الف- دیدگاهام المؤمنین عائشه رضی الله عنها
وقتی که عائشه در راه بازگشت از مکه به مدینه بود خبر کشته شدن عثمان به وی رسید. پس به مکه برگشت و داخل مسجد الحرام شد و بهسوی حجر اسماعیل رفت و در آنجا جای گرفت و مردم گرد وی جمع شدند و او گفت: ای مردم، اوباش و آشوبگران شهرها و اعراب بادیه نشین و بردگان اهل مدینه اجتماع کردند. خردهای که این افراد آشوبگر بر این مقتول- عثمان- میگرفتند کتک زدن بود و بکار گرفتن جوانان که از پیش مردم مسن را به کار میگرفتهاند و بعضی جاها که قرق کرده بود. اینها اموری بود که قبل از وی نیز انجام شده بود و چیزی غیر از آنها به مصلحت نبود. پس وی قول آنان را پذیرفت و به خاطر اصلاحشان دست از آن موارد کشید و چون دیگر عذر و بهانهای نیافتند به جنبش آمدند و تعدی آغاز کردند و کردارشان از گفتارشان دوری گرفت و خون فردی بیگناه را ریختند و حرمت سرزمین حرام را زیر پا گذاشتند و مالی حرام را بهیغما بردند و حرمت ماه حرام را نگاه نداشتند. به خدا قسم یک انگشت عثمان بهاندازه پر زمین از امثال آن افراد میارزد. باید شما فراهم آیید تا مردم این قوم را برانند و پراکنده کنند. به خدا قسم اگر چیزهایی که به دستاویز آن بر عثمان تاختند گناه بود از آن پاک شد چنان که طلا از ناخالصیها پاک میشود و چنان که جامه از چرک پاک میشود که وی را پاک کردند چنان که جامه با آب پاک میشود[١٢٣]. در روایتی دیگر آمده است که زمانی که عائشه به مکه برگشت، عبدالله بن عامر حضرمی- امیر مکه- نزد وی آمد و به وی گفت: ایام المؤمنین چه چیزی شما را به مکه برگردانده است؟ عائشه گفت: علت برگشتن من این است که عثمان مظلومانه کشته شده است و تا وقتی که این اوباش عهده دار امور باشند، اوضاع سر و سامان نمییابد. پس تقاص خون عثمان را درخواست کنید و اسلام را عزیز دارید[١٢٤].
با نصوص صریح و صحیح روایت شده که عائشه عثمان را مورد ستایش و تمجید قرار داده و قاتلان او را لعنت کرده است و در مورد فضائل او احادیثی را از رسول خدا روایت نموده است. از جمله از فاطمه بنت رحمان یشکریة از مادرش روایت است که یکی از عموهایش وی را نزد عائشه فرستاد و از او پرسید: یکی از فرزندان شما به شما عرض سلام دارد و میخواهد در مورد عثمان از شما سوال نماید، زیرا مردم در مورد او چیزهای زیادی میگویند. پس عائشه گفت: خداوند لعنت کند آن کسانی را که خود لعنت کرده است. به خدا قسم عثمان نزد رسول خدا نشسته بود و پیامبر پشت خود را به من تکیه داده بود و جبرئیل قرآن را به وی وحی میکرد و پیامبر میفرمود: ای عثمان بنویس. خداوند چنین منزلتی را فقط به کسی میدهد که نزد خدا و رسولش گرامیو بزرگوار باشد[١٢٥].
از مسروق روایت شده که وقتی عثمان کشته شد عائشه گفت: او را چون لباسی که پاک از آلودگی باشد رها کردید و سپس آن را به نزدیک آوردید تا به سان یک قوچ ذبح نمایید. پس مسروق به وی گفت: این کار تو بود، تو به مردم نامه نوشتی و آنان را امر کردی که علیه او خروج نمایند. عائشه گفت: خیر، سوگند به خدایی که مؤمنان به او ایمان دارند و کافران به او کفر میورزند من تاکنون که در اینجا هستم نامهای به آنان ننوشتهام[١٢٦].
در کتابی که در مورد عثمان بن عفان نوشتهام در مورد دروغ سبئیون مطالبی را بیان کردهام و گفتم که آنان نامههایی را به مردم شهرها نوشتند و آن را به دروغ به عائشه منسوب ساختند. روایاتی جعلی با سند بسیار ضعیف روایت شده که متأسفانه برخی از معاصران از آن تبعیت نمودهاند و این دروغها را علیه آنان رواج داده و رابطه بین عثمان و عائشه را متناقض با تمام روایات صحیحی به تصویر کشیده که قبلاً بیان شد. این روایت کاذب بیان گر این امر هستند که عائشه مردم را علیه عثمان شوراند و بیان گر وجود اختلاف در میان آن دو میباشند و به عائشه منسوب کرده که در قتل وی مشارکت شبه عملی داشته است و طبری هم این روایت مجعول را روایت کرده است و بسیاری از مؤرخان آن را از طبری نقل کردهاند. حال در این مورد مثالی بیان میشود. طبری میگوید: علی بن أحمد بن حسن عجلی در نامهای به من نوشت که حسین بن نصر عطار گفت: سیف بن عمر از محمد بن نویرۀ و طلحه بن أعلم حنفی به ما روایت کرد: عمر بن سعد از اسد بن عبدالله از کسانی از علما که دیده بود روایت کرد که وقتی عائشه در راه بازگشت به مکه به سرف- مکانی در نزدیکی مکه و در فاصله شش مایلی آن- رسید عبد بنام کلاب- عبد بن أبی سلمۀ که به مادرش منسوب میشود- به وی رسید. عائشه به وی گفت: چه شده نگران به نظر میرسی؟ عبد گفت: عثمان بن عفان را به قتل رساندند و هشت روز بماندند. عائشه گفت: بعد از آن چه کردند؟ عبد گفت: مردم مدینه اتفاق کردند و کارشان سرانجامی نیک یافت و درباره علی بن أبی طالب همسخن شدند. پس عائشه گفت: به خدا قسم اگر کار خلافت بر یار تو قرار گیرد ای کاش آسمان بر زمین افتد، مرا بر گردانید، مرا برگردانید. پس عائشه به مکه برگشت در حالی که میگفت: به خدا قسم عثمان مظلومانه کشته شده است، به خدا قسم من خونخواهی او را میکنم. پس عبد بنام کلاب به وی گفت: برای چه؟ به خدا قسم اولین کسی که در مورد عثمان سخنش را تغییر داد، تو- عائشه- بودی، و در مورد عثمان میگفتی: نعثل- مردی مصری که ریش زیادی داشت و شبیه عثمان بود- را بکشید که کافر است. عائشه گفت: آنان از او خواستند توبه کند و بعد وی را کشتند و من چیزهایی را گفتم و آنان چیزهایی را؛ و سخن آخر من بهتر از سخن اول بود. پس پسرام کلاب به وی گفت:
فمنک البداء ومنك الغـير ومنك الرياح ومنک المطر
وأنت أمـرت بقتل الإمام وقلــت لنا: إنه قد کفر
«آغاز این کار از جانب تو بود و تغییر از جانب تو شروع شد و باد و باران را تو به راهانداختی. تو فرمان قتل امام را دادی و به ما گفتی که او کافر است».
پس عائشه به مکه برگشت و بر در مسجد الحرام پیاده شد و بهسوی حجر اسماعیل رفت و خود را پنهان نمود و مردم گرد وی اجتماع کردند و عائشه گفت: عثمان مظلومانه کشته شده است، به خدا قسم من خونخواهی او را میکنم[١٢٧].
چنان که ملاحظه شد این روایت در تاریخ طبری از دو طریق نقل شده است. در یک طریق آن نصر بن مزاحم عطار وجود دارد که در کتب رجال با این صفات مورد جرح- انتقاد- قرار گرفته است: شیعی، منکر، ترکوه، جلد[١٢٨]. در سند طریق دوم هم نام عمر بن سعد وجود دارد که فرمانده سریهای بود که با حسین بن علی س جنگید. رجال حدیث، احادیث وی را صحیح نمیدانند و متهم به جعل بوده و روایات او متروک است[١٢٩]. پس این روایت از هر دو طریق قابل قبول نمیباشد[١٣٠]. در کتب تاریخی و ادبی روایات جعلی و ساختگیای وجود دارد که در مقابل نقد علمیدوام نمیآورند و در پی مشوه و بد جلوه دادنام المؤمنین عائشه میباشند[١٣١].
روایاتی که در کتابهای العقد الفرید، الأغانی، تاریخ یعقوبی، تاریخ مسعودی، أنساب الأشراف و دیگر کتابهایی وارد شده که به استدلال در مورد شأن نقش سیاسیام المؤمنین عائشه در زمان خلافت عثمان بن عفان میپردازند، مورد اعتماد نیستند، زیرا مخالف با روایات صحیح بوده و مبتنی بر روایاتی واهی هستند و غالب آنها روایاتی غیر مسند میباشند و آنهایی هم که مسند میباشند، در سند آنها افرادی مجروح وجود دارند که به روایت آنان استدلال نمیشود. البتهاین علاوه بر فسادی است که در صورت مقایسه آنها با روایات صحیحتر و نزدیکتر به واقعیت، در متن آنها مشاهده میشود[١٣٢].
بانوی فاضل و پژوهشگر، اسماء محمد أحمد زیاده در تحقیقی سندها و متون روایاتی را که در مورد نقش سیاسی عائشه در حوادث فتنه سخن میگویند مورد بررسی قرار داده و روایاتی را که بیانگر اختلاف سیاسی میان عائشه و عثمان هستند و در تاریخ طبری و کتابهای دیگر وارد شده است به نقد کشانده و کذب و جعلی بودن آنها را بیان داشته است و سپس میگوید: شایسته ماست که از ذکر همه آنها روی برگردانیم، زیرا از طریقی مورد اعتماد به ما نرسیدهاند، بلکه طرقی که این روایات در طی آنها به ما رسیدند متهم به تشیع و کذب و رافضی بودن میباشند، لکن چون این روایات در غالب تحقیقات جدید به چشم میخورند و نیز جهت استدلال بر ساقط بودن آنها، ما به بیان آنها پرداختیم. اینها- چنان که روشن شد- روایاتی هستند که در تلاش میباشند تا تاریخی را بسازند که در آن روابط میان عائشه و عثمان و صحابه تیره و متشنج بوده است، حال آنکه چنین تاریخی اصل و اساس ندارد[١٣٣].
اگر فرض را بر این بگذاریم که عائشه با آن افراد آشوبگر در مورد شورش علیه عثمان توافق داشته است، در این صورت انتظار این است که عائشه در تلاش برای این باشد که به نوعی آن افراد آشوبگر را معذور بسازد، اما چنین چیزی از وی نقل نشده است و اگر هم چیزی از این روایات در مورد موضع عائشه و صحابه همراه او صحیح باشد، ما آنها را نخواهیم پذیرفت، زیرا خداوند و رسول او آنان را عادل خواندهاند و همین برای ابطال این روایات کفایت میکند. اما با این وجود به بحث در مورد این روایات پرداختیم تا تأکیدی بر ابطال این روایات و استدلال مبتنی بر آنها باشد تا بدین صورت ادله دینی و علمیو تاریخی در یک جا قرار گرفته و همدیگر را مورد تأکید قرار دهند[١٣٤]. به درستی اتهاماتی که متوجهام المؤمنین عائشه شدهاند، از سند درستی برخوردار نبوده و در مقابل ادله عقلی نیز استواری ندارند.
[١٢٣]- تاریخ طبری٥/٤٧٣-٤٧٤.
[١٢٤]- همان٤٧٥.
[١٢٥]- المسند٦/٢٥٠-٢٦٠؛ تحقیق مواقف الصحابة١/٣٧٨.
[١٢٦]- فتنة مقتل عثمان١/٣٩١؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص١٧٦. اسناد آن به عائشه صحیح است.
[١٢٧]- تاریخ طبری٥/٤٨٥.
[١٢٨]- المعنی فی الضعفاء٢/٦٩٦؛ میزان الإعتدال٢٤/٧؛ التاریخ الکبیر٨/١٠٥.
[١٢٩]- سیر أعلام النبلاء٤/٣٤٩؛ الطبقات٥/١٦٨.
[١٣٠]- دور المرأة السیاسی فی عهد النبیع و الخلفاء، ص٣٥٤.
[١٣١]- همان٣٥٢.
[١٣٢]- همان٢٧٠.
[١٣٣]- همان٣٧٠.
[١٣٤]- همان٣٧١.