١٣- عبدالله بن سعد بن أبی سرح رضی الله عنه
ذهبی میگوید: وی فرماندار عثمان در مصر بود. گفتهاند وی در نبرد صفین شرکت داشت. اما رأی ظاهر این است که وی به رمله رفت و در آنجا عزلت اختیار کرد[٢١١].
اینها تنها قطرهای از دریای سخنان صحابهای است که از فتنه کنار نشستند و در آن شرکت نکردند و حتی برخی از آنان دیگران را از حضور در آن بر حذر میداشتند. این امر اقتناعی بود که تکوین یافته از خلال احادیثی بود که روایت کردهبودند و در آنها از ورود به فتنههای که در آینده میان مسلمانان روی میداد نهی کردهبودند. این صحابه میان جنگ با خوارج و جنگ در جمل و صفین قائل به تفاوت بودند، چه تعدادی از آنان چون أبو برزه و أبوأیوب انصاری که از فتنه میان مسلمانان در جمل و صفین عزلت گرفته بودند در آن شرکت داشتند. نیز این گروه از صحابه که از فتنه عزلت گرفته بودند بعد از اینکه معاویه خلافت را بعد از کناره گیری حسن بن علی از خلافت و بیعت امت با او بدست گرفت، به سرعت با معاویه بیعت کردند.
ابن حجر میگوید: همه افرادی چون عبدالله بن عمر و سعد بن أبی وقاص و محمد بن مسلمه که از فتنه کنار کشیده بودند با معاویه بیعت کردند[٢١٢].
چیزی که از خلال نصوص مذکور میتوان فهمید این است که علت خودداری این صحابه از همراهی با دو طرف درگیر، یا به این دلیل بوده که اوضاع برای آنان مشتبه و پیچیده بوده- آنچنان که امام نووی میگوید- و نتوانستند دریابند که چه کسی بر حق و چه کسی بر باطل است که این را میتوان از سخن سعد بن أبی وقاص دریافت، و یا اینکه به این خاطر بوده که آنان جنگ را تنها راه حل این مشکل نمیدانستهاند، زیرا صلح بهتر است و لازمه صلح این بود که جهت اتحاد مسلمانان، دو طرف از برخی از حقوق خود صرفنظر نمایند. این نکته را میتوان از خلال کلام اسامه برداشت کرد، چه وی در عذر خواهی از امیرالمؤمنین علی چنین میگوید که در این مورد قائل به جنگ در کنار او نیست، گرچه به امامت و فضل وی اعتراف دارد[٢١٣].
علما در مورد عذر کسانی که وارد جنگ نشدهاند بحث کردهاند، از جمله: قرطبی میگوید: گفته شده است: آن دسته از صحابه که توقف کردند و در جنگ شرکت نکردند احادیث وارده را بر دست برداشتن از همه آنها حمل کردهاند و به همین دلیل از اختلاف و جنگ میان صحابه اجتناب ورزیدند[٢١٤].
ابن حزم میگوید: کسانی که توقف ورزیدند حجتشان تنها این بود که حق برای آنان روشن نیست و کسی که حق برایش روشن نمیباشد جهت مناظره با او راهی غیر از این وجود ندارد که حق را برای او روشن نماییم تا او آن را ببیند[٢١٥].
ابن حجر میگوید: صحیح این است که عمل صحابه مذکور حمل بر صحت و درستی شود، زیرا کسانی که وارد جنگ شدند دلیل و حق برایشان روشن شده بود، زیرا در مورد جنگ با گروه باغی امر وارد شده است و آنان توان انجام آن را داشتند. کسانی که وارد جنگ نشدند برایشان روشن نشده بود که کدام گروه باغی میباشند، یا اینکه توان جنگ را نداشت. این وضعیت برای خزیمه بن ثابت روی داد، چه او همراه علی بود اما با این وجود نمیجنگید. اما هنگامیکه عمار کشته شد، او به جنگ پرداخت و این حدیث را بیان کرد: عمار توسط گروهی باغی کشته میشود (یعنی وقتی عمار کشته شد او دریافت که سپاه مقابل باغی هستند). این حدیث توسط امام احمد و دیگران روایت شده است[٢١٦].
جصاص میگوید: اگر گفته شود: عدهای از صحابه چون سعد و محمد بن مسلمه و اسامه بن زید و ابن عمر در جنگ همراه علی نشدند، جواب این است: دلیل همراه نشدن آنان این نبود که به جنگ با باغی قائل نباشند. جایز است که علت همراهی نکردن آنان این باشد که آنان معتقد بودند امام همراه با نیروهایی خود از عهده این کار بر میآید و نیازی به آنان ندارد و با استدلال به همین امر عدم همراهی با او را برای خود جایز دانستند، چه میبینیم که آنان در جنگ با خوارج نیز همراه علی نشدند، نه به این دلیل که آنان جنگ با آنان را واجب ندانند، بلکه به این دلیل بود که آنان میدیدند که برای جنگ با خوارج افراد زیادی حضور دارند و نیازی به آنان نیست[٢١٧].
[٢١١]- سیر أعلام النبلاء٣/٣٣.
[٢١٢]- أحداث و أحادیث الفتنة، عبدالعزیز دخان، ص٢١٢.
[٢١٣]- همان.
[٢١٤]- التذکرة ٢/٢٢٣.
[٢١٥]- الفصل ٣/٧٨.
[٢١٦]- فتح الباری١٣/٤٦.
[٢١٧]- أحکام القرآن٥/٢٨١.