١- سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه
وی در روز نبرد صفین، أفضل صحابه بعد از علی بود. وقتی که به سعد گفته شد: تو از افراد شورای خلافت هستی و نسبت به دیگران برای این امر مستحقتر هستی، چرا نمیجنگی؟ گفت: من نخواهم جنگید تا اینکه شمشیری برای من بیاورید که دو چشم و یک زبان و دو لب داشته باشد و مؤمن و کافر را از هم تشخیص بدهد. من قبلاً به جهاد رفتهام و جهاد را خوب میشناسم[١٧٦].
مسلم از حدیث عامر روایت کرده است: سعد بن أبی وقاص در میان شترانش بود که فرزندش عمر نزد او آمد. وقتی که سعد از دور او را دید گفت: از شر این سوار به خدا پناه میبرم. پسرش از مرکب پیاده شد و به سعد گفت: شما در میان شتران و گوسفندانتان هستید حال آنکه مردم در مورد حکومت با هم منازعه دارند؟ پس سعد بر سینه او زد و گفت: ساکت باش، من شنیدم که رسول خدا فرمود: خداوند بنده متقی و پاک و گمنام- کسی که از مردم کناره گرفته و مکان خود را بر مردم پنهان میکند تا به عبادت بپردازد، یا کسی که خود را آشکار نمیسازد و تلاش نمیکند تا خود را به مردم بنمایاند یا مردم با انگشت به او اشاره نمایند یا اینکه مردم در مورد او صحبت کنند، بلکه او را در راه خانه به مسجد و مسجد به خانه و خانه به منزل خویشان و برادران میتوان دید و خود را زیاد نشان نمیدهد[١٧٧]- را دوست دارد[١٧٨].
[١٧٦]- مجموع الزوائد٧/٢٩٩. طبرانی آن را روایت کرده و رجال آن، رجال روایات صحیح است.
[١٧٧]- دو معنا در مورد آن روایت شده که یکی در شرح نووی بر صحیح مسلم و دیگری در شرح ریاض الصالحین آمده است. مترجم
[١٧٨]- صحیح مسلم٤/٢٢٤٤.