جنگ جمل

فهرست کتاب

٢- نصیحت حسن بن علی به پدرش

٢- نصیحت حسن بن علی به پدرش

امیرالمؤمنین از مدینه خارج شد و هنگامی‏که به ربذه[٣٦٦] رسید، همراه با افراد خود در آنجا اردو زد و تعدادی از مسلمانان که تعدادشان به دویست نفر می‏رسید نزد وی آمدند[٣٦٧]. در ربذه پسرش حسن در حالی که گریه می‌کرد و خوف و ناراحتیش نسبت به اختلاف و پراکندگی و تفرقهای که دچار مسلمانان شده بود، آشکار بود نزد وی آمد و به پدرش گفت: به تو چیزی گفتم اما تو آن را نشنیده گرفتی، فردا دچار بلایی می‌شوی و کسی تو را یاری نمی‏کند. علی گفت: پیوسته مانند زن ناله می‏کنی، چه گفتی که من انجام ندادم؟ حسن گفت: وقتی عثمان را محاصره کردند به تو گفتم از مدینه بیرون شو تا وقتی که او را می‏کشند آنجا نباشی. پس از آن، روزی که او کشته شد به تو گفتم بیعت نکن تا فرستادگان ولایات و قبائل بیایند و بیعت هر شهر نزد تو بیاید. پس از آن وقتی که این دو مرد چنان کردند گفتم در خانه‌ات بنشین تا توافق کنند و اگر فسادی شد بدست دیگری باشد، اما به من گوش ندادی. علی گفت: پسرم این‌که گفتی چرا وقتی عثمان را محاصره کردند از مدینه خارج نشدی، به خدا ما را نیز چون او محاصره کرده‏بودند. این‌که گفتی بیعت نمیکردی تا بیعت شهرها بیاید، کار بدست مردم مدینه بود و نخواستم کار تباه شود. آنچه درباره خروج طلحه و زبیر گفتی، این برای مسلمانان وهن بود. به خدا قسم از وقتی که خلیفه شده‌ام پیوسته بر من چیره بودهاند و اختیار نداشتم و چنان که باید تسلط نداشتم. این‌که گفتی در خانه می‏نشستم، با تکلیف خود و با کسانی که پیش من می‏آمدند چه می‌کردم؟ می‌خواستی مثل کفتار باشم که محاصرهاش کنند و بگویند: نیست، نیست، اینجا نیست، تا پاهایش را ببندند و بیرون بکشند. اگر در تکالیف خلافت که بر عهده من می‏باشد، ننگرم، پس چه کسی در آن بنگرد؟ پسرم پس دست از سرم بردار[٣٦٨].

امیر المؤمنین در مورد این قضیه تصمیم قاطع و روشنی گرفته بود و کسی نمی‌توانست او را از تصمیمش برگرداند. وی محمد بن أبوبکر صدیق و محمد بن جعفر را از ربذه به بصره فرستاد تا مردم بصره را به کمک فراخواند. اما این دو در مأموریت خود موفق نبودند، زیرا ابوموسی اشعری فرماندار علی در کوفه مردم را بازداشت و از خروج و جنگ در فتنه نهی کرد و هشدار رسول خدا در مورد حضور در فتنه را برای آنان بیان کرد[٣٦٩]. بعد از آن علی هاشم بن عتبۀ بن أبی وقاص را فرستاد، اما او هم به خاطر تأثیری که ابوموسی بر مردم گذاشته بود، دست خالی برگشت[٣٧٠].

[٣٦٦]- در فاصله ٢٠٤km شرق مدینه.

[٣٦٧]- أنساب الأشراف٢/٤٥؛ خلافة علی بن أبی طالب، ص١٤٣.

[٣٦٨]- تاریخ طبری٥/٤٨٢.

[٣٦٩]- تاریخ طبری٥/٥١٤؛ مصنف ابن أبی شیبة١٥/١٢. سند آن حسن است.

[٣٧٠]- خلافة علی بن أبی طالب، ص١٤٤؛ سیر أعلام النبلاء٣/٤٨٦.