سپس رفتند و او را ترک کردند. افرادی از پراکندگان قبائل که همراه حکیم به جنگ با عثمان رفته بودند و در محاصره وی شرکت داشتند به راه خود رفتند. آنان میدانستند که دیگر در بصرهای جایی ندارند پس گرد حکیم جمع شدند و بهیاران عائشه رسیدند و جنگ سختی را با هم انجام دادند[٣٣٤]. منادی عائشه بر آنان بانگ میزد و آنان را دعوت میکرد که دست از جنگ بردارند، اما آنان نمیپذیرفتند[٣٣٥] و عائشه میگفت: هیچکس را نکشید مگر آنکه با شما بجنگد. اما حکیم به دعوت منادی توجه نکرد و همچنین جنگ افروزی میکرد. در این هنگام و بعد از اینکه طبیعت این افراد جنگجو برای طلحه و زبیر روشن شد و دریافتند که آنان از چیزی پرهیز ندارند و هر حرمتی را زیر پا میگذارند و در افروختن آتش جنگ دارای هدفی میباشند، گفتند: حمد خدایی را که انتقام ما را از مردم بصره فراهم ساخت. خدایا هیچ یک از آنان را باقی مگذار و از آنان قصاص بگیر و همه را بکش. سپس به جنگ آنان رفتند و میگفتند: هر کس که از جمله قاتلان عثمان نیست، از جنگ با ما کنار برود، زیرا ما فقط قصد جنگ با قاتلان عثمان را داریم و با کسی جنگ را آغاز نمیکنیم. سپس جنگ سختی را با هم انجام دادند[٣٣٦]. از میان قاتلان بصرهای عثمان فقط یک نفر توانست فرار نماید. منادی طلحه و زبیر ندا میزدند: اگر در قبیله شما کسی هست که در جنگ مدینه و قتل عثمان دست داشته است او را نزد ما بیاورید[٣٣٧]. گروهی از آن نادانان و اوباش- چنان که عائشه میگوید- در تاریکی شب به سراغ وی آمده بودند تا وی را بکشند و حتی تا آستانه خانه او هم رسیده بودند و فردی راهنما به همراه خود داشتند تا آنان را بهسوی عائشه راهنمایی نماید، اما خداوند شر آنان را به وسیله گروهی که گرد خانه عائشه بودند دفع کرد و آسیاب جنگ بر آنان برگشت و مسلمانان دورشان را بگرفتند و آنان را کشتند[٣٣٨].
طلحه و زبیر و همراهانشان توانستند بر بصره سیطرهیابند و به غذا و کمک غذایی نیاز داشتند، زیرا هفتهها بر آنان سپری شده و آنان مهمان کسی نشده بودند. پس سپاه زبیر به دارالإماره بصره و سپس به بیت المال رفت تا ارزاق خود را از آنجا تهیه نمایند و عثمان بن حنیف را رها کردند و او به نزد علی رفت[٣٣٩].
بدین ترتیب طلحه و زبیر وام المؤمنین عائشه بر بصره استیلا یافتند و تعداد زیادی از افرادی را که در هجوم بر مدینه دست داشتند که تعداد آنان را هفتاد نفر برآورد کردهاند و در رأس آنان حکیم بن جبله، رئیس شورشیان بصره حضور داشت و به جنگ و آتش افروزی علاقه زیادی داشت، به قتل برسانند. در این جنگ زبیر فرمانده بود و در این مورد با وی بیعت شد[٣٤٠].
[٣٣١]- خلافة علی بن أبی طالب، عبدالحمید، ص١٣٧-١٣٨.
[٣٣٢]- تاریخ طبری٥/٤٩٤.
[٣٣٣]- همان٤٩٥.
[٣٣٤]- همان٤٩٩.
[٣٣٥]- همان.
[٣٣٦]- همان.
[٣٣٧]- همان٥٠١.
[٣٣٨]- همان٥٠٣.
[٣٣٩]- همان٤٩٣؛ خلافة علی بن أبی طالب، عبدالحمید، ص١٣٨.
[٣٤٠]- أنساب الأشراف٢/٩٣. سند آن حسن است؛ خلافة علی بن أبی طالب، عبدالحمید، ص١٣٩.