ادامه شبهه:
۲- ادعا کنیم که ازدواج با گمراهى که امامت را منکر شده و آن را حق کسى مىداند که مستحق آن نیست، حرام است، اما حتى طبق این فرض نیز زمانى که انسان بر جان و دین خویش بیمناک باشد، مىتواند این کار را انجام دهد، همانطور که در زمان تقیه مىتواند سخن شرک که منافات با توحید دارد، بر زبان آورد، و همانطور که خوردن مردار و گوشت خوک در زمان ضرورت جایز است، با اینکه در زمان اختیار حرام بوده است.
امیرمؤمنان در این زمان مضطر به قبول ازدواج امّکلثوم با عمر شدند، زیرا او حضرت را تهدید کرده و به همین سبب امیرمؤمنان بر جان خویش و شیعیان بیمناک بودند، و به همین سبب از روى ضرورت، خواسته او را پذیرفتند، همانطور که ضرورت سبب جواز گفتن سخنان شرک آلود مىشود. خداوند در قرآن فرموده است «مگر افرادى که (به خاطر ستم دیگران) مجبور به انجام کارى شده و قلب آنها با ایمان، محکم شده باشد».
جواب:
در مورد گوشت مردار دلیل از آیه قرآن داریم که میگوید:
﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ...﴾[المائدة: ۳].
«و هر کس دچار گرسنگى شود بىآنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است».
ولی جواز ازدواج در صورت اجبار در هیچ جای قرآن وجود ندارد، نمیدانم دلیل حلت این ازدواج آنها از کدام آیه است، شاید " کتاب الجفر آیه "X"؟؟!.
ازدواج با مشرک و کافر و منافق و قاتل و بدعت گزار و.... که شما همه را در مورد حضرت عمر میدانید حرام است و اگر چنین ازدواجی صورت بگیرد، همخوابی در آن، زنا محسوب میشود. ولی شیخ مفید (و قزوینی) زنا را هم ردیف گوشت مردار و شراب خوردن میدانند!.
خداوند میفرماید:
﴿وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا﴾[النساء: ۱۴۱].
«خداوند به هیچ وجه و هرگز برای کافران نسبت به مومنان راه تسلطی(برای ازدواج و...) قرارنداده است».
و در سوره ممتحنه:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا جَآءَكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٖ فَٱمۡتَحِنُوهُنَّۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِهِنَّۖ فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡكُفَّارِۖ لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ يَحِلُّونَ لَهُنَّۖ﴾[الممتحنة: ۱۰].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید چون زنان با ایمان مهاجر نزد شما آیند آنان را بیازمایید خدا به ایمان آنان داناتر است پس اگر آنان را باایمان تشخیص دادید دیگر ایشان را به سوى کافران بازنگردانید نه آن زنان بر ایشان(کافران) حلالند و نه آن [مردان کافر] بر این زنان حلال».
پس از آیه قرآن حرام بودن ازدواج با کافر معلوم است ولی خداوند در پایان آیه نفرموده است. در اضطرار و یا وقتی شما را تهدید به کشتن و یا ...(شاید دست قطع کردن) کردند برای شما اشکالی ندارد که رضایت دهید دخترتان زنا کند! فان الله غفوراً رحیما!!!! شرم آور است که بنده این خطوط را بنویسم و باعث تاسف است که در مورد چیز به این واضحی باید با کسانی که آنها را مسلمان میدانیم بحث کنیم و آیه قرآن را به کناری نهاده و گوش جان به سخنان شیخ مفید و امثالهم بسپاریم!!.
مجیب شاهوزهی: جاری کردن کلمهی کفر بر زبان در وقت اکراه، یک امر موقت و مسألهی اعتقادی است و کاملاً میتوان در عین اجرای کلمه ی کفر بر زبان، ایمان به خدا را در قلب پوشیده و به صورت محکم و بدون کم وکاست محفوظ نگهداشت و شرعاً با وجود تصدیق قلبی به وحدانیت خداوند متعال، جاری کردن کلمه ی کفر بنابر ضرورت رخصت است [۴۶۹]. بنابراین، نمیتوان این اضطرار را با عمل ازدواج که از یک طرف، یک امر دائمی است و از اعمالی است که به جوارح و ظاهر تعلق دارد و از طرف دیگر، مسلمان به حفظ عفت و اجتناب از ازدواج با کافران و مشرکان دستور داده شده است، قیاس کرد.
جاری کردن کلمه کفر بر زبان در وقت اکراه دال بر رضایت قلبی نیست، اما انجام یک عمل به طور دوام و همیشگی و اصرار بر آن و بدون ظاهر شدن هیچ گونه کدورت و جدال و نارضایتی در طول زندگی بین زوجین و خانواده ی طرفین و بلکه به جای آن، ظهور الفت و محبت بین همدیگر و رفت و آمد خانوادگی کاملاً به رضایت قلبی و محبت متقابل طرفین دلالت دارد. بنابراین، از این ناحیه هم قیاس عمل علی سبا اجرای کلمه کفر بر زبان در وقت ضرورت کاملاً نادرست است.
با توجه به حرام بودن نکاح بین مسلمان و کافر در شریعت مقدس اسلام و عدم انقعاد نکاح در میان زن و مرد، امکان ندارد که شیر خدا و فاتح خیبر و صاحب ذوالفقار سمرعوب زور و قدرت و تهدیدات عمر سبشود و دخترش را برای استفاده ی حرام حتی برای یک لحظه به او تحویل دهد، چه برسد برای همیشه، ظاهر است، در صورتی که عمر سکافر بوده است (معاذ بالله)، استفادهی او از حضرت ام کلثوملزنا محسوب میشد (العیاذ بالله) و هر با شعوری این مطلب را خوب میفهمد و نیازی به تفهیم ما ندارد، هر چند مدعیان دروغین محبت اهل بیت آن را با تکلف فراوان طبق میل خود جلوه بدهند» [۴۷۰]. انتهای کلام مجیب شاهوزهی
خواننده خود قضاوت کند، آیا کسی حاضر میشود ناموس و عزیزه خود را به یک شخص (زبانشان لال) مرتد و شراب خوار و بداخلاق و قاتل و..... خلاصه، یک دیو دو سر!! (به خیال شیعه!) بدهد؟ اصلاً میگوییم: بر روی تو شمشیر کشیده و بگویند: یا دخترت را بده یا دستت را قطع میکنیم، شما کدام را انتخاب میکنید؟؟ ازدواج دخترتان با چنان آدمی یا دست خودتان؟؟ حالا بعد از جواب، این وضعیت را در مورد حضرت علی تصور کنید، آیا اسد الله الغالب، فاتح خیبر و... چنین ننگی را بر خود میپذیرد؟؟ آیا میپذیرد خودش سالم بماند ولی دخترش زنا کند و نابود شود؟ آیا شریعتی وجود دارد که زنا را حلال بداند؟؟ [۴۷۱].
[۴۶۹] اشارۀ ایشان به این آیه است: ﴿مَن كَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾[النحل: ۱۰۶]. یعنی: «هر کس پس از ایمان آوردن خود به خدا کفر ورزد [عذابى سختخواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و[لى] قلبش به ایمان اطمینان دارد». [۴۷۰] فرار از واقعیت تا کی،مجیب شاهوزهی. [۴۷۱] البته به جز شریعت اهل تشیع که زنا را به اسم صیغه، متعه و یا ازدواج موقت حلال میسازد!.