نظر حضرت علی درباره خلافت:
فان کنت بالشوری ملکت امورهم
فکیف بهذا والمشیرون غیب
وان کنت بالقربی حججت خصیمهم فغیرک اولی بالنبی و اقرب [۱۱۳]
حضرت علی ÷ اگر خلافت به شوری بود پس چرا ما غایب بودیم و اگر به قرابت بود پس ما به پیامبر نزدیکتر بودیم.
دقت کنید که عمده ایراد حضرت علی که به کرات و در مواقف مختلف به آن اشاره داشتهاند عدم حضور ایشان در سقیفه بوده است.
• به هوش باشید سوگند به آفریدگاری که دانه را شکافت و به جنبندهها جان بخشید اگر: حضور انبوه مردم در صحنه نبود و اگر وجود اینهمه یاران حجت را تمام نمیکرد. و اگر نبود آن تعهدی که خدا از دانشمندان گرفته است تا در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی مظلوم بیتفاوت نمانند، مهار شتر خلافت را بر کوهانش میافکندم و آخرین شتر این کاروان را به کاسه اولین آن سیراب میکردم [۱۱۴].
- شاید لازم به ذکر نباشد که حضرت ابوبکر با رای اکثریت انتخاب شد و در زمان حکومتش نیز تبعیض و ستمی نه از نظر مالی و نه از جنبههای دیگر به کسی روا نداشت.
- در اشارات و دلایل حضرت علی ÷ برای پذیرفتن خلافت، هیچ کجای تاریخ، نکتهای مبنی بر وجود نص و حتی تاکید پیامبر ص و... نمیبینیم.
- حضرت علی پس از شهادت حضرت عثمان با وجود هجوم انبوه مردم این چنین انزجار خود را از خلافت اعلام میکنند چگونه ممکن است پس از رحلت پیامبر ص وقتی اکثریت خواهان خلافت دیگری بودند ایشان طالب خلافت بوده باشد؟
• در سال ۳۷ هجری در صفین شخصی از طایفه بنی اسد از حضرت علی ÷ پرسید چگونه شما را از آن مقام که سزاوارتر از همه بودید کنار زدند؟ آن حضرت فرمود:
" ای برادر بنی اسدی تو مردی پریشان و مضطربی که نا به جا پرسش میکنی لیکن تو را حق خویشاوندی است و حقی که در پرسیدن داری و بیگمان طالب دانستنی. پس بدان که آن استبدادی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد در حالیکه ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با پیامبر استوارتر بود
ما میدانیم که انسان در رابطه با دیگران یکی از ۵ موضع زیر را دارد:
۱- دوستی و همکاری ۲- بیتفاوتی ۳- رقابت ۴- مخالفت ۵- دشمنی
با مطالعه تمامی سخنان و عملکردهای حضرت علی ÷ که در ارتباط با خلفاء بیان کردهاند متوجه میشویم ایشان موضع دشمنی با آنها نداشتهاند. رقابتی هم در کار نبوده چون خلافت در نزد ایشان از آب دماغ بز کمتر بوده. ولی به ترتیب در روش ایشان: بیعلاقه گی، بیتفاوتی، و همکاری دیده میشود. بیعلاقه گی به ریاست از آنجا که ایشان در طول ۲۵ سال هیچ سمت دایمی را قبول نکرده و در هیچ جنگی شرکت نمیکنند. و همکاری از آنجا که مرتب طرف شور و مشورت قرار میگرفتهاند. به حضرت عمر دختر میدهند. حسن و حسین را برای دفاع پشت در خانه حضرت عثمان میفرستند و...
البته طبق منطق خوارج زمانه، انسان یا با دیگران دوست است و یا دشمن. ولی این سطحی نگری مخصوص انسانهای بسیار باهوش است! زیرا جرج بوش نیز میگوید: هر کس با ما نیست با تروریستهاست!!!.
• من به قدری درباره تاریخ صدر اسلام فکر و تحقیق انجام دادم گویی یکی از آنها شدم و اکنون به این نتیجه رسیدهام که پس از خلافت ابوبکر، مناسبات میان حضرت علی ÷ و عمر رو به گرمی میگراید و جریانات سقیفه فراموش میشود. ولی متاسفانه برادران شیعه من هنوز پس از ۱۴۰۰ سال، دست بردار نیستند درحالیکه حضرت علی پس از خلافت حضرت عمر، همه چیز را فراموش میکند. دلایل من برای این ادعا:
- می دانیم که حضرت علی ÷ هیچ علاقهای به حکومت و خلافت نداشته و دنیا و مافیها در نظر او کمتر از آب دماغ بز و بیارزشتر از کفشی کهنه بوده است. اینکه ایشان در جریان پر آشوب سقیفه، اعتراض میکند به علت عدم حضور در مراسم انتخابات در سقیفه بوده یعنی اعتراض به شیوه انتخابات و نه اصل انتخابات. و اینکه قصد خلافت داشتهاند برای حفظ و حراست از آیین حضرت محمد بوده ولی وقتی پس از ۲سال خلافت حضرت ابوبکر مشاهده میکند که حضرت ابوبکر با اقتدار شورش اهل رده را سرکوب نموده، به اقوام خود منصبی نداده، ذرهای از بیت المال برنداشته، قرآن را بدون ذرهای تحریف جمع آوری کرده.... و دقیقاً راه و روش پیامبر ص را در پیش گرفته به همین دلیل پس از مرگ حضرت ابوبکر بدون کوچکترین مخالفتی با عمر بیعت میکند (در اینجا دیگر نمیتوان مصلحت اسلام را بهانه کرد زیرا نه منافقی در مدینه بوده و نه شورش اهل ردهای و نه...) به همین دلیل نشانههای گرمی روابط ایشان با خلفاء، پس از فوت حضرت ابوبکر به قرار زیر ور به افزایش میگذارد:
- ازدواج با اسماء همسر حضرت ابوبکر و تربیت محمد فرزند حضرت ابوبکر. (علی: محمد پسر من است از صلب ابوبکر).
- پس از خلافت و بیعت با عمر، ازدواج عمر با ام کلثوم (دختر حضرت علی ÷ از فاطمه) انجام میگیرد.
- در فاصله زمانی که حضرت عمر برای تسلیم اورشلیم به همراه عدهای از مدینه میرود حضرت علی ÷، عهده دار حکومت و جانشین او میشوند [۱۱۵].
- حضرت علی ÷ نام سه فرزندش را عمر و ابوبکر و عثمان میگذارد که دو نفر از آنها (عثمان ابن علی و ابوبکر ابن علی) در کربلا شهید شدند! دقت کنید که یکی از سفارشات اکید پیامبر ص که جزو وظایف پدر و مادر است گذاشتن نام نیکو بر فرزند است [۱۱۶].
- به قدری در زمان خلافت حضرت عمر به او مشورت میدهد که عمر بارها گفته لولا علی لهلک عمر!.
- در جنگ با ایران و روم با مشورتی که به حضرت عمر میدهد جلوی رفتن او به نبرد با این دو کشور را گرفته و مانع کشته شدن احتمالی او میشود.
- پس از مرگ حضرت عمر، خطبه لله بلاد فلان (که در فوق به آن اشاره شده را میخواند).
- مرتب (که ۸۰ سند آن به دست ما رسیده) در زمان خلافت خودشان برای خلفا روی منبر، طلب آمرزش میکردهاند.
• ما در احادیث مختلف میخوانیم که انسان نباید زیر بار ظلم برود و باید صریح و رک و راستگو باشد و... پس چرا معتقدیم حضرت علی ÷ نشست تا به ایشان ظلم کنند و یا تقیه و توریه کرد یا عناوینی مانند مصلحت و مماشات را به ساحت پاک ایشان میبندیم. من علتش را میدانم: تقیه و مظلوم واقع شدن و... در مواردی مجاز است که فقط راجع به یک نفر و یک شخص باشد و بیم کشته شدن باشد. ولی اگر مصالح جمع و اجتماع در خطر باشد تقیه و توریه و مماشات و مصلحت و مظلوم واقع شدن به هیچ وجه جایز نیست و انسان بدون شک در پیشگاه خداوند مورد بازخواست قرار میگیرد. شهادت امام حسین و صلح امام حسن و بیعت حضرت علی ÷ با خلفاء فقط بر همین مبنا قابل تفسیر است. زیرا اگر ظلم و ستمی به اسلام و یا جامعه روا میگردید حضرت علی ÷ یک لحظه هم سکوت نمیکردند [۱۱۷]. ضمن اینکه تقیه متعلق به بعد از امام صادق ÷ بوده و آن هم برای شیعیانی که جانشان در خطر قرار میگرفته است.
• با جمع بندی و مطالعه همه جانبه متوجه میشویم که موضع حضرت علی در برخورد با خلفاء به ترتیب: انتقاد، دوستی (مشورت) بوده و نه دشمنی و حتی رقابت [۱۱۸].
• اما برخورد على با کسانى که او را بر ابوبکر و عمر ترجیح میدادند این بود که فرمود: هرکس مرا بر ابوبکر و عمر دهد من بر او حد افتراء جارى میکنم (یعنى هشتاد ضربه شلاق میزنم) این روایت متواتر است و بیش از هشتاد روایت از این طریق نقل شده است که حضرت علی فرموده است: بهترین و برترین این امّت بعد از پیامبر ابوبکر و عمر هستند، فتح البارى ۷/۲۰ و مسند احمد تحقیق احمد شاکر أحادیث شمارهء ۸۳۳ و ۸۳۷و ۸۷۱ و ۸۷۸ و۸۷۹ و ۸۸۰ و ۱۰۵۴ ج۲ و منهاج السنه: ابن تیمیه ۱/۲۱۹ و ۲۲۰.
• حضرت علی ÷: رسوایان آلوده پخش و شیوع عیبهای مردم را دوست دارند تا برای بدنامیهای خود زمینه عذر تراشی داشته باشند [۱۱۹].
- براستی که چه خوشنام و خوش نیت و خوش چهر هاند کسانی که برای گرمی دکان خود و منحرف کردن اذهان از تبه کاریهایشان از هر دروغ و تهمتی به دیگران رویگردان نیستند!!!.
(براستی چرا شیعه اینقدر منفی بین و منفی باف است و همیشه سیاه نمایی میکند و از خود افکار منفی منتشر میکند. براستی آیا علت اینهمه بدبیاری برای مردم ایران وجود همین روحیه تعصب و جهل و شرک و کینه در آنها نیست؟).
۲- نظر خلفاء در خصوص حضرت علی ÷
(جالب است که محققین شیعه اکاذیبی را نقل میکنند از قبیل: خانه نشینی علی! - سوزاندن احادیثی برای جلوگیری از نشر فضایل علی ولی در اینجا خود خلفاء، فضایل حضرت علی را نشر دادهاند!!!).
مطاب زیر از کتاب امام امیر المومنین علی از دیدگاه خلفاء - مهدی بن محمد باقر فقیه ایمانی - چاپ دوم چاپخانه امیر تاریخ انتشار عید غدیر ۱۴۱۹ فروردین ۱۳۷۸:
(البته دو فرع مهم مختص مذهب شیعه تولی و تبری چه خوب در این احادیث موج میزند !! و عجیب است حتی یک نفر از مردم مدینه بلند نمیشود و نمیپرسد پس چرا شما خلافت را غصب کردید و در خانه علی را آتش زدید و همسرش را زدید و کشتید و بچه داخل شکم او را و....!!!! در هیچ یک از این احادیث از هیچ کس نغمهای هم بر نمیخیزد که پس چرا خلافت غصب شده و خلاف دستور خداوند عمل کردید؟ - اگر خلفاء حق علی را غصب کرده بودند هیچگاه چنین جملات ستایش آمیزی را در حق او نمیگفتند تا اینکه مورد تمسخر مردم واقع شوند، و مردم بگویند: شما که اینها را میگویید چرا خودتان اول از همه و بیش از همه با غصب خلافت به او ظلم کردید؟ به قول ما ایرانی ها: تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمیرود؟
نکته بسیار جالبی در این کتاب وجود دارد: نویسنده که پیداست شیعه بسیار متعصبی است تمامی صفحات کتاب خودش را از احادیثی پر کرده از زبان عمر و ابوبکر و عثمان که در فضایل حضرت علی است و ضمن این احادیث، حدیث زیر را نیز آورده است:
۱- ﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ إِنَّهُمۡ لَآ أَيۡمَٰنَ لَهُمۡ﴾ [التوبة: ۱۲]. براستی پس چرا مسلمین از این آیه رو بر تافتند.
۲- وجود امرای ظالم پس از پیامبر و لزوم عدم همکاری با آنها (پس چرا حضرت علی و سایر مسلمین با عمر و ابوبکر همکاری میکردند. ضمن اینکه حضرت علی نیز پس از پیامبر مدت ۵ سال خلیفه بودهاند پس نعوذ بالله آیا ایشان هم داخل شمول این روایت میشوند ناگفته پیداست که منظور پیامبر ص چه کسانی بودهاند. نکته بسیار جالب دیگر اینکه اگر احادیث مربوط به خلافت بلافصل حضرت علی و ائمه اثنی عشریه صحیح بود این روایات بیهوده جلوه میکند زیرا هیچکس از پیامبر ص سئوال نمیکند که علی و اعقابش که ظالم نیستند که شما این روایات را میگویید؟ مگر شما نمیگویی که اینها جانشینان و امرای پس از من هستند!!!):
- انه سیکون علیکم امراء یغشاهم غواش من الناس فمن صدقهم بکذبهم و اعانهم علی ظلمهم فانا بریء منه و هو بریء منی [۱۲۰]...
- انه سیکون بعدی ائمه فسقه یصلون الصلوه لغیر وقتها [۱۲۱].
- ان بعدی ائمه ان اطعتموهم اکفروکم و ان عصیتموهم قتلوکم ائمه الکفر و روس الضلاله [۱۲۲].
- سیکون امراء بعدی یقولون ما لا یفعلون و یفعلون ما لا یومرون [۱۲۳] (خدا وکیلی آیا حضرت عمر اینگونه بوده؟)
- الا انه سيكون بعدي امراء يكذبون و يظلمون فمن صدقهم بكذبهم و ما لا هم علي ظلمهم فليس مني و لا انا منه و من لم يصدقهم بكذبهم و لم يمالئهم علي ظلمهم فهو مني وانا منه [۱۲۴].
- اسمعوا هل سمعتم انه سيكون بعدي امراء فمن دخل عليهم فصدقهم بكذبهم و اعانهم علي ظلمهم فليس مني و لست منه و ليس بوارد علي الحوض و من لم يدخل عليهم و لم يصدقهم بكذبهم و لم يعنهم علي ظلمهم فهو مني و انا منه و سيرد علي الحوض [۱۲۵].
- من تقدم علي قوم من المسلمين و هو يري ان فيهم من هو افضل منه فقد خان الله ورسوله والمسليمن [۱۲۶].
- حديث خطاب به كعب بن عجره: اعاذك الله يا كعب من اماره السفهاء. قال: و ما اماره السفهاء يا رسول الله؟ قال امراء يكون بعدي لا يهدون بهديي و لا يستنون بسنتي فمن صدقهم بكذبهم و اعانهم علي ظلمهم فاولئك ليسوا مني و لست منهم و لا يردون علي حوضس. و من لم يصدقهم بكذبهم و لم يعنهم علي ظلمهم فاولئك مني و انا منهم و سيردون علي حوضي [۱۲۷].
۳- من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه [۱۲۸] (۱- پیامبر که نام علی و ۱۱ فرزندش را گفته چرا کسی نباید امام زمانش را بشناسد؟ مگر همه از این اسامی با خبر نبودهاند. این حدیث دال بر لزوم تعیین فوری و اطاعت از حاکم اسلامی جهت حفظ اتحاد و حفاظت از کیان اسلام دارد آن هم در آن شرایطی که اسلام به خوبی تثبیت نشده بود: شورش رده و...).
۴- ناقلین داستان غدیر و حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه از خلیفه اول (ابوبکر):
- حافظ ابن عقده (وفات ۳۳۳ق) در کتاب حدیث الولایه ۱۰۵ نفر از صحابه ناقل حدیث غدیر را نام میبرد که نخستین آنها: ابوبکر بن ابی قحافه تیمی است [۱۲۹]!.
- ابوبکر جعابی _ وفات ۳۵۶) در نخب المناقب ۱۲۵ نفر راوی حدیث غدیر را نام برده از جمله ابوبکر [۱۳۰]!.
- منصور لایی (آبی) رازی در کتاب حدیث الغدیر ابوبکر را از جمله راویان غدیر آورده.
- علامه ابن مغازلی شافعی (وفات ۴۸۴) ۱۰۰ نفر از جمله عشره مبشره ابوبکر و عمر و عثمان را از راویان حدیث غدیر نقل کرده است [۱۳۱].
- علامه مورخ زینی دحلان از ابوبکر نقل نموده و او از پیامبر ص که: من کنت مولاه فعلی مولاه [۱۳۲]...
(عجیب است اگر حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه، در خصوص خلافت بود چرا حضرت ابوبکر و عمر، مرتب در زمان خلافتشان به آن اشاره کردهاند!!!).
۵- علامه خطیب خوارزمی با ذکر سند از عثمان بن عفان نقل نموده و او از عمر ابن خطاب و او از ابوبکر بن ابی قحافه که گفت شنیدم رسول خدا ص میفرماید: همانا خداوند از نور صورت علی فرشتگانی آفرید که خداوند را تسبیح گویند و تقدیس نمایند و ثواب آنرا برای دوستان علی و دوستان فرزندش ثبت و ضبط کنند] همین سند را به سندی دیگر از عثمان و او از عمر نقل کرده که [۱۳۳].
۶- حافظ ابن حجر عسقلانی از ابوالاسود دوئلی نقل نموده که گفت: شنیدم ابوبکر صدیق میگوید:ای مردم بر شما باد به علی ابن ابی طالب پس همانا من شنیدم رسول خدا ص میفرماید: علی بعد از من بهترین کسی باشد که خورشید بر او تابیده و غروب نموده [۱۳۴].
(چطور یک نفر پیدا نمیشود که بگوید پس چرا در خانه او را آتش زدی و از علی به زور بیعت گرفتی و مقام خلافت او را غصب کردی؟ البته اگر این دروغها راست باشد!!!).
۷- علامه ابن مغازلی و دیگران با ذکر سند از عایشه نقل کردهاند که گفت دیدم - پدرم - ابوبکر به طور فراوان نگاه به چهره علی میکند پس گفتم: ای پدر از چه رو میبینم زیاد به صورت علی نگاه میکنی؟ گفت: ای دخترم شنیدم رسول خدا میفرمود: همانا که نگاه به صورت علی عبادت است [۱۳۵].
۸- علامه مورخ ابن عساکر از طریق ابوالحسن دار قطنی از ابورافع صحابی معروف نقل میکند که گفت: بعد از ماجرای بیعت مردم با ابوبکر نشسته بودم (ظاهرا عباس عموی پیامبر ادعای ارث و میراث و... را داشته است) پس شنیدم ابوبکر به عباس میگوید: تو را به خدا سوگند میدهم آیا میدانی رسول خدا بنی عبدالمطلب و فرزندانش را بدون قریش (پس مشخص است منظور وصی و سرپرستی بنی هاشم بوده) جمع کرد و تو هم در میان آنها بودی آنگاه فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب این موضوع به حقیقت پیوسته که خداوند هیچ پیغمبری را بر نینگیخت مگر آنکه برای او از اهل خودش برادری و وزیری و وصیی و خلیفه و جانشینی در بین اهلش مقرر نمود پس اکنون چه کسی از شما به پا خیزد و با من بیعت کند بر اینکه برادر من وزیر من وصی من و خلیفه من در بین اهلم باشد؟ (مگر شیعه نمیگوید اهل بیت پیامبر فقط ۵ نفر بودهاند پس چگونه اینجا معتقد است که اهل پیامبر اکرم، تمامی قبایل عربستان منظور است!!!) پس احدی از جا برنخاست. سپس فرمود: یا بنی عبدالمطلب کونوا فی الاسلام رؤسا و لا تکونوا اذنابا و الله لیقومن قائمکم او لتکونن فی غیرکم ثم لتندمن: ای بنی عبدالمطلب باشید در اسلام روسا و نباشید دنباله رو به خدا یا قیام کننده شما بپاخیزد یا شما در تحت فرمان غیر خود خواهید بود و آنوقت است که پشیمان خواهید شد. (منظور ریاست قبیله بنی هاشم بوده است) پس علی از بین شماها برخاست و حضرتش بر اساس آنچه پیشنهاد نمود و برای وی شرط کرده بود با وی بیعت کرد و او را بهسوی خود فراخواند (یعنی تو دست همکاری به پیامبر ندادی) اکنون بگو بدانم آیا این موضوع را از ناحیه پیامبر ص برای او عملی و رسمی میدانی؟ عباس گفت: آری [۱۳۶]. علامه محمد بن جریر طبری نیز همین داستان را با ذکر سند از ابو رافع نقل کرده با این تفاوت که: عباس با علی میآید و میگوید: من عموی رسول الله و وارث او هستم و علی ما بین من و ترکه او حائل و مانع گردیده. پس ابوبکر میگوید: تو کجا بودی وقتی پیامبر گفت: ایکم یوازرنی و یکون خلیفتی و وصیی فی اهلی و ینجز عدتی و یقضی دینی؟ کدام یک از شما با من همکاری میکند که خلیفه من و وصی من در بین اهلم [۱۳۷] (براستی اگر ولایت امام بر تمامی انسانها و موجودات بوده چرا پیامبر گفته فی اهلی و کلمه خلیفه را بدون قید و کلی بیان نکردهاند؟) (البته ادامه داستان ساختگی و جعلی است به همین دلیل ابن عساکر آنرا ننوشته است).
۹- علامه محب الدین طبری و دیگر علمای سنی از ابوبکر نقل کردهاند که گفت: دیدم رسول خدا ص خیمهای بر افراشته و در حالیکه بر قوسی عربی تکیه نموده و علی و فاطمه و حسن و حسین در داخل خیمهاند فرمود: ای گروه مسلمانان من با کسی که با اهل خیمه سازگار باشد سازگارم و با جنگجوی با آنها جنگجویم و با دوستداران ایشان دوستم آنها را دوست ندارد مگر سعدی زاده پاک مولد و دشمن ندارد مگر شقی زاده پست مولد [۱۳۸]. در روایت خوارزمی با اضافه جمله: پس مردی به زید گفت: ای زید تو خود شنیدی که ابوبکر چنین گفت: زید گفت: آری به خدای کعبه قسم.
۱۰- می گویند آیه و نزعنا ما فی صدورهم من غل (اعراف ۴۳) درباره اصحاب پیامبر ص است [۱۳۹].
۱۱- علامه ابن بیالحدید بروایت از شعبی نوشته است: در حالیکه ابوبکر بر بالای منبر مشغول خطبه خواندن بود حسن ابن علی (کودک بوده) برخاست و با روی سخن به ابوبکر فرمود: انزل عن منبر ابی از منبر پدرم پایین بیا. پس ابوبکر گفت: راست گفتی به خدا سوگند همانا که این منبر پدر تو باشد نه منبر پدر من [۱۴۰]. و در نقل قندوزی از دارقطنی این اضافه آمده که ابوبکر حضرتش را بر روی زانو نشانید و به گریه افتاد. پس علی فرمود: والله این سخن از ناحیه من نبود. ابوبکر گفت: راست گفتی والله من تو را متهم نمیکنم.
۱۲- روزی ابوبکر امام حسن را در یکی از کوچههای مدینه میبیند و به او میگوید: بابی شبیه بالنبی غیر شبیه بعلی پدرم فدای تو باد که شبیه پیامبری نه شبیه علی (تاریخ یعقوبی).
۱۳- علامه محب الدین طبری به روایت از حافظ ابن سمان از شعبی نقل نموده که ابوبکر، نگاه به علی ابن ابی طالب کرد و گفت: کسی که خرسند و خوشحال گردد از نگاه کردن به نزدیکترین نزدیکان پیامبر و بالاترین بینیاز شونده از ناحیه حضرتش و برخوردارترین کس از حیث مقام و منزلت در نزد او پس باید به علی ابن ابی طالب نگاه کند [۱۴۱].
۱۴- علامه شیخ ابوالمکارم علاء الدین سمنانی در عروه الوثقی پس از نقل حدیث منزلت و حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه مربوط به غدیر خم مینویسد: و به همین سر اشاره کرد سید صدیقین رفیق غار پیغمبر ص ابوبکر، هنگامی که ابوعبیده جراح را برای احضار علی فرستاد و گفت: ای ابوعبیده تو امین این امتی ( صحت این حدیث پیامبر که ابوعبیده امین این امت است و تواتر آن که در همه جا به چشم میخورد) به دنبال کسی میفرستمت که در مرتبه کسی بود که دیروز او را از دست دادیم (یعنی پیامبر اکرم) سزاوار است که با حسن ادب در نزد او سخن بگویی و با او حرف بزنی [۱۴۲].
۱۵- علامه معاصر شیخ محمد مخلوف مالکی مصری مینویسد: ابوبکر به هنگام اعزام نیرو بیشتر بدانچه علی اشاره مینمود عمل میکرد و به خاطر حرص و علاقه به بقاء حضرتش و بهرهبرداری از نظریه و مشورت با او اجازه نمیداد وی را به همراه مجاهدان (از حجاز و یا مدینه) خارج گردد [۱۴۳].
۱۶- سیوطی و دیگران به نقل از سه نفر راویان حدیث آوردهاند که خالد ابن ولید در مورد مسالهای فقهی به ابوبکر نامه نوشت (به جهت اجرای حد بر یک نفر مرد) ابوبکر با صحابه خدا به مشورت پرداخت. علی ابن ابی طالب فرمود: رای من این است که او را با آتش بسوزانی. پس صحابه پیامبر همرای شدند و ابوبکر به خالد نوشت او را بسوزانند [۱۴۴].
۱۷- علامه ابن واضح یعقوبی مینویسد: ابوبکر خواست با روم بجنگد پس با احضار گروهی از صحابه رسول الله شورای جنگی تشکیل داد و هر یک چیزی گفتند. آنگاه از شخص علی ابن ابیطالب نظر خواهی و مشورت کرد. علی گفت: اگر اقدام کنی پیروز خواهی شد و... نی ابن عساکر به طور مختصر با اضافه سئوال ابوبکر از دلیل پیروزی و پاسخ امام به او [۱۴۵].
۱۸- (شیعه میگوید دستور حضرت عمر به سوزاندن احادیث برای جلوگیری از نشر فضایل علی و دشمنی او با علی و... بوده است ولی چرا در این سطور حضرت عمر اینهمه تعریف و تمجید میکنند!!!): علامه خطیب خوارزمی و دیگران با ذکر سند از عمر ابن خطاب نقل نموده که گفت: رسول خدا ص فرمود: همانا علی و فاطمه و حسن و حسین در حظیره و جایگاه مقدس در قبه بیضاء و سفیدرنگی باشند که سقفش عرش خداوند رحمان است [۱۴۶]. علامه متقی با ذکر سند از مامون و او از پدرش هارون و او از مهدی واو از منصور دوانیقی و او از پدرش محمد و او از پدرش عبدالله ابن عباس نقل نموده که گفت: شنیدم عمر ابن خطاب میگفت: از بدگویی درباره علی خودداری نمایید چه من خود بر خورد به خصلتها و ویژگیهایی از رسول خدا در حق او نمودم که اگر یکی از آنها در آل خطاب پیدا میشد به نظر من از انچه آفتاب بر آن تابیده است بهتر بود. من و ابوبکر و ابوعبیده جراح همراه چند نفر از اصحاب رسول الله میرفتیم تا رسیدیم به درب خانه ام سلمه در حالیکه علی دم در ایستاده بود. پس گفتیم میخواهیم به خدمت پیامبر برسیم علی گفت هم اکنون حضرتش از خانه بیرون میآید که بیرون آمد و ما از دیدنش خوشحال شدیم. آنگاه در حالیکه تکیه بر علی ابن ابی طالب کرد با دست بر شانه او زد و فرمود: همانا تو ای علی با دشمن دست به گریبان شوی و دشمن به رویارویی تو بر خیزد (اگر عمر اولین دشمن بوده خودش چنین حدیثی را نقل نمیکند مسلم است که اولین دشمنان کوفیان و خوارج و باندی که عثمان را کشت و سپاه شام بوده است) در حالیکه نخستین مومنی باشی که ایمان آورده است و آگاهترین مردم به رخدادهای جهان و وفاکنندهترین کس به عهد الهی و تقسیم کننده بیت المال و روفترین فرد و دست اندکار زعامت و حکومت نسبت به رعیت و بزرگترین مبتلا به مصائب و گرفتاری ها. و تو بازوی کمک کار من و غسل دهنده من و دفن کنندهام و پیشرو و دست به گریبان با هر گونه سختی و امر ناخوشایندی باشی و... عدهای از اعلام محدثین و تاریخ نگاران از جمله اسکافی و ابن عسالکر و ابن ابی الحدید و سیوطی و خطیب خوارزمی و محب طبری این حدیث را با پارهای اختلافات آوردهاند [۱۴۷].
۱۹- علامه محقق رجالی خطیب بغدادی و دیگر حدیث اوران و تاریخ نگاران با ذکر سند از سوید بن غفله از عمر ابن خطاب نقل کردهاند که مردی را دید به علی دشنام میدهد و در بعض مصادر آمده که با علی مخاصمه و دشمنی میکرد. پس عمر گفت: پندارم تو از منافقین باشی شنیدم رسول خدا میفرمود: محققا علی نسبت به من مانند هارون باشد نسبت به موسی جز آنکه بعد از من پیامبری نباشد [۱۴۸].
۲۰- ابن شیرویه دیلمی همدانی از اعلام محدثین سنی با ذکر سند از عمر ابن خطاب نقل نموده که رسول خدا ص فرمود: حب علی براءه من النار. دوستی علی رهایی از آتش است [۱۴۹].
۲۱- محدث عالیقدر طبرانی و دیگر حدیث آوران و تاریخ نگاران از عمر ابن خطاب نقل نموده که گفت: کل سبب و نسب یوم القیامه منقطع الا سببی و نسبی. هر گونه ارتباط سببی و نسبی با افراد و طبقات در روز قیامت از هم جدا خواهد شد مگر ارتباط سببی و نسبی با من [۱۵۰].
۲۲- علامه محب الدین طبری و دیگران به روایت از طبرانی از عمر ابن خطاب نقل کردهاند که گفت: رسول خدا فرمود: هیچ کاسبی هماندن علی در کسب فضیلت کاسبی نکرد او همراه و رفیقش را به راه راست هدایت کند و از بیراهه روی برگرداند [۱۵۱] علامه ابن عساکر با ذکر سند از ابن عباس نقل نموده که گفت: با عمر ابن خطاب در بعضی کوچههای مدینه میرفتم پس به من گفت: ای ابن عباس پندارم قوم (یعنی قبی له قریش) رفیقت (علی) را کوچک قلمداد کردند که او را متصدی زعامت در امور شما نکردند. من گفتم: والله خداوند او را کوچک قلمداد نکرد هنگامی که وی را برای ابلاغ سوره برائت و خواندن آن بر اهل مکه انتخاب نمود. (پس عزلی در کار نبوده) پس عمر گفت: صواب همین باشد که میگویی والله من خود شنیدم که رسول خدا ص به علی ابن ابی طالب میگوید: کسی که ترا دوست دارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست دارد خدا را دوست داشته و کسی که خدا را دوست دارد او را داخل بهشت نماید [۱۵۲].
۲۳- عمر یکی از حاضران در غدیر خم بوده که حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه را نقل کرده است [۱۵۳].
۲۴- علامه محب الدین طبری به نقل از الموافقه ابن سمان اورده است که: در نزد عمر سخن از علی به میان آمد. عمر گفت: این داماد رسول خداست. همانا جبرییل فرود آمد پس گفت: ای محمد براستی که خداوند امر میکند ترا به اینکه فاطمه دخترت را به زوجیت علی درآوری [۱۵۴].
۲۵- علامه ابن کثیر دمشقی به نقل از عده ای از صحابه از جمله عمرابن خطاب آورده است که رسول خدا فرمود: نگاه به صورت علی عبادت است [۱۵۵].
۲۶- به نقل علامه محمد صالح ترمذی حنفی عمر ابن خطاب از سلمان روایت نموده که گفت: من در لحظههای درگذشت رسول خدا به خدمتش رسیدم پس گفتم: یا رسول الله آیا وصیت فرموده ای؟ فرمود: ای سلمان آیا میدانی اوصیاء کیانند؟ گفتم: خدا و رسولش بدان آگاه ترند. فرمود: همانا آدم وصیش شیث بود و او برترین کس از فرزندان وی بود که بر جای گذاشت. و وصی نوح سام بود که برترین کسی بود که بعد از خود بر جای گذاشت. و وصی موسی، یوشع بود که افضل کسی بود که پس از خود بر جای گذاشت. و وصی سلیمان آصف بر برخیا بود که افضل افراد بعد از وی بود. و وصی عیسی شمعون بن فرخیا بود که برترین افراد به جای گذارده پس از خود بود. آنگاه فرمود: همانا من علی را وصی خود قرار دادم که او افضل افراد بعد از من باشد [۱۵۶]. (نقض حدیث انت به منزله هارون اگر آنرا به معنای خلافت بگیریم و بدانیم - تایید اینکه در سایر موارد نیز منظور پیامبر ص وصایت بوده و نه خلافت - اکثر این افراد سمت وصایت را داشتته و هیچکدام نقش جانشینی و حکومت را بازی نکردهاند).
۲۷- علامه سید علی ابن شهاب همدانی و دیگران قضیه وصایت را نیز از قول عمر ابن خطاب بدینگونه نقل کردهاند که گفت: هنگامی که رسول خدا عقد اخوت و برادری بین اصحاب خود جاری کرد با اشاره به علی فرمود: هذا علی اخی فی الدنیا و الآخره و و وصیی فی امتی و وارث علمی و قاضی دینی ما له منی مالی منی نفعه نفعی و ضره ضری من احبه فقد احبنی و من ابغضه فقد ابغضنی [۱۵۷]: این علی برادر من در دنیا و آخرت است و خلیفه من در بین خاندانم و وصی من در میان امتم و وارث علمم و ادا کننده دین و بدهیام آنچه از برای اوست متعلق به من باشد و آنچه از برای من است متعلق به اوست نفع و سود او متعلق به من است و ضرر و زیانش هم مربوط به من، کسی که او را دوست دارد پس محققا مرا دوست داشته و کسی که با او کینه توزی کند بدون شک با من کینه توزی کرده است. (معلوم است معنای خلیفه فی اهلی به معنای خلیفه فی امتی نیست وگرنه حضرت عمر، آنقدر باهوش بوده است که آنرا ذکر نکند. دیگر اینکه اگر معنای اهل را همانطور که شیعه معنی میکند فقط فاطمه و علی و حسن و حسین معنا کنیم این معنی پوچ را میدهد که علی سرپرست خانواده دخترم است! (البته مسلماً منظور پیامبر ص بنیهاشم بوده که حضرت علی ریاست این قبیله را عهده دار شده).
۲۸- علامه ابن عساکر دمشقی و دیگران از ابن عمر روایت نموده و او از پدرش عمر ابن خطاب که گفت: شنیدم پیامبر به علی میفرمود: ای علی روز قیامت در حالیکه دست تو در دست من باشد داخل شوی با من هر کجا که من داخل شدم [۱۵۸].
۲۹- عمر ابن خطاب به دفعات مکرر امور قضاوتی و مشورتی و... با حضرت علی در میان میگذاشته و پس از حل مساله جملات زیر را (هر جمله را چندین بار در چند موقعیت مختلف) میگفته است: (صداقت و صراحت عجیب عمر در بیان حق و دوستی بیشائبه او نسبت به علی).
- ای پدر حسن، خدا باقی نگذارد مرا در امر سختی که تو برای آسان کردنش نباشی و نه در شهری که تو در آن حاضر نباشی [۱۵۹].
- پناه میبرم به خدا از به سر بردن در بین قومی که تو ای پدر حسن در بین آنها نباشی [۱۶۰].
- پناه میبرم به خدا از زندگی در بین قومی که ابوالحسن در آن نباشد [۱۶۱].
- پناه میبرم به خدا از مشکلی که علی برای حل آن نباشد [۱۶۲].
- خداوند خود آگاهتر است که بار نبوت را کجا قرار دهد [۱۶۳].
- بارالها باقی مگذار مرا در برابر مشکلی که علی برای حل آن زنده نباشد [۱۶۴].
- بارالها کار سختی را بر من فرود نیاور مگر آنکه ابوالحسن (برای حل آن) در پهلوی من باشد [۱۶۵].
- تو ای علی بهترین صحابه در امر فتوی هستی [۱۶۶].
- پدرم به فدای شما خاندان (نبوت) باد که بوسیله شما خداوند ما را هدایت کرد و بوسیله شما ما را از عالم تاریکی به نور و روشنایی اسلام درآورد [۱۶۷].
- سه چیز بود که من در پی آن بودم و حمد خدای را که قبل از مرگم بواسطه علی بدان دست یافتم [۱۶۸].
- نادانیها را به سنت برگردانید و گفته عمر را هم به علی [۱۶۹].
- قول عمر را به علی برگردانید اگر علی نبود عمر هلاک شده بود [۱۷۰].
- راست گفتی ای علی خداوند بقائت را طولانی کند [۱۷۱].
- همانا زنها از زائیدن همانند علی ناتوان باشند و چنانچه علی نبود عمر هلاک شده بود [۱۷۲].
- علی بدانچه خدا بر محمد نازل فرمود آگاهترین مردم است [۱۷۳].
- خداوند مشکلت را بگشاید بدون شک نزدیک بود به خاطر اجرای حد بیجای این زن هلاک شوم [۱۷۴].
- اگر علی ابن ابی طالب نبود نزدیک بود ابن خطاب هلاک شود [۱۷۵].
- پیوسته عمر به خدا پناه میبرد (و اعوذ بالله میگفت) از پیشامد مشکلی که ابوحسن برای حل آن نباشد [۱۷۶].
- باقی نگذارد خدا مرا در وقتیکه درک کنم قومی را که ابوالحسن در بین آن نباشد [۱۷۷].
- باقی نگذارد خدا مرا در سرزمینی که ابوالحسن در آن نباشد [۱۷۸].
- بعد از فرزند ابی طالب _ علی _ خدا مرا باقی نگذارد [۱۷۹] .
- ای علی خدا مرا بعد از تو باقی نگذارد [۱۸۰].
- در برابر مشکلی که ابوحسن برای حل و فصلش نباشد خدا مرا باقی نگذارد [۱۸۱].
- در پیشامد مشکلی که علی زنده نباشد خدا مرا زنده نگذارد [۱۸۲] .
- ای ابوالحسن در بین قومی که تو در بین آنها نباشی باقی نمانم [۱۸۳].
- عمر (در رابطه با سئوالی که از او شده بود و او ارجاع به حضرت علی داده و سئوال کننده پاسخ امام را برای او بازگو کرد و گویا مجددا نظر خواهی نمود) گفت: جز آنچه را که فرزند ابوطالب پاسخ داده چیزی در جواب سئوال تو سراغ ندارم [۱۸۴].
- ای علی پیوسته زداینده هر گونه غم و غصهای باشی و واضح کننده هر حکمی [۱۸۵].
- این (علی) اعلم و آگاهترین صحابه به پیامبر ما و به کتاب پیامبر ماست [۱۸۶].
- دریغا، همانا که علی برخوردار از قرابت و نزدیکی با بنی هاشم و نزدیکی با سول خدا و نشانهای از علم است که به سراغش رفت نه اینکه او بیاید و در خانه و محل او حکمت جامه عمل میپوشد و بس [۱۸۷].
- ای ابوالحسن تو (یگانه کسی هستی) که برای حل و فصل هر مشکل و سختی آمادهای و دعوت میشوی [۱۸۸].
- ای فرند ابوطالب همانا که پیوسته پرده بردار از هر شبهه و توضیح دهنده هر حکمی هستی [۱۸۹].
۳۰- علامه ابوالعباس احمد بن یحیی ثعلب در کتاب امالی پس از شرح قضیه شوری و بیان نقاط ضعف آنها توسط عمر مینویسد: در این موقع علی وارد شد پس عمر با روی سخن به ابن عباس گفت: محققاً شایستهترین کسی که مردم را وادار بر عمل به کتاب پروردگارشان و سنت پیامبرشان کند رفیق تو باشد والله اگر او عهده دار امر خلافت شود مردم را به رفتن در جاده روشن و راه راست گرایش دهد [۱۹۰].
۳۱- علامه ابن عبدالبر قرطبی آورده: عمر به هنگام ضربت خوردن و وصیت در امر خلافت بعد از خود با نگاهی عمیق به علی گفت: اگر این شخص را متصدی امر خلافت کنید شما را به راه راست و راه حق خواهد برد هر چند شمشیر بر گردنش باشد [۱۹۱].
۳۲- به مناسبتی عمر با ابن عباس وارد بحثی میشود و عمر در پاسخ ابن عباس علت اینکه خلافت به علی نرسید میگوید: به خدا سوگند آنگونه که ما درباره او رفتار کردیم نه از روی دشمنی بود بلکه ما او را کوچک (از نظر سن و سال) پنداشتیم و ترسیدیم عرب و قریش بر او تجمع و اتفاق نکنند. دیگر کار از کار گذشته است هم اکنون چه نظری داری؟ والله ما هیچ امری را بدون نظرخواهی از وی برگزار نمیکنیم و کاری بدون اجازه او انجام نمیدهیم [۱۹۲].
۳۳- علامه محب الدین طبری از عمر ابن خطاب نقل نموده که به زبیر ابن عوام گفت: حسن ابن علی بیمار است. چنانچه مایل باشی از وی عیادت کنیم و چون زبیر چندان روی موافقت نشان نداد و توقف کرد عمر گفت: آیا ندانستهای که عیادت مریضان بنی هاشم فریضه است و زیارتشان نافله [۱۹۳]؟
۳۴- به نقل علامه خوارزمی و دیگر اعلام حدیثی حافظ دارقطنی آورده است که به عمر بن خطاب گفته شد: از چه رو با علی آنچنان تعظیم و خوشرفتاری میکنی که با هیچیک از اصحاب پیامبر این چنین نمیکنی؟ عمر گفت: او مولای من است [۱۹۴].
۳۵- (بدعت!) ابن حزم اندلسی و دیگران با ذکر سند از ابن اذنیه عبدی نقل نموده که گفت: به نزد عمر رفتم و از محلی که باید عمره را آغاز کنم و لباس احرام بپوشم پرسیدم. عمر گفت: اتی علیا فساله: به نزد علی برو و از وی سئوال کن و چون به سراغ علی رفتم و از حضرتش سئوال کردم پاسخ داد از محلی که به مکه آمدی. پس مجددا به نزد عمر رفتم و جواب علی را به او گزارش دادم. عمر گفت: من جوابی برای سئوال تو ندارم مگر آنچه را که علی گفته است [۱۹۵].
۳۶- علامه زمخشری و دیگران با ذکر سند نقل کردهاند: مردی از علی به نزد عمر دادخواهی نمود و چون حضرتش حاضر در مجلس بود عمر گفت: ای ابوالحسن برخیز و در پهلوی خصمت بنشین. علی برخاست و پهلوی آن مرد نشست و پس از گفتگو و پایان یافتن قضیه و رفتن آن شخص به جای خود برگشت. اما عمر متوجه شد چهره آن جناب متغیر و دگرگون است. پس گفت: ای ابوالحسن از چه رو چهره ات را متغیر میبینم مگر از آنچه گذشت ناخشنودی؟ حضرت علی فرمود: آری. عمر گفت: چرا؟ علی فرمود: به خاطر آنکه مرا در برابر مدعی به کنیه (که احترام آمیزتر است) صدا زدی و چرا نگفتی یا علی برخیز پهلوی خصمت بنشین؟ عمر از این خردهگیری علی بر علیه خود به شگفت آمد سر آن حضرت را گرفت و چشمانش را بوسید و گفت: بابی انتم و امی بکم هدانا الله و بکم اخرجنا من الظلمات الی النور: پدر و مادرم به فدای شما باد بوسیله شما خداوند ما را رهنمود فرمود و بوسیله شما ما را از تیرگی و تاریکی به نور مشرف ساخت [۱۹۶].
۳۷- حافظ بخاری از عمر ابن خطاب نقل نموده که گفت: رسول خدا از دنیا رفت در حالیکه از علی راضی و خشنود بود [۱۹۷].
۳۸- (معنی مولا خلیفه نیست) علامه محب الدین طبری از عمر نقل نموده که گفت: علی مولی من کان رسول الله مولاه: علی مولی کسی است که رسول خدا ص مولای او بوده است [۱۹۸].
۳۹- امام احمد حنبل با ذکر سند از عروه ابن زبیر نقل نموده که: مردی در حضور عمر جسارت زبانی به علی ابن ابی طالب نمود پس عمر با اشاره به قبر پیامبر گفت: صاحب این قبر را میشناسی؟ او محمد ابن عبداللهبن عبدالمطلب است. بنابراین از علی ابن ابی طالب جز به خیر و خوبی دم مزن که اگر نسبت به وی بدگویی نشان دادی صاحب این قبر را آزرده ای [۱۹۹]. (اگر عمر فاطمه را زده بود و در خانه علی را آتش زده بود نه رویش میشد چنین حرکتی کند و اگر هم میکرد مسلما به او میگفتند تو که خودت بدتر از اینها را کردهای چه میگویی؟).
۴۰- حضرت امام حسن مجتبی در سپاهی که عمر برای فتح اصفهان فرستاده حضور داشته است. (علی از زبان خلفاء ص ۱۵۶) مشورت دادن علی به عمر در چگونگی اعزام سپاه به ایران و توصیه به نرفتن عمر (تاریخ طبری ۴/۲۳۷ ضمن حوادث سنه ۲۷) (اخبار الطوال دینوری ص ۱۳۴ - الفتوح احمد ابن اعثم کوفی ۲/۳۷).
۴۱- به مناسبتی خاص وقتی حضرت علی از مسجد مدینه خارج میشوند فردی از ایشان بدگویی میکند و به ایشان نسبت عجب و تکبر میدهد. حضرت عمر میگوید: شایسته است برای همانند او که به خود ببالد. به خدا قسم اگر شمشیر او نبود هرگز اسلام پابرجا نمیشد واو بعد از این برترین قاضی است و... آن شخص به عمر میگوید: پس چرا او را خلیفه نکردید (جالب است که نمیگوید چرا بیعت خود در غدیر را شکستید و یا فرمان خدا و پیامبر را زیر پا گذاشتید) عمر گفت: ما به خاطر موقعیت سنی و دوستیش بنی عبدالمطلب را از خلافتش کراهت داشتیم [۲۰۰].
۴۲- علامه محب الدین طبری میگوید: عمر در حال طواف بود و علی هم در جلو او مشغول طواف بود که مردی با روی سخن به عمر گفت: ای امیرالمومنین حق مرا از علی بگیر. عمر گفت: حق تو از چه قرار است؟ آن مرد گفت: سیلی بر چشم من زد؟ پس عمر قدری توقف کرد تا علی به او ملحق شد. عمر به او گفت: آیا تو به چشم این مرد سیلی زدی؟ علی گفت: آری ای امیر المومنین. عمر گفت: به چه علت؟ علی فرمود: دیدم در حال طواف به ناموس مومنین چشم چرانی میکند! عمر گفت: احسنت یا اباالحسن آفرین ای ابالحسن. آنگاه به آن مرد میگوید: چشمی از چشمان الهی تو را دید و بر تو سیلی زد حقی به گردن علی نداری تا من بازخواست کنم [۲۰۱].
۴۳- علامه خطبی خوارزمی و دیگران با ذکر سند نقل کردهاند: بین عمر و مردی پیرامون مسالهای کار به نزاع کشید. حضرت علی در آن نزدیکی بود عمر با اشاره به آن حضرت گفت: چه بهتر این مرد بین من و تو داوری کند. مرد طرف نزاع با تعبیری تحقیرآمیز از هویت آن حضرت سئوال کرد. عمر با گرفتن یقه او یا گوشهایش وی را کشان کشان از زمین بلند کرد و گفت: وای بر تو آیا فهمیدی چه شخصیتی را کوچک شمردی این علی ابن ابی طالب مولای من و مولای هر مسلمانی است [۲۰۲].
۴۴- در موقعیتی دیگر نیز عمر از علی خواست بین دو نفر داوری کند پس طرفی که محکوم شده بود گفت: این چه کسی باشد که بین ما قضاوت کند. و داوری علی را رد نمود. پس عمر یقه او را گرفت و گفت: وای بر تو نمیدانی این کیست؟ این علی ابن ابی طالب است این مولای من و مولای هر مومنی باشد پس هر کسی که او مولایش نباشد مومن نخواهد بود [۲۰۳].
۴۵- علامه محب طبری و دیگران با ذکر سند روایتی مانند روایت فوق را نقل کردهاند [۲۰۴].
۴۶- (اینکه نصب خلیفهای از سوی پیامبر یا خدا صورت نگرفته) بنا به موقعیتی عمر به ابن عباس میگوید: ای ابن عباس آگاه باش به خدا قسم این رفیقت (علی) اولی و برترین مردم برای تصدی خلافت پس از پیامبر بود اما به خاطر ترس ما از دو چیز او به خلافت نائل نشد. ابن عباس گوید: عمر سخنی گفت که من چارهای نداشتم مگر انکه بپرسم آن دو چیز چه بود و چون پرسیدم گفت: جوانسالی او و حب و دوستی اش نسبت به بنی عبدالمطلب.
۴۷- (اینکه تفکر شیعیان مانند بچهها است) علامه خطیب بغدادی و دیگران آوردهاند: در حالیکه عمر ابن خطاب بر فراز منبر نشسته بود حسین ابن علی به او گفت: از منبر پدرم پایین بیا و برو بهسوی منبر پدرت. عمر گفت: و الله منبر منبر پدر تو باشد نه منبر پدر من. و چون علی فرمود: والله من به حسین دستور این سخن را نداده بودم عمر گفت: والله من ترا متهم بدین گفتار نمیکنم. و به نوشته ابن سعد عمر حسین را در بغل گرفت و پهلوی خود نشانید و گفت: آیا چه کسی جز پدرت مو بر سر ما رویانیده (یعنی او باعث سرافرازی ما شده) [۲۰۵].
۴۸- (پایه ریزی ظلم به اهل بیت و علت العلل واقعه عاشورا اسس اساس الظلم و الجور!!! ) دارقطنی نقل کرده: روزی عمر سراغ علی را گرفت پس به او گفته شد علی در زمین زراعتی خود رفته است. عمر به همراهان خود گفت: بیایید برویم نزد او و چون رفتند دیدند مشغول کار است آنها هم ساعتی با او همکاری نمودند در این موقع علی با روی سخن به عمر فرمود: ای امیرالمومنین اگر چنین برخوردی مینمودی که گروهی از بنی اسراییل به نزد تو میآمدند و یکی از آنها به تو میگفت: من پسر عم موسی هستم آیا نسبت به همراهانش امتیازی برای وی قائل میشدی و به گفته او ترتیب اثر میدادی؟ عمر گفت: بلی. علی گفت: پس والله من برادر پیغمبر و پسر عم او هستم. (چرا از خلافت سخنی نیست؟) عمر هم عبای خود را بر زمین گسترد و گفت: نه والله ترا جای نشستن نباشد مگر بر روی عبای من تا وقتی که از هم جدا شویم. علی هم بر روی عبای عمر نشست تا هنگامی که متفرق شدند [۲۰۶] (این یعنی جای تو بر فرق سر ماست).
۴۹- حدیث من کنت مولاه را عثمان نیز نقل کرده است چگونه تمامی غاصبین خلافت و کسانی که همین حدیث را زیر پا گذاشتهاند همین حدیث را هم نقل میکردهاند: ابن عقده در کتاب الولایه - منصور آبی رازی در الغدیرعلامه ابن مغازلی در مناقب در هیچ یک از موارد فوق حتی اشارهای به غصب خلافت و زیر پا گذاشتن آیات الهی و دستور خداوند نیست.
اکنون دم خروس را ببینیم یا قسم حضرت عباس را؟ آیا امکان دارد این افراد، دستور آتش زدن در خانه علی را داده باشند؟ یا دستور کشتن علی را در مسجد؟ و بعد هم بیایند و این احادیث را در فضیلت او بگویند؟ آیا این همه تواتر مورد تایید شیعه و سنی را قبول کنیم یا آن چند خبر واحد جعلی را؟ و آیا در این احادیث، دوستی و رفاقت بین اصحاب به خصوص بین حضرت علی با سایر خلفاء موج نمیزند؟ اگر کسی چشم دلش با سخنان پای منبری کور نشده باشد آیا دلیل بیشتر از این میخواهد؟
هـ)
من تمامی پاسخهای آقایانی مانند آقای جوادی نسب را مطالعه کردم در حقیقت با مطالعه این پاسخها، ما به این نکته میرسیم:
۱- تمامی احادیثی که در کتب سنی و شیعه وجود دارد و به نفع سلائق فرقهای و عقاید موروثی شماست درست است ۲- تمامی احادیثی که در کتب شیعه و سنی وجود دارد و به ضرر شماست، جعلی و دروغ و قابل خدشه است!.
مثلا هر کجا سخن از ازدواج ام کلثوم با عمر ابن خطاب است (حتی در کتب به ظاهر معتبر شیعه مانند اصول کافی) دروغ است! و هر کجا که گفته این ام کلثوم یک ام کلثوم دیگر بوده آن درست است! که بچه گانه بودن اینگونه استدلالها نیازی به توضیح بیشتر از این ندارد.
عجیب است که ما هر گاه از کتب خود شیعیان مطالب را میآوریم (مانند شیخ صدوق که غالیانی را که شهادت ثلاثه را به اذان اضافه کردهاند لعنت کرده و یا ازدواج ام کلثوم با عمر و یا تعاریف متعددی که حضرت علی و امام صادق از حضرت ابوبکر داشتهاند و یا ۲۰۰۰ حدیث مربوط به تحریف قرآن در منابع شیعی! و...) آقایان میگویند نه خیر آقا بنا به تقیه بوده یا به خاطر مصلحت اسلام بوده یا این روایات واحد و راویان آن ضعیف هستند و یا جمهور علمای شیعه معتقد به تحریف قرآن نیستند! خوب عزیزان من، اهل سنت نیز در برابر احادیثی که شما از داخل کتاب آنها بیرون کشیدهاید همین پاسخها را میدهند!.
اکنون برای اینکه برادران عزیز شیعه فریب دم گرم دکان آخوندهای سفسطه باز شیاد را نخورند مطالب زیر را (از کتاب آلفوس) برای شما میآوریم که به خوبی ثابت میکند وجود حدیث در کتب مخالفین نمیتواند دلیل و مستمسکی برای اثبات خرافات فرقهای شما باشد:
[۷۱] مع الشیعه اثنی عشریه محمد سالوس. [۷۲] چه بسا این افراد جزو غالیان (غلو کنندگان) بوده که بارها مورد لعن و نفرین امامان قرار گرفتند. [۷۳] البته برخی نویسندگان شیعه، به استناد یکی دو روایت جعلی میخواهند ثابت کنند دختر یزدگرد همسر امام سجاد بوده تا نسب امام صادق که به ابوبکر میرسد را منتفی کنند ولی دکتر شریعتی در کتاب تشیع علوی و صفوی این موضوع را به خوبی ثابت کرده که دختر یزدگرد همسر امام سجاد نبوده است. [۷۴] مصیبت نامه: شیخ فریدالدین عطار نیشابوری. [۷۵] تذکره الاولیاء - عطار نیشابوری - ص ۶۴۳ (منظورش شیعیان است که به جای توجه به خالق از صبح تا شب حواسشان معطوف خلفاء است و توهین به زنان نبی اکرم). [۷۶] مقدمه حجر ابن عدی نوشته دکتر شریعتی و پاورقی ص ۴۳ تشیع علوی و تشیع صفوی از همین نویسنده. [۷۷] البته مجددا متذکر میشوم من از کسی نمیخواهم شیعه یا سنی شود بلکه عاقل باشید و نگذارید دیگران از جهالت شما سوء استفاده کنند. [۷۸] طبری، ج ۶ ص ۳۱۴۱ ادامه سخنان آن حضرت بسیار جالب است. انگار از پس ۱۴ قرن، دارند خطاب به ما سخن میگویند:... شنیدید و دیدید پس بر دین خود پایدار مانید. و راه پیمبرتان را در پیش گیرید. و به سنت او بروید. و آنچه بر شما دشوار بود به قرآن عرضه کنید. آنچه قرآن شناسد بگیرید و آنچه انکار کند به یکسو زنید. خدا را پروردگار، و اسلام را دین، محمد را پیامبر و قرآن را امام و داور دانید. [۷۹] تذکره الاولیاء - عطار نیشابوری - ص ۶۴۳ (یعنی سایر مذاهب در خداوند اختلاف دارند و شیعیان سرگرم خلایق شدهاند). [۸۰] هبوط - شهید دکتر علی شریعتی - ص ۶۵ انتشارات سروش چاپ اول ۱۳۵۹. [۸۱] حضرت علی ع غررالحکم ۱. ۲۳۵ و تصنیفه ص ۱۱۶. [۸۲] ترجمه و شرح نهج البلاغه به قلم حاج سید علینقی فیض الاسلام.چاپ ۲۶ فروردین ۱۳۵۱ ھ ش صحافی ایران مهر. صفحه ۷۲۱ خطبه ۲۱۹. [۸۳] تشیع علوی و تشیع صفوی. دکتر علی شریعتی چاپ دوم ۱۳۷۸ انتشارات چاپخش تهران - ص ۸۶. [۸۴] همان ص ۸۵ و ۸۶. [۸۵] جالب است سید رضی در همان فرهنگ و ۱۰۰۰ سال پیش متوجه این نکته ای که شهید مطهری شده، نشده است. [۸۶] سیری در نهج البلاغه. شهید مطهری ص ۱۶۳. [۸۷] شاید بر خلاف اینجانب دنبال دردسر نبودهاند!. [۸۸] میدانیم که مالک اشتر قبل از اینکه فرماندار مصر شود در راه مصر، بوسیله زهر کشته میشود. [۸۹] با عنایت به این حدیث نبوی که: اذكروا امواتكم بالخير: از مردگانتان به نیکی یاد کنید. [۹۰] با مطالعه نهج البلاغه و وقایع تاریخی این نکته که ایشان همیشه عقیده خود را صراحتا بیان میکردهاند.بر همه آشکار میشود ضمن اینکه مسائلی مانند تقیه و توریه به صورت گسترده از زمان امام سجاد و امام محمد باقر در بین توده شیعه برای سلامت جان آنها مطرح و از جانب امامان تجویز گردید و حضرت علی با آن پیروان از جان گذشته و قوت بازو نیازی به ترس و تقیه نداشتهاند. ایشان حتی برای پیروزی بر معاویه از صراحت لهجه خود در هیچ کدام از نامهها اندکی کم نکردند چه برسد به سخن گفتن درباره کسی که مرده است. [۹۱] منبع تمام این موارد در سی دی دانشنامه جامع نهج البلاغه. [۹۲] البته به جز شارحین پس از انقلاب اسلامی ایران که نمیدانم پس از ۱۴۰۰ سال و طبق چه متونی میگویند منظور سلمان فارسی بوده!!. [۹۳] به خصوص در خصوص حضرت علی ÷ که استاد فن خطابه بودهاند. [۹۴] ایشان میفرمایند: "مرحوم شهرستانی نقل کردهاند.که در نسخه خطی سید رضی که دخترش خدمت عموی بزرگوار سید مرتضی آنرا میآموخت نام سلمان فارسی ابتدای این خطبه نوشته شده بود و همین درست است زیرا... " واقعا که محقق شیعه عجب منطقی دارد! آقای دشتی، مرحوم شهرستانی، دخترشان، عموی سید مرتضی و.... یعنی شهادت یک دختر بچه با چند واسطه قبول است و شهادت چندین و چند دانشمند قدیمی سنی و شیعه مردود است. البته این هم یکی از روشهای تحقیق در عصر جدید است!. [۹۵] یعنی چنین برداشتی نکنیم که سلمان فارسی مردم را گمراه کرده است! عجب بازی با کلمات جالبی. [۹۶] این کاری است که مترجم محترم پس از انقلاب انجام داده است. واقعا که تعصبات فرقهای چه بروزگار آدم میآورد. [۹۷] عمر، داماد حضرت علی ÷ بوده است. گرچه ۹۹ % شیعیان حتی درس خواندههای آنها از این موضوع بیاطلاعند یا بیاطلاع نگهداشته شدهاند. [۹۸] ترجمه و شرح نهج البلاغه به قلم حاج سید علینقی فیض الاسلام.چاپ ۲۶ فروردین ۱۳۵۱ ھ ش صحافی ایرانمهر. ص ۱۳۰۰ حکمت ۴۵۹ (در ترجمههای پس از انقلاب این موضوع مانند خطبه قبلی حذف یا تحریف شده است). [۹۹] نهج البلاغه الکلمات: ۹۸. [۱۰۰] که صحت و سقم آن نیز نامشخص است. [۱۰۱] تاریخ الیعقوبی ۲ - ۲۱۰. [۱۰۲] نمیدانم در کجا خواندم که حیوانات فقط قادر به تشخیص رنگ سیاه و سفید هستند ولی گاو وحشی از رنگ قرمز متنفر است شاید این هم یکی دیگر از معانی آیه: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ﴾ باشد!!! زیرا حتی گاو وحشی نیز به جز دو رنگ سیاه و سفید، رنگ قرمز را هم تشخیص میدهد. [۱۰۳] حدیث الناس علی دین ملوکهم نیز سخن حضرت علی را تایید میکند. اگر عمر بد بود سپاهیانش آنچنان فداکاری و از جان گذشتگی نداشتند. قابل توجه روحانیون که از کمرنگ شدن مبانی دینی در جامعه نگرانند. [۱۰۴] تاریخ قرآن دکتر محمود رامیار ص ۲۹۸ انتشارات امیر کبیر - مصاحف سجستانی ۵- ابوشامه ۵۳ و ۵۴ - فضائل القران ابن کثیر ۱۵- مقدمتان ۲۳ - برهان ۲۳۹:۱- بیان آقای خویی ۲۶۰/۳ به نقل از منخب کنزالعمال- اتقان۲۰۴:۱ - صعصعه بن صوحان (م ۶۰ھ) از یاران حضرت علی نیز مانند بسیاری دیگر این سخن را تایید کردهاند: تفسیر طبری ۲۲:۱ ح ۶۴. [۱۰۵] مع الشیعه الاثنی عشریه محمد سالوس ص ۹۰ و ۹۱. [۱۰۶] مسند امام احمد ج ۲ روایت ۸۵۹ و اسناد آن نزد اهل سنت صحیح است. [۱۰۷] حتی همین اسماء همسر ابوبکر در آخرین لحظات در کنار حضرت زهرا بوده و وصیت ایشان را گوش میکرده است ضمن اینکه نسب امام صادق از یک طرف به حضرت علی ÷ و از طرف دیگر به ابوبکر ختم میشود (بر خلاف داستانسراییهای بحارالانوار که میخواسته دختر یزدگرد را همسر امام حسین معرفی کند و دکتر شریعتی به زیبایی هر چه تمامتر، دروغ بودن این موضوع را در کتاب تشیع صفوی، ثابت کرده است). [۱۰۸] حتما پاسخ مرقوم میفرمایند که: از باب تقیه بوده!!! (حضرت علی میفرمایند: انتخاب نام نیکو حق فرزندان است). [۱۰۹] نکته بسیار زشت و کثیفی را از زبان یکی از آقایان شنیدم که میگفت: حضرت علی نام سه فرزندش را عمر و ابوبکر و عثمان گذاشته تا وقتی طلب آمرزش میکند منظورش پسران خودش باشند. من نمیدانم چرا این آقایان این صفات زشت دودوزه بازی و حیله گری که در خودشان است را به ساحت مقدس آن حضرت نسبت داده و کسی هم به آنها هیچ اعتراضی نمیکند. (گرچه این جفنگیات را از کتاب سلیم ابن قیس یاد گرفته اند). [۱۱۰] نهج البلاغه: خطبه ۱۳۴. [۱۱۱] جای تعجب است چگونه حضرت علی ÷ دخترش را به قاتل مادر (حضرت فاطمه) و برادر (محسن) آن دختر میدهد مگر پیامبر نفرمودهاند.عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود!. [۱۱۲] البته به استثنای برخی مذهبیونی که دینشان را از دهان دیگران میفهمند. [۱۱۳] علی کیست.ص ۷۳ فضل الله کمپانی ۱۳۸۰دارالکتب الاسلامیه ـ تهران. [۱۱۴] نهج البلاغه. الخطب ۳. [۱۱۵] تشیع در مسر تاریخ، دکتر سیدحسین محمد جعفری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص ۸۵. [۱۱۶] البته آقایان، حرف بسیار کثیفی میزنند و از آنجا که دیگر نمیتوانند بگویند حضرت علی تقیه و توریه کردند یا مصلحت و... میگویند: علی نام سه فرزندش را عمر و عثمان و ابوبکر گذاشت که هر و قت خواست خلفاء را لعنت کند کسی نفهمد. ولی سئوال من اینجاست: آیا سایر ائمه نیز به همین دلیل نامهای خلفاء را بر فرزندانشان میگذاشتند؟ یا اینکه میخواستند به کسانی که فریب شیعیان غالی را میخورند درسی و تذکری داده باشند؟ [۱۱۷] به خصوص اگر نظر شیعه مبنی بر انحراف اسلام و بدبختی مسلمین در قرون بعدی را خلافت حضرت عمر و ابوبکر بدانیم این موضوع حتمیتر میشود. [۱۱۸] موضع انسان در رابطه با دیگران از این ۶ حالت خارج نیست: دوست، منتقد، مخالف، بیتفاوت، رقیب، دشمن. [۱۱۹] غررالحکم ۱: ۴۰۷ فصل ۳۲ ح ۳۷. [۱۲۰] مسند ابویعلی موصلی ۲/۴۰۴ شماره ۱۱۸۷ و ص ۴۶۵ شماره ۱۲۸۶ - مسند احمد حنبل ۳/۲۴ و ۹۲ از دو طریق - مجمع الزوائد هیثمی ۵/ ۲۴۶. [۱۲۱] مسند ابویعلی ۷/ ۲۹۳ شماره ۴۳۲۳ - معجم کبیر طبرانی ۲/ شماره ۱۶۳۳ و به سند دیگر ۹/۹۴۹۵ - تاریخ بخاری ۳/۲۳۵ و ۶ / ۱۵۳ - مجمع الزوائد هیثمی ۱/۳۴۵ به نقل از طبرانی و ابویعلی. [۱۲۲] مسند ابویعلی ۱۳/۴۳۶ شماره ۷۴۴۰ - مجمع الزوائد ۵/۲۳۸ - کنزالعمال متقی هندی ۱۱/۱۱۸ شماره ۳۰۸۴۹ به نقل از طبرانی. [۱۲۳] مسند احمد ۱/۴۵۶. [۱۲۴] مسند احمد ۴/۲۶۸- معجم کبیر طبرانی ۳/۱۶۸ شماره ۳۰۲۰ - تاریخ بغداد خطیب ۵/۳۶۲ - مجمع الزوائد ۵/۲۴۸ از احمد. [۱۲۵] تاریخ بغداد خطیب ۲/۱۰۷ - معجم کبیر طبرانی ۱۹/۳۴۵. [۱۲۶] تمهید باقلانی ص ۱۹۰. [۱۲۷] مستدرک حاکم ۴/۴۲۲ - معجم کبیر طبرانی ۱۹ / شماره ۳۵۸. [۱۲۸] ۷ نفر از صحابه این حدیث را نقل کردهاند.از هفتاد و سه مصدر حدیثی، تاریخی و کلامی نقل شده. [۱۲۹] به نقل از اسدالغابه ابن اثیر ۳/۲۷۴ - اصابه ابن حجر ۲/۳۸۲ - طرائف ابن طاووس ص ۱۴۰. [۱۳۰] به نقل از مناقب سروی ۳/۲۵ و بحارالنوار مجلسی ۳۷/۱۵۷. [۱۳۱] مناقب ص ۲۷. [۱۳۲] فتح المبین فی فضایل الخلفاء الراشدین چاض حاشیه سیرة النبویه ج ۲ ص ۱۶۱ و ۱۶۲. [۱۳۳] مناقب خوارزمی اواخر فصل ۱۹ ص ۲۳۶. [۱۳۴] لسان المیزان ۶/۹۱ - مناقب سیدنا علی، عینی ص ۱۵. [۱۳۵] مناقب علی بن ابی طالب ص ۲۱۰ با دو سند به شمارههای ۲۵۲ و ۲۵۳ - مناقب خطیب خوارزمی فصل ۲۳ ص ۲۶۱ - تاریخ دمشق ابن عساکر بخش امام علی ۲/۳۹۱ و ۳۹۳ با دو سند - مسلسلات ابوالفرج بن جوزی ورق ۱۷ شماره ۳۱ خطی - نهایه العقول فخرالدین رازی به نقل ملحقات احقاق الحق ۷/۱۱۰ - ریاض النظره محب طبری ۲/۱۷۲ و ۱۷۳ چ بیروت و ۲۱۹ چ مصر به نقل از موافقه ابن سمان - ذخایر العقبی محب طبری ص ۹۵ تاریخ دمشق - کفایه الطالب گنجی شافعی باب ۳۴ ص ۱۶۱ - البدایه و النهایه ابن کثیر ۷/۳۵۸ - تاریخ الخلفاء سیوطی ۱/۹۶ به نقل از ابن عساکر - صواعق المحرقه ابن حجر ص ۱۰۶ - مناقب سیدنا علی عینی ص ۱۹ از طریق حاکم و ابن عساکر - وسیله المال حضرمی ص ۱۳۴. [۱۳۶] تاریخ دمشق بخش امام علی ۱۰۴. [۱۳۷] المسترشد ص ۱۳۷. [۱۳۸] ریاض النظره ۲/۴۸۹ چ خانجی مصر و ص ۱۳۶ چ بیروت - مناقب خطیب خوارزمی ص ۲۱۱ اواسط فصل ۱۹ - الامام علی توفیق ابوعلم مصری ص ۶۶ - ارجح المطالب شیخ عبیداله آمرتسری حنفی ص ۳۰۹. [۱۳۹] تذکره الخواص ص ۶۲ چ نجف. [۱۴۰] شرح نهج البلاغه ۶/۴۲ به نقل از کتاب سقیفه احمد ابن عبدالعزیز جوهری - ریاض النضره ۱/۱۳۹ چ مصر - صواعق المحرقه ابن حجر ص ۱۰۵ - تاریخ الخلفاء سیوطی ص۵۴- کنزالعمال ج ۵ ص ۶۱۶ شماره ۱۴۰۸۵ به نقل از ابونعیم و جابری - ینابیع الموده ص ۳۶۷ باب ۵۹ - الاتحاف بحب الاشراف شبراوی شافعی ص ۷ - لسان المیزان ابن حجر ۶/۳۷۵چ حیدرآباد - مناقب علی، عینی حیدرآبادی ص ۳۷. [۱۴۱] ریاض النضره ۲/۱۰۷ چ بیروت - مناقب خوارزمی پایان فصل ۱۴ ص ۹۸ - نظم دررالمسطین زرندی ص ۱۲۹. [۱۴۲] الغدیر ۱/۲۹۷. [۱۴۳] طبقات المالکیه ج۲ ص ۴۱ چ مصر. [۱۴۴] مسند علی ابن ابی طالب ص۲۵۶ شماره ۷۷۹ - درالمنثور ۳/۳۴۶- کنز العمال متقی هندی ۵/۴۶۹- اعلام الموقعین ابن قیم جوزیه ۴/۳۷۸ - سنن الکبری بیهقی ۸/۲۳۲. [۱۴۵] تاریخ دمشق چ لندن ص ۴۴۴ - ملحقات احقاق الحق ۸/۲۳۷. [۱۴۶] مناقب ص ۲۱۴ فصل ۱۹ - تاریخ دمشق ابن عساکر بخش امام حسن ص۱۲۲. [۱۴۷] کنزالعمال ۱۳/۱۱۷ شماره۳۶۳۷۸- نقض العثماینه حاجظ ص۲۱چ مصرو ص ۲۹۲- تاریخ دمشق بخش امام علی ۱/۱۳۲- لئالی مصنوعه۱/۱۶۷-مناقب فصل۵ص ۱۹ - ریاض النضره ۲/۱۸و۱۰۶ به نقل از الموافقه ابن سمان. [۱۴۸] تاریخ بغداد ۷/۴۵۳. [۱۴۹] فردوس الاخبار حدیث شماره ۲۷۲۳ ج ۲ - کنز الحقایق مناوی ص۶۷ چ پولاق - ینابیع الموده قندوزی چاپ اسلامبول ص ۱۸۰ و ص ۳۰۲ چ نجف. [۱۵۰] فضایل الصحابه احمد حنبل ۲/۶۲۵-۶۲۶ شمارههای ۱۰۶۹و۱۰۷۰- معجم کبیر طبرانی ۳/ شماره ۲۶۳۴ - مصنف عبدالرزاق صنعانی ۶/۱۶۳- طبقات الکبری ابن سعد واقدی ۸/۳۴۰ - مستدرک حاکم ۳/۱۴۲ - شواهد التنزیل حسکانی ۱۷۷- مناقب ابن مغازلی ص ۱۰۸ و ۱۱۰ - تاریخ خطیب بغدادی ۶/۱۸۲- سنن بیهقی ۷/۶۳ و ۶۴ -. [۱۵۱] ذخایرالعقبی ص۶۱ - ریاض النضره ۲/۲۱۴چخانجی و ۲/۱۶۶چ بیروت - بنابیع الموده قندوزی ص ۲۰۳ چاپ اسلامبول - ارجح المطالب امر تسری ص ۹۸. [۱۵۲] تاریخ دمشق ۴۳/۹۸۵ - کنزالعمال متقی هندی ۱۳/۱۰۹چ حلب. [۱۵۳] مناقب امیرالمومنین احمد حنبل به نقل از ابن کثیر و محب طبری - کتاب الولایه ابن جریر طبری - کتاب الولایه ابن عقده شامل معرفی ۱۰۵ نفر صحابی ناقل حدیث غدیر که عمر ابن خطاب دومین آنها میباشد به نقل طرائف ابن طاووس ص ۱۴۰- مقتل الحسین خطیب خوارزمی ص ۴۷ بیانگر اسامی ۳۰ نفر از صحابی ناقل حدیث غدیر که عمر اولین آنها میباشد - مناقب خوارزمی ص ۱۹ - ریاض النضره محب طبری ۲/۱۶۱ چ مصر به نقل از احمد و ابن سمان [۱۵۴] ریاض النضره ۲/۱۳۰ و ذخایرالعقبی ص ۳۱. [۱۵۵] البدایة والنهایه ۷/۳۵۸ - لسان المیزان عسقلانی ۱/۲۶۳ به نقل از عایشه!. [۱۵۶] کوکب الدری ترمذی ص ۱۳۳ منقبت ۱۵۸- موده القربی همدانی موده هفتم و در چاپ مندرج در ینابیع الموده ص ۳۰۱ به نقل از ابن عمر. [۱۵۷] موده القربی موده ششم حدیث ۴ ص ۶۰ - مناقب المرتضویه محمد صالح کشفی تزمذی حنفی ص ۱۲۹ چ بمبمئی - کوکب الدری او ص ۱۳۴. [۱۵۸] تاریخ دمشق بخش امام علی ۲/۳۳۷ و ج ۱۸ ص ۱۶۰ - ذخایر العقبی محب طبری ص ۸۹. [۱۵۹] کنزالعمال ۵/۸۳۲ - مصباح الظلام جردانی ۲/۵۶. [۱۶۰] مستدرک حاکم ۱/۴۵۷ - تاریخ دمشق ابن عساکر ۳/۵۰ - کنزالعمال متقی هندی ۵/۱۷۷. [۱۶۱] فیض القدیر - شرح جامع صغیر - ۴/۳۵۷ به نقل از دارقطنی. [۱۶۲] مناقب خوارزمی فصل ۷ ص ۵۱ - نورالابصار شبلنجی ص ۷۹. [۱۶۳] الطرق الحکمیه ابن قیم ص ۴۶. [۱۶۴] فضایل احمد شماره حدیث ۲۱۶ - مقتل خوارزمی ۱/۴۵ - ینابیع الموده قندوزی ص ۸۶. [۱۶۵] ذخایر العقبی ص ۸۲ - ریاض النضره ۲/۵۰ و ۱۹۴ - فرائد المسطین ۱/۳۴۳ شماره ۲۶۴ - کفایه شنقیطی ص ۵۷. [۱۶۶] طبقات ابن سعد ج ۲ بخش ۲/۱۰۲ - سنن دارقطنی ج ۲ ص ۱۸۱. [۱۶۷] ربیع الابرار زمخشری ۳/۵۹۵- مناقب خوارزمی فصل ۷ ص ۵۱ و ۵۲ - شرح ابن ابی الحدید ۴ / ۱۳۳ چ ۴ جلدی. [۱۶۸] کنزالعمال ۱۳/۱۷۰ به نقل از دیلمی - منتخب کنزالعمال چ حاشیه مسند احمد - ۵/۵۶. [۱۶۹] احکام القران جحاص ۱/۵۰۴- سنن بیهقی ۷/۴۴۱- مناقب خوارزمی ص ۵۰ -. [۱۷۰] تذکره سبط ابن جوزی ص ۱۴۷. [۱۷۱] جامع العلوم و الحکم عبدالرحمن سلامی بغدادی ۱/۱۰۶ چ مصر. [۱۷۲] اربعین فخر رازی ص ۴۶۶ - مناقب خوارزمی فصل ۷ ص ۹۳ - فرائد المسطین حموینی ۱/۳۵۱ - ینابیع الوده قندوزی ص ۷۵ و ۳۷۳ چ اسلامبول. [۱۷۳] شواهد التزیل حاکم حسکانی ۱/۲۹. [۱۷۴] مناقب ابن شهرآشوب ۲/۳۶۶ چهارجلدی-. [۱۷۵] طرق الحکمیه ابن قیم ص ۴۶ - کفایه الطالب گنجی اول باب ۵۷. [۱۷۶] استیعاب قرطبی ۸/۱۵۷ چاپ ذیل اصابه - اسدالغابه این اثیر ۴/۲۲ - اصابه ابن حجر ۷/۵۹- تاریخ الخلفاء سیوطی ۶۶ و ۱۷۱ - تاریخ دمشق ابن عساکر ۳/۵۱ - ذخایرالعقبی محب طبری ص ۸۲ - فتح الباری شرح صحیح بخاری ۱۷/۱۰۵ - فضایل الصحابه احمد حنبل ۲/۶۴۷ شماره ۱۱۰۰ - نورالابصار شبلنجی ص ۷۴. [۱۷۷] حاشیه حنفی بر شرح جامع صغیر عزیزی ۲/۴۱۷ - مصباح الظلام جردانی ۲/۵۶. [۱۷۸] ارشاد الساری۳/۱۹۵. [۱۷۹] مناقب خوارزمی ص ۶۰ - طرق الحکمیه ابن قیم ص ۳۶ - ذخایر العقبی ص ۸۰. [۱۸۰] مناقب خوارزمی فصل ۷ ص ۵۴ - ذخایر العقبی محب طبری ص ۸۲. [۱۸۱] انساب الاشراف بلاذری ۲/۹۹. [۱۸۲] الجامع اللطیف محمد جارالله قرشی ص ۳۵ چ ۱۳۹۳ مصر. [۱۸۳] تاریخ دمشق بخش امام علی ۳/۵۳ شماره ۱۰۸۲. [۱۸۴] محلی ابن حزم اندلسی ۲/۷۶ - استیعاب قرطبی ۲/۴۶۳ - ریاض النضره ۲/۱۹۵. [۱۸۵] کنزالعمال متقی هندی ۵/۸۳۴. [۱۸۶] زین الفتی در تفسیر سوره هل اتی. [۱۸۷] کنزالعمال ۵/۸۳۱ به نقل از علی بن کاتب. [۱۸۸] قصص الانبیاء ثعلبی ص ۵۶۶- عرائس ثعلبی ص ۲۳۲. [۱۸۹] کنزالعمال ۵/۸۳۴. [۱۹۰] شرح ابن ابی الحدید ۶/۳۲۷-۳۲۶. [۱۹۱] استیعاب ۸/۲۱۱ چاپ حاشیه اصابه. [۱۹۲] محاضرات راغب ۷/۲۱۳. [۱۹۳] ذخایرالعقبی ص ۱۴ به نقل از موافقه ابن سمان. [۱۹۴] مناقب خوارزمی ص ۹۷ - ریاض النضره طبری ۲/۱۱۵- صواعق المحرقه ابن حجر ص ۲۶ سطر ۱۱ - شرح المواهب اللدنیه زرقانی مالکی ص ۱۳ - روض الازهر علامه قلندر ص ۳۶۶ چ لکنهو - فتح المبین زینی دحلان - حاشیه شیره النبویه او ۱/۱۷۱ و ۱۷۸ و ۲/۱۶۲. [۱۹۵] محلی ابن حزم ج ۷ ص ۷۶ - تاج العروس زبیدی ۷/۱۲۵ - ارجح المطالب امرتسری ص ۱۲۱ - استیعاب ابن عبدالبر۸/۱۵۸. [۱۹۶] ربیع الابرار ۳/۵۹۵- مناقب خوارزمی اواخر فصل ۷ ص ۵۲ و به نقل از زمخشری ص ۵۴ - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۴/۱۳۳ چ ۴جلدی - فرائد المسطین حموینی ۱/۳۴۹ حدیث شماره ۲۷۳ - المستطرف ابشیهی ۱/۹۱ - نزهه المجالس صفوری ۲/۲۱۱ به نقل از زمخشری. [۱۹۷] صحیح بخاری ج ۲ ص ۱۸۱ چ قاهره. [۱۹۸] ریاض النضره ۲/۱۱۵. [۱۹۹] فضائل الصحابه احمد حنبل ج ۲ شماره ۱۰۸۹ - تاریخ دمشق ابن عساکر ۳/۲۵۹ - کنزالعمال متقی هندی ۱۳/۱۲۴- ارجح المطالب امر تسری ص ۵۱۵ - مناقب سیدنا علی ص۱۶شماره ۱۷. [۲۰۰] شرح نهج البلاغه ۱۲/۸۲. [۲۰۱] ریاض النضره محب طبری ۲/۱۴۵. [۲۰۲] مناقب ص ۹۸ - ریاض النضره ۲/۱۱۵. [۲۰۳] شواهد التنزیل ۱/۲۶۶ - فتوحات الاسلامیه ۲/۳۷۰. [۲۰۴] مناقب ص ۹۴۸ - ذخائر العقبی ص ۶۸ - صواعق المحرقه ص ۱۰۷ به نقل از دارقطنی - وسیله المال احمد ابن کثیر نسخه خطی - شواهد التنزیل حاکم حسکانی ۱/۲۶۶ - فتوحات الاسلامیه ۲/۳۰۷. [۲۰۵] تاریخ بغداد۱/۱۴۱- طبقات ابن سعد ص ۳۴۰ - مقتل خوارزمی ۱/۱۴۵ - تاریخ ابن عساکر ۴/۳۲۱ - تاریخ الاسلام ذهبی ۳/۵ - کفایه الطالب گنجی ص۲۲۷ - کنزالعمال متقی هندی ۱۳/۶۵۴- اصابه ابن حجر ۲/۲۴۹شماره۱۷۲۰- صواعق ابن حجر مقصد پنجم ص ۱۰۵ - تاریخ الخلفاء سیوطی و... [۲۰۶] به نقل از صواعق ابن حجر ص ۱۰۷.