بن بست

فهرست کتاب

در انتها درباره محقین و نویسندگان شیعه باید گفت:

در انتها درباره محقین و نویسندگان شیعه باید گفت:

• مردم ما باید بدانند بسیاری از این افراد که تعدادی از آنها نیز روحانی هستند در زمینه تجزیه و تحلیلهای تاریخی به هیچ وجه شایسته الگو شدن و پیروی را ندارند زیرا:

* در طول ۳۰ سالی که از انقلاب گذشت به خوبی نشان دادند که به اندازه یک سر سوزن قدرت درک شرایط اجتماعی ایران را هم ندارند یعنی حتی درک درستی از جامعه حالی که در آن زندگی می‌کنند، پس به طریق اولی صلاحیت درک مسائل جامعه و فرهنگ عرب ۱۴۰۰ سال پیش را هم نخواهند داشت. جدایی روحانیت از سیاست نیز هیچ ربطی به جدایی دین از سیاست ندارد. زیرا اگر دین این است که آقایان دارند همان بهتر که از سیاست جدا باشد!.

* تا به حال حتی یک مورد هم مشاهده نشده که یک نفر روحانی به اشتباهش اعتراف کند.

* حتی یک مورد هم دیده نشده که یک روحانی عذرخواهی کرده باشد.

* حتی یک مورد هم دیده نشده یک نفر روحانی مشورت پذیر بوده و به سخن دیگران عمل کند ممکن است در ظاهر ژست مشورت پذیری را بگیرد ولی در باطن کار خودش را می‌کند.

• بیان یک سخن درست و نتیجه‌گیری غلط از آن. به عنوان مثال: درست است که پیامبر ص گفته از عترتم پیروی کنید و در جایی از قرآن نیز آمده باید از هر قومی عده‌ای برای تفقه و شناخت دین بیرون شوند. ولی این مطالب صحیح، چه ربطی به شما دارد؟ وقتی که روش تفکر و زندگی شما غلط است. وقتی از روی تعصب فکر می‌کنید و هنگامیکه در فرهنگی اشتباه و دروغ رشد کرده‌اید نمی‌توانید خود را مصداق یک حدیث یا آیه کنید و از آن سخن حق به نفع خودتان نتیجه‌گیری نمایید. به عنوان مثالی دیگر: درست است که دین از سیاست جدا نیست ولی این چه ربطی به شما دارد؟ چه کسی - به غیر از خودتان - گفته که شما دین هستید؟ و مگر در عمل، دین را رو به انهدام نبردید و ثابت نشد ضد دینید.پس از اتفاق دقیقا به خاطر همین که می‌گویید دین از سیاست جدا نیست باید شما را از سیاست جدا کرد چون شما و تمای رفتارها و هوادارانتان در عمل ضد دین هستند هر چند در ظاهر و به زبان منکر آن شوند.

• پاسخ‌هایی که به قول خودشان در رد شبهات می‌دهند بافتن آسمان و ریسمان است و سعی و تلاش فراوان نویسنده و پیچیدگی در آن به خوبی پیداست در صورتیکه پاسخ برادران اهل سنت سر راست‌تر و شفاف‌تر و روشن‌تر است.

• سعی و کوشش فراوان در اثبات یک امر کلی برای به کرسی نشاندن یک مصداق جزیی در قالب تعصبات فرقه ای. نمونه جالب آن این است که برخی از محققین سعی در اثبات امی نبودن پیامبر می‌کنند تا افسانه قلم و دوات خواستن پیامبر زیر سئوال نرود زیرا در این افسانه پیامبر ص می‌فرمایند: قلم و دواتی بیاورید تا برای شما بنویسم!.

• تاکید و اصرار بر موارد مشکوکی که یکبار اتفاق افتاده و ندیده گرفتن موارد ممتد و دامنه داری که بارها اتفاق افتاده و مستمر بوده است. مثال روشن آن: بیان مکرر حمله عمر به خانه علی است که فقط در یک روز و برای چند لحظه (که آن هم مشکوک است)اتفاق افتاده و همانطور که به زودی درباره آن به بحث می‌نشینیم سراسر دروغ محض است. ولی محقق شیعه مرتب روی این قضیه موردی دروغ، مانور می‌دهد ولی موارد متعدد دیگری که حضرت عمر به کرات از علی مشورت گرفته با دختر او ازدواج کرده در هر مجلسی جلوی پای او بلند می‌شده و... را کتمان می‌کنند. براستی آیا موارد دامنه دار و ممتد در دیگران تاثیر گذار است یا موارد لحظه‌ای و موردی؟

• به هر ساز مخالف و هر گونه انتقادی جنبه مذهبی و خدایی می‌دهند تا خشم توده را برانگیزند. همانگونه که همکاران آنها در شعبه سیاست هر صدای مخالفی را با مارک‌های سیاسی سرکوب می‌کنند. مثلا اگر تو انتقادی علیه حکومت کردی به سرعت مارک ضدانقلاب و توده‌ای و منافق می‌خوری در حالیکه حتی روحت هم از وجود چنین تشکیلاتی بی‌خبر است. به همین منوال محققین شیعه نیز مخالفت حضرت علیس با خلفاء را نه مخالفتی انتقادی و یا حتی سیاسی بلکه مخالفتی مذهبی قلمداد می‌کنند. در صورتیکه حضرت علی س بنا به گفته دکتر شهید علی شریعتی با شیوه انتخابات مخالف بود و نه با اصل انتخابات. تمام اشعار و سخنان آن حضرت به این نکته اشاره دارد که چرا ما در زمان انتخاب سقیفه غایب بودیم. و بدون مشورت با ما کاری صورت گرفت. اما متاسفانه نویسنده شیعه برای تهییج توده رنگ مذهبی به تمام وقایع می‌دهد که نتیجه اش چیزی جز تکفیر عمر و ابوبکر نیست.

• خلط مبحث: امامت و خلافت دو امر کاملا جداگانه است ولی محقق شیعه آنها را یک موضوع می‌داند.

• برخی از محققین و بسیاری از مردم عامی فکر می‌کنند فقط کسانی حق اظهار نظر در مسائل تاریخ اسلام را دارند که لباس روحانی پوشیده و وارد مکانی خاص به نام حوزه شده باشند و کتابهایی خاص را خوانده و نزد افرادی خاص تلمذ کرده باشند. البته هر چند دروس حوزوی با اینکه قدیمی است ولی بسیار سخت و دشوار و دقیق و بعضاً عمیق است و حتی اساتید مجربی در آن مکانها سرگرم تدریسند ولی چند نکته مهم در این زمینه وجود دارد:

۱- هر کس وارد چنین مکانها و محیطهایی می‌شود به مرور زمان محور فکری و نوع تفکر او به شیوه‌ای خاص قالب ریزی می‌گردد یعنی: متعصب، دگم، مخالف انتقاد و عاشق هر آنچه قدماء گفته‌اند ضمن اینکه اجازه مطرح کردن برخی سئوالات در حوزه‌ها بر خلاف دانشگاه ممنوع است و یا جو حاکم چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد. (مانند سئوالاتی که ما در بخش غدیر و سقیفه مطرح کردیم).

۲- چرا باید سایر تحقیقات فردی یا دانشگاهی را باطل یا کم ارزش جلوه داد؟

۳- در کجای قرآن و یا احادیث آمده که چنین مواردی را از افرادی خاص به نام روحانی فرا بگیرید؟

• شیوه بیان: ممکن است در بسیاری از موارد محقق شیعه هیچگونه سوء نیت و یا غرضی نداشته باشد ولی از آنجا که شیوه او در نگرش به مسائل، احساساتی است و نه عقلانی به همین دلیل تاثیری که بر خواننده می‌گذارد نتیجه اش چیزی می‌شود به غیر از آنچه می‌شود که او در سر دارد. درست است که علمائ و وعاظ و نویسندگان شیعه هیچگاه مردم را به عبادت و پرستیدن نبی اکرم یا امام علی یا امام حسین دعوت نکرده‌اند ولی محور فکری و نوع بیان و تکرار همیشگی یک سیری مطالب به گونه‌ای است که آرام آرام عده‌ای از مردم احساساتی را به این سمت می‌کشاند. که نمونه‌های شرک آمیز آنرا به خصوص در فرهنگ مداحان به وفور مشاهده می‌کنیم.

• امام سجاد می‌فرمایند: کم من مفتون بحسن القول... چه بسیار انسانهای خوبی که از بس تعریفشان را کردند فریفته شدند! و من توجه علماء و محققین شیعه را به این حدیث جلب می‌کنم.

در انتهای این بحث روایاتی از انجیل را می‌نویسم تا بدانید که تزویر و حماقت، قصه دیرین انسان‌هاست.

و من، تو را در رحم مادرت نقش بستم. مزامیر ۱۳:۱۳۹.

و تو را به پیش آوردم تا روزی که تو متولد شدی. مزامیر ۶:۷۱.

اگر چه من بطور نادرستی توسط افرادی که مرا نمی‌شناسند به تو معرفی شدم. یوحنا ۴۱:۸-۴۴.

اما باید بگویم که از تو خشمگین و غضبناک نیستم، بلکه منشاء عشق و محبت هستم. اول یوحنا ۱۶:۴.

و این آرزوی من است تا تو را مورد محبت و رحمت خود قرار دهم. اول یوحنا ۱:۳.

حضرت عیسی مسیح ÷، رهبران دینی خودپسند، ریاکار و دنیاپرست را به شدت سرزنش می‌کرد. همین امر، آنان را برانگیخت تا برای نابودی آن حضرت، توطئه و اقدام کنند. برخی از سخنان او در این باب چنین است:

«... (۱۳) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان [۲۲۲] ریاکار که در ملکوت آسمان را به روی مردم می‌بندید زیرا خود داخل آن نمی‌شوید و داخل شوندگان را از دخول مانع می‌شوید (۱۴) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار زیرا خانه‌های بیوه زنان را می‌بلعید و از روی ریا نماز را طویل می‌کنید؛ از آن رو عذاب شدیدتر خواهید یافت (۱۵) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار زیرا که بر و بحر را می‌گردید تا مریدی پیدا کنید و چون پیدا شد او را دو مرتبه پست‌تر از خود، پسر جهنم می‌سازید... (۲۹) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که قبرهای انبیا را بنا می‌کنید و مدفنهای صادقان را زینت می‌دهید (۳۰) و می‌گویید اگر در ایام پدران خود می‌بودیم، در ریختن خون انبیا با ایشان شریک نمی‌شدیم (۳۱) پس بر خود شهادت می‌دهید که فرزندان قاتلان انبیا هستید، پس شما پیمانه پدران خود را لبریز کنید (۳۳) ای ماران و افعی‌زادگان چگونه از عذاب جهنم فرار خواهید کرد...» (متی ۲۳:۱-۳۶، لوقا ۱۱:۳۹-۵۴).

﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٥ [البقرة: ۷۵].

«آیا انتطار دارید شما را باور کنند با اینکه عده‌ای از آنان سخنان خدا را می‌شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می‌کردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند؟».

آیه دوم: ﴿وَإِنَّ مِنۡهُمۡ لَفَرِيقٗا يَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡكِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَمَا هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٨ [آل عمران: ۷۸].

«در میان آنها (یهود) کسانی هستند که به هنگام تلاوت کتاب زبان خود را چنان می‌گردانند که گمان کنید از کتاب (خدا) است؛ در حالی که از کتاب (خدا) نیست و می‌گویند: «آن از طرف خداست» با اینکه از طرف خدا نیست، و به خدا دروغ می‌بندند، در حالی که می‌دانند».

آیه سوم: ﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَيَقُولُونَ سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ وَرَٰعِنَا لَيَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِي ٱلدِّينِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَ وَلَٰكِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا٤٦ [النساء: ۴۶].

«بعضی از یهود، سخنان را از جای خود تحریف می‌کنند؛ و هم می‌گویند: ( (شنیدیم و مخالفت کردیم)) و ( (بشنو که هرگز نشنوی!)) و ( (راعنا)) تا با زبان خود حقایق را بگردانند و در آیین خدا طعنه زنند، ولی اگر آنها می‌گفتند: ( (شنیدیم و اطاعت کردیم)) و ( (سخنان ما را بشنو)) و ( (انظرنا))، به نفع آنها بود و با واقعیت سازگارتر، ولی خداوند آنها را به خاطر کفرشان از رحمت خود دور ساخته و از این رو، جز عده کمی ایمان نمی‌آورند».

آیه چهارم و پنجم: ﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِيَةٗۖ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَآئِنَةٖ مِّنۡهُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱصۡفَحۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٣ [المائده: ۱۳].

«ولی به خاطر پیمان شکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنها را سخت و سنگین نمودیم؛ سخنان را از موردش تحریف می‌کنند و بخشی را از آنچه به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان از خیانتی (تازه) از آنها آگاه می‌شوی؛ مگر عده کمی از آنان؛ ولی از آنها در گذر و صرف نظر کن که خداوند نیکوکاران را دوست دارد».

بازی با کلمات و درهم ریختن آنها برای اهدافی خاص، یکی از عادات ناپسند یهود است و نمونه‌هایی بی‌شماری از آن، در کتاب تلمود، وجود دارد. همچنین به نقل کتابهای سیره، برخی یهودیان، هنگام سلام دادن به حضرت رسول اکرم ص، می‌گفتند: "السام علیک" یعنی "مرگ بر تو" آن بزرگوار پاسخ می‌داد: "علیک".

و اینک در فصل‌های بعدی این کتاب به روشنی و وضوح، خواهید دید که روحانی صفوی چه بازیهایی که بر سر شما در نیاورده و چه اندازه کفر و وشرک و خرافه و دروغ و کینه توزی وارد جامعه ایران کرده است.

شما ای فرزانگان نامدار! همگی در خدمت مردم و خرافاتهایشان می‌باشید. اگر خدمتگزار حقیقت بودید، کسی شما را گرامی نمی‌داشت. از این روی مردم، بی‌اعتقادی نهفته در سخنان شیوایتان را بر نمی‌تابند زیرا همواره برای مردم مایه شوخی و خنده‌ای بیش نبوده‌اید. انسانی که مردم چون سگ از او بیزارند کسی چون اندیشه ور آزاده‌ای نیست که قید و بندها را دشمن می‌دارد. همو که از بندگی گریزان است و جویای بیغوله ها. چیزی را که مردم همواره حقیقت بینی می‌دانند دشمن نهفته و در کمین خفته‌ای برای روح آزادگی بود که تیزدندانترین سگهایشان بر او پارس می‌کردند. همواره خواسته‌اید بر بندگی مردم مهر تایید بزنید و نام این خواری را حقیقت خواهی نام نهاده‌‌اید. شما ای فرزانگان نامدار. چون درازگوشان بردبار نیرنگبازی، نمایندگی خویش را بر مردم عرضه داشته‌اید. چه بسیار قدرتمندانی برای سازگار ساختن چرخ خود با گرایش مردم، درازگوشی کوچک یا فرزانه ای نامدار را در پی خویش کشیده‌اند. (مانند علامه‌های درباری پادشاهان صفویه) نیچه ما معمولاً عقل سلیم را تنها از آن کسانی می‌دانیم که با نظرات ما موافقت می‌کنند.

لاروشفوکو ـ تفکرات

در هر مباحثه، انسان در واقع از موضوع مورد بحث دفاع نمی‌کند بلکه از خودش دفاع می‌کند. پل‌والری پیام آوران پیشین، با شما سخن‌ها گفتند و گوش‌هایتان از کلام آنان آکنده است. اما من می‌گویم: گوش‌هایتان را از آنچه شنیده‌اید تهی کنید. (عیسی مسیح جبران خلیل جبران).

[۲۰۷] به خصوص اگر نام آن قبیله: بنی هاشم باشد. [۲۰۸] با درگیری میان سه قبیله قریش و اوس و خزرج. [۲۰۹] طرفه آنکه برخی علما و عوام شیعه سیره ابن هشام را رد می‌کنند در حالیکه قدیمی‌ترین و معتبرترین سیره‌ای است که ابن هشام آنرا از روی مطالب ابن اسحاق شیعه، جمع‌آوری کرده ابن اسحاقی که نسل دوم اسلام را درک کرده است. تمامی محققین غربی و سنی صحت سیره ابن هشام را پذیرفته‌اند.ولی چون در آن، خلفاء لعن نشده‌اند.مورد تایید علماء واقع نمی‌شود بر عکس کتاب جعلی سلیم ابن قیس. آری به زودی مشخص می‌شود جایگاه کدام یک از این دو کتاب در آتش است... [۲۱۰] مانند: با سواد بودن نبی اکرم یا ماجرای غرنیق یا شاخ و برگهای واقعه معراج یا سوزاندن کتابخانه‌ها توسط سپاه اسلام و خونریزی‌ها و... [۲۱۱] در قسمت علی بهترین میزان خطبه آن حضرت را در ستایش از عمر مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهیم. [۲۱۲] بعید نیست سازنده این احادیث یهویانی بوده باشند که به وجود اختلاف میان شیعه و سنی پی برده بودند. [۲۱۳] البته به غیر از افرادی مانند علامه امینی که در کتاب الغدیر نوشته: نشناختن حق حضرت ابوبکر س، جنایت فاحشی به شمار می‌آید. [۲۱۴] دکتر شهیدی در کتاب علی از زبان علی با ترس و لرز عنوان می‌کند که: این ماجرا دروغ است ولی چه کسی جرات عنوان آنرا دارد؟ [۲۱۵] به عنوان مثال شیخ صدوق در این کتاب، غالیانی که اشهد ان علی ولی الله را در اذان اضافه کرده‌اند.لعنت کرده است!. [۲۱۶] البته این شاعر متعلق به آن زمان نبوده و عجیب اینجاست که چرا در قرن اول و در همان زمان هیچیک از شعراء چنین اتفاق بسیار مهمی را در قالب شعر بیان نمی‌کنند!. [۲۱۷] که اگر از طریق وحی دروغ بودن آن اعلام نمی‌شد همین نیز توسط شیعه باعث داستانسراهایی علیه عایشه می‌شد. [۲۱۸] البته روحانی صفوی ممکن است بگوید پیامبر اکرم خودشان با دختر ابوسفیان ازدواج کردند چرا باید علی را از ازدواج با دختر ابوجهل منع کنند. پاسخ: ۱- دشمنی و عداوت ابوجهل و ابوسفیان مانند هم نبوده ۲- قیاس، عملی شیطانی و در مذهب شیعه باطل است (یعنی نمی‌توان علی را با حضرت محمد قیاس کرد ۳- پیامبر اکرم می‌توانسته‌اند.در آن واحد بیش از ۴ زن انتخاب کنند ولی دیگران از جمله حضرت علی شرعاً چنین اجازه ای نداشته‌اند.پس در اینجا نیز قیاس کنید و بگویید علی می‌تواند بیش از ۴ زن بگیرد ۴- بیشتر ازدواج‌های پیامبر جنبه سیاسی داشته و هدفی در پشت آن پنهان بوده ولی ازدواج حضرت علی با دختر ابوجهل هیچ نتیجه ای در بر نداشته است. ۵- پیامبر اکرم حضرت علی را از ازدواج با دختر ابوجهل منع نکرده‌اند.بلکه نظر شخصی خود را گفته و فرموده‌اند.هر که فاطمه را آزار دهد مرا آزرده است ۶- قرینه آنکه: تا حضرت فاطمه زنده بودند حضرت علی ازدواج نکردند (بر خلاف رسم اکثر اعراب که در آن واحد چند زن داشته‌اند) ولی پس از رحلت حضرت فاطمه با چندین زن ازدواج می‌کنند؟ [۲۱۹] به عنوان یک مثال خنده دار دیگر، که متوجه شوید با چه انسان‌های احمقی طرف هستیم در کتاب یکی از اساتید دانشگاه درباره عمر و حضرت ابوبکر ب نوشته بود: عناصر نفوذی!!! ولی شما که این دو نفر را نادان و کم شعور نشان می‌دهید چطور اینقدر باهوش بوده‌اند.که در مکه فهمیدند می‌شود ۲۳ سال بعد در مدینه خلیفه شد!!! من از حماقت نویسندگان تعجب نمی‌کنم تعجب من از خریت خوانندگان این کتاب‌هاست. [۲۲۰] دقت داشته باشید که زمان امام صادق از انجا که مصادف با سقوط بنی امیه و روی کار امدن بنی عباس بوده است فضای سیاسی نسبتاً بازی بوجود آمده که به همین دلیل امام صادق می‌توانند اینهمه در نشر علم تلاش کرده و شاگردان فراوانی را به جهان اسلام معرفی کنند در کنار این باید دانست که بنی عباس از قبیله بنی هاشم بوده و با خاندان اهل بیت رابطه خویشاوندی نزدیکتری داشته‌اند.تا با قبیله‌های عمر و حضرت ابوبکر ب که امام به‌جای بیان حقیقت تقیه کنند... [۲۲۱] در بخش سقیفه و غدیر به این شبهه پاسخ داده‌ایم. [۲۲۲] فریسیان، خوارج زمان حضرت عیسی، انسانهای نادان احمق سطحی نگر قشری متعصب، در زمان ما افراد گروه‌های کاوه و ابوذر و انصار به اصطلاح حزب الله. کسانی که از نزدیک افتخار آشنایی با این حضرات را دارند با تمام وجود می‌فهمند که من چه می‌گویم. (یا بهتر است بگویم چه می‌کشم!).