١- نقش سبئیان در برپایی جنگ
در اردوگاه لشکر علی، تعدادی از آن طاغیان و خوارج که عثمان را به قتل رسانده بودند حضور داشتند که برخی از آنان بعینه معلوم نبودند و برخی دیگر مورد حمایت قبائل خود بودند و عدهای هم بودند که دلیلی در مورد اتهام آنان وجود نداشت و برخی دیگر منافق بودند و توانایی اظهار نفاق خود را نداشتند[٣٩١]. پیروان ابن سبا جهت نجات یافتن خود از قصاص تمایل زیادی به برافروخته ساختن آتش فتنه و شعله ور ساختن آتش آن داشتند[٣٩٢]. وقتی مردم فرود آمدند و آرام گرفتند علی روان شد و طلحه و زبیر نیز روان شدند و به هم رسیدند و درباره مورد اختلاف با هم سخن گفتند و وقتی دریافتند که کار به تفرقه افتاده و نمیتوان به جایی رسید کاری را بهتر از صلح و جلوگیری از جنگ ندانستند. بدین ترتیب- با چنین توافقی- از هم جدا شدند و علی به اردوگاه خود و طلحه و زبیر هم به اردوگاه خود بازگشتند. طلحه و زبیر پیش سران گروه خود فرستادند و علی نیز پیش سران قوم خود فرستاد، البته بجز آنهایی که عثمان را محاصره کردهبودند. آن شب به نیت صلح و عافیت گذشت و شکی در وقوع صلح نداشتند و برخی نزد برخی دیگر بوده و برخی نزد برخی دیگر میرفتند و جز صلح نیت و سخن دیگری نداشتند. اما کسانی که در ماجرای فتنه و قتل عثمان دست داشتند بدترین شب عمر خود را میگذراندند، زیرا در شرف مرگ قرار گرفته بودند. آنان آن شب را با هم به مشورت پرداختند. یکی از آنان- مالک اشتر- گفت: حال طلحه و زبیر را دانسته بودیم، اما حال علی را تا به امروز ندانسته بودیم. آنان این موضوع را وقتی فهمیدند که علی از مردم درخواست کرد که فردا حرکت کنند و کسی از افرادی که به نحوی در قتل عثمان دست داشته است با وی حرکت نکند. آن فرد همچنین گفت: به خدا رای مردم در مورد ما یکسان است و اگر با علی صلح کنند بر سر خون ماست[٣٩٣]. عبدالله بن سبأ- که در میان آنان بود و مورد مشورت قرار میگرفت- گفت: ای مردم پیروزی شما در اختلاط با آنان است. پس با آنان مماشات کنید- یا با آنان مخلوط شوید- و چون فردا افراد به ملاقات آمدند میان آنان جنگ اندازید و فرصت تفکر به آنان ندهید تا کسی که با وی هستید از صلح بازبماند و خدا علی و طلحه و زبیر و موافقان آنان را از کاری که شما خوش ندارید باز بدارد. آنان این رأی را پسندیدند و بر این قرار پراکنده شدند و سایر مردم از این ماجرا بی خبر بودند[٣٩٤]. آنان مخفیانه در مورد این رأی با هم به توافق رسیدند و صبحدم بی آنکه همسایگان بدانند رفتند و پنهانی به کار پرداختند و مضریان نزد مضریان و ربیعیان سوی ربیعیان و یمنیان نزد یمنیان رفتند و سلاح در آنان نهادند. مردم بصره و دیگر افراد در برابر کسانی که به آنان حمله آورده بودند بپا خاستند. طلحه و زبیر با سران قوم مضر آمدند و عبدالرحمان بن حارث بن هشام را جهت آرایش دادن و فرماندهی سمت راست و عبدالرحمان بن عتاب بن أسید را جهت آرایش دادن و فرماندهی سمت چپ فرستادند و خود در مرکز سپاه ایستادند و گفتند: چه شده است؟ گفته شد: مردم کوفه شبانه بر ما حمله آوردند. پس طلحه و زبیر گفتند: میدانستیم که علی تا خون نریزد و حرمت نشکند دست بر نمیدارد و با ما صلح نمیکند. سپس با مردم بصره برگشتند. مردم بصره مهاجمان را بکوفتند و سوی اردوگاهشان راندند[٣٩٥]. علی و اهل کوفه سر و صدا را شنیدند. سبئیون یکی را نزد علی نهاده بودند تا آنچه را که خود میخواهند به علی گزارش دهد و چون علی گفت: چه شده است؟ آن مرد گفت: ناگهان جمعی از مخالفان به ما شبیخون زدند و ما آنها را به عقب راندیم. علی به فرمانده سمت راست سپاه گفت: به سمت راست برو. به فرمانده سمت چپ گفت: سمت چپ برو. در این اثنا سبئیان پیوسته به تحریک جنگ میپرداختند[٣٩٦]. گرچهاین آغاز جنگ روی داد اما دو طرف هم چنان خویشتنداری میکردند تا اینکه واقعیت ماجرا روشن شود و علی و همراهانش بر این اتفاق داشتند که جنگ را آغاز ننمایند تا اینکه طلحه و زبیر جنگ را آغاز نمایند تا بدین ترتیب حجت را تمام کرده و حق جنگ داشته باشند. آنان با این وجود فراریان را نمیکشتند و زخمیها را خلاص نمیکردند اما سبئیان پیوسته به تحریک جنگ میپرداختند[٣٩٧]. در جانب دیگر طلحه که روی مرکب خود بود و مردم اطراف او را گرفته بودند میگفت: ای مردم آیا ساکت میشوید؟ اما مردم به او توجه نمیکردند و ساکت نمیشدند و او فقط توانست بگوید: أف بر شما، أف بر شما، شما فقط به مانند پروانههای اطراف آتش- به معنی نادانی و سبکسری- و مگسان طمع هستید[٣٩٨]. آیا پروانگان گرد آتش و مگسان طمع کسی غیر از این سبئیان میباشند؟! بلکه تلاشها برای انجام صلح تا آخرین لحظات نبرد ادامه مییابد.
از خلال این مباحث میتوان تأثیر ابن سبا و پیروان سبئی او را در نبرد مشاهده کرد و میتوان به روشنی- و به صورتی که جای شک و شبهه باقی نمیگذارد تمایل زیاد صحابه بهایجاد صلح و متحد ساختن مردم مشاهده نمود. این همان سخن حقی است نصوص آن را ثابت میکنند و انسان در مورد آن احساس آرامش میکند[٣٩٩].
قبل از اینکه وارد بحث در مورد مراحل نبرد شویم لازم به ذکر است که اشاره کنیم تأثیر سبئیه در نبرد جمل تقریباً مورد اجماع علما است، خواه آنان را مفسدان یا اوباش دو طائفه و یا قاتلان عثمان یا سفیهان و کم خردان یا اوباشان نام برده و یا به صورت صریح آنان را سبئیه نام نهاده باشند[٤٠٠]. حال در زیر به برخی از نصوصی که مؤید این امر میباشند اشاره میشود:
الف- در کتاب «أخبار البصرۀ» عمر بن شبۀ آمده است کسانی که قتل عثمان به آنان منسوب شد ترسیدند که دو گروه در مورد قتل آنان با هم به توافق برسند. به همین دلیل میان آنان جنگ به راهانداختند و آن ماجراها روی داد[٤٠١].
ب- امام طحاوی میگوید: فتنه جمل بدون اختیار علی و طلحه روی داد، بلکه مفسدان بدون اختیار افراد سابق آن را به راه انداختند[٤٠٢].
ج- قاضی ابوبکر باقلانی میگوید: صلح انجام شد و دو گروه با رضایت از هم جدا شدند. پس قاتلان عثمان ترسیدند که بر آنها سلطهیابند و آنان را احاطه نمایند. بنابراین با هم جمع شدند و به مشورت پرداختند و در مورد راه حل ماجرا با هم اختلاف نظر داشتند، اما بعد از مدتی بر این امر به اتفاق رسیدند که در میان دو گروه پراکنده شوند و هنگام سحر در میان دو اردوگاه جنگ را آغاز نمایند و با آنان اختلاط یابند و گروهی که در اردوگاه علی قرار دارند فریاد برآورند که گروه طلحه و زبیر به ما خیانت کردند و گروهی که در اردوگاه طلحه و زبیر هستند فریاد برآورند که علی به ما خیانت کرد. ماجرا به همان شکلی که آنان طرح ریزی کردهبودند روی داد و جنگ آغاز شد. پس هر یک از دو گروه مکروهی را که برای وی روی داده بود دفع میکرد و از ریخته شدن خون خود جلوگیری مینمود و وقوع این کار از دو گروه و دفاع آنان از خود، درست و طاعت خداوند میباشد. این رأی صحیح و مشهور میباشد و من هم با آن تمایل دارم و به آن قائل میباشم[٤٠٣].
د- قاضی عبدالجبار معتزلی اقوال علما در مورد به توافق رسیدن علی، طلحه، زبیر و عائشه در مورد صلح و ترک جنگ و استقبال از گفتگو در مورد این امر را نقل کرده است و نیز نقل نموده که آن دسته از دشمنان عثمان که در میان اردوگاه بودند از این امر ناخشنود بودند و ترسیدند که دو گروه در مورد آنان فراغت یابند. به همین دلیل درباره آن واقعه- که امری معروف است- دست به چارهاندیشی زدند و آن وقایع- یعنی جنگ جمل- روی داد[٤٠٤].
ﻫ- قاضی ابوبکر بن العربی میگوید: علی به بصره وارد شد. آنان به هم نزدیک شدند تا تدبیری بیندیشند. اما هوی و هوس پرستان آنان را رها نگذاشته و شروع به خونریزی کردند و در میان آنان جنگ برپا شد و غوغاء و هرج و مرج مستولی گشت. همهاین مسائل به این خاطر بود که حجت و برهانی ارائه نگشته و آنچه پنهان بود آشکار نگردد و قاتلان عثمان نهان بمانند، زیرا شخصی واحد در لشکر میتواند تدبیر آن لشکر را فاسد کند، حال چه رسد به اینکه هزار نفر این کار را انجام بدهند![٤٠٥]
ابن حزم میگوید: دلیل این امر این است که آنان با هم اجتماع کردند و با هم به جنگ نپرداختند. وقتی که شب فرا رسید قاتلان عثمان دریافتند که حمله و تدبیر دو گروه علیه آنان خواهد بود. پس شبانه وارد اردوگاه طلحه و زبیر شدند و بر آنان حمله بردند و مردم دست به دفاع از خود زدند تا اینکه با اردوگاه علی در هم آمیختند و افراد اردوگاه علی هم به دفاع از خود پرداختند و هر دو گروه گمان میبردند- و در این شکی وجود ندارد- که گروه دیگر جنگ را آغاز کرده است و کار در هم آمیخت و مردم فقط قادر به دفاع از خود بودند و فاسقانی که عثمان را به قتل رسانده بودند و سبئیون دست از تحریک جنگ و برافروخته ساختن آن بر نمیداشتند. بنابراین دو گروه در هدف و مقصود خود مصیب هستند و از خود دفاع کردهاند. زبیر برگشت و جنگ را به حال خود وانهاد و تیری ناشناس بهسوی طلحه کهایستاده بود و از حقیقت این اختلاط- یعنی اختلاط افراد- بی خبر بود آمد و به زخمیاصابت کرد که در روز جنگ احد و در حضور رسول خدا برداشته بود اصابت کرد و او برگشت و در جا از دنیا رفت. زبیر هم- بعد از اینکه از نبرد عقب نشست در وادی السباعدر فاصله کمتر از یک روزی بصره کشته شد. آری وضعیت چنین بود[٤٠٦].
ذهبی میگوید: جنگ جمل را نادانان دو گروه برافروختند[٤٠٧]. نیز میگوید: دو گروه با هم صلح کردند و علی و طلحه قصد جنگ نداشتند و حتی آنان در مورد اتحاد سخن گفتند. اما اوباش دو گروه به هم تیراندازی کردند و بدین سان آتش جنگ روشن شد و مردم بر هم شوریدند[٤٠٨]. در کتاب «دول الإسلام» آمده است: جنگ را اوباش به راهانداختند و کار از دست علی و طلحه و زبیر خارج شد[٤٠٩].
دکتر سلیمان بن حمد عودۀ میگوید: بعد از این میتوانیم بگوییم: چه مانعی وجود دارد که روایت طبری که تصریح به این امر دارد که سبئیه در ماجرای جنگ جمل نقش داشتهاند این تعمیم را تفسیر نموده و آن مسمیاتی را که در منقولات این علما آمده است مشخص نماید؟ حتی اگر این گروههای اوباش ارتباط مستقیمیبا سبئیه نداشته و اهدافشان به مانند اهداف آنان نباشد، چرا نتوان گفت که این امر زمینه را فراهم ساخت و ابن سبأ و پیروان سبئی او از آن بهره بردند، آنچنان که رسم در حرکتهای اغتشاشگرانه چنین است که از جانب مفسدان مورد بهره برداری واقع میشود؟![٤١٠]
فراموش نکنیم که فتنه و فضاهای آن در شکل گیری این وقائع ایفای نقش کرد. امر مسلم اینکه مردم در زمان وقوع فتنه و آشوب چیزهایی را که دیگران به وضوح میبینند مشاهده نمیکنند و در مورد آن تأویلاتی را انجام داده و چیزهایی را میتراشند و میسازند که دیگران حقیقت آن را روشن و بدون نیاز به تحمل سختی میدانند. همچنین تودههای زیادی که در این فتنه اجتماع کردهبودند برای اینکه بصیرت و تفکر را بر آنان ببندد کفایت میکرد[٤١١]. این امر بعیدی نیست، چه احنف بن قیس- یکی از کسانی که در ماجراهای جمل حضور داشت- از خانه خارج میشود تا به علی بن أبی طالب کمک کند و در راه ابوبکره[٤١٢] به وی میرسد و به وی میگوید: ای أحنف قصد کجا داری؟ گفت: میخواهم به پسر عموی رسول خدا یاری بدهم. ابوبکره گفت: ای أحنف برگرد زیرا من از رسول خدا شنیدم که فرمود: اگر مسلمانان با شمشیرهایشان رو در روی هم قرار بگیرند هم قاتل و هم مقتول در جهنم میباشند. پس گفتم- یا اینکه کسی گفت-: ای رسول خدا، وضعیت قاتل که روشن است اما چرا مقتول در جهنم میشود؟ فرمود: او قصد قتل طرف مقابل را داشت[٤١٣].
جنگ در کنار علی حق و درست بود و کسانی که در کنار وی کشته شدند شهید هستند و دو اجر دارند. اما ابوبکره حدیثی را که در مورد غیر حالتی وارد شده است که در علی در آن قرار داشت حمل بر حالت جنگ با باغیان کرده بود و او این موضوع را از آن فهم کرده بود اما درست نبود. از این روایت میتوان به گردنهها و موانع متعددی که در جنگ با دیگران در سر راه علی قرار داشت پی برد، از جمله مانند این فتاوایی که برخاسته از تقوا بود و بیشتر از فتاوایی تأثیر داشتند که به صورت درست ارائه شده بودند[٤١٤]. پس به این خاطر احنف همراه علی نشد و در جنگ جمل همراه هیچ یک از دو طرف نشد[٤١٥].
زبیر که یکی از ارکان اساسی این نبرد بود در مورد واقعیت این ماجرا میگوید: این همان فتنهای است که در مورد آن سخن میگفتیم. غلام آزاد شدهاش به وی گفت: آیا آن را فتنه مینامیو در آن جنگ میکنی؟! زبیر گفت: وای بر تو، مینگریم اما نمیبینیم، هیچ کاری نبود که جای پایم را در اثنای آن ندیده باشم، جز این کار که نمیدانم رو به جلو داریم یا رو به عقب[٤١٦]. طلحه نیز در اشاره به این امر میگوید: ما وقتی که بر ضد دیگران همدل بودیم اینکه دو کوه آهن شدهایم که همدیگر را میجوییم[٤١٧]. در طرف دیگر نبرد هم یاران علی بر فتنه بودن این ماجرا تأکید دارند و عمار در کوفه در مورد خروج عائشه میگوید: عائشه در دنیا و آخرت همسر پیامبر شما است، لکن شما به وسیله عائشه مورد ابتلا قرار گرفتهاید[٤١٨].
[٣٩١]- همان٥٢٦.
[٣٩٢]- همان٥٢٧؛ تحقیق مواقف الصحابة٢/١٢٠.
[٣٩٣]- تاریخ طبری٥/٥٢٦.
[٣٩٤]- همان٥٢٧.
[٣٩٥]- تاریخ طبری٥/٥٤١.
[٣٩٦]- همان.
[٣٩٧]- همان.
[٣٩٨]- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص١٨٢.
[٣٩٩]- عبدالله بن سبأ و أثره فی أحداث الفتنه فی صدر الإسلام، ص١٩٢-١٩٣.
[٤٠٠]- همان١٩٤.
[٤٠١]- فتح الباری١٣/٥٦.
[٤٠٢]- شرح العقیدة الطحاویة، ص٥٤٦.
[٤٠٣]- التمهید، ص٢٣٣.
[٤٠٤]- تثبیت دلائل النبوة، عبدالجبار همدانی، ص٢٩٩.
[٤٠٥]- العواصم من القواصم، ص ١٥٦-١٥٧.
[٤٠٦]- الفصل فی الملل و النحل٤/١٥٧-١٥٨.
[٤٠٧]- العبر١/٣٧؛ عبدالله بن سبأ، عودة، ص١٩٥.
[٤٠٨]- تاریخ الاسلام١/١٥؛ عبدالله بن سبأ، عودة، ص١٩٥.
[٤٠٩]- همانجاها.
[٤١٠]- عبدالله بن سبأ، عودۀ، ص١٩٥.
[٤١١]- همان١٩٦.
[٤١٢]- به نقل امام احمد: نفیع بن حارث بن کلده ثقفی. امام احمد این قول را به اکثر علما نسبت داده است. گفته شده است: وی نفیع بن مسروح میباشد و ابن سعد آن را به یقین پذیرفته است. قولی هم میگوید: نام وی مسروح بوده است و ابن اسحاق به صورت یقینی این را پذیرفته است. در هر حال وی به کنیه خود- یعنی ابوبکرۀ- مشهور میباشد. وی از فضلای صحابه و از مردم طائف بود. وی از فتنه روز جمل و صفین کناره گرفت. در مورد سبب مکنی شدن وی به این کنیه گفتهاند: وی با یک بکرۀ- شتر جوان- خود را به قلعه طائف نزدیک کرد و به همین دلیل به آن مشهور شد. وی در سال٥٢ه در بصره وفات یافت.
[٤١٣]- صحیح مسلم٤/٢٢١٣.
[٤١٤]- الأساس فی السنة و فقهها، السیرة النبوی٤/١٧١١.
[٤١٥]- شرح نووی بر صحیح مسلم١٠/١٨.
[٤١٦]- تاریخ طبری٥/٥٠٦.
[٤١٧]- همان.
[٤١٨]- همان٥١٦. قسمت دوم سخن عمار در تاریخ طبری نبود نمیدانم آن را از کجا آورده است؟ (مترجم)