١٣- وقت کوچ فرا رسید... شهادت رسول خدا مبنی بر ورود وی به بهشت
زبیر بن عوام در مرحله اول نبرد از میدان نبرد خارج شد. دلایل خروج وی از جنگ و ترک میدان نبرد قبلاً بیان شد. وی در هنگام خروج از میدان این شعر را میخواند:
ترک الأمور التي أخشی عواقبها في الله أحسن في الدنيا وفي الدين
«اینکه من به خاطر رضای خدا اموری را که از عاقبت آنها خوف دارم ترک نمایم در دنیا و در دین بهتر است».
به قولی دیگر وی این شعر را خواند:
ولقد علمت لو أن علمي نافعي أن الحياة من الـممـات قريب[٦١٩]
«من به تحقیق میدانم- اگر علمم برای من سودمند باشد- که زندگی و مرگ فاصله بسیار نزدیکی با هم دارند».
بعد از اینکه زبیر از میدان خارج شدعمرو بن جرموز و فضاله بن حابس و نفیع همراه با عدهای از اوباش بنی تمیم به دنبال او رفتند. گفتهاند که آنان وقتی به زبیر رسیدند در قتل زبیر با هم همکاری نمودند. نیز گفتهاند: عمرو بن جرموز به وی رسید و به زبیر گفت: من خواستهای از شما دارم. زبیر گفت: نزدیک بیا. پس خادم زبیر- که نامش عطیه بود- گفت: او با خودی سلاحی داشت. پس زبیر گفت: نزدیک بیا. پس عمرو نزدیک او رفت و شروع به سخن گفتن با او کرد. آن هنگام وقت نماز بود. پس زبیر به وی گفت: وقت نماز است. عمرو هم گفت: وقت نماز است. پس زبیر جلو رفت تا با آن دو نماز بخواند اما عمرو بن جرموز ضربهای به او زد و او را کشت. قولی دیگر میگوید: عمرو در جایی به نام وادی السباع به زبیر رسید. در آن هنگام زبیر در گرمای شدید ظهر خوابیده بود. پس عمرو بر او هجوم برد و او را کشت. این قول مشهورتر است و شعر عاتکه بنت زید بن عمرو بن نفیل که آخرین زن زبیر میباشد گواه همین قول میباشد. این زن قبلاً همسر عمر بن خطاب بود و چون عمر به قتل رسید وی بیوه شد. وی قبل از عمر زن عبدالله بن ابوبکر صدیق بود که عبدالله هم کشته شده و وی بیوه شده بود. پس وقتی که زبیر به قتل رسید این زن در رثای وی قصیده نغزی را سرود و گفت:
غدر ابـن جرموز بفارس بهمة يوم اللقاء وکان غرّ معرد
يا عمرو لو نبهته لوجدته لا طائشاً رعش الجنان ولا اليد
ثکلتک أمک أن ظفرت بمثله ممن بقی ممن يروح ويغتدی
کم غمرة قد خاضها لـم يثنه عنها طرادک يا ابن فقع العردد[٦٢٠]
والله ربي إن قتلت لـمسلمـاً حلت عليک عقوبة الـمـتعمد[٦٢١]
«ابن جرموز در روز کارزار از پشت به قهرمان با همت و شجاع خنجر زد. ای عمرو بن جرموز اگر در هنگام حمله کردن و خیانت زبیر را آگاه میکردی او را با استقامت و پایدار و قوی دل مییافتی. ای عمرو مادرت داغت ببیند که مردی همچون زبیر را از پا درآوردی که از یاران باقی مانده پیامبر بود. او با چه جنگها و مصائبی رو به رو شده است که شمشیر تو ای پلید زاده درشت خو نتوانست با او مقابله کند. سوگند به پروردگارم حال که یک مسلمان را به قتل رساندهای مجازات قتل عمد شامل شما خواهد شد».
وقتی که عمرو بن جرموز او را به قتل رساند سرش را از بدن جدا کرد و آن را نزد علی برد و گمان برد که با ارائه آن منزلت و مقامیبدست میآورد. پس کسب اجازه نمود و علی گفت: به قاتل فرزند صفیه مژده آتش جهنم بده. سپس علی گفت: شنیدم که رسول خدا فرمود: هر پیامبری حواری دارد و حواری من زبیر بن عوام است[٦٢٢]. وقتی که علی شمشیر زبیر را دید گفت: این شمشیر برای مدت زیادی غم و محنت را از سیمای رسول خدا دفع میکرد[٦٢٣]. در روایت دیگری آمده است: امیرالمؤمنین علی ابن جرموز را از آمدن نزد خود منع کرد و گفت: قاتل فرزند صفیه را به آتش جهنم مژده بدهید[٦٢٤]. گفته میشود: عمرو بن جرموز در زمان علی بن ابی طالب خودکشی کرد. قولی دیگر میگوید: وی هم چنان زنده بود و چون مصعب بن زبیر امارت عراق را بدست گرفت خود را از مصعب مخفی کرد. پس به مصعب گفته شد: عمرو بن جرموز اینجاست و خود را مخفی کرده است، آیا میخواهی از او انتقام بگیری؟ مصعب گفت: به او بگویید از مخفی گاه خود بیرون آید، او در امان است، به خدا قسم من قصاص زبیر را از او نمیگیرم، زیرا او حقیرتر از آن است که من او را با زبیر برابر بدانم[٦٢٥].
پیامبر اعلام کردهبودند که زبیر شهید خواهد شد. از ابوهریره روایت است که رسول خدا بر روی کوه حرا بود که کوه به حرکت و لرزه افتاد و رسول خدا فرمود: ای حراء آرام باش، زیرا جز یک پیامبر یا یک صدیق و یا یک شهید کسی بالای تو قرار ندارد. در آن هنگام رسول خدا و ابوبکر و عمر و عثمان و علی و طلحه و زبیر بر روی آن بودند[٦٢٦]. امام نووی میگوید: در این حدیث برای رسول خدا معجزاتی وجوددارد، از جمله: اخبار رسول خدا مبنی بر اینکه این افراد شهید میشوند و همه آنان غیر از رسول خدا به شهادت رسیدند، زیرا عمر، عثمان، علی، طلحه و زبیر مظلومانه به شهادت رسیدند، چه قتل عمر، علی و عثمان امری مشهور است و زبیر هم در وادی السباع در نزدیکی بصره و در حالی که جنگ را ترک کرده بود و برمیگشت کشته شد. طلحه نیز صف جنگ را ترک کرده بود و از مردم کناره گرفته بود که تیری ناشناس به وی اصابت کرد و او را کشت و ثابت شده که هر کس مظلومانه کشته شود شهید است[٦٢٧]. شعبی میگوید: من پانصد نفر از صحابه یا چیزی بیشتر از آن را ملاقات کردم و همه آنان میگفتند: علی، عثمان، طلحه و زبیر در بهشت هستند. ذهبی میگوید: زیرا آنان از جمله عشره مبشره و از افراد حاضر در نبرد بدر و بیعت رضوان هستند و از پیشتازان به اسلام میباشند که خدای متعال اعلام نموده که از آنان راضی است و آنان هم از خداوند خشنود میباشند. هم چنین به این دلیل که این چهار نفر کشته شدند و شهادت روزی آنان شد. پس ما محب آنان بوده و نسبت به کسانی که این چهار نفر را به قتل رساندند بغض و خشم داریم[٦٢٨].
[٦١٩]- سیر أعلام النبلاء١/٦٠.
[٦٢٠]- البدایة و النهایة٧/٢٦١.
[٦٢١]- همان.
[٦٢٢]- فضائل الصحابۀ ٢/٩٢٠.
[٦٢٣]- البدایۀ و النهایۀ ٧/٢٦١.
[٦٢٤]- طبقات ابن سعد ٣/١٠٥سند آن حسن است؛ خلافة علی، عبدالحمید، ص١٦٤.
[٦٢٥]- البدایۀ و النهایۀ ٧/٢٦١.
[٦٢٦]- صحیح مسلم، شماره٢٤١٧.
[٦٢٧]- شرح نووی بر صحیح مسلم١٥/٢٧١.
[٦٢٨]- سیر أعلام النبلاء١/٦٢.