جنگ جمل

فهرست کتاب

دهم: بین‌ ام‌ المؤمنین عائشه و امیر مؤمنان علی بن أبی طالب

دهم: بین‌ ام‌ المؤمنین عائشه و امیر مؤمنان علی بن أبی طالب

عائشه‌ام المؤمنین صدیقه دختر صدیق ابوبکر، عبدالله بن عثمان و مادرش‌ام رومان دختر عویمر کنانی است. وی چهار یا پنج سال بعد از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد. وقتی که وی شش سال داشت رسول خدا او را به عقد خود در آورد و چون عائشه نه ساله شد با وی عروسی کرد. عروسی رسول خدا با وی در شوال سال اول هجری یا سال دوم هجری بود. برائت و پاکدامنی عائشه توسط خداوند و از بالای هفت آسمان اعلام شد و محبوب‌ترین زنان رسول خدا نزد ایشان بود. رسول خدا غیر از وی با دختر باکره‎ای ازدواج نکرد. وی داناترین زنان امت به فقه و احکام شرعی می‏باشد. او از بزرگان صحابه بود و هرگاه صحابه در مورد موضوعی دچار اشکال می‌شدند از او استفتا می‌کردند. وقتی که رسول خدا از دنیا رفت عائشه هجده سال داشت. عائشه هفدهم رمضان سال ٥٨ هـ از دنیا رفت و ابوهریره بر جنازه وی نماز خواند و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد[٤٩٢].

عائشه مناقب زیاد و مشهوری دارد و احادیث صحیحی در مورد وی وارد شده است که وی با داشتن آن‌ها از دیگر امهات المؤمنین متمایز می‏باشد. از جملهاین احادیث می‌توان به این موارد اشاره کرد:

١- قبل از ازدواج رسول خدا با عائشه، فرشت‌‌های سیمای عائشه را با لباسی از حریر اعلا نزد رسول خدا آورد. بخاری و مسلم از عائشه روایت کرده‌اند که گفت: رسول خدا فرمود: من سه شب در خواب تو را دیدم، فرشت‌های سیمای تو با لباسی از حریر اعلا را نزد من آورد و گفت: این همسر توست، و چون من روپوش تو را کنار می‏زدم تو را می‏دیدم و می‏گفتم: اگر این از جانب خدا باشد آن را انجام می‏دهد[٤٩٣].

٢- محبوب‏ترین زنان پیامبر نزد ایشان: وقتی که در محبوب‌ترین مردم در نزد رسول خدا از ایشان سوال شد ایشان به محبت و علاقه خود به عائشه تصریح کردند. بخاری از عمرو بن عاص روایت کرده که رسول خدا او را در رأس سریه ذات السلاسل گسیل داشت. وی می‌گوید: پس من نزد رسول خدا رفتم و گفتم: از میان مردم چه کسی نزد شما محبوب‌تر است؟ فرمودند: عائشه. گفتم: از مردان چه کسی نزد شما محبوب‌تر است؟ فرمود: پدر عائشه[٤٩٤].

حافظ ذهبی می‌گوید: با وجود مخالفت روافض، این حدیث ثابت و صحیح است و رسول خدا جز پاک و پاکیزه چیز و یا کسی را دوست نداشت و فرموده‌اند: اگر من در میان این امت دوستی می‏گرفتم، ابوبکر را به دوستی می‏گرفتم، لکن برادری اسلامی‏افضل است. پس ایشان افضل مردان و افضل زنان امت خود را دوست داشته است و هر کس نسبت به محبوبان رسول خدا بغض و خشم داشته باشد برای این‌که مبغوض خدا و رسول خدا قرار گیرد اهلیت دارد و عشق و علاقه رسول خدا به عائشه امری مشهور و معروف است[٤٩٥].

٣- نزول وحی بر رسول خدا در زمانی که ایشان در بستر در کنار عائشه بودهاند. بخاری از هشام بن عروه از پدرش روایت کرده است که گفت: مردم در روزی که نوبت همخوابگی رسول خدا با عائشه بود برای ایشان هدیه می‏بردند. عائشه می‌گوید: پس دیگر زنان رسول خدا نزد‌ام سلمه جمع شدند و گفتند: ای‌ام سلمه، به خدا مردم در روزی که نوبت همخوابگی عائشه است برای رسول خدا هدیه می‏برند، حال آنکه ما هم به مانند عائشه طالب خیر هستیم. پس به عرض پیامبر برسان که به مردم امر کنند که اگر هدیه می‏آورند در هر جا و هر خانهای که ایشان حضور داشتند برای ایشان هدیه بیاورند- و منتظر این نشوند که نوبت عائشه بشود و بعد هدیه بیاورند- عائشه می‌گوید:‌ام سلمه موضوع را به اطلاع رسول خدا رساند.‌ام سلمه می‌گوید: پس رسول خدا از من روی برگرداند. وقتی که رسول خدا نزد من برگشت دوبارهاین موضوع را به ایشان گفتم و ایشان بازهم از من روی برگرداند. وقتی که برای بار سوم آن را مطرح کردم، ایشان فرمودند: ای‌ام سلمه مرا در مورد عائشه آزار مده، به خدا قسم غیر از بستر عائشه هیچ گاه در بستر کسی از شما بر من وحی نازل نشده است[٤٩٦].

ذهبی می‌گوید: این پاسخ ایشان بر این دلالت دارد که فضل و برتری عائشه بر دیگر زنان رسول خدا به امر خداوند و در ورای عشق ایشان به او می‏باشد و همین عامل هم موجب علاقه رسول خدا به عائشه بوده است[٤٩٧].

٤- سلام کردن جبرئیل بر پیامبر و عائشه: بخاری از عائشه روایت کرده که گفت: روزی رسول خدا به من فرمود: ای عائشه این جبرئیل است و به تو سلام می‏کند. پس عائشه گفت: و علیه السلام و رحمة الله و برکاته. پیامبر چیزی را می‏بیند که من نمی‏بینم[٤٩٨].

٥- وقتی که آیه تخییر نازل شد رسول خدا ابتدا از عائشه شروع کرد: رسول خدا در این کار از وی خواست که با پدر و مادرش مشورت نماید، زیرا ایشان می‏دانستند که والدین عائشه او را به جدا شدن از رسول خدا امر نمی‌کنند. پس عائشه رسول خدا و سرای آخرت را برگزید و دیگر زنان ایشان هم به عائشه تأسی جستند. بخاری و مسلم از عائشه روایت کرده‌اند که گفت: وقتی که رسول خدا به مخیر ساختن زنان خود مأمور شدند، ایشان ابتدا از من شروع کردند و فرمودند: من چیزی را برای تو می‌گویم، اما در آن تعجیل به خرج مده و با والدینت مشورت کن. عائشه می‌گوید: ایشان می‏دانستند که والدین من مرا به جدا شدن از ایشان امر نمی‌کنند. عائشه می‌گوید: سپس فرمودند: خداوند متعال می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا٢٨ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا٢٩ [الأحزاب: ٢٨-٢٩]. «ای پیغمبر! به همسران خود بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می‌خواهید، بیائید تا به شما هدیه‌ای مناسب بدهم و شما را به طرز نیکوئی رها سازم. امّا اگر شما خدا و پیغمبرش و سرای آخرت را می‌خواهید- و به زندگی ساده از نظر مادی، و احیاناً محرومیت‌ها قانع هستید- خداوند برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی را آماده ساخته است». ‏عائشه می‌گوید: گفتم: در این مورد با والدینم مشورت کنم؟ من خدا و رسول او و سرای آخرت را می‌خواهم. عائشه می‌گوید: سپس دیگر زنان رسول خدا مانند من عمل کردند[٤٩٩].

٦- آیاتی از قرآن به سبب عائشه نازل شده است که برخی از آن‌ها به صورت خاص در شأن وی می‏باشند و برخی دیگر برای عموم امت می‏باشند. آیاتی که خاص وی می‏باشند و بر شأن و جایگاه والای او دلالت دارند شهادت خدای متعال بر عفت و پاکی و برائت وی از ماجرای افک و بهتان وارد شده بر او می‏باشد که در آن می‌فرمایند:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱكۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١ لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا وَقَالُواْ هَٰذَآ إِفۡكٞ مُّبِينٞ١٢ لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ١٣ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّكُمۡ فِي مَآ أَفَضۡتُمۡ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ١٤ إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ بِأَلۡسِنَتِكُمۡ وَتَقُولُونَ بِأَفۡوَاهِكُم مَّا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَيِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمٞ١٥ وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ١٦ يَعِظُكُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧ وَيُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ١٨ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ٢٠ ۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ وَمَن يَتَّبِعۡ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَإِنَّهُۥ يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۚ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ مَا زَكَىٰ مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٢١ وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٌ٢٢ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٢٣ يَوۡمَ تَشۡهَدُ عَلَيۡهِمۡ أَلۡسِنَتُهُمۡ وَأَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٤ يَوۡمَئِذٖ يُوَفِّيهِمُ ٱللَّهُ دِينَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَيَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِينُ٢٥ ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ وَٱلۡخَبِيثُونَ لِلۡخَبِيثَٰتِۖ وَٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَۖ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ٢٦ [النور: ١١-٢٦].

«کسانی که این تهمت بزرگ را (درباره عائشه، امّ‌المؤمنین) پرداخته و سرهم کرده‌اند، گروهی از خود شما هستند، امّا گمان مبرید که این حادثه برایتان بد است، بلکه این مسأله برایتان خوب است (و خیر شما در آن است. چرا که: منافقان کوردل از مؤمنان مخلص جدا و کرامت بی‌گناهان را پیدا و عظمت رنجدیدگان را هویدا می‌کند، برخی از مسلمانان ساده‌ لوح را به خود می‌آورد. آنانی که دست به چنین گناهی زده‌اند، هر یک به‏اندازه شرکت در این اتّهام، سهم خود را از مسؤولیت و مجازات آن خواهد داشت و) هر کدام از آنان به گناه کاری که کرده است گرفتار می‌آید و کسی که (سردسته آنان در این توطئه بوده و) بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است، عذاب بزرگ و مجازات سنگینی دارد...... زنان ناپاک، از آنِ مردان ناپاکند و مردان ناپاک، از آنِ زنان ناپاکند و زنان پاک، متعلّق به مردان پاکند و مردان پاک، متعلّق به زنان پاکند. (پس چگونه تهمت می‌زنید به عائشه عفیفه رزین، همسر محمّد امین، فرستاده ربّ العالمین‌؟!) آنان از نسبت‌های ناموسی ناروائی که بدانان داده می‌شود مبرّا و منزّه هستند، (و به همین دلیل) ایشان از مغفرت الهی برخوردارند و دارای روزی ارزشمندند- که بهشت جاویدان و نعمت‌های غیرقابل تصوّر آن است».

ابن قیم می‌گوید: از جمله خصائص وی این است که خداوند متعال او را از تهمتی که اهل افک بدو منتسب ساختند مبرا ساخت و در مورد پاکی و برائت وی قرآنی را نازل فرمود که در محراب‌های مسلمانان و نمازهای آنان تا به قیامت خوانده خواهد شد و در مورد او شهادت داد که از پاکان است و به وی وعده مغفرت و رزق کریم داده است. خداوند در این آیات خبر داده که تهمتی که در مورد وی گفته شد برای او خیر است و آن چیزی که در مورد وی گفته شد برای وی شر نبوده و قدر و منزلت او را پایین نمیآورد، بلکه خداوند به وسیله آن بدو رفعت بخشیده و منزلت و شأن او را والا و بزرگ می‏دارد و این تبدیل به ذکر و سخن اهل آسمان و زمین در مورد پاکی و برائت عائشه شد. به راستی که منقبت بسیار بزرگی است! حال ببینید بزرگواری و نجابت عائشه را که برخاسته از تواضع وی می‏باشد، وی قبل از نزول این آیات می‏گفت: من خودم را کمتر از آن می‏دانم که خداوند متعال در مورد من آیاتی از قرآن را نازل نماید، لکن امید آن را دارم که رسول خدا خوابی ببیند و خداوند به وسیله آن برائت مرا اعلام نماید[٥٠٠]. این است صدیقه امت وام المؤمنین و محبوبه رسول خدا. وی می‏داند که بی گناه است و مظلوم واقع شده است و کسانی که این تهمت را به وی زده‌اند در حق وی ظلم روا داشته و به او بهتان زده‌اند و آزار آنان در حق عائشه به والدین او و رسول خدا رسید[٥٠١].

ابن کثیر می‌گوید: وقتی که اهل افک به دروغ و از روی بهتان علیه عائشه زبان به سخن گشودند خداوند او را مورد حمایت قرار داد و در ده آیه برائت او را اعلام کرد آیاتی که تا به قیامت خوانده خواهند شد. علما اجماع دارند که اگر کسی بعد از نزول این آیات عائشه را قذف نماید کافر می‌شود[٥٠٢].

اما آن آیه‌ای که به سبب عائشه نازل شده و حکم آن برای همه امت است آیه تیمم است که رحمت و آسان گیری خداوند در حق امت می‏باشد. بخاری از عائشه نقل کرده که وی گردنبندی را از اسماء به عاریه گرفت، اما آن گردنبند از بین رفت. پس رسول خدا عدهای از اصحاب خود را برای پیدا کردن آن فرستاد و وقت نماز بر آنان فرارسید و آنان بدون وضو نماز خواندند و وقتی که آنان نزد رسول خدا آمدند در این مورد زبان به شکوه گشودند و آیه تیمم نازل شد. پس أسید بن حضیر گفت: خداوند جزای خیرت دهد، به خدا سوگند هرگاه امر ناخوشایندی برای تو پیش آمده است خداوند در آن برای تو و مسلمانان خیر قرار داده است[٥٠٣].

٧- تمایل رسول خدا به این‌که در خانه عائشه از ایشان پرستاری شود: رسول خدا در حالی از دنیا رفت که سر ایشان کنار گردن و سینه عائشه بود و آن روز هم نوبت عائشه بود و خداوند در آخرین ساعات زندگی ایشان در دنیا و اولین لحظات زندگی درآخرت آب دهان ایشان و عائشه را در هم کرد و در خانه عائشه دفن شد[٥٠٤]. بخاری از عائشه روایت کرده است که وقتی رسول خدا بیمار شد در خانه‌های زنان خود می‏گشت و می‏فرمود: من فردا کجا هستم؟ ایشان این جمله را از سر تمایل به ماندن در خانه عائشه بر زبان میآوردند. عائشه می‌گوید: پس وقتی که نوبت من شد ایشان در خانه من سکونت کردند[٥٠٥]. مسلم از عائشه نقل کرده که گفت: رسول خدا می‏گشت و می‏فرمود: من امروز کجا هستم، فردا کجا هستم؟ یعنی ایشان منتظر فرا رسیدن نوبت عائشه بودند. عائشه می‌گوید: وقتی که نوبت من شد خداوند متعال ایشان را در حالی که سرشان کنار گردن و سینه من بود قبض روح کرد[٥٠٦]. همچنین بخاری از عائشه روایت کرده که گفت: رسول خدا در بیماری وفات خود می‏پرسید: من فردا کجا هستم، من فردا کجا هستم؟ و منظورشان نوبت عائشه بود. پس زنانشان به ایشان اجازه دادند تا هر جا که می‌خواهند باشند. پس ایشان تا زمانی که از دنیا رفتند در خانه عائشه بودند. عائشه می‌گوید: ایشان در همان روزی که نوبت من بود از دنیا رفت در حالی که سر ایشان ما بین گردن و سینه من بود و آب دهان ایشان با آب دهان من مخلوط شد. سپس گفت: عبدالرحمن بن أبوبکر داخل شد در حالی که سواکی در دست داشت و با آن سواک می‏زد. پس رسول خدا به آن نگاه کرد. به عبدالرحمن گفتم: ای عبدالرحمن این سواک را به من بده. وی آن را به من داد و من آن را شکاندم و سپس جویدم و آن را به رسول خدا دادم و ایشان با آن سواک زدند در حالی که به سینه من تکیه زده بودند. در روایت دیگری آمده است: پس خداوند در آخرین روز زندگی ایشان در دنیا و اولین روز زندگی اخروی ایشان آب دهان من را با آب دهان ایشان مخلوط کرد[٥٠٧].

٨- اخبار رسول خدا مبنی بر بهشتی بودن عائشه: حاکم از عائشه روایت کرده است که گفت: گفتم: ای رسول خدا، کدام یک از زنان شما به بهشت می‏روند؟ فرمود: تو از جمله آنان هستی. عائشه می‌گوید: چنین به نظرم آمد که این سخن ایشان به این دلیل است کهایشان غیر از من با زن باکرهای ازدواج نکردهاند[٥٠٨]. نیز بخاری از قاسم بن محمد روایت کرده که عائشه مریض و ضعیف شد و ابن‏عباس آمد و گفت: رسول خدا و ابوبکر پیش از تو شتافته‏اند و خانه را در بهشت برای تو آماده کرده‌اند و تو هم به آنان ملحق می‌شوی. پس ناراحت نباش و بلکه از این بابت خوشحال باش[٥٠٩]. این فضیلتی بزرگ برای عائشه است، زیرا به صورت یقینی برای وی بیان کرده که داخل بهشت می‌شود، زیرا ابن‏عباس چنین چیزی را نمیگوید مگر این‌که آن را از رسول خدا شنیده باشد[٥١٠].

٩- فضیلت عائشه بر سایر زنان مانند برتر بودن ترید بر سائر غذاها است. بخاری و مسلم از عبدالله بن عبدالرحمن روایت کرده‌اند که وی از أنس بن مالک شنیده که گفت: شنیدم که رسول خدا می‌فرماید: فضل عائشه بر سائر زنان، مانند فضل ترید بر سائر غذاها است[٥١١].

نووی می‌گوید: علما می‌گویند: معنایش این است که ترید هر غذا بهتر از آبخورش آن است، پس ترید گوشت بهتر از آب آن بدون ترید است و ترید آنچه که در آن گوشت وجود ندارد بهتر از خورش آن است. منظور از فضیلت سودمندی آن و سیر شدن از آن و هضم آسان آن و لذت بردن از آن و آسانی خوردن آن و این امر است که انسان به سرعت می‌تواند به قدر کفایت از آن بهره مند شود و مواردی دیگر. پس از هر نوع آب خورش و از سائر غذاها بهتر است و فضل عائشه بر دیگر زنان زیاد است و مانند فضل ترید بر سائر غذاها است. این حدیث تصریحی بر این امر ندارد که عائشه برتر از مریم و آسیه باشد، زیرا احتمال دارد که منظور از آن، فضل عائشه بر زنان این امت باشد[٥١٢].

این‌ها برخی از احادیثی بود که به فضل و سابقه و جایگاه عائشه و منزلت والای او در دین و جایگاه بزرگ او دلالت دارند. اما با این وجود عائشه از جانب شیعه رافضه و کسانی که تحت تأثیر روایات مختلف و آثار مجعول آنان قرار گرفته‌اند مورد طعن و جرح و کذب و افترا قرار گرفته است و این افراد به سراغ آثار صحیح و احادیث مسند و صحیح آمده و آن را به منظور و معنایی غیر واقعی تأویل کرده‌اند، آنچنان که نویسنده کتاب «ثم اهتدیت» این کار را کرده است. البته نویسنده این کتاب کار جدیدی نکرده است، بلکه راه اسلاف شیعی و رافضی خود را پیموده است و‌ام المؤمنین عائشه را با این سخن عمار بن یاسر مورد طعن قرار داده است که گفت: «به خدا قسم او همسر پیامبر شما در دنیا و آخرت است، لکن خدای متعال شما را با او مورد ابتلا قرار داده تا بداند که از او اطاعت می‏برید یا از عائشه»[٥١٣]. باید گفت که در این قول عمار طعنی متوجه عائشه نیست، بلکه در آن بزرگ‌ترین فضیلت عائشه وارد شده است، زیرا در آن بیان شده است که عائشه همسر پیامبر شما در دنیا و آخرت است. چه فضیلتی می‌تواند بزرگ‌تر از این باشد؟! هدف اصلی و نهایی هر مؤمنی دستیابی به خوشنودی خدا و بهشت است و بنا به شهادت عمار که در ماجرای فتنه مخالف عائشه بود این امر برای وی محقق شده است و بنا به این شهادت عائشه در بالاترین درجات بهشت همدم رسول خدا خواهد بود[٥١٤]. در حدیث صحیحی که به صورت مرفوع به رسول خدا می‏باشد این امر ذکر شده است، چه حاکم نیشابوری از عائشه روایت کرده است که پیامبر به وی فرمود: ای عائشه آیا به این راضی نیستی که در دنیا و آخرت همسر من باشی؟ عائشه گفت: چرا، به خدا خشنودم. پیامبر فرمود: پس تو در دنیا و آخرت همسر من هستی[٥١٥]. بنابراین این حدیث از بزرگ‌ترین فضائل عائشه است و به همین دلیل نیز بخاری اثر سابق از عمار را در بخش مناقب عائشه ذکر کرده است[٥١٦]. این‌که عمار در قسمت دوم این اثر گفت: «لکن خدای متعال شما را با او مورد ابتلا قرار داده تا بداند که از او اطاعت می‏برید یا از عائشه»[٥١٧] در این سخن طعنی متوجه‌ام المؤمنین عائشه نیست، به چند دلیل:

الف- این سخن عمار بیانگر رأی او است و عائشه معتقد به خلاف این بود و دیدگاه خود را درست می‏دانست و هر دو از اصحاب بزرگوار رسول خدا بودند و در دین و علم جایگاه بزرگی داشتند. پس قول هیچ یک بر دیگری حجت نیست[٥١٨].

ب- نهایت چیزی که قول عمار بر آن دلالت دارد این است که عائشه در آن موقعیت خاص با امر خداوند مخالفت کرده است و مخالفت وقتی مذموم است که حجتی مخالف آن پیدا شود و دانسته شود که آن مخالف است. در غیر این صورت فرد مادام که در مخالفت تعمد نداشته باشد معذور است، زیرا ممکن است این کار را به نسیان یا از روی تأویل انجام داده باشد و به خاطر این امور مواخذه نمی‌شود.

ج- هدف عمار از بیان این سخن، سرزنش عائشه یا کاستن از منزلت وی نبود، بلکه هدف وی این بود که جهت خیرخواهی برای امت خطای عائشه در اجتهاد را بیان نماید و عمار با این وجود به جایگاه و فضل‌ام المؤمنین اقرار و اعتراف داشت[٥١٩]. در برخی از روایات این اثر از عمار آمده است که عمار شنید مردی به عائشه ناسزا می‌گوید. پس گفت: ساکت باش ای قبیح بی صاحب، به خدا قسم او همسر پیامبر شما در دنیا و آخرت است، لکن خداوند به وسیله او شما را مورد آزمایش قرار داده تا ببیند که از او اطاعت می‏کنید یا از عائشه[٥٢٠]. شیعه رافضی می‌گویند: رسول خدا به سخن برخاست و به‌سوی خانه عائشه اشاره کرد و فرمود: «فتنه آنجاست، شاخ شیطان از آنجا بیرون می‏آید» و عائشه را با این سخن مورد طعن قرار می‌دهند و اظهار می‏دارند که منظور رسول خدا این بوده که فتنه از خانه وی خارج می‌شود. این سخن گمراهگری و وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها و تدلیس عوام است که اطلاع و علمی‏نسبت به این امور ندارند، زیرا این رافضیان این سخن راوی را که گفته است: «فأشار نحو مسکن عائشه» (پس به طرف مسکن عائشه اشاره کرد) چنین تفسیر کرده‌اند که اشاره ایشان به خانه عائشه بوده است و با این اشاره بیان کرده‌اند که عائشه سبب این فتنه می‏باشد، اما باید گفت که این حدیث به هیج وجه بر این تفسیر دلالت ندارد و کسی که کمترین شناختی از مقاصد این کلام داشته باشد درمی‏یابد که این عبارت محتمل این معنا و مفهوم نیست، زیرا راوی گفته است: «أشار نحو مسکن عائشه» و نگفته است: «إلی جهة مسکن عائشه» و فرق میان این دو تعبیر روشن و آشکار است. این روایت که ذکر کرده‌اند بخاری آن را در باب فرض الخمس[٥٢١] ذکر کرده است. این حدیث در صحیح مسلم و بخاری و دیگر کتب از طرق مختلف و با الفاظ گوناگون روایت و تخریج شده است و در برخی از نصوص آن، به سرزمین‌های مد نظر این حدیث اشاره شده است و این اشاره دعوای شیعیان رافضی را ابطال می‏کند و دیگر نیازی به تکلف برای ابطال آن با چیزی دیگر باقی نمی‏گذارد. حال در زیر به برخی از روایات حدیث از طرق مختلف از ابن عمر اشاره می‌شود:

١- از لیث از نافع از ابن عمر روایت است که وی شنید که رسول خدا که رو به سمت شرق کرده بود و فرمود: «ألا إن الفتنةهاهنا من حيث يطلع قرن الشيطان»[٥٢٢].

٢- از عبید بن عمر روایت است که گفت: نافع از ابن عمر به من روایت کرد که رسول خدا بر در خانه حفصه برخاست و با دست به طرف مشرق اشاره کرد و فرمود: «الفتنة من حيث يطلع قرن الشيطان»[٥٢٣]. ایشان آن را دو یا سه بار بیان کرد.

٣- از سالم بن عبدالله از پدرش روایت است که رسول خدا در حالی که رو به سمت شرق کرده بود فرمود: «ها إن الفتنة هاهنا،ها إن الفتنة هاهنا، ها إن الفتنة هاهنا من حيث يطلع قرن الشيطان»[٥٢٤].

در این روایات به صورت صریح جهت مورد اشاره مشخص شده است و بیان گشته که آن جهت مشرق است و منظور اشاره در روایتی که شیعیان رافضی ذکر کرده‌اند تفسیر شده است[٥٢٥]. در روایات دیگری از این حدیث هم سرزمینهای مورد اشاره ذکر شده است، از جمله از نافع از ابن عمر روایت است که گفت: پیامبر فتنه‏ها را بیان کرد و فرمود: پروردگارا شام و یمن را برای ما مبارک گردان. صحابه گفتند: ای رسول خدا در نجد چه؟[٥٢٦] راوی می‌گوید: فکر می‏کنم که در بار سوم فرمود: در آنجا فتنه‏ها و آشوب‌هایی روی می‏دهد و شاخ شیطان از آنجا طلوع می‏کند[٥٢٧].

از سالم بن عبدالله بن عمر روایت است که گفت: ای مردم عراق، شما در مورد گناه صغیره سوال می‏کنید و مرتکب گناه کبیره می‌شوید! از پدرم عبدالله بن عمر شنیدم که گفت: شنیدم که رسول خدا می‌فرماید: «فتنه از اینجا می‏آید» و با دست خود به سمت مشرق اشاره کردند «از جایی که شاخهای شیطان بر می‏آید»[٥٢٨]. در برخی از روایات برخی از قائل و وصف حال آنانی که در آن سرزمینها زندگی می‌کنند آمده است، از جمله از ابومسعود روایت است که گفت: رسول خدا با دستش بهیمن اشاره کرد و گفت: به درستی که ایمان اینجاست و قساوت و سنگدلی در میان فدادین- کسانی که صدای‌شان را در کشتزارها و چارپایان خود بلند می‌کنند- و کسانی است که به خاطر مشغول بودن به مراقبت از شتران‌شان از مدنیت به دور بوده و به نشانه‌های دین خود جاهل هستند، یعنی همان جایی که شاخ‌های شیطان بر می‏آید- منظور روی دادن امور ناپسند و استیلای هر چه بیشتر شیطان و انتشار کفر- یعنی در میان ربیعه و مضر (ربیعه و مضر بدل از فدادین هستند)[٥٢٩].

این روایات دلالت قطعی دارند که منظور رسول خدا از قول «الفتنة هاهنا» سرزمین‌های شرق است، زیرا روایات بر این امر تصریح دارند. هم چنین در برخی از این روایات آن سرزمین‌ها توصیف شده و برخی از قبائل تعیین شده‌اند. هم چنین بر بطلان مدعای شیعیان رافضی دلالت دارد که می‌گویند اشاره ایشان به طرف خانه عائشه بوده است. پس این قول آنان باطل و دیدگاهی ساقط است که کسی غیر از این افراد چنین چیزی را از آن نفهمیده و کسی غیر از آنان به آن قائل نشده است[٥٣٠].

١- فضل و برتری عائشه و خدیجه و فاطمه نسبت به همدیگر.

شیخ الإسلام ابن تیمیه می‌گوید: برترین زنان این امت خدیجه، عائشه و فاطمه هستند، اما در مورد این‌که کدام یک از نظر فضل بر دیگری برتری دارند اختلاف وجود دارد[٥٣١]. از ابن تیمیه سوال شد که از میان‌ام المؤمنین خدیجه وام المؤمنین عائشه کدام یک برتر هستند و وی در جواب گفت: سابقه خدیجه و تأثیر او در ابتدای اسلام و نصرت او به دین و اقدامات او برای دین به نحوی است که نه عائشه و نه دیگر امهات المؤمنین در این مورد با او شریک نیستند و این موارد خاص وی است و تأثیر عائشه در آخر اسلام و حمل دین و تبلیغ آن برای امت و میزان درک وی از علم به شکلی است که نه خدیجه و نه دیگر زنان رسول خدا با وی شریک نمی‏باشند و وی با این صفات از دیگر زنان پیامبر متمایز می‏باشد[٥٣٢].

ابن حجر می‌گوید: گفته شده است: علما بر افضل بودن فاطمه اتفاق نظر و اجماع دارند، اما در مورد عائشه و خدیجه اختلاف نظر وجود دارد[٥٣٣]. وی هم چنین در شرح حدیث ابوهریره می‌گوید که جبرئیل نزد رسول خدا آمد و به ایشان امر کرد که سلام خدا را به خدیجه برساند. سهیلی در این مورد می‌گوید: ابوبکر بن داود با استدلال به این ماجرا می‌گوید که خدیجه برتر از عائشه است، زیرا جبرئیل از جانب خود به خدیجه سلام کرد، اما جبرئیل سلام خدا را به خدیجه رساند. ابن العربی می‌گوید: در مورد این‌که خدیجه افضل از عائشه است اختلافی وجود ندارد. در رد این قول وی گفته‏اند: اختلاف در این باره از قدیم الأیام وجود داشته است، گرچه راجح این است که با توجه به این مورد و موارد سابق، خدیجه از وی برتر است[٥٣٤]. با تحقیق و نظر در نصوص وارده در مورد فضل این دو در می‏یابیم که بر افضل بودن خدیجه و فاطمه و سپس عائشه دلالت دارند، زیرا رسول خدا می‌فرمایند: خدیجه بر زنان امتم برتری دارد(چنان که مریم بر زنان جهان فضل دارد) [٥٣٥]. نیز می‌فرماید: برترین زنان اهل بهشت خدیجه و فاطمه و مریم و آسیه می‏باشند[٥٣٦]. ابن حجر می‌گوید: این نصی صریح و غیر قابل تأویل است[٥٣٧]. هم چنین پیامبر می‌فرماید: برترین زنان دنیا عبارتند از: مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد، فاطمه بنت محمد و آسیه زن فرعون[٥٣٨]. این حدیث نص بر این است که خدیجه برترین زن این امت می‏باشد. هم چنین لفظی که در بیان فضل فاطمه آمده است و می‌فرماید: «ای فاطمه آیا به این خشنود نیستی که سرور زنان مؤمن یا سرور زنان این امت باشی؟»[٥٣٩] و در لفظی دیگر: «سرور زنان اهل بهشت باشی؟»[٥٤٠] لفظی صریح است و احتمال تأویل ندارد و نص بر این است که فاطمه برترین زن امت و سرور زنان بهشت است و مادرش در این فضل و برتری با او شریک است. بنابراین وی و مادرش برترین زنان اهل بهشت هستند، زیرا نصوص بیانگر این معنا می‏باشند[٥٤١]. اما آنچه که در بیان فضل عائشه وارد شده و می‌گوید: « فضل عائشه بر سائر زنان، مانند فضل ترید بر سائر غذاها است» چنان که ابن حجر می‌گوید، این لفظ مستلزم افضلیت مطلق نیست[٥٤٢] و تصریحی بر افضل بودن وی بر دیگر زنان ندارد، زیرا برتری ترید بر دیگر غذاها به این خاطر است که کم هزینه‌تر و سهل الهضم‌تر می‏باشد و بهترین غذای آن روز بوده است و این صفات مستلزم ثبوت افضل بودن عائشه از همه جهات نیست، زیرا ممکن است از جهات دیگری نسبت به دیگران فضل کمتری داشته باشد[٥٤٣]. پس حدیث بر افضل بودن عائشه بر زنان امت اسلام غیر از خدیجه و فاطمه دلالت دارد، زیرا در این باره دلیل وجود دارد و این افضلیت عائشه را مقید کرده است[٥٤٤]. اما این‌که در حدیث عمرو بن عاص آمده است که وی از رسول خدا سوال نمود: کدام یک از زنان نزد شما محبوب‌تر هستند و ایشان فرمودند: عائشه؛[٥٤٥] ابن حبان بیان کرده که این مقید می‏باشد و در کتاب خود بیان کرده است« ذکر خبر یک توهم در مورد تأویل کسی که به علم حدیث آگاهی کامل ندارد» و در ذیل آن حدیث عمرو بن عاص را با این لفظ آورده است: «گفتم: ای رسول خدا، ای رسول خدا کدام یک از مردم نزد شما محبوب‌تر می‏باشند؟ فرمود: عائشه. گفتم ای رسول خدا منظور من از میان زنان نبود، بلکه منظورم مردان بود. پس ایشان فرمودند: ابوبکر؛ یا این‌که فرمود: پدر عائشه». ابن حبان در ادامه می‌گوید: حال خبری را ذکر می‏کنم که بیانگر این است که مخرج سوال در مورد زنان ایشان بوده است نه در مورد سائر زنان چون فاطمه و غیره. سپس وی از أنس روایت کرده است که گفت: از رسول خدا سوال شد: محبوب‌ترین مردم نزد شما چه کسی است؟ فرمود: عائشه. به ایشان گفتند: در مورد زنان شما از شما سوال نمی‏کنیم. پیامبر فرمود: پدر عائشه[٥٤٦].

پس روشن می‌شود که عائشه از حیث فضل بعد از خدیجه و فاطمه قرار دارد، زیرا همه آنچه که در مورد فضل عام وی وارد شده است، مقید به نص وارده در مورد فضل خدیجه و فاطمه است و عائشه فضائلی هم چون علم دارد که با آن از خدیجه و فاطمه متمایز است، اما از ثبوت چیزی از فضائل به صورت خاص، نمی‌توان فضل مطلق را برای او ثابت کرد[٥٤٧]. اما در هر حال لازم به ذکر است که فضل یکی از آنان بر دیگری به معنای طعن در دیگری نیست، بلکه این امر بر جایگاه والای این سه زن، یعنی خدیجه، فاطمه و عائشه دلالت دارد، زیرا دائره اختلاف به کسی دیگر از زنان امت توسع نیافته است. بنابراین اگر عائشه سومین زن امت باشد این چه ضرری برای ام‏المؤمنین عائشه خواهد داشت؟! و آیا این امر عامل و سببی برای احترام و ارج گذاری به او می‏باشد یا این‌که عامل و سبب وارد کردن طعنه به وی می‏باشد، آنچنان که شیعیان رافضی این کار را انجام می‌دهند؟![٥٤٨].

[٤٩٢]- همان٢/١٣٥-٢٠١؛ طبقات ابن سعد٨/٥٨؛ البدایة و النهایة ٨/٩٥.

[٤٩٣]- صحیح مسلم، شماره٢٤٣٨.

[٤٩٤]- صحیح البخاری، شماره٤٣٥٨.

[٤٩٥]- سیر أعلام النبلاء٢/١٤٣.

[٤٩٦]- صحیح البخاری، شماره٣٧٧٥.

[٤٩٧]- سیر أعلام النبلاء٢/١٤٣.

[٤٩٨]- صحیح البخاری، شماره٣٧٦٨.

[٤٩٩]- همان٤٧٨٩.

[٥٠٠]- صحیح البخاری، شماره٤١٤١.

[٥٠١]- جلاء الأفهام، ص١٢٤-١٢٥.

[٥٠٢]- البدایۀ و النهایۀ ٧/٩٥٨؛ تفسیر القرآن العظیم٣/٢٦٨.

[٥٠٣]- صحیح البخاری، شماره٣٣٦.

[٥٠٤]- سیر أعلام النبلاء٢/١٨٩؛ البدایة و النهایة٨/٩٥.

[٥٠٥]- صحیح البخاری، شماره٣٧٧٤.

[٥٠٦]- صحیح مسلم، شماره٢٤٤٣.

[٥٠٧]- صحیح البخاری، شماره ٤٤٥٠،٤٤٥١.

[٥٠٨]- المستدرک ٤/١٣. سند آن صحیح است. اما آن را تخریج نکردهاند و ذهبی با او موافق است.

[٥٠٩]- صحیح البخاری، شماره ٣٧٧١.

[٥١٠]- فتح الباری ٧/١٠٨؛ العقیدة فی أهل البیت، ص٩٥.

[٥١١]- صحیح البخاری، شماره ٣٧٧٠.

[٥١٢]- شرح نووی بر صحیح مسلم ١٥/٢٠٨-٢٠٩.

[٥١٣]- صحیح البخاری، شماره ٣٧٧٢.

[٥١٤]- الإنتصار للصحب و الآل، ص٤٤٨.

[٥١٥]- المستدرک ٤/١٠؛ الصحیح المسند، مصطفی عدوی، ص٣٥٦.

[٥١٦]- صحیح البخاری، شماره ٣٧٧٢.

[٥١٧]- همان.

[٥١٨]- الإنتصار للصحب و الآل، ص٤٤٨.

[٥١٩]- همان٤٥٠-٤٥١.

[٥٢٠]- البدایۀ و النهایۀ ٧ /٢٤٨.

[٥٢١]- صحیح البخاری، شماره٣١٠٤.

[٥٢٢]- همان٧٠٩٣؛ صحیح مسلم، شماره٢٩٠٥.

[٥٢٣]- صحیح مسلم٤/٢٢٢٩.

[٥٢٤]- همان.

[٥٢٥]- الإنتصار للصحب و الآل، ص٤٥٣.

[٥٢٦]- نجد در جهت شرق قرار دارد و کسانی که در مدینه هستند شرق آنان صحرا- یا جلگه- عراق می‌شود.

[٥٢٧]- صحیح البخاری، شماره٧٠٩٤.

[٥٢٨]- صحیح مسلم٤/٢٢٢٩.

[٥٢٩]- صحیح البخاری، شماره٣٣٠٢؛ الإنتصار للصحب و الآل، ص٤٥٥.

[٥٣٠]- الإنتصار للصحب و الآل، ص٤٥٥.

[٥٣١]- مجموع الفتاوی٤/٣٩٤.

[٥٣٢]- همان٣٩٣.

[٥٣٣]- فتح الباری٧/١٠٩.

[٥٣٤]- همان١٣٩.

[٥٣٥]- همان١٣٥؛ مجمع الزوائد ٩/٢٢٣.

[٥٣٦]- الإحسان، ابن حبان ٩/٧٣؛ صحیح الجامع، البانی١/٣٧١.

[٥٣٧]- فتح الباری ٧/١٣٥.

[٥٣٨]- فضائل الصحابة ٢/٧٥٥ شماره ١٣٢٥. البانی در تخریج المشکاة ٣/١٧٤٥ آن را صحیح دانسته است.

[٥٣٩]- صحیح البخاری، شماره ٦٢٨٥.

[٥٤٠]- فتح الباری ٧/١٠٥.

[٥٤١]- العقیدة فی أهل البیت، ص٩٧.

[٥٤٢]- فتح الباری٧/١٠٧.

[٥٤٣]- همان٦/٤٤٧.

[٥٤٤]- العقیدة فی أهل البیت، ص٩٧.

[٥٤٥]- صحیح البخاری، شماره ٤٣٥٨.

[٥٤٦]- الإحسان بترتیب صحیح ابن حبان ٩/١١.

[٥٤٧]- فتح الباری ٧/١٠٨؛ العقیدة فی أهل البیت، ص٩٨.

[٥٤٨]- الإنتصار للصحب و الآل، ص٤٦١.