جنگ جمل

فهرست کتاب

٢- مرحله نخست در جنگ جمل

٢- مرحله نخست در جنگ جمل

سبئیون به تلاش‌های خود در دو سپاه برای برپایی جنگ و هجوم بر گروه دیگر و فریفتن گروه مقابل با گروه دیگر و تشویق آنان بر جنگ افزودند و جنگ سخت و شدید جمل درگرفت. دلیل نامگذاری این جنگ به جمل این است که‌ام المرمنین عائشه در مرحله دوم نبرد سوار بر یک شتر در وسط میدان نبرد ایستاده بود. وی سوار بر آن شتری بود که یعلی بن أمیه آن را که از یمن خریده بود در مکه به وی داد. عائشه سوار بر آن شتر از مکه به بصره آمد و در اثنای نبرد بر آن سوار شد. این جنگ در روز جمعه شانزدهم جمادی الثانی سال ٣٦هـ در منطقه زابوقه در نزدیکی بصره روی داد. علی از ماجرا آزرده و محزون شد و به منادی خود دستور داد تا بگوید: ای مردم دست از جنگ بردارید. اما کسی صدای او را نشنید، زیرا همه مشغول به جنگ با طرف مقابل خود بودند[٤١٩]. جنگ جمل دو مرحله داشت. در مرحله اول آن طلحه و زبیر فرمانده سپاه بصره بودند و از طلوع فجر تا قبل از ظهر ادامهیافت[٤٢٠]. علی و طلحه و زبیر در میان سپاه خود فریاد برآوردند: فراریان را نکشید، زخمیان را خلاص نکنید و به سراغ کسانی که خارج از نبرد قرار دارند و آن را ترک کرده‌اند نروید[٤٢١].

قبل از این جنگ زبیر به پسرش عبدالله وصیت کرده بود که بدهیش را بدهد و گفته بود: امروز کسانی که کشته می‌شوند یا ظالم هستند و یا مظلوم، و من فکر می‏کنم که امروز مظلومانه کشته می‌شوم و بزرگ‌ترین دغدغهای که دارم بدهی است که در ذمه دارم[٤٢٢]. در این أثنا مردی نزد زبیر آمد و به وی پیشنهاد قتل علی را داد، بدین صورت که وارد سپاه علی شود و سپس او را غافلگیر کرده و به قتل برساند- ترور کند- اما زبیر این پیشنهاد وی را به شدت مورد انکار قرار داد و گفت: مومن مؤمن دیگر را غاقلگیرانه به قتل نمی‏رساند، یا ایمان مانع قتل کسی به صورت غافلگیری می‌شود[٤٢٣]. بنابراین زبیر قصد کشتن علی یا هر شخص دیگری که در ماجرای قتل عثمان بی گناه بود، نداشت. امیرالمؤمنین علی زبیر را فراخواند و با لطیف‌ترین عبارات و کوتاه‌ترین سخنان با وی سخن راند و این حدیث رسول خدا را به وی یادآور شد که در آن رسول خدا به زبیر فرمود: تو با علی می‏جنگی و در این جنگ نسبت به او ظلم روا می‏داری[٤٢٤]. این حدیث سند صحیحی ندارد[٤٢٥]. برخی دیگر از روایات سبب انصراف زبیر از جنگ را این می‏دانند که وی چون قبل از جنگ از وجود عمار بن یاسر در سپاه مقابل اطلاع یافت از جنگ منصرف شد، زیرا وی گرچه روایت «عمار توسط گروهی باغی به قتل می‏رسد»[٤٢٦] را روایت نکرده بود اما شاید آن را به دلیل شهرتش از برخی از صحابه شنیده بود[٤٢٧]. برخی دیگر معتقدند که سبب برگشتن وی این بود که در مورد صحت موضعی که در این فتنه - چنان که خود آن را به این اسم می‏نامید- گرفته بود دچار شک شد[٤٢٨]. در روایت دیگری سبب انصراف وی این بیان شده که عبدالله بن عباس خویشاوندی نزدیک او با علی را بهیادش آورد و به وی گفت: تو پسر صفیه دختر عبدالمطلب هستی و با شمشیر خود با علی بن أبی طالب بن عبدالمطلب می‏جنگی[٤٢٩]. پس زبیر از میدان نبرد خارج شد و ابن جرموز به او رسید و او را به قتل رساند[٤٣٠] که تفصیل این مطلب بعداً ذکر خواهد شد.

بنابراین زبیر در مورد هدف خود- یعنی اصلاح- هوشیار و آگاه بود، اما چون دید که سلاح جای اصلاح را گرفته است برگشت و نجنگید. این‌که ابن‏عباس به وی گفت: با شمشیر خود با علی بن أبی طالب می‏جنگی؟ در این سخن مفهوم آن حذف شده است و این مفهوم این است: یا این‌که برای اصلاح و ایجاد اتحاد آمدهای؟[٤٣١] بعد از این سخن، زبیر برگشت و میدان را ترک نمود. شاید عوامل متعددی و تو در تویی در خروج زبیر از میدان نبرد دخیل بوده است. اما طلحه بن عبیدالله فرمانده دوم سپاه بصره در همان آغاز نبرد زخمیشد، چه تیری ناشناس به وی اصابت کرد و خون زیادی از بدن وی جاری کرد. یارانش به وی گفتند: ای ابومحمد، تو زخمی‏هستی، پس برو و داخل خانه‌ها شو تا در آنجا مورد معالجه قرار بگیری. پس طلحه به غلام خود گفت: ای غلام مرا ببر و جای مناسبی را برایم پیدا کن. او را به بصره برد و در خانهای قرار داد تا معالجه شود، اما هم چنان از زخم وی خون جاری شد تا این‌که در اثر آن زخم در همان خانه از دنیا رفت و سپس در بصره دفن شد[٤٣٢]. اما روایتی که در آن چنین اشاره آمده که طلحه و زبیر مردم را به جنگ تشویق کرده‌اند و این‌که زبیر زمانی که شکست خوردن مردم بصره را دید میدان نبرد را خالی کرد و رفت صحت ندارد[٤٣٣]، زیرا این خبر با عدالت صحابه در تعارض است. نیز با روایاتی که بیان گر این امر می‏باشند که اصحاب جمل برای فقط برای اصلاح خارج شده بودند تعارض دارد. چگونهاین عمل زبیر با هدف وی به هنگام خروج از مکه به بصره، یعنی اصلاح در بین مردم توافق و سازگاری دارد؟! و در عمل هم موضع زبیر تا آخرین لحظات، تلاش برای اصلاح بود و این چیزی است که حاکم نیشابوری از طریق أبوالأسود دؤلی روایت کرده و در آن آمده است که زبیر برای ایجاد صلح در میان مردم تلاش کرد، لکن جنگ درگرفت و کار مردم اختلاف یافت و زبیر به این خاطر رفت و جنگ را ترک کرد[٤٣٤]. همچنین طلحه برای اصلاح آمده بود نه خونریزی. اما در مورد کشته شدن طلحه چنان که احنف بن قیس به آن تصریح کرده است در ابتدای نبرد روی داد[٤٣٥].

زبیر از میدان نبرد بیرون می‏رود و طلحه از دنیا می‏رود. با کشته شدن و زخمیشدن تعدادی از دو طرف مرحله اول نبرد به پایان می‏رسد. در این مرحله غلبه با سپاه علی بود. علی سیر نبرد را زیر نظر داشت و وقتی کشتگان و زخمیان دو طرف را می‏دید ناراحت و آزرده خاطر می‌شد. علی نزد پسرش حسن رفت و او را در آغوش گرفت و شروع به گریه کرد و به او گفت: پسرم، ای کاش پدرت بیست سال قبل از این مرده بود. حسن گفت: پدر جان، من شما را از این امر نهی کردم. علی گفت: فکر نمیکردم تا این حد برسد. بعد از این دیگر زندگی چه فایدهای دارد؟ و بعد از این انتظار چه خیری را می‌توان داشت؟[٤٣٦]

[٤١٩]- همان٥٤١.

[٤٢٠]- همان٥٤١-٥٤٣؛ الخلفاء الراشدون، خالدی، ص٢٤٥.

[٤٢١]- تاریخ طبری٥/٥٤١.

[٤٢٢]- مصنف ابن أبی شیبة١٥/٢٧٩؛ طبقات ابن سعد٣/١٠٨. سند آن صحیح است.

[٤٢٣]- مسند أحمد٣/١٩. احمد شاکر محقق کتاب می‌گوید: سند ان صحیح است.

[٤٢٤]- استشهاد عثمان و وقعة الجمل، ص٢٠١. مؤلف طرق مختلف حدیث را تخریج کرده و سپس آن را ضعیف دانسته است.

[٤٢٥]- المدینة النبویة فجر الإسلام٢/٣٢٤؛ المطالب العلیة، شماره٤٤٦٨.

[٤٢٦]- مسند أحمد ١/٤٧-٤٩، ١١/٣٨. احمد شاکر محقق کتاب می‌گوید: سند ان صحیح است.

[٤٢٧]- خلافة علی بن أبی طالب، ص١٥٤.

[٤٢٨]- همان؛ تاریخ طبری ٥/٥٠٦.

[٤٢٩]- طبقات ابن سعد٣/١١٠سند آن صحیح است؛ خلافة علی، ص١٥٥.

[٤٣٠]- طبقات ابن سعد٣/١٠؛ تاریخ خلیفه، ص١٨٦.

[٤٣١]- المدینة النبویة فجر الإسلام٢/٢٤٨.

[٤٣٢]- البدایة و النهایة ٧/٢٥٣.

[٤٣٣]- تاریخ طبری٥/٥٤٠.

[٤٣٤]- المستدرک٣/٣٦٦؛ استشهاد عثمان، ص٢٠٠.

[٤٣٥]- تاریخ خلیفه، ص١٨٥؛ استشهاد عثمان، ص٢٠٢.

[٤٣٦]- البدایة و النهایة٧/٥٢١.