برگزیده ای از آداب شرعی

فهرست کتاب

(۴۳) آداب مربوط به شانه‌كردن موي سر(احكام موي سر)

(۴۳) آداب مربوط به شانه‌كردن موي سر(احكام موي سر)

جایز نیست كه موی سر را جز برای اعمال حج، در جهت دین، تراشید.

تراشیدن موی سر در حالات زیر مستحب است:

وقتی كافری مسلمان می‌شود، چون پیامبر صفرموده است: «موی كفر را از خودت دور كن و ختنه كن» [۵۱۵].

وقتی هفت روز از تولد نوزاد سپری شد، چون پیامبر صفرموده است: «هر پسری كه تازه متولد شده در روز هفتم مرهون به عقیقه است كه برایش ذبح كند، و او را نامگذارى كند، و موى سرش را بتراشد [۵۱۶].

اگر موهایش بسیار بلند باشد.

وقتی كسی زیبارو باشد مستحب است كه سرش را بتراشد، تا منبع فتنه نشود.

مستحب است كه شكل موی سر از فرق سر نصف شود: چون آخرین شكل موی پیامبر صاینگونه بوده است. در حالی كه اهل كتاب موهایشان را فرو می‌اندازند، و مشركان موهایشان را از وسط سر نصف می‌كردند و پیامبر صموی پیشانی‌اش را فرومی‌انداخت و بعد موهایش را از فرق سر نصف می‌كرد» [۵۱۷].

وقتی موی سر زیاد شد تبدیل به زلف می‌شود [۵۱۸].

فروانداختن موی سر، از شكل‌های مكروه است [۵۱۹].

مستحب است كه موی انسان بر صفت موی پیامبر صباشد. وقتی موهایش بلند می‌شد تا روی شانه‌هایش بود، و هنگامی كه كوتاه بود تا نرمه گوشش بود [۵۲۰].

تراشیدن بعضى از موى سر، و ترک بعض دیگر از موها مكروه است، بخاطر حدیث ابن عمر‌سكه از پیامبر صروایت كرده است: «پیامبر صاز تراشیدن بعضى از موها، و ترک بعض دیگر نهی كرده است» [۵۲۱]. و شاید این امر منجر به حرام بشود، بخاطر این حدیث پیامبر صكه می‌فرماید: «هر كس خود را به قومی شبیه كند، خود جز آنها می‌شود» [۵۲۲].

از برچیدن موها (هنگام سجده كردن) نهی شده است. چون پیامبر صفرموده است: «به ما امر شده است كه بر هفت استخوان [۵۲۳]سجده كنیم، و لباسها و موها را برنچینیم» [۵۲۴].

نهی شده از اینكه مسلمان توجه زیادی به موها و شكل ظاهری آنها بكند، ولی به نظافت و زیبایی آن باید تا حدی توجه كند. چون پیامبر صفرموده است: «كسی كه موی سر دارد باید ارزش و قدر آن را بداند و به آن رسیدگى كند» [۵۲۵].

و هنگامی كه پیامبر صشخص ژولیده‌ای را می‌دید كه موهایش آشفته شده بود، به او می‌گفت: «آیا جایی را پیدا نمی‌كنی كه موهایت شانه كنى و روغن به آن بزنی» [۵۲۶]. و پیامبر صنهی كرده از اینكه هر روز موى سر را شانه كنى» [۵۲۷]. مقصود این است كه زیاد خود را مشغول موى سر كنى.

ثابت نشده كه زیر خاک‌كردن موها سنت پیامبر صباشد، ولی حدیث ضعیفی وجود دارد كه می‌گوید: «ناخنها و خون و موها را دفن كنید چون مرده هستند» [۵۲۸].

موی سر از لحاظ شرعی پاک است، چون پیامبر صموی سرش را تراشید و آن را به ابوطلحه داد و گفت: «آن را میان مردم تقسیم كن» [۵۲۹].

كندن موهای سفید سر به درجه حرام‌بودن نمی‌رسد. چون حكم باریک كردن ابروها را ندارد. چون پیامبر صفرموده است: «موهای سفید را نكنید. موی سفید هر مسلمان در روز قیامت نوری دارد كه خداوند به وسیله آن حسناتش را نوشته و به وسیله آن اشتباهاتش را پاک می‌كند» [۵۳۰].

رنگ‌كردن مو سنت است ولی نه به رنگ سیاه، چون پیامبر صفرموده است: «گروهی در آخر زمان پیدا می‌شوند كه با رنگ سیاه مثل لوزه (كه در حلق قرار دارد) كبوترها موهایشان را رنگ می‌كنند، اینها در قیامت بویی از بهشت نمی‌برند» [۵۳۱].

فروش موها جایز نیست و نووی در المجموع گفته است كه: «فروش و بهره‌گرفتن از موی انسان و سایر اعضایش حرام است، چون انسان كرامت دارد» [۵۳۲].

برای زنان جایز است كه موی سر خود را به غیر از رنگ سیاه رنگ كنند (مثل رنگهای قرمز و طلایی و زرد). ابن عثیمین /گفته است كه: «اصل در این مورد جایز بودن است، مگر اینكه به درجه شباهت با زنان كافر و فاسق و فاحشه برسد كه این حرام می‌باشد» [۵۳۳].

[۵۱۵] ابوداود و احمد و آلبانی آن را در «ارواء الغلیل» حسن دانسته است.(۷۹). [۵۱۶] ارواء الغلیل (۱۱۶۵) و حدیث صحیح است. [۵۱۷] بخاری (۱۰/۳۷۴) فتح الباری و مسلم. [۵۱۸] ابن قیم /در مورد موی سر می‌گوید: «وقتی موی سر بلند شد بهتر است كه آن را از طرف چپ و راست به صورت زلف فرو بیندازد. وقتی موی سر تبدیل به زلف شد فرو انداختن آن مكروه نیست. (احكام اهل الذمه ۲/۷۵۱). [۵۱۹] الفتح (۱/۳۷۴) و شرح مسلم نووی (۱۵/۹۰). [۵۲۰] المغنی (۱/۶۵). [۵۲۱] به روایت بخاری (۵۹۲۰). [۵۲۲] احمد (۲/۵۰ و ۹۲) و آلبانی آن را در ارواء الغلیل صحیح دانسته است(۱۲۶۹). [۵۲۳] دو استخوان انگشتان پا، دو استخوان زانو، دو استخوان كف دست و یک استخوان پیشانی (مترجم). [۵۲۴] بخاری. [۵۲۵] السلسلة الصحیحة (۵۰۰). [۵۲۶] السلسلة الصحیحة (۴۹۳). [۵۲۷] به روایت ابوداود (۳۵۰۵). [۵۲۸] السلسلة الضعیفة (۲۱۷۸) ولی اگر بترسد كه به دست جادوگران بیافتد باید آن را دفن كرده و یا در جایی بیندازد كه دست جادوگران به آن نرسد. [۵۲۹] مسلم (۱۳۰۵). [۵۳۰] صحیح ابی‌داود (۳۵۳۹) و ابن ماجه (۳۷۲۱). [۵۳۱] صحیح ابی‌داود (۳۵۴۸) و آلبانی آن را در «غایه المرام» صحیح دانسته است. [۵۳۲] المجموع (۳/۱۴۰). [۵۳۳] الفتاوی (۴/۱۲۰).