برگزیده ای از آداب شرعی

فهرست کتاب

(۶۹) آداب عمومي

(۶۹) آداب عمومي

انسان عاقل باید بدیهای خود را در دین و اخلاق آداب محاسبه كند، و تمامی آنها را در سینه یا در دفتری جمع كند. سپس زیاد آن را نگاه كند و خود را مجبور به اصلاح آن كند. و خود را موظف كند كه طی یک روز یا یک هفته یا یک ماه، یک ویژگی، دو ویژگی، یا چند ویژگی خود را اصلاح نماید. پس هر ویژگی یا خصوصیتی كه اصلاح كرد، آن را در دفتر پاک كند و هنگامی كه به آن می‌نگرد خوشحال شود و هنگامی كه به ویژگیهای ثابت خود می‌نگرد، غمگین شود.

انسان عاقل تا جایی كه می‌تواند با انسان‌های فاضل، عالم، متدین و با اخلاق، دوست و شریک می‌شود.

انسان عاقل باید از اجرای نظری كه موافقی ندارد. بیمناک باشد، هر چند كه خودش ظن قریب به یقین در آن نظر داشته باشد.

انسان عاقل وقتی میان دو چیز تردید داشت، نمی‌نگرد كه كدام یک درست است، بلكه می‌نگرد كه كدام یک پست‌تر است، از آن چیز می‌پرهیزد.

پست فطرتی یا دون مرتبه‌ای كسی باعث نمی‌شود كه تو چیزی را كه در نظر یا در اخلاق وی درست می‌بینی، برنگیری، چون مرجان با خواری غواصی كه آن را استخراج كرده است، خوار و پست نمی‌شود.

عاقلترین عقلاً كسی است كه امر معاش و معاد خود را به گونه‌ای حساب كند كه اجرای یكی از آنها باعث دیگری نشود، و اگر در این راه خسته شد، چیز نزدیک و پست (دنیا) را رها كند و چیزی بزرگتر را برگزیند.

گفته می‌شود: برای بزرگتر از خود احترام بگذار، و با كوچكتر از خود به نرمی رفتار كن. بهترین سازگاری با كسانی است كه هم سطح تو هستند، ولی نتیجه آن هنگامی است كه با برادران دینی‌ات توافق داشته باشی، چون اینها همان كسانی هستند كه برای تو شهادت می‌دهند كه گرامی‌داشتن بزرگترها نشانه ترس تو از آنها نیست، و ملاطفت تو با كمتر از خود به معنای بكارگیری آنها نیست.

پنج كس هستند كه از پنج چیز خوشحال نمی‌شوند و پشیمان هستند: كسی كه بسیار سست است و كارها از دست وی می‌رود، كسی كه از برادران و دوستان خود بریده و هنگامی كه بلایی یا مصیبتی برای او پیش می‌آید به فكر آنها می‌افتد. كسی كه فكر كرده دشمنش خیلی قوی است ولی بعداً می‌فهمد كه ضعیف بوده است، كسی كه زن صالح خود را در حالت عصبانیت طلاق می‌دهد و با زنی بداخلاق ازدواج نماید، و كسی كه گناهان زیادی انجام داده و در شرف مرگ است.

از جمله دلایلی كه بر سبک مغزی و كم خردی متكلم دلالت خواهند كرد: این است كه خنده سخنور بخاطر سخنان خودش و در حد و اندازه سخنش نباشد، و یا كسی با دوست خود صحبت كند و او جذب سخنانش می‌شود ولی بخاطر اینكه خودش صحبت كند و یا آرزو می‌كند كه دوستش تمام شود و به او گوش دهد، ولی وقتی او ساكت می‌شود نمی‌تواند خوب و قشنگ صحبت كند.

كسی كه با دیگری مشورت می‌كنـد - هر چنـد كه نظر او بهتر باشد - یک رأی به نظرات وی افزوده می‌شود، همچنانكه نور آتش با افزودن چربی بیشتر می‌شود.

بدترین عیب این است كه انسان عیب خودش را نبیند. كسی كه عیب خود را نمی‌بیند، خوبیهای دیگران را نیز نمی‌بیند. و كسی كه عیب خود را نبیند نمی‌تواند عیبی را كه نمی‌بیند ریشه‌كن كند، و نمی‌تواند به خوبیهای دیگران كه آن را نمی‌بیند، دسترسی پیدا كند.

انسان فخرفروش، ستوده و نیكو نیست، و انسان عصبانی خوشحال نیست، و انسان آزاده حریص نیست، و انسان بخشنده حسود نیست، و انسان شكم‌پرست، ثروتمند نیست، و انسان منزوی و بیزار، برادر و دوستی ندارد.

از اهتمام به علم و دانش اینكه هرگاه كسی یک نكته علمی یا چیز درستی به ذهن وی می‌رسید در حالی كه در یک جای بی ساكن بود، آن را بر روی سنگها می‌نوشت تا از وی برجا بماند، و برای كسانی كه بعد از او می‌آیند، ترس از بین‌رفتن آن وجود نداشته باشد.

ای كسی كه طالب علم و ادب هستی، اگر خواستی علمی را یاد بگیری اول اصول و بخشهای آن را یاد بگیر.

هرگاه كه والی جایی بودی و مقامی داشتی دیگران را از مدح‌كردن خود منع كن. چون اگر مردم بفهمند، تهمتی می‌شود كه با آن تو را رسوا می‌كند، و دری می‌شود كه تو برای آنها گشوده‌ای، و غیبتی می‌شود كه با آن تو را غیبت كنند، و به وسیله آن به تو می‌خندند.

اگر بخواهی كه رضایت تمام مردم را كسب كنی، آرزویی محال است. چگونه نظرات متفاوت را با هم جمع می‌كنی؟ و هدف تو از رضایت ظالمان و جاهلان و گمراهان چیست؟ پس باید خواهان رضایت برگزیدگان و عاقلان مردم باشی، چون وقتی خود عاقل و برگزیده شدی، رنج دیگران را تحمل نمی‌كنی.

به گونه‌ای رفتار كن كه مردم از اخلاق تو بفهمند كه زود پاداش نمی‌دهی و زود هم عقاب نمی‌كنی تا ترسوها بر ترس خود، و امیدواران بر امید خود باقی بمانند.

بدان كه كرامت تو با هر چیزی ساگاز نیست، پس فقط آن را با فضلاء به كار ببر، و بدان كه قلب تو نمی‌تواند تمام چیزها را در برگیرد، پس آن را برای چیزهای مهم خالی كن.

بدان كه بسیاری از مردم وقتی از كسی ناراحت می‌شوند، چشمانشان را درهم می‌كنند(و دندانها را به هم می‌فشرند)، و به كسی كه آنها را ناراحت نكرده با همین نگاه می‌نگرند، و به كسی كه گناهی نكرده، بددهنی می‌كنند، و كسی كه آنها را نرنجانده می‌رنجانند.

اگر سخن یا نظری را از دوستت شنیدی و خوشت آمد، نزد مردم آن را به اسم خودت بیان نكن، و هنگامی كه چیز درستی را از كسی شنیدی آن را با اسم خودش برای دیگران بازگو كن.

اخلاقت این‌گونه نباشد كه ابتدا سخنی را شروع كنی و سپس آن را قطع كنی و گویی كه بعد از آن كه شروع كرده‌ای می‌خواهی در مورد آن فكر كنی.

نباید اخلاق و رفتارت چنین باشد كه سخنی را شروع و سپس آن را قطع كنید و بگویید: بعداً، انگار كه جوانب آن را سنجیده‌ای و بعد آن را گفته‌ای.

هنگامی كه با علماء می‌نشینی سعی و تلاشت این باشد كه آنان بفهمند، تو بیشتر دوست داری بشنوی تا سخن بگویی.

اگر خواستی با دوستانت شوخی و هزل‌گویی كنی، سعی كن آخرین سخنانت را جدی بگیری، و سخنان جدی را چنان طول مده كه با شوخی همراه شود، و هرگاه چنین شد، سخن را قطع كن.

نباید سخن جدی را با شوخی مخلوط كرد و یا بالعكس، چون اگر سخن جدی را با شوخی همراه كنی آن را زشت كرده‌ای، و اگر شوخی را با جدی همراه كنی، كلام را مكدر می‌نمایی، ولی تنها موردی هست اگر در آن شوخی و جدی را با هم بیاوری، كار شایسته‌ای انجام داده‌ای و بر مقابل خود پیروز گشته‌ای، و آن وقتی است كه اگر كسی خواست با سخنان نسنجیده و خشم‌گینانه و یا حرفهای زشت با تو صحبت كند، در اینصورت هر طور كه در توان داری با سخنانی شوخی‌آمیز آمیخته به جدی او را جواب دهید.

هرگاه دوست و رفیقت را با دشمنت دیدی، ناراحت نشو، زیرا در این صورت او نسبت به تو دو حالت دارد:

یكی اینكه اگر او یكی از دوستان معتبر تو باشد بهترین جایگاه او برای تو آن است كه با دشمنت نزدیک باشد، چون او می‌تواند شرش را از تو بگیرد، عیبت را بپوشاند و یا چیزی كه از آن اطلاع نداری بدانی، پس نگران نباش كه دوست صمیمی تو با او رفیق باشد.

دوم اینكه آن مرد از دوستان صمیمی تو نباشد، در این صورت با چه حقی او را از مردم منع می‌كنی؟ و با چه حقی او را مجبور می‌كنی كه با هر كس تو دوست داری بنشیند؟

هنگام سخن‌گفتن مواظب باش به دوستانت تجاوز نكنی، و نسبت به چیزهایی كه نزد تو گفته می‌شود سعی كن حق را برگزینی، تا دوستانت گمان نكنند كه حقوق آنان را پایمال می‌كنی.

در مباحثاتی كه میان تو و دوستانت پیش می‌آیند، سعی نكن خود را عالم جلوه دهی.

نباید به هیچ‌وجه، خود را عالم و دوست خود را جاهل خواند، نه صراحتاً، و نه به طور كنایه، و باید در این زمینه انسان حیا داشته باشد.

اگر در نفس خود به نوعی فضیلت پی بردی، و به نوعی می‌خواهی آن را اظهار كنی، باید دانست كه اظهار چنین چیزی باعث عیب و عار تو می‌شود، و بیش از فضلی كه احساس می‌كنی داری، نزد مردم ننگین می‌شوی، و باید دانست اگر عجله كنی و صبر داشته باشی به صورتی خیلی خوب و زیبا فضیلتهای تو نزد مردم آشكار می‌گردد.

اگر می‌خواهی شخصیتی با وقار و زیبا داشته باشی و خود را با زیور مروت نزد مردم مزین نمایی و راه كسانی را بپیمایی كه هیچ گرد و غباری روی آنها نمی‌نشیند، سعی كن خود را عالمِ جاهل نما، و ناطقی ناتوان جلوه دهی.

اگر به سخن كسی گوش می‌دادی كه آن را می‌دانستی و یا خبری تعریف می‌كرد كه قبلا شنیده بودی، نباید در بحث با او شریک شد، بدین منظور تا دیگران بفهمند كه تو این چیزها را می‌دانی، چون این كار بی‌ادبی است و باعث حسادت و عجب و خود بزرگ‌بینی می‌شود.

باید دوستانت را آگاه سازی، اینكه كاری را انجام می‌دهی كه آن را بازگو نكرده‌ای، برایت بهتر از آن است كه چیزی را بگویی كه انجام نداده‌ای و عمل ننموده باشی.

باید هدف نهایی تو این باشد كه با دشمنانت عادلانه برخورد كنی، و با دوستانت چنان رفتار كنی كه از همدیگر راضی باشید.

باید نسبت به دوستان و برادران دینی و كسانی كه با آنان ارتباط داری، نهایت نیت تو این باشد كه راهی برای قطع رابطه وجود ندارد، اگر چه كارهایی انجام دهد كه تو دوست نداری.

باید بدانید كه از مردم بریدن و دور شدن از آنها باعث دشمنی می‌گردد، و نزدیكی با مردم دوستان بد را می‌آفریند، و باید دانست كه بدرفتاری دوستان از كینه دشمنان مضرتر است.

باید مردم را دو گونه پنداشت و به هر كدام یک نوع لباس را پوشاند، كه انسان خردمند از این دو پوشش بی‌نیاز نیست، و زندگی و مروتی بدون آنها وجود ندارد:

نخست لباسی كه مانع است و تو را از مردم جدا می‌كند و آن را به عموم مردم باید داد، در این صورت هرگاه با تو ملاقات نمودند، پرهیز می‌كنند و با آمادگی قبلی سخن می‌گویند.

دوم لباسی كه گشاد است و لباس الفت و محبت است و آن را به خواص می‌دهید كه عبارتند از دوستان معتبر و نزدیک، كه با سینه فراوانی و گشاده‌رویی با آنان ملاقات نموده و از هرگونه سختی و محنتی مصون هستی، و از هر آنچه میان شما رد و بدل می‌شود درامان هستی.

تنها از كسی معذرت‌خواهی كن، كه عذرت را می‌پذیرد.

هرگاه كسی از تو معذرت خواست با رویی گشاده و زبانی خوش با او رفتار كن، مگر اینكه قطع رابطه با او غنیمت باشد.

اگر در حق كسی كار خوبی انجام دادی و یا برتری و فضیلتی بر كسی داشتی، با نادیده‌گرفتن كار نیک خود، آن را زنده نگاه دار و با ناچیزشمردن فضل و برتری خود، آن را بزرگ و ماندگار نگاه دار.

اگر می‌خواهی اذیت و آزار را از خود دور كنی، حسود نباش.

اگر توانستی خودت را در هر مجلس و جایی و مقام و نظر و فعلی، حفظ كنی پس این كار را بكن ولی بدون آنكه مقام خود را از یاد ببری.

اگر توانستی برادرت را از آنچه در دل داری باخبر نكنی بدلیل اینكه تو می‌خواستی عمل را بر قول ترجیح دهی و چون در عمل همیشه تقصیر و كم‌كاری وجود دارد، این كار را بكن.

وقتی اعمال و كارهایت روی هم انباشته شدند، نباید آن را به روزهای بعد واگذار نمود، زیرا با این كار آسایش خود را از میان می‌بری، و تنها وقتی راحت خواهی بود كه برای انجام دادن آن شروع به كار كنی.

برخی از مردم را می‌بینیم كه به چیزی چسبیده‌اند و از آن دست بر‌نمی‌دارند، و مدام از آن سخن می‌گویند، و حتی مخالفت اكثر دوستانش هم باعث نمی‌شود از آن دست بردارد و از آن برگردد.

برخی از مردم هستند كه دوست دارند حرف خود را بر كرسی نشینند، و دوست دارند مسأله‌ای را كه فراموش‌شده دنبال كنند تا برایش دلیلی پیدا كنند، و سپس آن را بر دوستان عرضه می‌دارند و مورد بحث و بگومگو قرار می‌دهند، این كارها ضعف عقل است و اخلاقی ناپسند است.

باید در دل خود نسبت به مردم دو حالت را همیشه حفظ كرد، نیازمندبودن و بی‌نیازی به مردم، و نیازمندبودن به مردم را در حسن معاشرت و سخنان زیبا و دلنشین قرار بده و بی‌نیازیت را در حفظ ناموس و عزت نفس قرار بده.

با هر كس كه همنشین شدی باید با طریقه و روش خودش با او صحبت كرد، چون اگر بخواهی با انسان نادان، عالمانه برخورد كنی، و یا با نادان آگاهانه برخورد نمایی و یا با كسی كه عامیانه صحبت می‌كند، بلیغ و سخنور باشی، در این صورت تنها چیزی كه دستگیرت می‌شود این است كه كار خود را ضایع و همنشینت را اذیت نموده‌اید، چون او را چیزی بار نموده‌ای كه توان حملش را ندارد، و او را به چیزی غمگین ساخته‌ای كه توان فهم فصاحت و بلاغت شخص فقیه و سخنور را ندارد.

همانطور كه نیک سخن گفتن را یاد می‌گیری، خوب گوش‌دادن را نیز یاد بگیر، و از جمله خوب‌گوش دادن اینكه، باید به سخنور مهلت داد تا سخنانش را تمام كند، و نباید خود را برای جواب دادن میان صحبتهای او نشان داد، و به اطراف نگاه كرد، و باید تمام رخ رو به روی او نشست، و به او نگاه كرد، و به آنچه او می‌گوید توجه نمود. هرگاه كسی چیزی را گفت كه تو آن را می‌دانید، نباید او را همراهی كنید و یا ادامه كلام او را دنبال كنی انگار كه می‌خواهی به مردم نشان بدهید كه تو هم مثل او آن چیزها را می‌دانید.

و هر وقت میان گروهی از مردم قرار گرفتی، به هیچ وجه، گروهی از مردم، و یا قوم و قبیله‌ای را بطور عام مورد مذمت قرار مده، چون ممكن است برخی از آنانی كه در حضور تو هستند اشتباه آن را بفهمند كه در این صورت از مكافات عمل آنان درامان نخواهی بود. و یا شاید عمدا تو را به نادانی مورد اهانت قرار دهند [۷۸۰].

ابن عبدالبر گفته است: كه گفته می‌شد، شش دسته و گروه هستند كه هرگاه به آنها اهانتی شد، بجز خودشان كسی دیگر را سرزنش نكنند:

۱- كسی كه بر سفره دیگری می‌نشیند بدون اینكه او را دعوت كرده باشند.

۲- كسی كه از افراد خسیس و بخیل فضل و برتری طلب نماید.

۳- كسی كه میان حرفهای دو نفر وارد می‌شود بدون اینكه چنین اجازه‌ای داده باشند.

۴- كسی كه حاكم و بزرگان را دست كم بگیرد و به آنان بی‌احترامی كند.

۵- نشستن در مجلسی كه جایگاه او نیست.

۶- سخن‌گفتن برای كسی كه به او گوش نمی‌دهد [۷۸۱].

حكیمی به فرزندش چنین توصیه می‌نمود:

همانطور كه خوب سخن‌گفتن را یاد می‌گیری، نیک گوش‌دادن را هم یاد بگیر، چون نیک گوش‌دادن تو، مهلت‌دادن به متكلم است تا سخنانش را برایت بازگو كند. و باید هنگام گوش‌دادن به او نگاه كرد، و چیزهایی كه تو می‌دانی نباید در میان حرفهای او گفت [۷۸۲].

لقمان نیز چنین گفت به فرزندش:

مواظب باش، اگر از كسی دیگر سوال نمودند، تو جواب بدهی، انگار كه به غنیمتی دست یافته‌ای و یا هدیه‌ای به تو داده‌اند، چون اگر چنین كاری را بكنی، شخص سوال‌شونده را خوار و بی‌ارزش كرده‌ای و شخص سوال‌كننده را نیز ناراحت می‌كنی، و نادانان را بر بی‌ادبی و بی‌حوصلگی خویش آگاه ساخته‌ای [۷۸۳].

امام شافعی /فرموده است: دوری جستن از مردم باعث دشمنی است، و بسیار نزدیک‌شدن هم موجب همنشینی با دوستان ناباب می‌شود، پس جایگاهی میان آن دو را انتخاب كن [۷۸۴].

[۷۸۰] انتهب الآداب من (الأدب الكبیر – الأدب الصغیر) نوشته ابن مقنع. [۷۸۱] الآداب الشرعیة (۲/۱۰۲). [۷۸۲] الآداب الشرعیة (۲/۱۶۳). [۷۸۳] الآداب الشرعیه (۲/۱۶۳). [۷۸۴] الآداب الشرعیه (۳/۴۵۱).