شبهه: ازدواج اجباری عمر با عاتکه:
ازدواج با امّکلثوم، نخستین ازدواج اجبارى خلیفه نیست، بلکه پیش از آن نیز اتفاق افتاده است که ازدواج با عاتکه دختر زید از نمونههاى آن است.
محمد بن سعد در الطبقات الکبرى مىنویسد:
علی بن زید مىگوید: عاتکه دختر زید، همسر عبد الله بن ابوبکر بود، و عبد الله با او شرط کرده بود که اگر او مُرد، شوهر نکند. عاتکه پس از مرگ عبد الله بدون شوهر مانده بود و هر کس از وى خواستگارى مىکرد، نمىپذیرفت، عمر به کسى که ولایت بر عاتکه داشت گفت که براى من از او خواستگارى کن، آن زن عمر را نیز قبول نکرد. عمر به سرپرست او گفت: تو او را به همسرى من دربیاور. مراسم ازدواج انجام شد، عمر بر او وارد و با وى درگیر شد تا سرانجام با زور با وى همبستر شد. هنگامى که کارش تمام شد، عاتکه با اظهار نفرت چندین مرتبه گفت: اُف اُف [۴۷۵]... سپس عمر خارج شد و نزد وى بازنگشت تا آن که عاتکه کنیزش را فرستاد و به عمر گفت: بیا من در اختیار تو هستم.
جواب:
۱- اولاً سند آن منقطع [۴۷۶]و راویش مجروح است.
على بن زید بن عبد الله بن زهیر بن عبد الله بن جدعان القرشى التیمى، أبو الحسن البصرى المکفوف [۴۷۷]...
احمد بن عبدالله عجلی و ابوحاتم در مورد او گویند : شیعه است
أبو أحمد بن عدی گوید: در تشیع غلو میکند .. یزید بن زریع گوید: او رافضی است...
حماد بن زید گوید: او احادیث را تغییر میداد.. امام صادق ÷میگوید:علی بن زید ضعیف است. احمد بن حنبل /میگوید: ضعیف است، یحیی بن معین گوید: ضعیف در همه چیز و نسائی گوید: ضعیف است..
آیا به چنین شخصی میتوان اعتماد کرد؟؟ کسی که هم شیعه غالی است و هم روایات را تغییر میداد و همه او را ترک کردهاند، مورد اعتماد است؟
۲-چگونه مردم از وقوع این ماجرا با خبر شدند؟؟ مگر آنها نیز در حجله آنها حضور داشتهاند؟؟ لعلکم تتفکرون؟؟ متاسفم برای کسی که این داستانها را باور میکند!!
۳- ابن سعد اینگونه مینویسد: عاتکه دختر زید بن عمرو بن نفیل که همسر زبیر بن عوّام بود و مردم مدینه مىگفتند هر کس مىخواهد شهید شود با عاتکه ازدواج کند که او قبلاً همسر عبد الله بن ابو بکر بود که کشته شد، سپس همسر عمر بن خطاب شد که او هم کشته شد و سپس همسر زبیر شد که او هم کشته شد....
و باز هم در تذکره عاتکه (همان آدرس قزوینی) اینچنین مینویسد:
عاتکه دختر زید بن عمرو بن نفیل بن عبد العزى بن رباح بن عبد الله بن قرط بن رزاح بن عدى بن کعب، مادرش ام کرز دختر حضرمى بن عمار بن مالک بن ربیعه بن لکیز بن مالک بن عوف است، عاتکه مسلمان شد و بیعت و هجرت کرد.
یزید بن هارون از محمد بن عمرو از یحیى بن عبد الرحمان بن حاطب ما را خبر داد که مىگفته است عاتکه همسر عبد الله پسر ابو بکر صدیق بود، عبد الله بخشى از اموال خود را براى عاتکه قرار داد به شرط آنکه عاتکه پس از مرگ عبد الله ازدواج نکند، قضا را عبد الله پیش از عاتکه درگذشت، عمر بن خطاب به عاتکه پیام فرستاد و گفت چرا آنچه را که خداوند بر تو روا داشته است بر خود حرام و ناروا ساختهاى، آن مالى را که از عبد الله گرفتهاى به خویشانش برگردان و ازدواج کن، عاتکه چنان کرد، عمر از او خواستگارى کرد و به همسرى گرفت..............
یزید بن هارون، از محمد بن عمرو، از یحیى بن عبد الرحمان بن حاطب ما را خبر داد که مىگفته است ربیعه بن امیه پیش عمر بن خطاب آمد و گفت خواب دیدم که ابو بکر درگذشته است و تو پس از او زندهاى و به خلافت رسیدهاى و به این بانوى پارساى بریده از مردم پیام فرستاده و او را به همسرى گرفتهاى و او را به عنوان عروس به خانه ات آوردند و بر در خانه ات شتران تنومند با بار و بنه ایستادهاند، گوید آن زن عاتکه دختر زید بن عمرو بن نفیل بود که همسر عبد الله پسر ابو بکر بود و عبد الله روز جنگ طائف کشته شد، عبد الله بخشى از اموال خود را براى عاتکه قرار داده بود به شرطى که پس از او شوهر نگیرد، عمر در پاسخ ربیعه بن امیه گفت سنگ بر دهانت باد چنین نیست و خداوند ابو بکر را زنده و ما را از او بهره مند مىدارد و راهى براى دسترسى به این بانو نیست، چنان شد که ابو بکر درگذشت و عمر به جاى او نشست و به عاتکه پیام فرستاد که چرا چیزى را که خداوند بر تو روا داشته است بر خود ناروا مىدارى؟ مال را به صاحبانش برگردان و ازدواج کن، او چنان کرد و عمر او را خواستگارى و با او ازدواج کرد.
و اما صحیحترین روایت آن است که ابن حجر عسقلانی آن را به نقل از ابن سعد اینگونه نقل میکند: «وأخرج بن سعدٍ بسند حسن عن يحيى بن عبد الرحمن بن حاطب: كانت عاتكة تحب عبد الله بن أبي بكر فجعل لها طائفة من ماله على ألا تتزوج بعده ومات فأرسل عمر إلى عاتكة أن قد حرمت ما أحل الله لك فردي إلى أهله المال الذي أخذته ففعلت فخطبها عمر فنكحها» [۴۷۸].
و ابن سعد میگوید:یزید بن هارون، از یحیى بن سعید، از ابو بکر بن محمد بن عمرو بن حزم، از عبد الله بن عبد الله بن عمر ما را خبر داد که مىگفته است عاتکه دختر زید بن عمرو بن نفیل همسر عمر بن خطاب عمر را که روزه داشت بوسید و عمر او را از این کار منع نکرد.
معن بن عیسى، از مالک، از یحیى بن سعید ما را خبر داد که مىگفته است عاتکه دختر زید بن عمرو بن نفیل که همسر عمر بن خطاب بود، سر عمر را که روزه داشت مىبوسید و عمر او را منع نمىکرد.
و ابن عبدالبر در الاستیعاب مینویسد چون حضرت امیرالمومین، عمر فاروق شهید شدند، عاتکه گریه کرد و اینچنین سرود:
ثم قتل عنها عمر فقالت تبكيه:
عين جودي بعبرة ونحيب
لا تملي على الإمام النجيب
فجعتني الـمنون بالفارس الـمع
لم يوم الهياج والتثويب
قل لأهل الضـراء والبؤس موتوا
قد سقته الـمنون كأس شعوب
[۴۷۹]
معنی: اى چشم با زارى گریه کن بر امام نجیب و هرگز خسته مباش. مرگ او مرا ماتم زده کرده. مرگ سوار دلیر که در کارزار داراى علامت است اشتهار داشت.
او پناه مردم بود. او حامى مردم از سختى روزگار و او باران و نعمت رهگذران و پناهندگان بود.
بثروتمندان و تهى دستان بگو. بمیرند که او جام مرگ کشنده را نوشید.
و این مرثیه بسیار مشهور است چنانکه ابن حجر عسقلانی در این مورد میگود: «ثم استشهد عمر فرثته بالأبیات الـمشهورة» [۴۸۰].
و در روایتی [۴۸۱]درباره عمر چنین گفت:
«فجعنى فیروز لادر دره بابیض تال للكتاب منیب.
رؤف على الادنى غلیظ على العدا اخى ثقة فى النائبات مجیب.
متى ما یقل لا یكذب القول فعله سریع الى الخیرات غیر قطوب».
یعنى: «فیروز (ابو لولوء مجوسی) که خیر نبیند و رستگار نشود مرا عزادار کرده بمرگ یک پرهیزگار و سفید رو که نزد خدا برگشته، او نسبت به نزدیکان رؤف و مهربان و نسبت به دشمنان سخت گیر و خشن بوده، مورد اعتماد و در مصائب و شداید یار و مدد کار است. اگر مىگفت راست مىگفت و هرگز در فعل و قول او دروغ نبود. او نسبت به نکوکارى و عمل خیر همیشه شتاب مىکرد و هرگز ترش روئى نمىنمود».
اگر ازدواج به آن شکل صورت گرفته بود این همه محبت به هیچ وجه قابل تصور نیست. پس در نتیجه این دروغگویی قزوینی و معاند بودن ایشان را میرساند که به روشنی آفتاب است.
[۴۷۵] با عرض معذرت!: اینجا عمر میگوید: اف اف نه عاتکه ... چون در روایت آمده: و سپس(عمر) از خانه بیرون شد در نتیجه او بود که قبل از این سخن میگفت!! محض اطلاع بود. [۴۷۶] رجوع به کنز العمال: ج ۱۳، ص ۶۰۸ ح ۳۷۶۰۷ و جامع الاحادیث سیوطی: ج ۲۵ ص ۵۰۰ ح ۲۸۴۳۸. [۴۷۷] تهذیب الکمال المزی: ج۲۰ ص ۴۳۷-۴۳۸ راوی شماره ۴۰۷۰ و سیر اعلام النبلاء ذهبی: ج ۹ ص ۲۴۰ به بعد. [۴۷۸] الاصابه ابن حجر عسقلانی: ج۸، ص ۲۲۸ رقم ۱۱۴۵۲. [۴۷۹] الاستیعاب ابن عبدالبر، تذکره عاتکه بنت زید و به طور کلی عاتکه ۵ مرثیه در رثای حضرت فاروق سسروده است. و شمه ای از همه آنها به این شکل است: «عِصْمَةٌ الناسِ وَالـمُعينُ عَلي الّدَ هِرْوَغَيثُ الـمُنْتابِ والـمَحْروبِ «قُلْ لِاَهْلِ الضَرّاءِ والَبْئُوسِ مُوتُوا قَدْ سَقَتْهُ الـمَنُونُ كَأسَ شُعُوبِ» «رَئُوفٌ عَلُي الأدْني غَليظُ عَلي العَدي اَخـي ثِقَةٍ فـي النائِباتِ مُنيبِ» «مَتي ما يقُلْ لا يكْذِبُ اللهُ، قَوْلَهُ سَريـعٌ اِلي الخَيراتِ غَيرُ قَطُوبِ» «جَسَدٌ لُفِّفَ فـي اَكْفانِه رَحْمَةُ اللهِ عَلي ذاكَ الجَسَدِ»» [عبقریات: عقاد، ص۶۷۳]. [۴۸۰] الاصابة ابن حجر: ج۸، ص ۲۲۸ رقم ۱۱۴۵۲. [۴۸۱] مستدرک حاکم: ج۳ ص ۹۵ ح۴۵۰۰، تاریخ مدینه، ابن شبة النمیری: ج۳، ص ۹۴۸، الکامل ابن اثیر: ج۳ ص ۶۱، البدایة والنهایة: ج ۷، ص ۱۵۸ و انساب الاشراف بلاذری و الجوهرة في نسب للبری.