به روشنی آفتاب - ازدواج امیرالمومنین عمر با ام کلثوم رضی الله عنهما

فهرست کتاب

شبهه: محور پنجم: بررسی و تحلیل بهانه عمر برای ازدواج:

شبهه: محور پنجم: بررسی و تحلیل بهانه عمر برای ازدواج:

طبق ادعاى اهل سنت، هنگامى که خلیفه دوم به خواستگارى امّ‌کلثوم رفت، امیر مؤمنان ÷خردسال بودن او را بهانه و از پذیرش ازدواج خوددارى کرد، اما خلیفه دوم اصرار و دلیلى آورد که امیر مؤمنان پذیرفت!!!.

عبد الرزاق صنعانى مى‌نویسد:

عمر بن خطاب با امّ‌کلثوم دختر علی بن ابى طالب ازدواج کرد. امّ‌کلثوم دخترى کوچک بود که با دیگر دختران بازى مى‌کرد! عمر به نزد یاران خویش آمده و آن‌ها براى او طلب برکت کردند.

عمر گفت: علت ازدواج من به خاطر شور و شوق جوانى نیست! اما از رسول خدا جشنیده‌ام که مى‌فرمود: هر سبب و نسبى در روز قیامت قطع خواهد شد، مگر سبب و نسب من! و من دوست داشتم که بین من و پیامبر سبب و نسبى باشد.

در حالى که به اتفاق شیعه و سنى، رسول خدا جبا دختر عمر ازدواج کرده است و نسب عمر از این طریق با رسول خدا متصل شده است، بنابراین چه دلیلى دارد که دو باره با امّ‌کلثوم ازدواج نماید.

فرقى نمى‌کند که شما داماد کسى باشى یا او داماد شما باشد، در هر حال خویشاوندى برقرار مى‌شود و اگر خویشاوندى رسول خدا در قیامت براى کسى فایده داشته باشد، با ازدواج حفصه با رسول خدا محقق شده است.

بنابراین، بهانه خویشاوندى با رسول خدا از طریق ازدواج عمر با امّ‌کلثوم دروغ است و این سبب مى‌شود که اصل ازدواج نیز دروغ باشد.

سید ناصر حسین لکنوى شیعی از معاصر در این باره مى‌گوید:

اما آنچه در این روایت دروغین آمده است، که عمر به یاران خویش گفت: به درستى که رسول خدا فرمودند: تمام سبب و نسب‌ها در روز قیامت جز سبب و نسب من قطع خواهد شد، و من از صحابه حضرت بودم و دوست داشتم که سبب و نسب هم داشته باشم!.

این به طور قطع باطل است، زیرا اتصال سببى بین عمر و رسول خدا جپس از صحابى شدن او، بدون هیچ شبهه‌اى نزد اهل سنت از طرف دختر عمر حفصه، حاصل شده است. زیرا او از همسران رسول خدا جبوده است و همین یک اتصال، در صورتى که عمر به سخنان رسول خدا جایمان داشته باشد، براى ایجاد ارتباط با رسول خدا کفایت مى‌کرد.

و اگر به سخنان رسول خدا ج‌ ایمان نداشت، تکرار این اتصال براى او، با خواستگارى از دختر علی نیز فایده‌اى به او نمى‌رساند، جداى از اینکه ازدواح با این دختر از چند جهت براى عمر حرام بوده است، و کسى که بهره اى از ایمان برده باشد، به خوبى این مطلب را درک مى‌کند (اشاره به بحث عدم کفائت که به صورت مفصل بحث خواهد شد).

جواب:

اهل سنت ادعایی نکرده‌اند و این روایات است که می‌گوید:حضرت علی کوچک بودن دخترش را بهانه آورد و البته در بعضی روایات نیز بدون هیچ بحثی دخترش را به ازدواج عمر سدر آورد و همینطور در روایتی با فرزندانش مشورت کرد و سپس جواب مثبت دادند.

و گویا ایشان منظور حدیث را درک نکرده‌اند! منظور از نسب این است که سیدنا عمر از خاندان نبوت فرزندی داشته باشد.

محدثین این حدیث را اینگونه شرح داده‌اند.

المناوی در فیض القدیر: «(غير نسبي وسببي) النسب بالولادة والسبب بالزواج أصله من السبب وهو الحبل الذي يتوصل به إلى الماء ثم استعير لكل ما يوصل لأي شئ (وصهري) الفرق بينه وبين النسب أن النسب راجع لولادة قريبة لجهة الآباء والصهر من خلطة تشبه القرابة يحدثها التزويج» [۲۹۹].

و باز هم المناوی: ««كُلُّ سَبَبٍ وَنَسَبٍ مُنْقَطِعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلا سَبَبِي ونَسَبِي» وفي رواية بدل ونسبي وصهري قال الديلمي: السبب هنا الوصلة والـمودة وكل ما يتوصل به إلى الشئ عنك فهو سبب وقيل السبب يكون بالتزويج والنسب بالولادة وهذا لا يعارضه حسنه في أخبار أخر لأهل بيته على خوف الله واتقائه وتحذيرهم الدنيا وغرورها وإعلامهم بأنه لا يغني عنهم من الله شيئا لأن معناه أنه لا يملك لهم نفعا لكن الله يملكه نفعهم بالشفاعة العامة والخاصة فهو لا يملك إلا ما ملكه ربه فقوله لا أغني عنكم أي بمجرد نفسي من عير ما يكرمني الله تعالى به أو كان قبل علمه بأنه يشفع ولما خفي طريق الجمع على بعضهم تأوله بأن معناه أن أمته تنسب له يوم القيامة بخلاف أمم الأنبياء» [۳۰۰].

ابن عابدین می‌گوید: «والنسب بالانتساب ولو بالـمصاهرة والرضاع» [۳۰۱].

این شرح اینگونه تایید می‌شود که می‌بینیم که شیخ شیعی(بحرانی) اینگونه روایت را نقل می‌کند: وروى الشيخ في كتاب الأمالي [۳۰۲]بسنده عن الرضا ÷عن آبائه عن النبي جقال: «كل نسب وصهر منقطع يوم القيامة إلا سببي ونسبي» [۳۰۳].

می‌بینید که در قسمت اول روایت صهر (دامادی) نوشته و در قسمت دوم نسبی!.

و همینطور است که در بعضی روایات اینگونه آمده: «كل سبب ونسب وصهر منقطع یوم القیامة إلا سببي ونسبي وصهري» [۳۰۴].

پس نتیجتاً: حضرت عمر سمی‌خواسته داماد آن خاندان پاک شود تا از آنها اولادی داشته باشد.

پس ادعای آقای قزوینی و همدست ایشان خود را به خواب زدن است و ما هم برای بیدار شدن ایشان دعا می‌کنیم.

[۲۹۹] فیض القدیر شرح جامع الصغیر مناوی: ج ۴ ص ۵۵۴، ح ۵۸۳۴، دار الکتب العلمیة – بیروت. [۳۰۰] فیض القدیر شرح جامع الصغیر مناوی: ج ۵، ص ۲۷ ح ۶۳۰۹ . [۳۰۱]حاشیة رد المحتار ابن عابدین: ج ۲ ص ۲۱۵ _ دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع- بیروت – لبنان. [۳۰۲] الوسائل الشیعة: ج ۲۰، ص ۳۸. [۳۰۳] الحدائق الناضرة،محقق البحرانی: م۱۱۸۶، ج۲۳، ص۱۵۴، نشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم . [۳۰۴] ذخائر العقبى: ص ۱۶۸، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج ۱۲ ص ۱۰۶.