به روشنی آفتاب - ازدواج امیرالمومنین عمر با ام کلثوم رضی الله عنهما

فهرست کتاب

رد خواستگاری أبو بكر و عمر توسط رسول خدا ج:

رد خواستگاری أبو بكر و عمر توسط رسول خدا ج:

این مطلب نیز قطعى است که هنگامى که عمر و ابوبکر به خواستگارى حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند، پیامبر اسلام دست رد بر سینه آن‌ها زد و از‌اندو روى گرداند. در حقیقت مى‌خواست به آن دو بگوید که شما لیاقت این را ندارید که با خانواده رسول خدا رابطه خویشاوندى برقرار کنید، نه تناسب سنى با حضرت زهرا دارید و نه تناسب دینى ایمانى، و نه اخلاقى و نسبى و...

ابن حجر هیثمى در باب ۱۱ از صواعق محرقه که آن را بر ضد شیعه نوشته است،‌ مى‌گوید:

ابو داوود سجستانى نقل کرده است که ابوبکر از حضرت زهرا خواستگارى کرد، رسول گرامى اسلام از او روى گرداند، سپس عمر خواستگارى کرد و رسول خدا از او نیز روی‌گرداند...

ابن حبان در صحیحش و نسائى در سننش مى‌نویسند:

عبد الله بن بریده از پدرش نقل مى‌کند که ابوبکر و عمر از فاطمه خواستگارى کردند، پیامبر اسلام جبه آن‌ها فرمود: فاطمه خردسال است، سپس علی ÷خواستگارى نمود، پیامبر او را به ازدواج علی ÷درآورد.

حاکم نیشابورى پس از نقل این حدیث مى‌گوید:

«هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه».

این حدیث، طبق شرائطى که بخارى و مسلم در صحت روایت قائل بودند صحیح، اما آن‌ دو نقل نکرده‌اند.

بنابراین، طبق آن چه گذشت، سنت رسول خدا جندادن دخترى از اهل بیت به ابوبکر و عمر است و امکان ندارد که امیرمؤمنان ÷با این سنت مخالفت کرده باشد.

جواب:

اگر استدلال شما به این شکل است، پس می‌گوییم: سنت حضرت محمد جاین بوده که دختر به عثمان بدهد! پس اگر به جای حضرت عمر س، عثمان به خواستگاری ام کلثوم می‌‌آمد و جواب مثبت می‌گرفت، شما چیزی نداشتید که بگویید؟؟؟آیا در آنموقع سکوت می‌کردید؟

طبق استدلال شما جایز نیست که تا قیامت کسی زن بگیرد!! چون محمد جفقط به حضرت علی ÷و حضرت عثمان دختر داده‌اند!! و باز هم می‌گوییم: سنت رسول الله!! جاین بوده که از ابوبکر و عمر و ابوسفیان و ... دختر بگیرد.. پس جایز نیست که تا قیامت به جز از خاندان آنها از کسی دختر گرفته شود!!.

ولی آقای قزوینی (نعوذ بالله) عالم الغیب نیت حضرت محمد جرا هم تعیین کرده‌اند.

اگر شیخین به خاطر سنشان ازطرف حضرت رسول ججواب مثبت نگرفتند پس این را چه می‌گویید:

یعقوبی در تاریخش می‌گوید: گروهی از مهاجران فاطمه را از پدرش خواستگاری کردند [۳۰۵].

آیا همه آنها سنشان بالا بود؟ همه این گروه مهاجران؟

گذشته از آن این ادعای ایشان اشاره به مطلب است،همین موضوع به صورت عکسش نیز می‌تواند مطرح شود. یعنی اینکه بگوییم: حضرت عمر سهیچ وقت با سنت حضرت رسول جمخالفت نکرده‌اند و به همین دلیل است که حضرت علی ÷حاضر شدند دختر خودشان را به ازدواج آن حضرت سدر بیاورند. که اگر خلاف این بود حضرت علی ÷حاضر نمی‌شدند دختر خود را به عقد ایشان در آورند.

و اما اینکه دلیل آنحضرت در رد کردن حضرت صدیق و فاروق سچه بود..

در ان مورد خود آن حضرت جفرمودند: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أُزَوِّجَ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيٍّ» [۳۰۶]. «همانا خداوند مرا امر کرد که فاطمه را به ازدواج علی درآورم».

و در کتب شیعه با این کلمات: «یا علی إن الله أمرنی أن أزوجک فاطمة» [۳۰۷].

در تخیل نمی‌گنجد که پیامبر جدانسته،خلاف امر خداوند عمل کند!.

پس این همه داستان بافی‌های بچه گانه همه و همه از الهاماتی است که شیطان به مدعی الهام کرده است!.

ضمناً این نوع وصلت (امر از سوی خدا) را چندین بار در روایات می‌بینیم، مثلاً:

پیامبر جخطاب به همسر محبوبش سیده عایشه (ع) فرمودند:«سه شب تو را در خواب دیدم که فرشته تو را در حالی که در پارچه‌ای ابریشمی پیچانده شده بودی، نزد من می‌‌آورد، من پارچه را از چهره‌ات برداشتم دیدم که تو هستی، و گفتم: اگر از جانب خدا است این کار انجام خواهد گرفت» [۳۰۸].

و همینطور است ازدواج زینب با رسول الله جکه خداوند در آن مورد آیه نازل کرد و در این مورد زینب لبر دیگر همسران رسول الله جفخر می‌فروخت [۳۰۹].

گمان می‌کنم شایسته باشد ماجرای خواستگاری و ازدواج حضرت علی ÷را نقل کنیم [۳۱۰]:

در اکثر کتب شیعه، جریان خواستگارى علی ساز فاطمه لو نقش أبوبکر و عمر و عثمان را در این رابطه آورده‏اند.. همگى نقل کرده‏اند که این أبوبکر و عمر بوده‏اند که ازدواج با فاطمه را به على پیشنهاد کردند و او را وادار و تشجیع کردند که به خواستگارى فاطمه برود.

در روایت آمده است [۳۱۱]: «زمانى که أبوبکر، سخنانى در همین رابطه به على گفت، على گریه کرد و گفت: ولى من از فقر و تنگدستى شرم مى‏کنم، به همین جهت نمى‏توانم آن را اظهار نمایم.. در این وقت، عمر و أبوبکر با اصرار زیاد و با تسلّى‏دادن در رابطه با فقر و تنگدستى و اطمینان‏دادن در کمک و مساعدتش، او را راضى و تشجیع کردند تا به خواستگارى فاطمه نزد پیامبر جبرود... زمانى که على خواستگارى نمود و جواب مثبت شنید، با خوشحالى زیاد بیرون آمد و خود مى‏گوید: بلافاصله نزد أبوبکر و عمر رفتم، به من گفتند: چه شد؟! پس گفتم: رسول خدا جدخترش فاطمه را به ازدواج من درآورد!... پس آن دو بسیار خوشحال شدند و همراه من به مسجد برگشتند «ففرحا بذلك فرحا شدیدا ورجعا إلى الـمسجد»... [۳۱۲].

سپس پیامبر ج، أبوبکر و عمر و عثمان را براى شاهد بودن در عقدشان، فراخواند و گفت: «من دخترم فاطمه را به ازدواج على پسر أبوطالب درآوردم و شما را بر این امر، شاهد و گواه مى‏گیرم» [۳۱۳]. و در روایت دیگر آمده است که به أنس فرمود: اى أنس! جبرئیل به من‏ امر کرد که فاطمه را به ازدواج على درآورم، پس برو دنبال أبوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و چند نفر هم از انصار! أنس مى‏گوید: رفتم و آنها را دعوت کردم. زمانى که جمع شدند، رسول خدا جبعد از حمد و ثناى خدا فرمود: من شما را شاهد مى‏گیرم که فاطمه را به ازدواج على بر ۴۰۰ مثقال نقره درآورده‏ام» [۳۱۴].

آنگاه هرکدام از آنها، در تهیه جهیزیه براى فاطمه به على کمک کردند.. چنانچه آورده‏اند: «على زره‏اش را نزد عثمان برد تا از او بخرد. عثمان به على گفت: زره را براى خودت نگه‏دار و چهارصد درهم نیز به او بخشید. على مى‏گوید: «أقبلت إلى رسول الله جفطرحت الدرع و الدراهم بين يديه وأخبرته بما كان من أمر عثمان فدعا له بخير...»، «نزد پیامبر جرفتم و زره و درهمها را مقابلش گذاشتم و کار عثمان و هدیه‏اش را برایش بازگو کردم، پس پیامبر جبرایش دعاى خیر کرد» [۳۱۵].

«پیامبر، أبوبکر را وکیل خریدارى اسباب ازدواج فاطمه کرد و فرمود: این را بگیر و براى فاطمه، لباس و اثاث منزل بخر! و عماربن‏یاسر و چند نفر دیگر را با أبوبکر روانه کرد و به بازار رسیدند، هرکس چیزى را نزد أبوبکر مى‏آورد، اگر آن را خوب مى‏دید، مى‏خرید و اگر خوب نمى‏دید، مى‏گفت: آن را برگردانید! پس از پایان خریدشان، أبوبکر بعضى از کالا را خود حمل کرد و بقیه را، اصحابى که با او بودند، حمل کردند».

پس خود در مورد این ازدواج و خواستگاری قضاوت کنید.

* * *

[۳۰۵]تاریخ یعقوبی: ج ۲، ص ۳۱. [۳۰۶] هیثمی در «مجمع الزوائد»، به شماره ۱۵۲۰۸ می‌‌گوید: طبرانی آن را روایت کرده و راویانش ثقه‌اند. [۳۰۷] الاحتجاج الطبرسی ج ۱- پاورقى ص ۱۷۱، بحار الانوار ج ۴۳ ص ۱۲۰،مستدرک سفینة البحار ج۴ ص ۳۳۶ و با تفاوت اندکی در متن: مدینة المعاجز بحرانی ج۴ ص۴۴۳ _ قم و.... [۳۰۸] بخاری در جاهای مختلفی این حدیث را ذکر فرموده است مثلا در مناقب الانصار، باب تزویج النبی عایشه وقدومها المدینه به شماره ۳۸۹۵ این حدیث را بیان داشته است. [۳۰۹] بخاری باب و کان عرشه علی الماء ج ۴، ص ۳۸۸ شماره ۷۴۲۰. [۳۱۰] این قسمت را از کتاب استاد ابراهیم محمدی به نام «عیانات» نقل می‌کنیم. [۳۱۱] الأمالى، شیخ طوسى، ج‏۱، ص‏۳۸. [۳۱۲] جلاءالعیون، مجلسى: ج‏۱، ص‏۱۷۶-۱۶۹، چاپ تهران- مناقب، إبن‏شهرآشوب مازندرانى: ج‏۲، ص‏۲۰، تحت عنوان «تزویج فاطمه با على»، چاپ هند. [۳۱۳] مناقب، خوارزمى، ص‏۲۵۲-۲۵۱- کشف الغمة أربلى، ج‏۱، ص‏۳۵۸، چاپ تبریز، جلاءالعیون، مجلسى، ج‏۱، ص‏۱۸۴- بحارالأنوار: ج‏۱، ص‏۳۹-۳۸. [۳۱۴. ]‏- کشف‏الغمة: ج‏۱، ص‏۳۴۹-۳۴۸- بحارالأنوار: ج‏۱، ص‏۴۸-۴۷. [۳۱۵] جلاءالعیون مجلسى، فصل تزویج امیرالمؤمنین و فاطمه، ص‏۱۰۴-۱۰۳- بحارالأنوار، ج‏۴۳، ص‏۹۳ و۱۳۰-۱۱۹- الأمالى، ج‏۱، ص‏۳۹- کشف الغمة، ج‏۱، ص‏۴۷۱-۳۵۹تا۴۸۴- مناقب، خوارزمى، فصل‏۲۰، ص‏۲۵۳-۲۵۲