ششم: خروج طلحه و زبیر و عائشه و همراهانشان به بصره برای اصلاحگری
طلحه و زبیر به مکه آمدند و با عائشه دیدار کردند. آن دو تقریباً چهار ماه بعد از کشته شدن عثمان، یعنی در ربیع الآخر سال٣٦هـ به مکه رسیدند[٢٥٦]. سپس گفتگو با عائشه ل در مکه و در مورد رفتن آغاز شد. در آن هنگام فشار روانی زیادی بر کسانی وجودداشت که چنین احساس مینمودند که آنان برای متوقف ساختن عملیات قتل خلیفه مظلوم کاری نکردهاند. آنان خودشان را به این متهم میکردند که خلیفه را تنها گذاشتهاند و جز رفتن و خونخواهی عثمان، کفارهای برای گناه آنان وجود ندارد. اما نباید فراموش کرد که عثمان به قصد فدا نمودن خود در راه خدا کسانی را که میخواستند از وی دفاع نمایند از این کار باز میداشت. عائشه میگفت: عثمان مظلومانه کشته شده است. به خدا قسم من خون او را مطالبه میکنم[٢٥٧]. طلحه میگفت: درباره عثمان کاری از من سرزده که باید به توبه آن خونم را در راه خونخواهی او بریزم[٢٥٨]. زبیر میگفت: مردم را تشویق میکنیم که خون عثمان گرفته شود و معوق نماند که معوق ماندنش سلطه خدا را در میان ما به سستی افکند و اگر مردم از امثال آن باز بمانند همه امامان توسط اینگونه افراد کشته میشوند[٢٥٩].
این احساس که بر اعصاب و روان آنان فشار وارد میکرد برای اینکه مردم را به حرکت درآورد و از محل آسایش و استقرار خود خارج گرداند، کفایت میکرد، بلکه آنان بدانگاه که راهی میشدند میدانستند که بهسوی امور ترسناک و نامشخصی در آینده در حال حرکت هستند. بنابراین هر کدام از آنان که از خانهاش خارج میشد این انتظار را نداشت که بار دیگر به خانهاش برگردد و فرزندانشان آنان را با گریه مشایعت نمودند. به همین دلیل روز خروج آنان از مکه به بصره را روز گریه نام نهادهاند. کسی روزی ندیده بود که بیش از آن بر اسلام گریسته باشند[٢٦٠].
در مکه مجموعهای عوامل دست به دست هم داد و آنان را واداشت تا به فکر راهی مناسب برای محقق ساختن خواسته خود باشند. از جمله این عوامل این بود که بنی امیه از مدینه فرار کرده و در مکه مستقر شده بودند. نیز عبدالله بن عامر- امیر بصره در زمان خلافت عثمان- در مکه بود و مردم را به خروج تشویق میکرد و کمک مادی میداد. هم چنین یعلی بن أمیه که از یمن برای کمک به عثمان آمده بود وقتی به مکه رسیده بود که خلیفه کشته شده بود و او اموال و سلاح و مرکبهای زیادی با خود داشت و پیشنهاد داد تا همه آن چیزها برای کمک در قتل قاتلان عثمان بکار گرفته شود. این امر برای تشویق کسانی که به دنبال راهی برای پیگرد قاتلان عثمان بود کفایت میکرد. حال که وسایل و عوامل برای گردآوری نیروی برای خونخواهی عثمان فراهم شده بود، میبایست از کجا کار را آغاز میکردند؟ آنان در مورد جهتی که میبایست در آن راهی میشدند با هم به گفتگو پرداختند. برخی از آنان- که عائشه در رأس آنان قرار داشت- گفتند: به مدینه بروند. برخی دیگر میگفتند به شام بروند تا همراه با آنان علیه قاتلان عثمان اجتماع نمایند. بعد از بررسی زیاد به این نتیجه رسیدند که به بصره بروند، زیرا در مدینه تعداد زیادی حضور داشتند کهاینان به علت کمینفرات قادر به رویارویی با آنان نیستند. نیز شام به علت حضور معاویه در آنجا محفوظ بود. به همین دلیل ورود آنان به بصره بهتر بود، زیرا در بصره کمترین نیرو و سلطه وجود داشت و از این طریق میتوانستند نقشه خود را عملی نمایند[٢٦١]. نقشه و هدف اصلی آنان چه قبل از خروج و چه در اثنای راه و چه در هنگام رسیدن به بصره روشن بود و آن خونخواهی عثمان، اصلاح، اعلام کار اوباش به مردم و امر به معروف و نهی از منکر[٢٦٢] و اجرای یکی از حدود الهی بود[٢٦٣] و اینکه اگر قاتلان عثمان به سزای خود نرسند همه حکام در معرض قتل به وسیله امثال این افراد قرار خواهند داشت[٢٦٤]. نقشهای که آنان ترسیم کرده بودند ورود به بصره و سپس ورود به کوفه و استعانت از مردم آنجا برای گرفتن انتقام از قاتلان عثمان- چه آن قاتلانی که اهل کوفه بودند و چه آن قاتلانی که اهل جاهای دیگر بودند- و سپس دعوت از مردم دیگر شهرها به منظور تنگ کردن عرصه بر قاتلان عثمان حاضر در سپاه علی و دستگیری آنان با کمترین تلفات ممکن بود[٢٦٥].
رفتن به بصره و خشمیکه صحابه را به حرکت درآورد به این سادگی نبود که برای مردم آشکار شد که این موضوع فقط برای خونخواهی عثمان است و انگار که فقط فردی از عوام الناس به قتل رسیده و سپاهیانی برای گرفتن انتقام خون او به راه افتادهاند. هم چنین حدی از حدود الهی است که به خشم آمدن به خاطر آن واجب و لازم بوده و مستلزم ایجاد چنین ماجرایی است، بلکه جایگاه و شخصیت عثمان و جایگاه معنوی او به عنوان خلیفه و قتل او به آن صورتی که روی داد، مافوق این چیزها بود. علاوه بر این ترور صفتی شرعی یعنی خلافت بود که مسلمانان آن را نیابت از صاحب شرع در حفظ دین و اداره امور دنیوی به وسیله آن میدانستند[٢٦٦]. بنابراین تجاوز بر آن بدون داشتن دلیل موجه، تجاوز بر صاحب شریعت و توهین به حاکمیت او و ضایع ساختن نظام مسلمانان است[٢٦٧].
أم المؤمنین عائشه و زبیر و طلحه و همراهانشان در تلاش برای ایجاد یک دیدگاه عام اسلامیدر مورد مواجهه با گروه سبئیی بودند که عثمان را به قتل رساندند و دارای چنان قدرتی شده بودند که نمیشد به آسانی از کنار آن گذشت. این موضوع را مسلمانان از خلال اقداماتی فهمیدند که این سبئیان و اوباش شهرها و آشوبگران قبائل و بدویان و بندگان حامیآنان به انجام رساندند. نزد آن دسته از صحابه که همسخن و موافق عائشه بودند کاملاً روشن شده بود که این آشوبگران و سبئیون در سپاه علی وجود دارند و به همین دلیل برای علی مشکل است که با آنان رویاروی شود، چه علی بر جان مردم مدینه بیمناک بود. از این رو بر آنان لازم بود که برای فهماندن موضوع به مسلمانان تلاش کنند و جانب کسانی را که خواهان اجرای قصاص بر قاتلان عثمان میباشند تقویت نمایند تا قصاص با حداقل تلفات از بی گناهان به اجرا درآید. این هدفی است که ما اطمینان داریم علی هم در تلاش برای آن بود و روایاتی هم که در بحث گفتگوی علی و زبیر و طلحه ذکر شد بر این موضوع دلالت دارد. اینکهاین گروه از صحابه نیت کردند مردم را روشن سازند و امور را برایشان واضح گردانند بر هوشیاری و آگاهی کامل آنان از روش و هدف سبئیان در بازیچه قرار دادن افکار عمومیو هدایت آن به سمت متلاشی شدن و عدم استقرار امت دلالت دارد. بنابراین لازم بود که در میدان افکار عمومی و جهت ابطال نقش و کارکرد آن، با آن رویارویی شود. این عمل در روایات صحیحی که در آنام المؤمنین عائشه از اهداف خروج به بصره سخن گفته است، به خوبی روشن و صریح میباشد[٢٦٨]. طبری روایت کرده که عثمان بن حنیف والی علی بن أبی طالب بر بصره کسی را نزد عائشه فرستاد تا در مورد سبب آمدنش از وی سوال نماید. عائشه در جواب گفت: به خدا کسی همانند من به کار نهانی نمیرود و خبر را از فرزندان خود مکتوم و پنهان نمیدارد. آشوبگران ولایات و اوباش قبائل به حرم پیامبر خدا هجوم آوردند و در آنجا حادثهها پدید آوردند و حادثه سازان را به آنجا کشانیدند و در خور لعنت خدا و پیامبر خدا شدند به سبب آنکه پیشوای مسلمانان را کشتند بی آنکه دلیل یا قصاصی در میان باشد خون حرام را حلال دانستند و بریختند و مال حرام را غارت کردند، حرمت شهر و ماه حرام را رعایت نکردند، حرمت نوامیس و تن افراد را رعایت نکردند، بی رضایت مردم در خانه آنان اقامت گزیدند، چرا که آن مردم قدرت مقاومت نداشتند و در امان نبودند، ضرر زدند و سود ندادند و از خدا نترسیدند. من آمدهام که کار این جمع و محنت مردمیرا که آنجا هستند و آنچه را که باید برای اصلاح این وضع باید انجام داد با مسلمانان بگویم و این آیه را خواند:
﴿لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ﴾ [النساء: ١١٤].
«در بسیاری از نجواها و پچپچهایشان خیر و خوبی نیست، مگر در نجواها و پچپچهای آن کسی که به صدقه و احسانی یا به کار نیکو و پسندیدهای یا اصلاح بین مردم دستور دهد».
میخواهیم کسانی را که خدا گفته و پیامبر خدا فرمان داده از صغیر و کبیر و مرد و زن برای اصلاح گری تشویق نماییم. کار ما این است. شما را به معروف میخوانیم و از منکر منع میکنیم و به تغییر آن ترغیب میکنیم[٢٦٩].
ابن حبان روایت کرده که عائشه در نامهای به ابوموسی اشعری والی علی در کوفه نوشت: شما از قتل عثمان و کیفیت آن با خبر هستید. من برای ایجاد اصلاح در میان مردم خارج شدهام. پس به مردمیکه نزدیک تو هستند اعلام کن که در خانههای خود بمانند و به عافیت خشنود باشند تا اینکه خبر خوشحال کننده ایجاد صلح و سازش در میان مسلمانان به آنان برسد[٢٧٠]. وقتی که علی قعقاع بن عمرو را نزد عائشه و همراهانش فرستاد تا در مورد سبب آمدنشان از آنان سوال نماید، قعقاع نزد عائشه رفت و به او سلام کرد و گفت: مادرجان، چه چیزی شما را به این شهر کشانده است؟ عائشه گفت: پسرم، اصلاح در میان مردم[٢٧١].
بعد از پایان نبرد جمل، علی نزد عائشه آمد و به عائشه گفت: خداوند تو را بیامرزد. عائشه گفت: خداوند تو را نیز بیامرزد، من فقط قصد اصلاحگری داشتم[٢٧٢]. پس عائشه اعلام کرد که فقط برای ایجاد اصلاح و سازش در میان مردم خارج شده است. این جوابی است به شیعه و روافض که عائشه را مورد طعنه قرار میدهند و میگویند: او از خانهاش خارج شد حال آنکه خداوند به وی دستور داده بود که در آن استقرار یابد، در این آیه که میفرماید: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾ [الأحزاب: ٣٣]. «و در خانههای خود بمانید (و جز برای کارهائی که خدا بیرون رفتن برای انجام آنها را اجازه داده است، از خانهها بیرون نروید) و همچون جاهلیت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید و خودنمائی نکنید» زیرا به اجماع سفری که در اطاعت از خدای متعال انجام شود با قرار گرفتن در خانه و عدم خروج از آن منافات ندارد و این همان چیزی بود کهام المؤمنین در مورد خروج خود برای اصلاح در میان مسلمانان به آن اعتقاد داشت و در در این سفر محرم وی یعنی خواهر زادهاش عبدالله بن زبیر نیز همراه وی بود[٢٧٣].
ابن تیمیه در جواب رافضیه در این مسأله میگوید: وی همچون جاهلیت پیشین دست به خودنمایی نکرد و امر به ماندن در خانه با خروج برای انجام یک مصلحت که در مورد آن امر وجود دارد منافاتی ندارد، آنچنان که اگر زن برای حج و عمره خارج شود، یا اینکه همراه با شوهرش به سفری برود. این آیه در زمان حیات رسول خدا نازل شد و رسول خدا بعد از نزول این آیه، زنانش را با خود به سفر میبرد، آنچنان که در حجۀ الوداع و مواردی دیگر عائشه را با خود به سفر برد و پیامبر عائشه را همراه با برادرش عبدالرحمن بن أبی بکر روانه کرد و عبدالرحمن عائشه را بر ترک خود سوار کرد و عائشه- بعد از اتمام حج- از تنعیم محرم به عمره شد- زیرا در ابتدای ورود به مکه عمره نگذاشت- و حجۀ الوداع حداقل سه ماه قبل از وفات پیامبر و بعد از نزول این آیه انجام شد. به همین دلیل زنان رسول خدا به مانند زمانی که با رسول خدا حج میکردند بعد از وفات ایشان و در زمان خلافت عمر بن خطاب و بعد از آن هم به حج میرفتند و عمر، عثمان یا عبدالرحمن بن عوف را مسئول هدایت شتران آنان میکرد و اگر سفر آنان برای مصلحتی باشد جائز است. پس عائشه اعتقاد داشت که آن سفر به مصلحت مسلمانان است. پس وی در این باره تأویل- اجتهاد- داشت[٢٧٤].
ابن العربی میگوید: در مورد رفتن وی به جنگ جمل باید گفت که وی برای جنگ به آنجا نرفت، بلکه مردم دستاویز به وی شدند و در مورد فتنه و اغتشاش بزرگی که گریبانگیر مردم شده بود نزد وی شکایت کردند و امیدوار بودند که به برکت وی میان مردم سازش برقرار شود و امید آن را داشتند که چون عائشه در مقابل مردم بایستد مردم از وی شرم کنند و عائشه خود هم همین اعتقاد را داشت و به همین دلیل با اقتدا به خداوند در آیه: ﴿لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ﴾ [النساء: ١١٤] شد، زیرا همه مردم چه زن و چه مرد و چه آزاد و چه برده مخاطب امر به اصلاح- در آیه- هستند[٢٧٥].
[٢٥٦]- تاریخ طبری٥/٤٦٩.
[٢٥٧]- همان٥/٤٨٥.
[٢٥٨]- سیر أعلام النبلاء١/٣٤.
[٢٥٩]- تاریخ طبری٥/٤٨٧.
[٢٦٠]- تاریخ طبری ٥/٤٨٧؛ دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، شجاع، ص٤١٧.
[٢٦١]- تاریخ طبری ٥/٤٧٦؛ دراسات فی عهد النبوة، ص٤١٨.
[٢٦٢]- تاریخ طبری ٥/٤٨٩.
[٢٦٣]- دراسات فی عهد النبوة، ص٤١٩.
[٢٦٤]- تاریخ طبری ٥/٤٨٧.
[٢٦٥]- دراسات فی عهد النبوة، ص٤١٩.
[٢٦٦]- مقدمه ابن خلدون، ص١٩١.
[٢٦٧]- دور المرأة السیاسی، ص٣٩١
[٢٦٨]- همان٣٩٤.
[٢٦٩]- تاریخ طبری ٥/٤٨٩.
[٢٧٠]- الثقات، ابن حبان ٢/٢٨٢.
[٢٧١]- تاریخ طبری٥/٥٢٠.
[٢٧٢]- شذرات الذهب١/٤٢.
[٢٧٣]- الإنتصار للصحب و الآل، ص٤٤٤.
[٢٧٤]- منهاج السنة٤/٣١٧-٥٧٠.
[٢٧٥]- أحکام القرآن٤/٣١٧.