هفتم: خروج امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه به کوفه
خروج امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب از مدینه مورد تأیید صحابه موجود در مدینه نبود. این موضوع وقتی روشن شد که علی تصمیم گرفت به شام برود تا با مردم آنجا دیدار کرده و ببیند معاویه چه نظری دارد و چکار میکند[٣٤٧]. علی معتقد بود که مدینه دیگر دارای آن عناصر لازمیکه برخی دیگر از شهرها در آن مرحله زمانی داشتند، نمیباشد و گفت: مردان بزرگ عرب و داراییها در عراق هستند[٣٤٨]. وقتی که ابوایوب انصاری از این تمایل خلیفه اطلاع پیدا کرد به وی گفت: ای امیر مؤمنان، کاش شما در این شهر اقامت میکردید، زیرا پناهگاهی استوار و محل هجرت رسول خدا است و مزار و منبر ایشان و خمیر مایه اصلی اسلام در آن قرار دارد. پس اگر اعراب از شما اطاعت بردند شما هم در این شهر به مانند افراد قبلی خواهید بود و اگر قومیبر شما شورید آنان را با دشمنانشان دفع خواهی کرد، اما اگر اکنون چارهای جز رفتن ندارید، بروید، شما معذور هستید. خلیفه نظر وی را پذیرفت و تصمیم به اقامت در مدینه گرفت و عمال خود را به شهرها فرستاد[٣٤٩]. اما حوادث سیاسی جدید و زیادی روی داد که خلیفه را وادار به ترک مدینه کرد و علی تصمیم گرفت به کوفه برود تا به مردم شام نزدیک باشد[٣٥٠]. هنگامیکه علی داشت برای رفتن به کوفه آماده میشد به وی خبر رسید که عائشه و طلحه و زبیر به بصره رفتهاند[٣٥١]. پس مردم مدینه را تشویق کرد تا به وی کمک کنند. چون برخی از اوباش در سپاه علی حضور داشتند، و نیز به خاطر روش برخورد و تعامل با آنان، برخی از مردم مدینه در همراه شدن با علی درنگ ورزیدند، زیرا بسیاری از مردم مدینه معتقد بودند که فتنه هم چنان پابرجاست و لازم است تا وقتی که امور آشکار میشوند تأمل و غور شود و میگفتند: خیر، به خدا قسم ما نمیدانیم چکار کنیم، زیرا این موضوع برای ما مشتبه است و ما تا وقتی که موضوع برایمان روشن و آشکار شود در مدینه میمانیم. طبری روایت کرده که علی با همان آرایشی که برای حرکت بهسوی شام به سپاه خود داده بود از مدینه بیرون رفت و جمعی از کوفیان و بصریان نیز سبکبار با وی روان شدند که همه هفتصد کس بودند[٣٥٢]. در مورد اینکه تعداد زیادی از مردم مدینه از همراهی با علی و اجابت دعوت او درنگ ورزیدند، ادله زیادی وجود دارد، از جمله: خطبههای زیادی از علی بن أبی طالب که وی در آنها از این امر شکایت کرده است[٣٥٣]؛ پدیده گوشه گیری بسیاری از صحابه بعد از کشته شدن عثمان که امری واضح و روشن است؛ همچنین تعدادی از صحابهای که در نبرد بدر حضور داشتند، بعد از کشته شدن عثمان در خانههای خود ماندند و تا هنگام وفات از آنها خارج نشدند[٣٥٤]. ابوحمید ساعدی انصاری- از صحابه حاضر در نبرد بدر- در مورد حزن واندوه خود به خاطر کشته شدن عثمان بن عفان میگوید: پروردگارا من در پیشگاه تو تعهد میدهم که تا وقتی که با تو ملاقات میکنم، نخندم[٣٥٥]. آنان معتقد بودند که خارج شدن از مدینه در آن مرحله از تاریخ، آن را بهسوی لغزش و افتادن در فتنهای سوق میدهد که از عواقب آن در هراس هستند[٣٥٦] و میترسند سلامت گذشته آنان و ثواب جهاد آنان در کنار رسول خدا در معرض خطر قرار گیرد[٣٥٧].
آنچه ذکر شد به این معنی نیست که کسی از صحابه خلیفه را همراهی نکرد، بلکه برخی از آنان همراه وی شدند، اما تعدادشان زیاد نبود. شعبی میگوید: غیر از علی، عمار، طلحه و زبیر کسی از صحابه رسول خدا در جنگ جمل حضور نداشتند. اگر کسی نفر دیگری را ذکر کند پس من دروغگو هستم[٣٥٨]. در روایت دیگری آمده است: اگر کسی به شما گفت که از صحابه حاضر در نبرد بدر بیشتر از چهار نفر شرکت داشتهاند، او را تکذیب کن. علی و عمار در یک طرف جنگ و طلحه و زبیر در طرف دیگر قرار داشتند[٣٥٩]. در روایت دیگری آمده است: غیر از شش نفر از افراد حاضر در نبرد بدر کس دیگری همراه علی به بصره نرفت[٣٦٠].
پس روشن شد که منظور روایات سابق، آن دسته از صحابه است که در نبرد بدر حضور داشتهاند. در هر حال تعداداندکی از انصار در فتنه مشارکت داشتند.
ابن سیرین و شعبی میگویند: وقتی که فتنه در مدینه روی داد، اصحاب رسول خدا بیشتر از ده هزار نفر بودند در حالی که کمتر از بیست نفر در آن شرکت نمودند. پس جنگ علی و طلحه و زبیر و صفین فتنه نامیده شد[٣٦١].
بنابراین از مباحث سابق روشن میشود که تعداد صحابهای که همراه علی عازم بصره شدند بسیار کم بود و نمیتوان به صورت یقینی بیان داشت که آنان در جنگ جمل مشارکت داشتهاند. به علت سختی این ماجرا و کثرت وقائع آن، منابع تاریخی به مشارکتهای صحابه یا شهدا و یا افراد زخمیاشاره نکردهاند[٣٦٢] و تنها یکی از روایات میگوید: جمعی از کوفیان و بصریان نیز سبکبار با وی روان شدند که همه هفتصد کس بودند[٣٦٣]. چیزی که از این روایت بدست میآید این است که به واقعیت آن مرحله نزدیکتر بوده و با مسیر حرکت حوادث انسجام بیشتری دارد. هم چنین به این دلیل که مردم مدینه دو دسته شده بودند و برخی میل به عزلت داشتند و برخی از مشارکت در وقائع درنگ میورزیدند[٣٦٤].
[٣٤٧]- الثقات، ابن حبان٢/٢٨٣؛ الأنصار فی العصر الراشدی، ص١٦١.
[٣٤٨]- همانجاها.
[٣٤٩]- همانجاها.
[٣٥٠]- استشهاد عثمان و وقعة الجمل، ص١٨٣.
[٣٥١]- تاریخ طبری٥/٥٠٧.
[٣٥٢]- همان٤٨١.
[٣٥٣]- الطبقات٣/٢٣٧؛ الأنصار فی العصر الراشدی، ص١٦٣.
[٣٥٤]- البدایة و النهایة به نقل از الأنصار فی العصر الراشدی، ص١٦٤.
[٣٥٥]- تاریخ الإسلام فی عهد الخلفاء الراشدین.
[٣٥٦]- الأنصار فی العصر الراشدی، ص١٦٤.
[٣٥٧]- همان.
[٣٥٨]- تاریخ خلیفه بن خیاط، ص١٦؛ مصنف ابن أبی شیبة٨/٧١٠.
[٣٥٩]- العثمانیة، جاحظ، ص١٧٥؛ الأنصار فی العصر الراشدی، ص١٦٥.
[٣٦٠]- الخلافة الراشدة من تاریخ ابن کثیر، کنعان، ص٣٥٦.
[٣٦١]- همان.
[٣٦٢]- الأنصار فی العصر الراشدی، ص١٦٥.
[٣٦٣]- تاریخ طبری٥/٤٨١.
[٣٦٤]- الإنصاف فیما وقع فی تاریخ العصر الراشدی من الخلاف، ص٣٨٨.