آخرین شبهه:
آقای قزوینی بابی به عنوان: «بررسی روایات اهل تسنن» اختصاص دادهاست و در آن با تاویل و تفسیر و خیانت قصد دارد روایت صحیح، صحیح بخاری را رد کند تا به خیال خودش روایتی نماند که اهل سنت برای اثبات این ازدواج به آن تکیه کنند.
متن روایت از زهری از ثعلبه بن مالک اینگونه است:
«عمر، لباس یا روسریهایى را بین زنان مدینه تقسیم مىکرد، یکى از لباسهاى ارزشمند باقى مانده بود، گفتند این سهم دختر پیامبر است که نزد تو است. مقصود ام کلثوم دختر علی ÷بود. عمر گفت: امّسلیط که از زنان مدینه بود سزاوارتر است، زیرا او در روز احد مشکهاى پاره را وسله مىزد و مىدوخت».
نزدیک به همین متن را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغهاش نقل کرده است [۵۰۴].
ما نمیخواهیم در این قسمت از مقام زهری که آقای قزوینی او را مجروح میداند دفاع کنیم زیرا مقام ایشان برای ما ثابت و بدون خدشه است ولی در جواب خیال و وهم آقای قزوینی چندین روایت صحیح را در مورد این ازدواج نقل میکنیم تا مشتی بر صورت منکرین این ازدواج مبارک باشد.
۱- «أسلم مولى عمر قال: دعا عمر بن الخطاب علي بن أبي طالب فسارّه ثم قام علي فجاء الصفة فوجد العباس وعقيلاً والحسين فشاورهم في تزويج عمر أم كلثوم فغضب عقيل وقال: يا علي ما تزيدك الأيام والشهور والسنون إلا العمى في أمرك والله لئن فعلت ليكونن وليكونن لأشياء عددها. ومضى يجر ثوبه فقال علي للعباس: والله ما ذلك منه نصيحة ولكن درة عمر أحرجته إلى ما ترى أما والله ما ذاك رغبة فيك يا عقيل ولكن أخبرني عمر بن الخطاب يقول: سمعت رسول الله جيقول: «كل سبب ونسب منقطع يوم القيامة إلا سببي ونسبي». فضحك عمر وقال: ويح عقيل سفيه أحمق» [۵۰۵].
هیثمی گوید: «رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح».
ترجمه: «اسلم غلام عمر میگوید: عمر سعلی سرا فرا خواند، سپس علی به صفه آمد و عباس و عقیل و حسین آنجا بودند پس علی با آنان (در مورد خواستگاری حضرت عمر س) مشورت کرد. عقیل خشمگین شد و (خطاب به برادرش حضرت علی ÷) گفت: به خدا سوگند که گذر زمان فقط کوری را در کارت ایجاد کرده، به خدا اگر انجام دهی چنین و چنان میشود و هرچیزی قدر و اندازه خودش را دارد.
حضرت علی ÷رو به عباس بمیکنند و میفرمایند: به خدا سوگند که آنچه عقیل میگفت نصیحت نبود و بلکه این صلاحیت و خیر و خوبی (درٌه) عمر بود که باعث این عمل شد و این رغبتی نیست که تو نشان میدهی.
بلکه عمر به من خبر داد که هر سبب و نسبی روز قیامت از بین میرود الا سبب و نسب من .
پس سیدنا عمر ÷خندید و گفت: وای عقیل نادان و کم عقل است».
۲- روایاتی که در مورد فوت مادر و پسر هر دو در یک روز و عدم توارث در کتب فریقین نقل شده که به حد تواتر رسیده که جای تردیدی در آن نیست. چنانکه در منابع حدیثی [۵۰۶]، فقهی [۵۰۷]و تاریخی [۵۰۸]و همینطور فتوای بعضی از علما بر اساس این روایت بوده است [۵۰۹].
۳- روایت مربوط به عده آوردن سیده ام کلثوم است: که فریقین آن را نقل کردهاند [۵۱۰]. و فقهای فریقین [۵۱۱]نیز به استناد این روایت به جواز انتقال زن شوهر مرده از خانه شوهر به خانه خود یا پدرش فتوا دادهاند.
۴- روایاتی که در مورد مقدار مهریه این ازدواج نقل شده که همه صحیح هستند و همینطور برخی از منابع فقهی و روایی فریقین نیز در مبحث مقدار صداق زوجه و جواز زیاد بودن آن، به صداق تعیین شده از سوی عمر برای امکلثوم استناد کردهاند [۵۱۲].
۵- «هدیه همسر قیصر روم، به نقل ابن ابی الحدید [۵۱۳]، عمربن خطاب قاصدی نزد پادشاه روم فرستاد و چون امکلثوم همسر او از حرکت قاصد آگاه شد دیناری چند داد و عطری خرید و آن را در دو شیشه قرار داد و به قاصد داد تا به عنوان هدیه به همسر قیصر روم بدهد. هنگامی که قاصد برگشت، دو شیشه پر از جواهرات از طرف همسر قیصر آورد و به امکلثوم داد و چون عمر به خانه آمد و جواهرات را دید، پرسید اینها از کجا آمده است. امکلثوم ماجرا را گفت و عمر جواهرات را از او گرفت. امکلثوم به اعتراض گفت: این به عوض هدیه من است. عمر گفت: داور میان من و تو پدرت باشد. علی ÷به سود عمر داوری کرد و فرمود: به مقدار بهای دینارهایی که عطر خریدی از این جواهرات مال توست و بقیه مال مسلمانان است، زیرا قاصد آنان هدیه تو را برد و اینها را آورد».
۶- دفاع زیدبن امکلثوم از جدش، در خبری آمده است که زید پسر عمر و امکلثوم همراه هیأتی از مدینه به دمشق نزد معاویه رفت. معاویه او را کنار خود بر تخت نشاند و او را احترام کرد. بسربن ارطاة که آنجا بود به علی ÷و جد زید ناسزا گفت. زید از این عمل بر آشفت و با عصا بر سر بسر کوبید و سر او را شکست. معاویه به زید گفت: «سر شیخ و سید شام را شکستی» و به بسر گفت: «در حضور او از علی ÷بد میگویی، در حالی که علی ÷جد اوست.» زید پس از گفتوگو با معاویه به حالت قهر از مجلس معاویه بیرون رفت. مأمور معاویه به دنبال زید رفت و او را قسم داد و باز گرداند و معاویه از عمر پدر زید تعریف کرد [۵۱۴].
۷- در خبری آمده است که عمر شبی در گشتوگذار خود به بیرون شهر مدینه رفت و در آنجا به چادری مویین برخورد که زنی در آن در حال زاییدن بود و از بیچیزی شکایت میکرد. عمر بیدرنگ به خانه باز گشت و همراه با مقداری آرد و روغن به اتفاق همسرش امکلثوم بنت فاطمه با وسایل لازم بدان جا بازگشت. امکلثوم در وضع حمل به زن کمک کرد [۵۱۵].
۸- نیز نقل شده است که پس از ضربت خوردن امیر مؤمنان علی ÷امکلثوم میگفت: «نماز صبح از من چه میخواهد، شوهرم عمر امیرالمومنین هنگام نماز صبح کشته شد و پدرم امیرالمومنین نیز هنگام نماز صبح کشته شد» [۵۱۶].
۹- روایتی نیز به این مضمون نقل شده است:
«ابن الحنفية يقول: دخل عمر بن الخطاب وأنا عند أختي أم كلثوم بنت علي فضمني وقال بالحلواء» [۵۱۷]. «ابن حنفیه (فرزند علی) فرمود: عمر وارد شد در حالی که من نزد خواهرم امکلثوم بنت علی سبودم، مرا در آغوش گرفت، سپس فرمود: با حلوا از او پذیرایی کن».
اخبار در این مورد بسیار زیاد هستند که برای هر شخص عاقل و با انصافی جایی برای تردید باقی نمیگزارد.
و ملا باقر مجلسی نیز در مرآة العقول خود و در باب تزویج ام کلثوم میگوید: اما روایاتی که دلالت بر ازدواج عمر و ام کلثوم(ع) میکند صحیح بوده و هیچ شکی در آن نیست!.
در اینجا تمامی شبهات آقای قزوینی جواب داده شد و خواننده خود به جای قاضی نشسته و قضاوت کند که: چقدر این ازدواج برای امثال قزوینی گران تمام شده است که حاضرند این همه برای آن مایه و وقت بگزارند تا به خیال خودشان شیعیان و سائلانی که در این مورد تحقیق میکنند را راضی کرده و آنها را ساکت کنند.
آنهایی که سالهای سال در بیخبری قرار داشتهاند، وقتی به آنها میگوییم: عمر داماد حضرت علی و فاطمه بوده، بهت زده میشوند و دنبال جوابی برای این ماجرا میگردند و افرادی از آنها نیز جواب را آن دانستهاند که اصولاً مذهب تشیع بیاساس است و بین هیچ کدام از اصحاب کرام خصوصاً بین سیدنا عمر و سیدنا علی ÷هیچ گونه کدورت و رنجشی نبوده است. لذا وقتی به معزالدوله أحمد بن بویه که یکی از علمای رافضی بود و به صحابه ناسزا میگفت، گفته شد:
«أن علیاً ÷زوج ابنته أم كلثوم لعمر بن الخطاب فاستعظم ذلك وقال: ما علمت بهذا، وتصدق بأكثر ماله، وأعتق ممالكیه، ورد كثیراً من الـمظالم، وبكى حتى غشی علیه» [۵۱۸].
قطعاً علی ÷دخترش ام کلثوم را به عقد ازدواج عمردرآورده،ایشان مسأله را بسیار مهم تلقی کرد و گفت: من این را نفهمیدهام! و بلا فاصله توبه کرد و قسمت عمدهی اموالش را صدقه داد و کنیزهایش را آزاد کرد، و بیشتر ستمها و مظالم را به صاحبان اصلی برگرداند و آنقدر گریست که بیهوش شد [۵۱۹]، چون مدّتی طولانی از عمر خویش را در راه ضربه زدن به حیثیّت و اعتبار آن بزرگواران پاک سیرت صرف کرد، بنابراین به این جرم بزرگ خویش پی برد و علّت این انحراف بزرگ او هم فریفته شدن به شبهههای رافضه بود [۵۲۰].
امیدوارم دیگر شیعیان نیز بعد از درک این واقعیت حق را در یابند و راه توبه را در پیش بگیرند و دست از سب و لعن بهترین خلایق خدا که همان اصحاب پیامبر جباشند، بردارند.
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم
و آفرین بر شاعر زیبا سخن «خواجه فخر الدین زنده دل» که میسراید:
ام کلثوم همان دخت علی بود
که عمر را چه اعلا همسری بود
نمیدانی بدان تو ای مسلــمان
ج که عمر هم دامـــــاد حیدری بود
آذر ماه سال ۱۳۸۸
التماس دعاد
[۵۰۴] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج۱۲، ص ۷۶-۷۷. [۵۰۵] مجمع الزوائد هیثمی: ج۴ ص۲۷۱ و المعجم الکبیر طبرانی: ج۳، ص۴۴. [۵۰۶] تهذیب الاحکام الطوسی: ج۹، ص۳۶۲، الحر العاملی: ج۲۶، ص۳۱۴، سنن الدارمی: ج۲، ص۳۷۹ مستدرک حاکم: ج۴، صص ۳۴۵-۳۴۶ (هذا حدیث اسناده صحیح وفیه فوائد منها)، سنن الدار قطنی: ج۴، ص۴۰،سنن کبری البیهقی: ج۶، ص۲۲۲. [۵۰۷] مسالک الافهام شهید ثانی: ج۱۳، ص۲۷۰، جواهر الکلام: ج۳۹ ص۳۰۸، کشف اللثام بهاءالدین محمدبن الحسن الاصفهانی: ج۲، ص۳۱۲، المدونة الکبری امام مالک: ج۳ ص۳۸۵،، مغنی ابنقدامه: ج۷ ص۱۸۷, عبدللهبن محمد الحنبلی (م۶۲۰ق)، الشرح الکبیر: ج۷ ص۱۵۶، عبدالرحمن ابنقدامه. [۵۰۸] المنمق، البغدادی: ص۳۱۰. [۵۰۹] منابع فقهی شماره قبل، ریاض المسائل (ط ق حجریه) الطباطبایی: ج۲، ص۳۸۰، مستند الشیعة (ط ج)، ج۱۹، ص۴۵۲ و منابع دیگر. [۵۱۰] الکلینی: ج۶ ص۱۱۵، تهذیب الاحکام الطوسی: ج۸ ص۱۶۱، الاستبصار الطوسی: ج۳ ص۳۵۲، النوری: ج۱۵، ص۳۶۵، مجلسی: ج۱۰۱ ص۱۹۱، البیهقی: ج۷ ص۴۳۶، الصنعانی: ج۷ ص۳۰، المتقی الهندی: ج ۹ ص۶۹۴. [۵۱۱] البحرانی: ج۲۵ ص۵۲۸، کتاب الام امام الشافعی: ج۷ ص۱۸۲، دار الفکر، السرخسی: ج۶، ص۳۶. [۵۱۲] الحر العاملی: ج۱۵، ص۱۹، البیهقی: ج۷، ص۲۳۳، المغنی ابنقدامه: ج۸، ص۵، الشرح الکبیر ابنقدامه: ج۸، ص۵. و در بسیاری از منابع تراجم و تاریخی این مطلب آمده است. [۵۱۳] شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: ج۱۹، ص۳۵۱. [۵۱۴] تاریخ دمشق ابنعساکر: ج۱۹، ص۴۸۴، سیر اعلام النبلاء ذهبی: ج۳، ص۵۰۲. [۵۱۵] البدایة والنهایة: ج۷، ص۱۵۳. [۵۱۶] البدایة والنهایة: ج۸، ص۱۴. [۵۱۷]تاریخ دمشق: ج ۵۴ ص ۳۳۱ و سیر اعلام النبلاء ذهبی: ج ۷ ص ۱۲۲ و همینطور تاریخ الاسلام ذهبی ج۶ ص ۱۸۴ و کنز العمال متقی هندی ح ۳۷۵۱۵. [۵۱۸] المنتظم ابن الجوزى: ج ۷ ص ۳۸- ۳۹. [۵۱۹] المنتظم ابن الجوزى: ج ۷ ص ۳۸-۳۹. [۵۲۰] مذهب الشیعة: ج ۲، ص۹۳۷.