(۲۷) آداب خندیدن
خداوند (جل جلاله) خنده را خلق نموده است و میفرماید: ﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَكَ وَأَبۡكَىٰ ٤٣﴾[النجم: ۴۳]. «و اوست كه(هر كس را در دنیا خواست) خنداند و (هر كس را خواست)گریاند».
خنده یکی از صفات خداوند است: «يَضْحَكُ اللَّهُ إِلَى رَجُلَيْنِ يَقْتُلُ أَحَدُهُمَا الآخَرَ يَدْخُلاَنِ الْجَنَّةَ ، يُقَاتِلُ هَذَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلُ ، ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ الآخر عَلَى فَيُسْلِمُ فَيُقَاتِلُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَيُسْتَشْهَدُ» [۲۹۱]. یعنی: «خداوند از دو نفر خندهاش میگیرد که یکی از آنان دیگری را کشته ولی هر دوی آنها وارد بهشت میشوند، بدینصورت که این یکی در راه خدا میجنگد و کشته میشود، و سپس دیگری توبه میکند و مسلمان میشود و در راه خدا میجنگد و او نیز شهید میشود».
زیاد خندیدن مذموم است، بدلیل فرموده پیامبر صکه میفرماید: « وَاَلَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِكْتُمْ قَلِيلاً وَلَبَكَيْتُمْ كَثِيرًا» [۲۹۲]. یعنی: «قسم به آن کسیکه نفس من در دست او است، اگر آنچه من میدانم، میدانستید، همیشه کم میخندید و زیاد گریه میکردید».
و یا میفرماید: «لاَ تُكْثِرُوا الضَّحِكَ فَإِنَّ كَثْرَةَ الضَّحِكِ تُمِيتُ الْقَلْبَ» [۲۹۳]. یعنی: «زیاد نخندید زیرا خندیدن زیاد قلب را میمیراند».
علما خندیدن زیاد بدون سبب را از گناهان صغیره بحساب میآورند، بدلیل قول پیامبر صکه میفرماید: «إياك وكثرة الضحك فإنَّه يميت القلب» [۲۹۴].
در وصف خنده پیامبر گفته شده است: خنده پیامبر صتنها تبسم بود [۲۹۵].
برخی اوقات خندیدن کفر بحساب میآید، اگر خنده عبارت باشد از استهزاء به آنچه خداوند نازل فرموده، و یا استهزاء به سنت پیامبر صباشد.
درست نیست بخاطر خنداندن مردم، دروغ گفت، پیامبر صمیفرماید: «وَيْلٌ لِلَّذِى يُحَدِّثُ فَيَكْذِبُ لِيُضْحِكَ بِهِ الْقَوْمَ وَيْلٌ لَهُ وَيْلٌ لَهُ» [۲۹۶]. یعنی: «وای بر کسیکه سخن میگوید و بخاطر خنداندن مردم دروغ میگوید، وای بر او وای بر او».
از پیامبر صنقل شده است که بعضی اوقات در مجلس اصحاب مینشست و جکهای خندهآور تعریف میکردند و او لبخند میزد [۲۹۷].
و از سماک بن حربسروایت شده و گفته است: به جابر بن سمره گفتم: آیا شما با پیامبر صمینشستی؟ گفت: بله، خیلی اوقات از محل نمازش بلند نمیشد و صبحها تا طلوع خورشید مینشست و وقتیکه خورشید طلوع میکرد برمیخواست، و اصحاب صحبت میکردند و درباره دوران جاهلی سخن میگفتند و میخندیدند و او نیز تبسمی میکرد.
و در آن دوران افراد خوشذوق و نکتهدانی بودند که بسیار خوشطبع و شوخیباز بودند مانند: مردی بود در عهد پیامبر صبنام عبدالله و ملقب بود به حمار، و او بسیار پیامبر را میخنداند [۲۹۸].
از جمله اسباب خنده، خنده شادی است، وقتیکه آدم چیزی را ببیند که او را خوشحال کند، و یا به هنگام خشمگین شدن، و سبب آن تعجب شخص خشمگین است.
در شریعت آمده است که خندیدن زن و شوهر هنگام شوخی کردن با هم، سنت است.
مخصوصاً اگر زن بکر بوده باشد، چون پیامبر صهنگامیکه جابر با بیوهای ازدواج نمود، به او گفت: «فَهَلاَّ جَارِيَةً تُلاَعِبُهَا وَتُلاَعِبُكَ وَتُضَاحِكُهَا وَتُضَاحِكُكَ» [۲۹۹]. یعنی: «چرا دختری نمیگرفتی که با او شوخی کرده و با تو شوخی کند، و او را بخندانی و تو را بخنداند».
لبخند نزدن و نخندیدن مطلقاً از وقار و جدیت بحساب نمیآید.
خندهای که با صوت باشد، نماز را باطل میکند؛ ولی برخی از علما میگویند چون کلام نیست نماز را فاسد نمیگرداند و تبسم نیز نماز را باطل نمیکند.
[۲۹۱] صحیح الجامع (۸۱۰۰). [۲۹۲] السلسلة الصحیحة (۳۱۹۴). [۲۹۳] السلسلة الصحیحة (۵۰۶). [۲۹۴] صحیح الترغیب (۲۲۳۳). [۲۹۵] صحیح الجامع (۴۸۶۱). [۲۹۶] ابوداود (۴۱۷۵) این روایت را نقل کرده است. [۲۹۷] صحیح النسائی (۱۲۸۶). [۲۹۸] صحیح البخاری (۶۲۸۲). [۲۹۹] بخاری و مسلم این روایت را نقل کردهاند و لفظ از بخاری است.