به روشنی آفتاب - ازدواج امیرالمومنین عمر با ام کلثوم رضی الله عنهما

فهرست کتاب

ادامه شبهه:

ادامه شبهه:

ثانیاً: اهل سنت هرگز به این روایات استدلال نخواهند کرد، زیرا با کنارهم قرار دادن این روایات، حتى بر فرض وقوع این ازدواج، هیچ خدمتى به حسن روابط بین امام علی ÷و عمر بن الخطاب نمى‌کند، بلکه سوء روابط را ثابت مى‌کند، زیرا حد اکثر چیزى که این روایات ثابت مى‌کنند، ازدواج با تهدید و ارعاب، آن‌هم با دختر خردسالى بوده است که نه خودش به این ازدواج راضى بوده و نه پدرش.

آیا چنین ازدواجى مى‌تواند براى عمر بن خطاب فضیلت محسوب شود و آیا مى‌تواند دلالت بر صمیمیت و دوستى میان خلیفه دوم و امیرمؤمنان داشته باشد؟

سید مرتضى علم الهدى در این باره مى‌گوید:

اما در باره به ازدواج در آوردن امّ‌کلثوم،‌ براى عمر، ما در کتاب شافى پاسخ از این مطلب را به صورت مفصل آورده و بیان کرده‌ایم که آن حضرت، ازدواج عمر با دخترش را قبول ننمود، مگر پس از تهدید و تکرار این درخواست و درگیرى، پس از سخنى طولانى که در روایات آمده است....

آنچه که در ازدواج امّ‌کلثوم مورد توجه باید قرار گیرد، این است که این ازدواج از روى اختیار و میل نبوده و پس از تکرار درخواست و زورگویى که نزدیک بود به درگیرى آشکارا بیانجامد صورت گرفت.... .

و ضرورت حتى خوردن مردار و نوشیدن شراب را جایز مى‌کند، چه رسد به چیزى که کم‌تر از آن است.

جواب

درست است، اهل سنت به روایات که حتی خودتان گواهی به ضعف آن داده‌اید استناد نخواهد کرد ولی روایتی که محقیقین شما آن را صحیح می‌دانند را نمی‌توانید انکار کنید و شکر خدا ثابت شد که ادعای تهدید و ارعاب چیزی به جز یک تهمت نیست.

و اما اینکه مدعی شدید،ام کلثوم به این ازدواج راضی نبوده!!.

اولاً: حضرت محمد ج(و در جایی حضرت عمر س) می‌فرمایند: «دختران خود را به اجبار به ازدواج کسی در نیاورید، زیرا آنچه شما دوست دارید آنها نیز دوست دارند» [۴۳۱].

دوماً: ما در هیچ قسمت از زندگی این زن و شوهر سراغ نداریم که از یکدیگر گله کرده باشند، بلکه می‌بینیم آنها همراه یکدیگر حج می‌کردند و بعضی شبها با همدیگر به کمک فقرا و نیازمندان می‌شتافتند چنانچه نقل شده:

«سیدنا عمر س شبی در حال گشت زنی در محله‌های مدینه نگاهش به خیمه‌ای افتاد که روز قبل آن را در آنجا ندیده بود. نزدیک رفت دید، مردی بیرون خیمه نشسته و از داخل خیمه صدای ناله و فریاد زنی به گوش می‌‌رسد. عمر سلام کرد و مشخصات آن مرد را جویا شد.

گفت: اهل بادیه هستم، به اینجا آمده ام تا از امیرالمومنین چیزی دریافت کنم. عمر - س- گفت: این چه صدایی است که از داخل خیمه به گوش می‌‌رسد؟ مرد گفت: صدای زنی است که در حال زایمان است. پرسید: آیا او تنها است؟ گفت: بلی تنها است. آن گاه عمر س فوراً به منزل برگشت و به همسرش، ام کلثوم دختر علی گفت: آیا حاضری در کار خیری که خدا فراهم نموده است شرکت نمایی؟

ام کلثوم علیها السلام گفت: چه کار خیری؟

عمر س گفت: زنی از اهل بادیه بدون داشتن دایه در حال زایمان است.

ام کلثوم گفت: با رضایت شما حاضر به کمک هستم.

آن گاه به او گفت: هر چه لازم است با خود بردار و خودش مقداری روغن و حبوبات در دیگی قرار داد و به راه افتاد. وقتی آن جا رسیدند به همسرش گفت: برو داخل خیمه و خودش بیرون خیمه در کنار آن مرد نشست و به او دستور داد تا آتش را روشن نماید. و بعد از این که آتش روشن شد، دیگ را روی آن گذاشت. پس از لحظاتی نوزاد به دنیا آمد.

ام کلثوم لگفت: ای امیرالمومنین رفیق‌ات را به پسر بچه‌ای که خدا به او داده است مژده بده. وقتی آن مرد کلمه‌ی امیرالمومنین را شنید، ترسید و خود را عقب کشید.

عمر س به او گفت: نترس و سرجایت بنشین و دیگ را از روی آتش برداشت و به همسرش داد و گفت: به آن زن غذا بده. وقتی آن زن سیر شد، باقیمانده‌ی غذا را به مرد داد و گفت: وای برتو! غذا بخور که تمام شب را گرسنه و بیدار بوده‌ای. آن گاه به همسرش گفت: بیا برویم و به آن مرد گفت: فردا نزد ما بیا تا به تو چیزی بدهیم. روز بعد وقتی آن مرد به محضر امیرالمومنین رسید به او عطایائی داد و برای نوزادش حقوقی تعیین کرد» [۴۳۲].

علامه ابن کثیر /می‌‌فرماید: «عمر بن‌خطاب ‌در زمان ‌خلافتش ‌با ام‌کلثوم ‌دختر علی‌ ابن ‌ابی‌طالب ‌از فاطمه ‌ازدواج ‌نمود، و او را بیش ‌از حدّ مورد احترام ‌قرار داد و چهل‌هزار درهم ‌مهریه‌، برای ‌او مقرّر فرمود، بخاطر آنکه ‌او از خاندان ‌پیامبر جبود» [۴۳۳].

حاج ملا عبدالله احمدیان می‌نویسد: حضرت عمر سبه خاطر احترام خاصی که برای دختر فاطمه لو یکی از نواده‌های پیامبر جقائل بود در رفتار خود تغییرات زیادی به وجود آورد و در نهایت احترام و ابراز محبت با او رفتار می‌‌کرد [۴۳۴]. به گونه‌ای که در تاریخ چنین رفتار محبت‌آمیزی از حضرت عمر سنسبت به دیگر همسرانش روایت نشده و بعد از ام کلثوم نیز با کسی ازدواج نکرد [۴۳۵].

از همه جالب‌تر این چند روایت زیر است که نهایت مهر سیده ام کلثوم را نسبت به همسرش ثابت می‌کند:

«عن سعد الجاري موسى عمر بن الخطاب أنه دعا أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب وكانت تحته فوجدها تبكي، فقال: ما يبكيك؟ فقالت: يا أمير الـمؤمنين! هذا اليهودي تعني كعب الاحبار.

يقول: إنك على باب من أبواب جهنم ! فقال عمر: ما شاء الله! والله إني لارجو أن يكون ربي خلقني سعيدا! ثم أرسل إلى كعب فدعاه، فلما جاءه كعب قال: يا أمير الـمؤمنين! لا تعجل علي، والذي نفسي بيده لا ينسلخ ذو الحجة حتى تدخل الجنة: فقال عمر: أي شئ هذا مرة في الجنة ومرة في النار؟ فقال: يا أمير الـمؤمنين! والذي نفسي بيده! إنا لنجدك في كتاب الله على باب من أبواب جهنم تمنع الناس أن يقعوا فيها، فإذا مت لم يزالوا يقتحمون فيها إلى يوم القيامة» [۴۳۶]. یعنی: «سعد‌الجاری خدمتکار(و آزاد شده)حضرت عمر سمی‌‌گوید: عمربن خطاب وارد منزل همسرش ام‌کلثوم دختر علی‌بن ابیطالب شد و او را گریان دید!

از او سبب گریه‌اش را سؤال کرد؟

ام‌کلثوم گفت: کعب‌الأحبار در مورد تو گفت است که: عمر در جلو یکی از درهای دوزخ قرار گرفته (اما چیزی به پایان عمر او باقی نمانده است).

عمر فاروق به ام‌کلثوم گفت: هر چه خداوند بخواهد همان می‌‌شود، امیدوارم که خداوند مرا سعادتمند (و اهل بهشت) آفریده باشد!.

پس از آن او کسی را به دنبال کعب‌الأحبار فرستاد، وقتی آمد به حضرت عمر گفت: یا امیر‌المؤمنین! در مورد من با شتاب داوری مکن! سوگند به خداوندی که جان من در اختیار اوست پیش از پایان ماه ذی‌الحجه به بهشت خواهی رفت.

عمر فاروق به او گفت: این چه حرفی است که تو می‌‌زنی؟! یک بار مرا به جهنم و بار دیگر به بهشت می‌‌بری؟!.

کعب‌الأحبار گفت: یا امیر‌المؤمنین! سوگند به خداوند در کتاب تورات در مورد تو خوانده‌ام که بر یکی از درهای دوزخ ایستاده‌ای و از وارد شدن مردم به آن جلوگیری می‌‌نمایی!! و چون بمیرى مردم تا روز قیامت همچنان کنار آن در ازدحام مى‌کنند».

ابن سعد و ابن اثیر و ابن عساکر حین نقل ماجرای شهادت حضرت عمر سمی‌‌نویسند:

«ابو عبید غلام ابن عباس نقل مى‌کند که ابن عباس مى‌گفته است همراه على ÷بودم که صداى گریستن بر عمر را شنیدیم. گوید: على ÷برخاست و من هم برخاستم و وارد خانه‌اى شدیم که عمر آن جا بسترى بود.

على ÷پرسید: این صدای (گریه برای) چیست؟ زنى به ایشان پاسخ داد که طبیب به عمر نبیذ داد از محل زخم بیرون آمد، بعد شیر داد آن هم از محل زخم بیرون آمد و گفت خیال نمى‌کنم امروز را به شام برسانى هر کار که دارى انجام بده.

گوید: در این هنگام ام کلثوم بانگ برداشت که واعُمَراهْ...، افسوس و زنانى که همراه ام کلثوم بودند، همگى همراه او گریستند چنانکه خانه به لرزه درآمد و سراپا گریه و شیون شد....(وكان معها نسوة فبكین معها وارتج البیت بكاء) [۴۳۷].

و نقل شده که پس از ضربت خوردن علی ÷دختر ایشان، ام‌کلثوم فرمود:

«مالى ولصلاة الغداة قتل زوجى عمر أمير الـمؤمنين صلاة الغداة وقتل أبى أمير الـمؤمنين صلاة الغداة». یعنی: «نماز صبح از من چه می‌‌خواهد؟!، شوهرم، عمر امیرالمومنین هنگام نماز صبح کشته شد و پدرم،امیرالمومنین نیز هنگام نماز صبح کشته شد» [۴۳۸].

و در روایات آمده که حضرت علی ÷به خانه دختر و داماد خودشان سر می‌زدند، چنانکه ابن ابی الحدید می‌نویسد:

«عمر‌بن خطاب قاصدی نزد پادشاه روم فرستاد و چون ام‌کلثوم همسر او از حرکت قاصد آگاه شد چند دیناری داد و عطری خرید و آن را در دو شیشه قرار داد و به قاصد داد تا به عنوان هدیه به همسر قیصر روم بدهد. هنگامی که قاصد برگشت، دو شیشه پر از جواهرات از طرف همسر قیصر آورد و به ام‌کلثوم داد و چون عمر به خانه آمد و جواهرات را دید، پرسید اینها از کجا آمده است. ام‌کلثوم ماجرا را گفت و عمر جواهرات را از او گرفت. ام‌کلثوم به اعتراض گفت: این به عوض هدیه من است. عمر گفت: «بینی وبینك ‌ابوك‌، فقال‌ علی ÷: لك‌ منه ‌بقیمة ‌دینارك‌، والباقی ‌للمسلمین ‌جملة‌، لان ‌برید الـمسلمین‌ حمله‌» یعنی: «داور میان من و تو، پدرت باشد و علی ÷به سود عمر داوری کرد و فرمود: به مقدار بهای دینارهایی که عطر خریدی از این جواهرات مال توست و بقیه مال مسلمانان است، زیرا قاصد آنان هدیه تو را برد و اینها را آورد» [۴۳۹].

پس اگر دلخوری و تهدید وجود داشت، این رفت و آمدها و این اعتماد وجود نداشت.

و محمد بن حنفیه نیز به آنها سر می‌زد:

«ابن الحنفية يقول دخل عمر بن الخطاب وأنا عند أختي أم كلثوم بنت علي فضمني وقال بالحلواء» [۴۴۰]. «ابن حنفیه (فرزند علی) فرمود: «عمر وارد شد در حالی که من نزد خواهرم ام‌کلثوم بنت علی ÷بودم، مرا در آغوش گرفت، سپس فرمود: با حلوا از او پذیرایی کن».

و از روایات متعدد و بسیاری ثابت است که حضرت علی ÷حضرت ابوبکر و عمر سرا افضل می‌دانسته و از ۸۰ طریق از حضرت علی ÷نقل است که می‌فرمود: هر کس مرا بر ابوبکر و عمر برتری دهد بر او حد مفتری اجرا می‌کنم [۴۴۱].

و ابن تیمیه در منهاج السنة خود و ابالقاسم نصر بن الصباح البلخی در کتاب «النقض علی ابن الراوندی» می‌نویسند:

از شریک ابن عبدالله سؤال شد که: «کدامیک افضل است، ابوبکر یا علی؟» و او جواب داد: ابوبکر. «شخص دوباره پرسید: با اینکه شیعه هستی این حرف را می‌‌زنی؟ و او جواب داد: «آری. اگر این را نگویم، شیعه نیستم!! بخدا سوگند که علی از این منبر بالا رفته و گفت: «همانا بهترین افراد این امت پس از رسول خدا جابوبکر و سپس عمر می‌باشند». پس آیا من حرف او را زیر پا گذشته و او را دروغگو بخوانم؟ بخدا که او دروغگو نبود [۴۴۲].

و در صحیح بخاری است که از محمد بن الحنفیه (پسر علی بن ابی طالب) روایت شده که گفت: به پدرم (علی بن ابی طالب) گفتم: بهترین مردم بعد از رسول الله جچه کسی است؟ او گفت: ابوبکر. گفتم: بعد چه کسی است؟ او گفت: عمر. و ترسیدم که بعد از او عثمان را بگوید پس گفتم: بعد از عمر شما هستید؟ او گفت: خیر، من کسی نیستم مگر یکی از مسلمانان [۴۴۳].

و در کتب اهل تشیع نیز این روایات زیاد به چشم می‌خورند از جمله خطبه لله بلاد فلان است که حضرت علی می‌فرماید:

«لله بلادُ فُلاَن، فَلَقَدْ قَوَّمَ الاْوَدَ، وَدَاوَى الْعَمَدَ، وَأَقَامَ السُّنَّةَ، وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ! ذَهَبَ نَقِی الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیبِ، أَصَابَ خَیرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا، أَدَّى إِلَى اللهِ طَاعَتَهُ، وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ، رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِی طُرُق مَتَشَعِّبَة، لاَ یهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ، وَلاَ یسْتَیقِنُ الـْمُهْتَدِی» [۴۴۴]. «خداوند شهرهاى فلان [۴۴۵]را آباد دارد، یا به او خیر دهد که ناهمواریها را هموار و بیماریها را مداوا کرد، سنّت را بر پا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت، با جامه پاک و کم عیب از دنیا رخت بر بست، نیکى خلافت را دریافت و پیش از رسیدن شرّ آن از دنیا رفت، وظیفه الهى خود را انجام داد و از نافرمانى او پرهیز کرد او خود رفت ولى مردم را در میان راههاى مختلف رها ساخت که گم گشته در آن راهى نمى‏یابد و راه یافته به یقین و باور نمى‏رسد». [تر جمه از کتاب «ترجمه‏ شرح‏ نهج ‏البلاغه (ابن‏میثم)» ج ۴ ص۱۷۷ ، نقل شد].

این روایت به صورت واضح عقیده حضرت علی ÷را بیان می‌کند، و برای منصفان واضح است که حضرت عمر سنت را برپا داشته و مطیع فرمان خدا بوده است.

اینجا شاید شیعه بگوید: در متن خطبه لله بلاد «فلان» آمده و شما از کجا فهمیدید که منظور حضرت عمر است؟ می‌گویم: ابن ابی الحدید که به اعتراف شیخ عباس قمی [۴۴۶]و خوانساری [۴۴۷]و آقا بزرگ طهرانی [۴۴۸]از علمای اهل تشیع است و علامه ابن کثیر نیز او را شیعی غالی می‌داند [۴۴۹]. می‌گوید:

«منظور از فلانی، در این خطبه، عمر بن خطاب می‌‌باشد، «وقد وجدت النسخة التی بخط الرضى أبى الحسن جامع ( نهج البلاغة ) وتحت ( فلان ) ( عمر )». «من، نسخه‌ی خطی نهج‌البلاغه را که به خط گردآوردنده‌ی آن یعنی رضی ابی الحسن نوشته شده بود، دیدم که ذیل کلمه‌ی فلانی، عمر نوشته بود».

ابن‌ابی‌الحدید، هم‌چنین می‌‌گوید: «در این‌باره از ابوجعفر یحیی بن ابی‌زید علوی پرسیدم، او، نیز به من گفت: «منظور، عمر بن خطاب است». گفتم: «آیا امکان دارد که امیرالمؤمنین این‌گونه از عمر، تعریف کنند؟» ابوجعفر گفت: آری» [۴۵۰].

و میثم بحرانی در توجیه این خطبه، می‌نویسد:

«این‌جا سؤالی برای شیعیان به‌وجود می‌آید که این‌گونه تعریف و تمجید‌ها درباره‌ی ابوبکر و عمر، با اجماع و عقیده‌ی ما در خطاکار بودنشان به‌خاطر غصب خلافت، در تعارض قرار دارد، از این‌رو یا این خطبه، اصلاً از گفته‌های امام نیست و یا اجماع ما بر کینه‌ورزی به ابوبکر و عمر، نادرست می‌باشد». وی، تقیه‌کاری امام را توجیه این سؤال دانسته و نوشته است: «امام از آن جهت به تعریف از ابوبکر یا عمر پرداخت که مردم، خلافت ابوبکر و عمر را درست می‌پنداشتند، امام، این کار را کرد تا از این طریق، دل‌های مردم را به خود جلب نماید (یعنی باز هم همان تقیه = دروغ خوش نام!)» [۴۵۱].

و همینطور دکتر علی شریعتی نیز این خطبه را در حق حضرت عمر سمی‌داند [۴۵۲].

و فؤاد فاروقی شیعی نیز در کتاب «۲۵ سال سکوت علی» این خطبه را در شأن حضرت عمر سمی‌داند. و می‌نویسد: «هیچ کس حضرت "علی" ÷را در محظور قرار نداده بود تا پس از شهادت خلیفۀ مسلمین، با چنین کلامی به ستایدش .نه، این حرف‌ها، از سر ناچاری و ناگریزی نبوده است و گذشته از این‌ها "علی" شخصیتی نبوده است که حتی در خفقان‌ترین فضاهای اجتماعی و سیاسی، کلامی به غیر از حقیقت بگوید» [۴۵۳].

و همینطور، از مترجمین و شارحین نهج البلاغه زیاد هستند که این خطبه را در مورد حضرت عمر سمی‌‌دانند، از جمله: محسن فارسی [۴۵۴]، سید نبی الدین اولیائی [۴۵۵]، محمد مقیمی [۴۵۶]، سید جمال الدین دین پرور [۴۵۷]، عباس ایران دوست [۴۵۸]، محمد حسین سلطانی [۴۵۹]، داریوش شاهین [۴۶۰]، محمد جواد شریعت [۴۶۱]،سید محمد مهدی جعفری [۴۶۲]، محمد ابوالفضل ابراهیم [۴۶۳]، فیض الاسلام [۴۶۴]و.... [۴۶۵].

پس به کوری چشم اهل رفض ثابت شد که آن زن و شوهر نسبت به هم مهر می‌ورزیدند و با هم خوشبخت و همیشه یار یکدیگر بودند و پدر ام کلثوم و پدر زن حضرت عمر سنیز از این وصلت راضی و خرسند بود.. پس بسوزد آنکه همیشه در حال سوختن است!.

[۴۳۱] از حضرت عمر سبا این کلمات: «لا تكرهوا فتیاتكم على الرجل القبیح فإنه یحببن ما تحبون» سنن سعید بن منصور: ح ۸۱۱. [۴۳۲] البدایة والنهایة: ج ۷، ص۱۵۳،ابن الجوزی: ص۷۳ و سامرات: ج۲، ص۴۹ و عقد الفرید: ص۹۸، الریاض النضرة: ج۲، ص۵۶ و اخبار عمر: ص۳۷۵. [۴۳۳] و به حق به سخن خود عمل کرد که فرمود: هیچ کس بیشتر از من او را تکریم نخواهد کرد. [۴۳۴] ابن سعد: ج۱، ص۱۹۰، ابن اثیر: ج۳، ص۲۷، طبری: ج۵، ص۱۷، اخبار عمر: ص۳۹۷. تاریخ دمشق و انساب الاشراف ... [۴۳۵] عبقریه، عمر، محمود عقاد: ص۶۸۴.به نقل از سیمای صادق فاروق اعظم، حاج عبدالله احمدیان. [۴۳۶] طبقات الکبری ابن سعد: ج۳ ص۳۳۲،انساب الاشراف بلاذری "باب نسب بنی عدی بن کعب "، تاریخ الخلفا سیوطی (فصل في نبذ من أخباره وقضایاه)، فتح الباری ابن حجر و کنز العمال و... [۴۳۷] طبقات الکبری: ج۳ ص ۳۵۲، تاریخ دمشق: ج ۴۴ ص ۴۲۶،اسدالغابه: ج۴، ص۷۶. [۴۳۸] البدایة والنهایة: ج۸، ص۱۴. [۴۳۹] شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: ج۱۹، ص۳۵۱. [۴۴۰] تاریخ دمشق: ج ۵۴ ص ۳۳۱، سیر اعلام النبلاء ذهبی: ج ۷، ص ۱۲۲ و همینطور تاریخ الاسلام ذهبی: ج۶، ص ۱۸۴ و کنز العمال: ح ۳۷۵۱۵. [۴۴۱] مجموع الفتاوی: ۳۵/۱۸۴-۱۸۵ [۴۴۲] منهاج السنه: ج۱، ص ۱۳. [۴۴۳] صحیح بخاری: ح ۳۳۹۵. [۴۴۴] این خطبه در نسخ متفاوت نهج البلاغه با تحقیق‌های متفاوت آمده است که در بعضی نسخ شمارۀ خطبه ۲۱۱ و در بعضی نسخ خطبه ۲۱۹ در بعضی خ۲۲۱ و در بعضی۲۲۲ و در بعضی ۲۲۳ و در بعضی ۲۲۸، است. [۴۴۵] فلان: یعنی حضرت عمر س. [۴۴۶] الکنی و الالقاب عباس قمی: ج۱، ص ۱۸۵. [۴۴۷] روضات الجنات خوانساری: ج۵، ص ۲۰ – ۲۱. [۴۴۸] الذریعة الی تصانیف الشیعه، آغا بزرک الطهرانی: ج ۴۱، ص۱۵۸. [۴۴۹] البدایة والنهایة: ج ۱۳، ص۲۳۳ و همینطور الیان سرکیس در معجم المطبوعات او ار از اکابر شیعه می‌داند و حاجی خلیفه نیز در کشف الظنون او را شیعه معرفی می‌کند. [۴۵۰] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج۱۲، ص ۳- ۴ وی حدود ۸۵ صفحه در شرح این خطبه نوشته است. [۴۵۱] نهج‌البلاغه، به‌شرح ابن میثم بحرانی: ج۴، ص۹۸ چاپ تهران. [۴۵۲] تشیع علوی و تشیع صفوی: ص۸۵- ۸۶، شریعتی،چاپ دوم ۱۳۷۸ انتشارات چاپخش تهران و در ص۱۰۸ چاپ: سازمان انتشارات حسینیه ارشاد ( البته در بعضی از نسخ نیز لله در عمر آمده است و در بعضی نیز لله بلاء فلان که در هر صورت مطلب تغییر نم‌یکند و نتیجه همان می‌شود). [۴۵۳] ۲۵ سال سکوت (فارسی)_فؤاد فاروقی: ص ۱۱۱- ۱۱۲، انتشارات عطائی _تهران _ ۱۳۷۹. [۴۵۴] پاورقی نهج البلاغه در سخنان علی ÷: ص ۳۲۱،محسن فارسی، انتشارات امیر کبیر _ تهران. [۴۵۵] ترجمه نهج البلاغه خطبۀ ۲۲۶، سید نبی الدین اولیائی، انتشارات زرین _تهران. [۴۵۶] نهج البلاغه میراث درخشان امام علی‏ ÷ص ۸۴۶، محمد مقیمى، انتشارات مهتاب _ تهران. [۴۵۷] نهج‏البلاغه ‏پارسى ص ۳۲۸، سید جمال الدین دین پرور، بنیاد نهج البلاغه _تهران. [۴۵۸] خورشید هدایت ج۲ ص ۱۰۳۹-۱۰۴۰، عباس ایراندوست، انتشارات اسلامیه _ تهران. [۴۵۹] نهج البلاغه منظوم خطبه۲۲۱، محمد حسین سلطانی، انتشارات به آفرین _ تهران. [۴۶۰] ترجمۀ نهج البلاغه: ص۵۵۴، داریوش شاهین _ انتشارات جاویدان. [۴۶۱] ترجمۀ نهج البلاغه: ص۳۵۰، محمد جواد شریعت، انتشارات مشعل. [۴۶۲] پرتوی از نهج البلاغه، ذیل این خطبه. [۴۶۳] شرح نهج البلاغه (عربی) ص۵۴، محمد ابو الفضل ابرهیم _دار الجیل. [۴۶۴]چنانکه، فؤاد فاروقی و دکتر علی شریعتی از شرح نهج البلاغۀ او نقل می‌کنند ( متاسفانه در شرح نهج البلاغۀ فیض الاسلام تحریفات زیادی صورت گرفته است ولی با تمام تحریفاتی که صورت گرفته نتوانستند تصریح ایشان را در مورد این خطبه از بین ببرند). [۴۶۵] مؤلف در مقاله ای تحت عنوان: « پژوهشی عمیق حول خطبۀ "لله بلاد فلان" از نهج البلاغه» مفصلاً در این باره سخن گفته است، مراجعه کنید.