ازدواج عمر با ام کلثوم یا با حضرت زینب (س)
اختلاف و تناقض در روایات اهل سنت به حدى است که خودشان هم نمىدانند عمر با کدام دختر امیر مؤمنان ÷ازدواج کرده است. عبد الحى کتانى اعتقاد دارد که عمر با حضرت زینب سلام الله علیها ازدواج کرده است!!!.
کتانی در نظام الحکومه اینگونه مینویسد:
مختار کنتى به نقل از دمیرى مىنویسد: بزرگترین مهریهاى که تاکنون شنیدهایم، مهریهاى بود که عمر براى ازدواج با زینب دختر علی قرار داد (صداق عمر لـما تزوج زینب بنت علی)، مبلغ این مهریه عبارت بود از چهل هزار دینار . وهنگامى که از این مهریه سنگین از وى سؤال شد گفت: من میلى به زنان ندارم، ولى از رسول خدا شنیدم که فرمود: تمام نسبها و سببها در قیامت قطع مىشود، مگر سبب و نسبت داشتن با من، بنابراین دوست داشتم تا نسبت بین من و رسول خدا محکم و استوار بماند و لذا با دختر وى همانگونه که با دختر من ازدواج کرد، ازدواج نمودم و این مهریه سنگین را هم به جهت دامادى رسول خدا به عهده گرفتم.
جواب:
اولاً: شیخ کتانی متوفی ۱۳۸۲ هستند و در این مورد سخن ایشان حجت نیست.
دوماً: همانطور که قبلاً نیز در بحث مقدار مهریه حضرت ام کلثوم گفتیم،ایشان این متن از کتابشان را ارجاع به کتاب «الاجوبة المهمة» شیخ مختار الکنتی متوفی ۱۲۲۶ دادهاند و ایشان نیز از حافظ الدمیری نقل کردهاند.
و ما با مراجعه به کتاب شیخ دمیری این جمله را در آن مییابیم:
«وتزوج عمر أم كلثوم بنت علي س، وأصدقها أربعين ألف درهم» [۲۹۴].
و حضرت عمر سبا ام کلثوم دختر علی ببا مهریه ۴۰۰۰۰ درهم ازدواج کرد.
پس منظور شیخ کتانی همان ام کلثوم دختر فاطمه بوده که به تصریح بزرگترین علمای اهل تشیع نام او زینب صغری بوده است. (همانطور که قبلاً از طبرسی و شیخ مفید و... نقل شد)
محور چهارم: اهانت به ناموس رسول خدا [۲۹۵]
اهل سنت برای اینکه ازدواج عمر و ام کلثوم را ثابت کنند، روایات ساختگی فراوانی را نقل کردهاند که از شنیدن و خواندن آنها عرق شرم از پیشانیانسان جاری میشود .
ما از اهل سنت میپرسیم: اثبات حسن روابط به چه قیمتی؟ آیا این قدر ارزش دارد که چنین روایاتی جعل و چنین تعابیر زشت و زنندهای مطرح کنند؟
ازدواج ام کلثوم با عمر عوارضی دارد که کمترین عارضه آن خیانت به ناموس رسول خدا است، آیا شما این عوارض را میپذیرید؟
ابن حجر عسقلانی که یکی از استوانههای علمی اهل سنت و حافظ علی الاطلاق آنها است، در کتاب الاصابة نقل میکند:
از محمد بن علی روایت شده است که عمر ام کلثوم را از علی (÷) خواستگاری کرد، امام خردسال بودن او را یادآوری کرد . به عمر گفته شد: علی تو را بیپاسخ گذاشته است، دوباره نزد وی برو . امام علی ÷فرمود: من ام کلثوم را به نزد تو میفرستم، اگر خوشت آمد، او را به همسری خود انتخاب کن. امام ÷ام کلثوم را نزد عمر فرستاد، عمر ساق پای ام کلثوم را برهنه کرد! ام کلثوم فرمود:اگر خلیفه نبودی چشمت را کور میکردم!.
و نیز ذهبی یکی دیگر از استوانههای علمی اهل سنت در سیر أعلام النبلاء نقل میکند:
ابن عبد البر میگوید: عمر به علی (÷) گفت: ام کلثوم را به همسری من در بیاور، من میخواهم به وسیله این ازدواج به کرامتی برسم که احدی نرسیده است . امام گفت: من او را نزد تو میفرستم، اگر رضایتش را جلب کردی، او را به عقدت درمیآورم ـ گر چه ام کلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه آورد ـ امام (÷) ام کلثوم را به همراه پارچهای نزد عمر فرستاد و به او گفت: از جانب من به عمر بگو، این پارچهای است که به تو گفته بودم، ام کلثوم نیز سخن امام را به عمر رساند . عمر گفت: به پدرت از جانب من بگو، من راضی شدم خدا از تو راضی باشد . بعد عمر دستش را بر ساق ام کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد . ام کلثوم گفت: چرا چنین میکنی؟ اگر خلیفه نبودی، دماغت را میشکستم . بعد نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار کرد و گفت: مرا به نزد پیر مرد بدی فرستادی.
همچنین خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد زشتترین تعبیرات را به کار برده و در حقیقت تهمت زشتی را به امیر المؤمنین ÷میزند:
علی (÷) دخترش را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد، عمر وقتی او را دید، بهسوی او آمد و ساق پای او را گرفت و به او گفت: به پدرت بگو، راضی شدم، راضی شدم، راضی شدم. و ام کلثوم نزد پدرش آمد، امام از او سؤال کرد: عمر به تو چه گفت: ام کلثوم عرض کرد: مرا صدا زد، و بوسید!، وقتی که بلند شدم، ساق پایم را گرفت! گفت: از جانب من به پدرت بگو، راضی شدم.
این تعابیر آن قدر زشت و زننده است که حتی صدای بعضی از علمای اهل سنت را نیز درآورده است. به قول معروف آش آن قدر شور شده است که صدای آشپز هم در آمده است .
سبط ابن الجوزی در این باره میگوید:
جدّ من در کتاب منتظم نقل کرده است که علی (÷) ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد، اما عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش آن را لمس کرد. به خدا قسم چنین چیزی قبیح است، حتی اگر او کنیز بود، عمر حق نداشت این کار را انجام دهد ، چرا که به اجماع مسلمین دست زدن به زن نامحرم جایز نیست.
ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم، اما از آنجایی که بزرگترین علمای اهل سنت این مطالب را مطرح کردهاند، از آنها میپرسیم:
آیا سزاوار است که به امیر المؤمنین ÷چنین نسبتهای ناروایی داده شود؟ آیا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرمیت به چنین دیدار شرمآورى مىفرستد؟
چگونه است که یک دختر خردسال زشتی چنین عملی را درک مىکند ، اما خلیفه مسلمین آن را درک نمىکند؟
آیا سزاوار است که خلیفه رسول خدا جچنین عمل زشتی را انجام دهد؟ و آیا چنین کسی میتواند خلق خدا را به صراط مستقیم الهی هدایت کند؟
اگر کسی با خواهر شما، دختر شما و یا حتی مادر شما (نه با ناموس رسول خدا) چنین عمل زشتی را انجام میداد، چه نظری در باره وی پیدا میکردید؟
اگر این عمل را نمیپسندید، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل میکنید؟
جواب:
این قسمت را عیناً از کتاب «فرار از واقعیت تا کی» نقل میکنم که مولف محترم (مجیب شاهوزهی) به خوبی آن را جواب گفتهاند و مینویسند:
در اینجا رفع یک اشتباه که دارای نوعیت علمی است لازم است ترجمه عبارات را هم مصلحتاٌ نمیتوان نوشت بنا براین خوانندگان عزیز رنجیده خاطر نشوند.
در بعضی روایات منسوب به امام محمد باقر یک واقعه رفتن ام کلثوم به خانه عمر فاروق نقل شده که طعن کنندگان حضرت فاروق اعظم یک طعن بزرگ را اضافه کردهاند، گرچه ضمناٌ عزت و وقار حضرت علی و دخترانش نیز زیر سؤال میرود و خدشهدار میگردد، لیکن بیاعتنا به این نکته بیپروا بغض و عداوت باطنی خودشان را در شکل عبارات زشت اظهار کردهاند.
در مورد این روایات چند تبصرهی مفید خدمت خوانندگان بدین شرح معروض میدارم:
اول: درمیان محدثان این امر متداول است که پس از ملاحظهی یک واقعه در مرویات متعدد به اصل حقیقت پی میبرند. از این روش فراز و نشیب و کم و زیاد «اصل چیز عیان خواهد شد».
با بکار بردن این روش ارزیابی حدیثی در مسألهی بالا، روشن میشود که از طرف راویان در اینجا ادراج في الروایة صورت گرفته است. اگر برای این امر نیاز به قرینه هست، پس در روایت طبقات ابن سعد (متوفی ۲۳۰ تا ۲۳۵ هجری) تذکرهی ام کلثوم لبنت علی مرتضی بموجود است، میتوان به آن مراجعه کرد. در اینجا فقط قسمت ضروری آن بیان میشود که اصل واقعه از آن خوب واضح میشود:
«... فأمر بها علی سفصنّعت ثم امر ببرد فطواه وقال انطلقی بهذا الی امیر الـمومنین فقولی ارسلنی ابی یقرأك السلام ویقول ان رضیت البرد فامسکه وان سخطه فرده. فلما اتت عمر سقال: بارك فیكِ وفي ابیكِ، قد رضینا. قال فرجعت الی ابیها فقالت: ما نشر البرد ولا نظر الاّ الیّ. فزوجها ایاه فولدت له غلاما یقال له زید» [طبقات ابن سعد: ۸ / ۳۰۴ – چاپ لیدن یورپ].
در پرتو این روایات معلوم میشود که اصل ماجرا فقط همین قدر بوده که در این روایت بیان شده است و این واقعه را اگر کسی در صورت الفاظ زشت و منکر در جای دیگر بیان کرده، باید دانست که چیزی جز اضافات از طرف راویان آن نیست.
دوم: تمام روایات مبین این واقعه که در آنها تعبیر زشت دیده میشود، از نظر سند منقطع و در متن شاذ هستند که به محمد باقر ÷منسوب شدهاند. در مقابل، روایاتی که ما برای اثبات اصل مسأله یاد آور شدیم نیز از امام محمد باقر ÷مروی هستند که در آنها بطور کلی الفاظ منکر و عنوان زشت وجود ندارد.
پس در این صورت ملحوظ داشتن آن ضابطه که برای اینگونه مواقع نوشتهاند، لازم است.
ابن حجر مکی هیثمی در کتاب خودش [الزواجر عن اقتراف الکبائر: ص: ۲۸، تحت عنوان الکبیرة الاولی، باب الاول «فی الکبائر الباطنة»] و نیز علامه ابن عابدین شامی در [رد المحتار حاشیه دّر المختار: ج: ۳، باب: المرتدین] این قاعده را چنین نوشتهاند:
«واذا اختلف کلام الإمام، فیوخد بما وافق الادلة الظاهرة ویعرض عما خالفها».
(هنگامی که در کلام امامی اختلاف دیده شد، پس آن قول که لایق و مناسب دیانت و امانت و تقوای بزرگان است، قابل قبول خواهد بود و آن چه که معارض با شأن ایشان است، شایستهی اعراض و اغماض و طرد است).
سوم: علمای اصول حدیث ضابطهای بیان فرمودهاند که هنگام متقابل و معارض شدن روایات، آن را ملحوظ میدارند و آن اینست:
«روایتی که موافق عقل و عادت باشد، سزاوار قبول کردن است و روایتی که با عقل و عادت موافق نباشد و بلکه بر عکس آن باشد، قابل اعتنا نخواهد شد». عبارت زیر را در این قاعدهی اصولی ملاحظه فرمایید:
«ومنها قرینهٌ في الـمرویٌ کمخالفتهِ لـمقتضی العقل بحیث لا یقبل التأویل ویلحق بما یدفعه الحسّ والـمشاهدة أو العادة وکمنافاته لدلالة الکتاب القطعیة أو السنّة الـمتواترة أو الاجماع القطعی».
[تنزیه الشریعة المرفوعة: از علی بن محمد عراق کنانی، متوفی ۹۶۳، ص: ۶ – چاپ مصر – منقول از کتاب «رحماء بینهم: ۲: ۲۲۰»].
چهارم: در گذشته بیان شد که آن روایات که در آنها الفاظ منکر وجود دارد و به امام محمد باقر ÷منسوب هستند و مجتهدان شیعه به وسیلهی روایات معتبر و مستند ثابت کردهاند که در مرویات امام محمد باقر ÷چیزهایی که او بیان کرده، تدلیس و تخطیط شده و به جانب او منسوب شدهاند و بدین طریق بر او افتراء شده است، چنان که در «رجال کشی» و «تنقیح المقال مامقانی» آمده است:
«عن الصادق ÷انّ لکل رجل منّا یکذب علیه وعنه انّ الـمغیرة بن سعیدٍ دسَّ في کتب اصحاب ابی احادیث لم یحدّث بها ابی فاتقوالله ولا یقبلوا علینا ما خالف قول ربنا وسنّة نبینا».
[رجال کشی: ۱۴۶- چاپ بمبی+ تذکره ی مغیره: ۱۹۵-چاپ جدیدتهران+ تنقیح المقال از عبدالله مامقانی: ۱۷۴/ المقام الثالث من المقدمة].
برای عاقلان جواب این سوال روشن است که وقایعی که در خانه پیش بیاید توسط چه کسی در خانه افشا میشود؟ چون این کار به دو طریق ممکن است صورت گیرد. مثلاً در این مورد یا توسط ام کلثوم لافشا شده است و یا عمر فاروق س، اما بدون شک این افشا از این دو بزرگوار صورت نگرفته است، زیرا خلاف فهم و قیاس و عادت و شرافت شرافتمندان است! (فتدبّر) لذا این روایت بنا بر متضاد بودن با قیاس و عادت، بیاصل ثابت شده و قابل رد است.
«کم من قصة اخترعوها وکم من وقاحة نسبوها الیه وإنه بریئ منها والقرآن یشهد بدینهم ودیانتهم وصلاحهم».
پنجم: علی سبیل التنزل باید گفت: فرضاً وتقدیرا – بنا بر گمان طعن کنندگان – اگر این قصه را شخصی قبول هم بکند پس میتواند در جواب طاعنین بگوید:
«این گناهی است که در شهر شما نیز میکنند.» یعنی سرزدن این نوع کارها را علمایتان (علمای اهل تشیع) از خود جناب مستطاب علی مرتضی سهم با جرأت بیان کردهاند. عالم مشهور دنیای شیعی، عبدالله بن جعفر حمیری در تصنیف خود [قرب الاسناد: ص: ۴۹، تحت مرویات الحسن بن علوان – چاپ تهران] مینویسد:
«... عن جعفر عن أبیه ÷عن علی ÷انه کان اذا أراد ان یبتاع الجاریة، یکشف عن ساقها فینطر الیها»!!!.
حالا دوستان شیعه اختیار دارند برای دفاع از حیثیت علی مرتضی ÷هر جوابی را که دوست دارند، مرتب فرمایند و بدانند که همان جواب دوستان شیعه بعینه جواب ما از طرف عمربن خطاب سبه طاعنین او است.
نزد ما اهل سنت نه آن سخن صحیح است که دوستان بر علی مرتضی ستراشیدهاند و نه این واقعه که بر فاروق اعظم ساختراع کردهاند. البته این همه تجویزات برای داغ دار کردن چادر بیداغ ِ ورع و تقوای این بزرگواران رضوان الله علیهم اجمعین است. خداوند متعال به همه عمل کردن بر «خذ ما صفا ودع ما کدر » را نصیب فرماید. آمین.
*******
جواب کافی و وافی وشافی استاد مجیب شاهوزهی را خواندید،بنده نیز چند بند اضافه میکنم که (در صورت صحت این روایات رکیک،) در روایات اینچنین میخوانیم: زمانی که ام کلثوم به خانه، نزد پدر بازگشت و ماجرا را گفت.. حضرت علی ÷در جواب فرمود: «یا بنیة فإنه زوجك» «ای فرزندم او همسر توست»!!.
و باز هم در روایت خواندیم که حضرت عمر سخواست تا ام کلثوم را نزد او بفرستد تا ببیند که آیا واقعاً کم سن است یا خیر! و ازدواجی صورت نگرفته بود. چگونه حضرت علی ÷در جواب دخترش میگوید: او شوهر تو است؟ اگر آن وقت که به خانه حضرت عمر وارد شده بود،به عقد حضرت عمر ÷در آمده بود که به کل طعنها بر باد میروند! چون حضرت عمر با همسر خود چنین رفتاری را کرده و اگر بگویید: نه تا آن زمان ازدواج صورت نگرفته بود(که صحیح هم همین است) میگوییم: پس چرا حضرت علی ÷به دخترش چیز دیگری گفت!.. این تناقض به چه معناست؟ جز به معنی کذب بودن این روایات؟
گذشته از آن، طبق فتوای مرجع تقلید شیعه آیت العظمی! سید محمد صادق روحانی که در سایتشان موجود است، حتی دیدن بدن لخت یک دختر قبل از ازدواج هیچ مشکلی ندارد، به این شرط که مرد قصد ازدواج داشته باشد!!.
http://www.istefta.net/ans.php?stfid=۵۱۷۹&subid=۹
البته شکی نیست که روایت مربوطه کذب محض است و این دو قول نیز محض تذکر بود [۲۹۶].
اگر هم بگویید چرا علمای اهل سنت این روایت را در کتابهایشان نقل میکنند میگوییم به همان دلیلی که عالم شیعی «عبدالله بن جعفر حمیری» در کتابش آن روایت را نقل میکند! و به همان دلیلی که شیخ کلینی نقل میکند که حضرت علی ÷روایتی را از یک الاغ!!!! نقل میکند.
تعجب نکنید چون واقعاً جناب کلینی در معتبرترین کتاب اهل تشیع روایتی را نقل کرده که در سلسله راویانش ۵ الاغ وجود دارند که معلوم نیست ثقه هستند یا نه،دروغگو هستند یا صادق! و ضمناً شرح حال این الاغها در کتب رجال نیامده است!.
متن روایت اینگونه است:
«وَرُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الـْمُؤْمِنِينَ ÷قَالَ إِنَّ ذَلِكَ الْحِمَارَ كَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ جفَقَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ أَنَّهُ كَانَ مَعَ نُوحٍ فِي السَّفِينَةِ فَقَامَ إِلَيْهِ نُوحٌ فَمَسَحَ عَلَى كَفَلِهِ ثُمَّ قَالَ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ يَرْكَبُهُ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَخَاتَمُهُمْ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنِي ذَلِكَ الْحِمَارَ» [۲۹۷]. «از امیر المؤمنین ÷روایت است که الاغ پیامبر ج(که نامش عفیر بود!) به ایشان گفت:
(پدر و مادرم فدایت باد) ای رسول خدا ! پدرم از پدر بزرگم و او از پدرش و او از پدر بزرگش روایت میکنندکه:او با نوح ÷در کشتی بود نوح پشت او را دست کشید و فرمود از نسل این الاغ، الاغی پیدا خواهد شد که سرور وخاتم پیامبران بر او سوار میشود پس خدا را سپاس میگویم که این افتخار را به من بخشید».
و همینطور روایات رکیک و بسیار زشتی که به خدا بنده شرم دارم که آنها را نقل کنم!.
[۲۹۴] حیاة الحیوان الکبرى، دمیری: ص ۴۸۲،دار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، ۲۰۰۳ م. [۲۹۵] این شبهه را از مقالهای از مقالات آقای قزوینی استخراج کردهایم، چون مقالهای که در حال نقد آن هستیم این شبهه را بیش از حد طولانی نوشته بود. [۲۹۶] از این قبیل روایات دروغ و زشت در کتب شیعه بینهایت موجود است که چون خلاف ادب است نمیتوانیم آن را نقل کنیم!.. شما میتوانید به کتاب اهل بیت از خود دفاع میکنند (ترجمه لله ثم تاریخ) باب توهین به پیامبر جو امیرالمومنین و فاطمه و حسن و حسین و ... مراجعه کنید. [۲۹۷]اصول کافی کلینی ج۱ ص ۲۳۷، علل الشرائع،شیخ صدوق ج۱ ص ۱۶۷،بحار الانوار ج۱۷ ص ۴۰۵ و..