محاصره و اشغال مدینه
سپاهیان باند سبأی مدینه را محاصره و اشغال نموده بودند، و مردم نیز برای درگیر نشدن با آنان از خانههای خویش بیرون نمیآمدند! تنها تعداد اندکی از مردان در شهر باقی مانده بودند، زیرا بیشتر آنها سربازان و مجاهدانی بودند که به مناطق مختلف اعزام شده یا برای تبلیغ و دعوت به ممالک فتح شده رفته بودند و بسیاری دیگر برای ادای مناسک حج در مکه به سر میبردند!
تعداد مردانی که در شهر باقی مانده بودند، به مراتب از تعداد سه هزار نفری عبدالله بن سبأ کمتر بودند!
در اواخر ماه ذیالحجه حضرت عثمان نتوانست به عادت همیشگی که سالیانه به حج میرفت از مدینه خارج شود زیرا اگر سبأیه مدینه را اشغال و خانة او را محاصره کرده بودند!
حضرت عثمان س هیچ چارهای به غیر از تغییر سرپرستی و ریاست حجاج نداشت، به همین خاطر کسی را دنبال عبدالله بن عباس فرستاد و او را مکلف نمود که سرپرستی حجاج آن سال را بر عهده بگیرد!
ابن عباس س گفت یا امیرالمؤمنین! اجازه بده! در کنار تو باقی بمانم و برای رویارویی با شورشیان در مدینه باشم! سوگند به خداوند جنگ با این خوارج و شورشیان را بر رفتن به حج ترجیح میدهم!
اما حضرت عثمان فرمود: تصمیم گرفتهام که تو امسال سرپرستی حجاج را بر عهده بگیری!
عبدالله بن عباس چاره ای به غیر از اطاعت امیرالمؤمنین عثمان بن عفان نداشت و سرپرستی حجاج را پذیرفت!
حضرت عثمان نامهای را خطاب به حجاج آن سال نوشت تا عبدالله بن عباس آن را با خود ببرد و در میان آنان قرائت کند! او در آن نامه اوضاع و احوال پیش آمده از طرف خوارج باند سبأیه و موضعگیری خود او در برابر آنان و خواستههایشان را توضیح داده بود![٣٥].
ماه ذیالحجه فرارسید و شورشیان طرفدار عبدالله بن سبا همچنان شهر مدینه را در اشغال خود داشته و خانۀ حضرت عثمان را در محاصره گرفته بودند! اما در عین حال حضرت عثمان س امامت نماز آنان و دیگر مسلمانان را انجام میداد! و آن شورشیان نیز پشت سر او به نماز میایستادند!؟
زمانی که حضرت عثمان متوجه گردید، آنان قصد ندارند از اشغال مدینه دست بردارند و شهر را ترک کنند! نامههایی را نوشت و به ممالک مختلف شام و مصر و کوفه بصره فرستاد و از مردم برای بیرون راندن سپاه سبأیان از مدینه کمک و یاری خواست! او در آن نامهها نوشته بود که:
«بسم الله الرّحمن الرّحيم»
اما بعد:
«خداوند پیامبرش محمد را بر اساس حق و راستی فرستاد تا هشداردهنده و بشارتگر باشد، هر چه را که خداوند بر او فرو فرستاده تبلیغ نمود و به درستی به مسئولیت خود عمل کرده و سپس از این جهان رفت، و کتابی را که در آن حلال و حرام و اموری که لازم بودهاند را از خود برجای نهاد، و آنها را علیرغم خوشایند و ناخوشایند بودن برای مردم به اجرا گذاشت!».
پس از او ابوبکر صدیق و عمر فاروق ب زمام امور مسلمانان را در دست گرفتند!
بعد از آن بدون آنکه خود بدانم و بدون پرسش از من و در حضور مردم به عضویت شورای حل و عقد انتخاب شدم!سپس بدون درخواست و علاقمندیم شورا در مورد خلافت من در حضور مردم به اتفاق آرا رأی به خلافت من داد!
من به گونهای در میان مسلمانان عمل کردم که آن را معروف و مورد پسند میدانستند و منکر و ناپسند نمیشمردند، و روش من روش تبعیت بود، نه انحراف و اهل التزام بودم و از ابتداع پرهیز مینمودم و بدون تکلف به آنان اقتداء میکردم!
وقتی قضیه به پایان رسید، شرارة شر زبانه کشید و کینهتوزیهای و کشمشهای ناروای نفسانی آغاز گردید، و بدون آنکه جرمی و خیانتی را مرتکب شوم، عدهای از در دشمنی با من وارد شدند!
خواستهای و هدفی را دنبال مینمودند، اما بدون دلیل و بهانه چیز دیگری را اظهار میکردند، به خاطر تهمتهایی که به من بسته بودند مرا در حضور مردم مدینه مورد ملامت قرار دادند، و در مورد چیزهایی بر من خرده میگرفتند که غیر آن را به مصلحت نمیدانستم!
من در مورد آنان شکیبایی نمودم و سالهاست که با آنان مدارا نمودهام و خود همه اقدامات و توطئههای آنها را دیده و شنیدهام، و در مورد زیر پا نهادن احکام شریعت خداوند اینک به خود جرأت و جسارت بیشتری دادهاند!
کارشان به جایی کشیده شده که در جوار رسول خدا و حرم او در سرزمین هجرت ما را مورد تهاجم قرار دادهاند! و عدهای از مردم عادی عرب نیز از آنها حمایت میکنند! آنان درست همچون دستهها و قبیلههای «روز احزاب» شدهاند، یا همچون آنانی هستند که در غزوه احد ما را مورد تهاجم قرار دادند، و تنها تفاوتشان با آنها تظاهری است که اینها دارند!
هر کس میتواند به ما ملحق شود، از این کار کوتاهی ننماید»[٣٦].
وقتی نامة حضرت عثمان به مسلمانان مناطق مختلف رسید، به شدت تحت تأثیر آن قرار گرفتند و به سختی از جرأت و جسارت شورشیان و خوارج سبأیه در شگفت شدند، و برای حمایت از خلیفه مسلمانان و رهایی او و اهل مدینه از محاصره و اشغالگری مهاجمان بسیج شدند، اما تقدیر الهی سریعتر از اقدام آنها صورت گرفت. همچنان که از لابهلای سیر حوادث آن را ذکر خواهیم نمود.
معاویهبن ابیسفیان سپاهی را به فرماندهی حبیب بن مسلمه فهری برای حمایت نظام اسلامی بهسوی مدینه فرستاد.
عبدالله بن سعد نیز سپاهی را به فرماندهی معاویه بن خدیج سکوتی از مصر به طرف مدینه گسیل داشت!
تعدادی از اصحاب رسول خدا ج که در بصره و کوفه سکونت داشتند مردم را برای حمایت از حضرت عثمان و نظام خلافت و نجات مدینه از شورشیان و آشوبطلبان ترغیب کردند، برخی از آن اصحاب عبارت بودند از عقبهبن عمرو، عبدالله بن ابیاوفی، و حنظله بن ربیع.
تعدادی از تابعینی که در کوفه همه سعی خود را برای بسیج مردم به کار بردند، دوستان حضرت عبدالله بن مسعود بودند، مانند مسروق بن اجدع، اسودبن یزید، شریح بن الحارث و عبدالله بن حکیم.
آن عده از اصحاب و تابعین در خیابانهای کوفه میگشتند و در مجالس مختلف حضور پیدا میکردند و خطاب به مردم میگفتند:
«ای مردم! امروز روز اقدام است نه فردا، و تصمیمگیری امروز مطلوب است نه روزی دیگر! جنگ و رویارویی با آشوبگران امروز روا و فردا نارواست، برای نجات خلیفه مسلمین و مصون ماندن نظام و امور خود قیام کنید!
عدهای از نیکمردان کوفه به ندای آنان پاسخ مثبت دادند، و برای حمایت از نظام خلافت و حضرت عثمان به فرماندهی قعقاع بن عمرو تمیمی راهی مدینه شدند!
اصحابی مانند: عمرانبن حصین، انسبن مالک، هشامبن عامر، و تابعینی مانند: کعببن سور و هرم بن حیان عبدی نیز مردم بصره را برای رفتن به مدینه تشویق میکردند!
همچنین اصحابی مانند: عبادهبن صامت، ابوامامه باهلی، ابودرداء، و تابعینی همچون ابومسلم خولانی و شُریک نمیری و عبدالرحمن بن غنم مردم شام را برای حمایت از نظام اسلامی و حضرت عثمان تشویق میکردند!»[٣٧].
سپاهیان بسیاری از شام و مصر و کوفه و بصره برای حمایت از حضرت عثمان و نظام خلافت اسلامی راهی مدینه شدند، وقتی پیروان عبدالله بن سبای یهودی که مدینه را اشغال و خانه حضرت عثمان را محاصره کرده بودند، متوجه حرکت سپاهیان بسیاری شدند، دچار هراس و دلهره گردیده و تصمیم گرفتند، قبل از رسیدن آنها، توطئه خود را عملی نمایند![٣٨].
روز هشتم ماه ذیالقعده سال سی و پنج هجری بود که سپاه سبأیه وارد مدینه شده و خانه حضرت عثمان را در محاصره گرفته بودند!
اولین روز جمعه پس از اشغال مدینه، حضرت عثمان برای اقامه نماز جمعه و سخن گفتن با مردم راهی مسجد شد!
او همراه با مردم نماز جمعه را اقامه نموده پس از پایان نماز بر روی منبر رفت - شورشیان باند سبأیه و تعدادی از اصحاب و دیگر مسلمانان در مسجد حضور داشتند!
حضرت عثمان بعد از آنکه بر روی منبر رفت، گفت: «شما ای دشمنان و توطئهگران! چرا خداوند را به دست فراموشی سپردهاید؟! سوگند به خداوند مردم مدینه میدانند که شما از طرف رسول خدا ج مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاید! بیایید خطاهای خود را با خوبی و اصلاحگری پاک کنید! زیرا خداوند تنها به وسیله نیکی بدی را پاک میگرداند!
محمد بن مسلمه س برخاست و خطاب به شورشیان گفت من شهادت میدهم که از رسول خدا ج شنیدم که شما خوارج و شورشیان را مورد لعن قرار میداد!
حکیم بن جبله دزد و قاتل مشهو و از سرکردگان باند سبأیه در بصره برخاست و به طرف محمدبن مسلمه رفت و او را با زور بر زمین نشانید!
پس از آن زیدبن ثابت س برخاست و خطاب به آنها گفت: نامهای را که فکر میکنید، عثمان برای والی خود در مصر نوشته به من نشان دهید!
یکی از قدارهبندان باند سبأیه برخاست و او را نیز با زور ساکت نمود و بر زمین نشانید!.
پس از آن همه سبأیان حاضر در مسجد به ایجاد جار و جنجال پرداختند و اصحاب رسول خدا را مورد ضرب و شتم قرار دادند و آنان همراه با حرفهای زشت و توهینآمیز از مسجد بیرون کردند!.
سپس حضرت عثمان را که بر بالای منبر بود با سنگ و چوب مورد حمله قرار دادند. او از روی منبر بر زمین افتاد و بیهوش گردید!؟ در همان حالت بیهوشی و بیماری او را بر دوش گرفته به منزل بردند!
تعدادی از اصحاب رسول خدا ج خود را برای جنگ با خوارج باند عبدالله بن سبای یهودی - هر چند که خود تعدادشان اندک بود، آماده کردند! از جمله کسانی که خود را آماده رویارویی با آنها نمودند! عبارت بودند از: سعدبن ابیوقاص، ابوهریره، محمدبن مسلمه، زیدبن ثابت، حسینبن علی و عبدالله بن زبیر و بسیاری دیگر.
وقتی حضرت عثمان از این موضوع اطلاع پیدا کرد، آنها را فراخواند و به آنان امر فرمود که از جنگ با آنها خودداری کنند و شمشیرهای خود را در نیام کنند و به خانههای خویش بازگردند! آنان نیز علیرغم نارضایتی درونی، دستور حضرت عثمان را عملی کردند!
حضرت علی بن ابی طالب و حضرت طلحه و زبیر ش برای عیادت حضرت عثمان به منزل او رفتند و از اوضاع و احوال پیش آمده نزد او اندوه و نگرانی خود را ابراز نمودند! پس از آن به خانههای خویش بازگشتند!
[٣٥]- در تاریخ طبری : ج ٤ ص ٤٠٧ ص ٤١١ نصنامه حضرت عثمان را مطالعه کنید!.
[٣٦]- تاریخ طبری: ج ٤ ص ٣٥١ -٣٥٢.
[٣٧]- تاریخ طبری : ج ٤ ص ٣٥٢.
[٣٨]- وقتی سپاهیان متوجه شدند، هر یکی به سرزمین خود برگشتند و به مدینه نرفتند.