خودداری دختر عتبه از ازدواج با عمر به خاطر برخورد تند او:
مطابق نقل بلاذرى، طبرى، ابن اثیر و ابن کثیر هنگامى که یزید بن ابوسفیان از دنیا رفت، عمر از همسرش امّابان ـ دختر عتبه ـ خواستگارى کرد، وى نپذیرفت و علّت آن را چنین بیان کرد:
«لأنّه یدخل عابساً، ویخرج عابساً، یغلق أبوابه، ویقلّ خیره». «عمر بن خطاب عبوس و ترش رو وارد منزل مىشود و عبوس و اخمو خارج مىگردد، درِ خانه را مىبندد. (و اجازه بیرون رفتن به همسرش نمىدهد) و خیرش (رسیدگى به همسرش) اندک است».
جواب:
لازم به ذکر است که ام ابان خواستگارهای زیادی داشته من جمله: حضرت عمر س، حضرت زبیر س، حضرت علی ÷و سیدنا طلحه ÷.
حاکم در المستدرک خود با سند صحیح و همچنین ابن عساکر، خواستگاری هر چهار نفر را اینگونه نقل میکنند:
موسی بن ابی طلحه گفت که عمر بن الخطاب از ام ابان دختر عتبه بن ربیعه خواستگاری کرد اما ام ابان، ابا ورزید، به وی گفتند که چرا خواستگاریش را نپذیرفتی؟ گفت: او به دلیرمندی داخل میشود وبه دلیرمندی خارج میگردد امر آخرتش وی را از امر دنیایش ربوده است گویا ربش(خدایش) را به دو چشمش مینگرد [۳۶۱].
سپس زبیر بن العوام از وی خواستگاری مینماید، ام ابان از ازدواج باوی امتناع میورزد وی را از علت این امتناع میپرسند گفت: اشارهای از وی را در تارهایی که همسرش با آن موهاش را گره میبندد نمیبیند.
سپس علی از وی خواستگاری کرد اما وی نپذیرفت گفته شد که چرا؟ (قالت: لیس لزوجته منه إلا قضاء حاجته، ویقول: كیت وكیت، وكان وكان) گفت: همسرش از وی به جز همبستری چیزی دیگر را نمیبیند و چنین وچنان میگوید سپس طلحه از وی خواهان ازدواج میگردد وی میگوید این همانا همسرم است گفتند چرا؟ گفت: من اخلاقش را میشناسم هنگامی که وارد میشود خنده کنان وارد میشود و هنگام خروج تبسم نقش بر لبانش است و اگر چیزی بخواهم میدهد واگر سکوت نمایم آغاز مینماید واگر عملی را انجام دهم ممنونم میگردد و اگر گناهی کنم میبخشد و هنگامی که آن دو ازدواج نمودند، علی ÷گفت: ای ابا محمد(طلحه) اگر اجازه دهی، با ام ابان صحبت نمایم، گفت: با وی سخن بگو، از پرده حجلهاش گرفت و گفت: سلامتی باد برتو ای کسی که نفسش عزیز است، گفت: بر تو سلام، علی ÷گفت: امیرالمومنین از تو خواستگاری کرد وی را نپذیرفتی، گفت: این چنین بود، علی ÷گفت: زبیر پسر عمه رسول الله جو یکی از دو حواریش از تو خواستگاری کرد اما تو امتناع ورزیدی، گفت: بلی چنین بود، گفت: من با قرابتی که با رسول الله جدارم از تو خواستگاری کردم و ابا کردی، گفت: بلی. علی ÷گفت: قسم به الله که زیباترین ما را و انفاق کنندهترین ما را ازدواج نمودهای این چنین عطا میکند) [۳۶۲].
پس دیدید که ام ابان در مورد حضرت علی ÷چه گفت؟!؟؟ اگر حضرت عمر سخشک است و به دنیا رغبتی ندارد و آنچنان خدایش را عبادت میکند که گویی او را با دو چشم خود میبیند... حضرت علی ÷به گفته ام ابان همسرانش از او به جز همخوابی چیزی نمیبینند!!!!.
و حالا ما هم سخن ام ابان را وحی منزل گرفته و مانند شیعهها فلسفه بافی کنیم و بگوییم:
﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾[البقرة: ۲۲۸].
«و برای همسران (حقوق و واجباتی) است (که باید شوهران ادا بکنند) همانگونه که بر آنان (حقوق و واجباتی) است که (باید همسران اداء بکنند) به گونهای شایسته».
و بگوییم: حضرت علی به همسران خود نمیرسیده و حقوق آنها را ادا نمیکرده و این خلاف امر الهی است و .... [۳۶۳].
و آقای قزوینی با کمال حماقت آدرس به کتاب بلاذری و ابن قتیبه و.. دادهاست. بد نبود تمام ماجرا را میخواندند! که آنها اینگونه نوشتهاند:
ابن قتیبه و بلاذری: «خطب عمر بن الخطّاب أمّ أبان بنت عتبة بن ربيعة بعد أن مات عنها يزيد بن أبي سفيان، فقالت: لا يدخل إلا عابساً ولا يخرج إلا عابساً، يغلق أبوابه ويقلّ خيره..... وخطبها عليّ، فقالت: ليس للنساء منه حظّ إلا أن يقعد بين شعبهن الأربع لا يصبن منه غيره» [۳۶۴].
عمر بن الخطاب از ام ابان دختر عتبه بن ربیعه بعد از وفات شوهرش یزید بن ابی سفیان خواستگاری کرد، ام ابان گفت: وی هنگام ورود و خروج چهرهاش گرفته است دربهایش را میبندد و خیرش کم است .... سپس علی از وی خواستگاری کرد گفت زنان به جز همبستری دیگر حقی از وی ندارند!!.
این هم یک نمونه از کاربرد قیچی شیعهها بود!!.
ابن عبدالبر و ابن اثیر این خواستگاریها را ذکر کرده و اینگونه مینویسند:
«أم أبان بنت عتبة بن ربيعة بن عبد شمس بن عبد مناف لـما قدمت من الشام خطبها عمر وعلي والزبير، وطلحة، فأبت من كل واحد منهم إلا طلحة، فتزوجها طلحة بن عبيد الله لا أعلم له رواية» [۳۶۵].
ابن حجر: «أم أبان بنت عتبة بن ربیعة بنت عبد شمس العبشمیة خالة معاویة.قال أبو عمر: لما قدمت من الشام خطبها عمر وعلی والزبیر وطلحة فأبت إلا من طلحة فتزوجها. لا أعلم لها روایة» [۳۶۶].
[۳۶۱] این تشبیه، شبیه سخن نبی اکرم جاست که فرمودند: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّه كَأَنَّكَ تَراه» یعنی: «(احسان یعنی:) پرستش خدا چنانکه که گویی او را میبینی» (بخاری و مسلم) [۳۶۲] مستدرک حاکم: ح ۵۶۲۹، تاریخ دمشق: ج ۲۵ ص ۹۷ و ج ۷۰ ص ۱۹۸، و کنز العمال: ح ۳۶۵۹۲ و در بعضی کتب نیز به صورت گذرا به این خواستگاریها اشاره شده: الاصابة: ج ۸ ص ۳۵۴ رقم ۱۱۸۸۸ و الاستیعاب: ج ۴ ص ۱۹۲۴ رقم ۴۱۱۸ و اسد الغابة: ج ۳، ص ۴۲۶. [۳۶۳] البته اگر در این مورد بخواهیم مطلب بنویسیم و قصد متهم کردن سیدنا علی را داشته باشیم (نعوذ بالله) قرائن زیادی در روایات شیعه موجود است که البته به جز زندیق و رافضی به آن جمله روایات متوسل نمیشود. [۳۶۴] أنساب الأشراف: ج ۳، ص ۲۶۰، عیون الأخبار ابن قتیبة: ج ۱، ص ۳۷۹. [۳۶۵] الإستیعاب: ج ۴، ص ۱۹۲۴ رقم ۴۱۱۸ و أسد الغابة: ج ۳، ص ۴۲۶. [۳۶۶] الإصابة في معرفة الصحابة: ج ۸، ص ۳۵۴ رقم ۱۱۸۸۸.