به روشنی آفتاب - ازدواج امیرالمومنین عمر با ام کلثوم رضی الله عنهما

فهرست کتاب

شبهه: جمع بين دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا حرام است:

شبهه: جمع بين دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا حرام است:

دانشمندان اهل سنت براى خرده‌گیرى از امیرمؤمنان ÷نقل کرده‌اند که آن حضرت در زمانى که فاطمه سلام الله علیها همسر او بود، دختر ابوجهل را نیز خواستگارى کرد. این امر باعث شد که صدیقه طاهره ناراحت شده و شکایت خود را پیش پیامبر ببرد!! پیامبر اسلام هنگامى که از این قضیه با خبر شدند، با عصبانیت به مسجد آمد و فرمود:

فاطمه پاره تن من است، دوست ندارم چیزى ناراحتش کند، به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یکجا جمع نمى‌شوند. پس از این بود که علی از خواستگارى دختر ابوجهل منصرف شد.

و در روایت دوم آمده است که آن حضرت فرمود:

فرزندان هشام بن مغیره اجازه گرفتند تا دخترشان را به همسرى علی در آورند، اجازه ندادم، اجازه ندادم، اجازه ندادم، مگر آنکه علی بخواهد دخترم را طلاق دهد و با دختر آنان ازدواج کند. فاطمه پاره تن من است، هرچیز او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است، هرچیز او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.

از آن‌جایى که بحث تنقیص مقام امیرمؤمنان ÷در میان است، عالمان اهل سنت این قضیه را با آب و تاب فراوانى نقل کرده و آن را دلیل بر غضب فاطمه سلام الله علیها بر امیرمؤمنان ÷دانسته‌اند.

حال پرسش ما این است که اگر واقعاً جمع بین دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا حرام است و رسول خدا به همین خاطر امیرمؤمنان را از خواستگارى دختر ابوجهل بازداشته است‌، چرا خلیفه دوم این عمل را مرتکب شده است.

فاطمه دختر ولید بن مغیره، از کسانى است که خلیفه دوم با او در سال هیجدهم هجرى، یعنى در همان زمانى که امّ‌کلثوم همسر او بوده، ازدواج کرده است.

و ولید بن مغیره، از روساى کفار قریش، و از کسانى است که در جنگ بدر کشته شده و در ذم او آیه ﴿ذَرۡنِي وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا ١١[المدثر: ۱۱]. نازل شده است!

ابن سعد در الطبقات الکبرى مى‌نویسد:

عبد الرحمن بن حارث بن هشام بن مغیره... مادر او فاطمه دختر ولید بن مغیره است، هنگامى که رسول خدا از دنیا رفت ده ساله بود، پدرش حارث بن هشام، در طاعون عمواس در سال ۱۸ از دنیا رفت و عمر با همسر او فاطمه دختر ولید بن مغیره که مادر عبد الرحمن بود ازدواج کرد!.

ابن حجر عسقلانى نیز در ترجمه عبد الرحمن بن الحارث بن هشام شبیه همین سخنان را تکرار مى‌کند.

اگر جمع بین دختر رسول خدا و دشمن خدا حرام است، چرا خلیفه دوم این کار حرام را انجام داده‌است؟

ولید بن مغیره و ابوجهل،‌ از سرسخت‌ترین دشمنان رسول خدا بوده‌اند، پس اگر ازدواج با دختر ابوجهل براى امیرمؤمنان ÷حرام بوده، ازدواج با دختر ولید بن مغیره نیز براى خلیفه دوم حرام است.

آیا اهل سنت مى‌پذیرند که خلیفه دوم مرتکب این عمل حرام شده باشد؟

جواب:

می گویید داستان خواستگاری از ابوجهل را اهل سنت به خاطر تنقیض مقام حضرت علی ÷نقل می‌کنند.

در جواب باید گفت:

اگر تنقیض و نفی حکمتی رخ داده باشد علمای اهل تشیع هم در این مورد با ما همراه هستند چنانکه ابن بابویه قمی و مجلسی هر دو این ماجرا را با آب و تاب و در حدود یک صفحه و نیم آن را نقل کرده‌اند [۳۱۹].

و اما اصل جواب شبهه ایشان:

مختصر: حضرت عمر سبا فاطمه بنت ولید ازدواج نکرده بلکه با دختر فاطمه بنت ولید بن مغیره که پدرش حارث بن هشام بوده است،ازدواج نموده .

و اما شواهد:

۱- در ذکر همسر و فرزندان حضرت عمر ساسم ۷ یا ۸ همسر نوشته شده .. که یکی از آنها أم حکیم بنت حارث بن هشام بن مغیره بن عبد الله بن عمر بن مخزوم است که مادر او فاطمة بنت الولید بن المغیرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم که او مادر فاطمه بنت عمر است [۳۲۰].

آقای قزوینی مدعی است که عمر با فاطمه بنت ولید ازدواج کرده ولی در ذکر همسران حضرت عمر نام فاطمه نیست بلکه نام دختر فاطمه (ام حکیم) نوشته شده.

۲- طبق گفته آقای قزوینی حضرت عمر سدر سال ۱۸ یا بعد از آن با فاطمه ازدواج کرده است.

الف: گفتیم حضرت عمر سبعد از ام کلثوم یعنی بعد از سال ۱۷ هجری دیگر با کسی ازدواج نکرده [۳۲۱].

ب: در همین سال یعنی سالی که همسر فاطمه بنت ولید (حارث بن هشام) بر اثر طاعون از دنیا رفت حضرت عمر سبا دختر او یعنی ام حکیم ازدواج کرد:

«فشهد الحارث بن هشام فحل وأجنادين ومات بالشام في طاعون عمواس سنة ثماني عشرة، فتزوج عمر بن الخطاب ابنته أم حكيم بنت الحارث، وهي أخت عبد الرحمن بن الحارث، فكان عبد الرحمن بن الحارث يقول: ما رأيت ربيبا خيرا من عمر بن الخطاب . وكان عبد الرحمن بن الحارث من أشراف قريش والـمنظور إليه، وله دار بالـمدينة ربة، يعني كبيرة كثيرة الأهل..» [۳۲۲].

و همچنین المزی نیز می‌نویسد: «فشهد الحارث فحل، وأجنادين، ومات بالشام في طاعون عمواس، فتزوج عمر بن الخطاب ابنته أم حكيم بنت الحارث بن هشام وهي أخت عبد الرحمان بن الحارث، فكان عبد الرحمان يقول: ما رأيت ربيبا خيرا من عمر بن الخطاب» [۳۲۳].

در هر دو قول آمده که حضرت عمر سبا دختر حارث بن هشام (ام حکیم) و خواهر عبدالرحمن بن حارث که مادرشان فاطمه بنت ولید باشد ازدواج کرد و نه با مادر ام حکیم و همسر حارث بن هشام (فاطمه) . و طبری (و اکثر علما) می‌نویسند:

«وتزوج أم حكيم بنت الحارث بن هشام بن الـمغيرة بن عبدالله بن عمر بن مخزوم في الإسلام فولدت له فاطمة فطلقها قال الـمدائني وقد قيل لم يطلقها» [۳۲۴]. «ام حکیم دختر حارث بن هشام مخزومى را در اسلام به زنى گرفت که فاطمه را از او آورد سپس طلاقش داد. مداینى گوید: بقولى او را طلاق نداد».

پ: قرائن بسیار دیگری نیز وجود دارد که حضرت عمر با دختر آن دو ازدواج کرده است:

ابن عساکر نوشته: «أم عبد الرحمن بن الحارث وأخته أم حكیم بنت الحارث فاطمة بنت الولید بن الـمغیرة ولیس للحارث بن هشام ولد إلا من عبد الرحمن ومن أم حكیم كانت تحت عكرمة ابن أبی جهل فقتل عنها یوم الیرموك شهیدا فخلف علیها خالد بن سعید بن العاص فقتل عنها یوم مرج الصفر شهیدا فتزوجها عمر بن الخطاب فولدت له فاطمة بنت عمر فتزوج فاطمة عبد الرحمن بن زید بن الخطاب فولدت له عبد الله [۳۲۵]و مانند همین را شیخ المزی به نقل از زبیر بن بکار نوشته [۳۲۶]و ابی نعیم» [۳۲۷]. «مادر عبدالرحمن بن حارث و خواهرش ام حکیم بنت حارث،فاطمه دختر ولید بن مغیره بوده است و فرزندان حارث بن هشام فقط از عبدالرحمن و ام حکیم بوده‌اند که ام حکیم به همسری عکرمه پسر ابوجهل در آمد و او در روز یرموک شهید شد و بعد از او با [۳۲۸]خالد بن سعید ازدواج کرد که او نیز در روز مرج الصفر [۳۲۹]شهید شد و بعد از او عمر بن خطاب با او ازدواج کرد و فاطمه بنت عمر از او متولد شد که او به ازدواج عبدالرحمن ....».

نکته:بعضی این ازدواج را سال ۱۸ هجری دانسته‌اند که اصح آن است که این ازدواج در سال ۱۵ با ام حکیم رخ داده است،چون علما گفته‌اند: حضرت عمر بعد از ام کلثوم با کسی ازدواج نکرد [۳۳۰]یعنی بعد از سال ۱۷ هجری، پس طبق این قول ازدواج با ام حکیم قبل از ۱۷ هجری بوده و قرائنی نیز موجود است.

شوهر دوم ام حکیم یعنی خالد بن سعید در واقعه مرج الصفر که در سال ۱۴ هجری بود شهید شد. و در مورد وفات پدر ام حکیم نیز دو قول موجود است که به نظر قول ابن عبدالبر و ابن اثیر صحیح‌تر است که او در سال ۱۵ هجری از دنیا رفت [۳۳۱]و همانطور که اشاره شد در سالی که حارث بن هشام، همسر فاطمه بنت ولید،فوت شدند حضرت عمر سبا دخترشان(ام حکیم) ازدواج کرد.

۳- ثابت است که بعد از حارث بن هشام سیدنا عثمان سبا همسر حارث ازدواج کرد و از او فرزندی نیز داشت.

خلیفه بن خیاط می‌نویسد: «سعید بن عثمان بن عفان أمه فاطمة بنت الولید بن الـمغیرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم» [۳۳۲].

و ابن عساکر نیز به نقل از زبیر بن بکار و خلیفه بن خیاط و محمد بن سعد می‌نویسد: «الزبير بن بكار قال في تسمية ولد عثمان بن عفان قال والوليد وسعيد وأم عثمان أمهم فاطمة بنت الوليد بن عبد شمس بن الـمغيرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم و کمی جلوتر می‌نویسد: خليفة بن خياط قال سعيد بن عثمان بن عفان أمه فاطمة بنت الوليد بن الـمغيرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم... محمد بن سعد قال في الطبقة الأولى من أهل الـمدينة سعيد بن عثمان بن عفان بن أبي العاص بن أمية بن عبد شمس بن عبد مناف وأمه فاطمة بنت الوليد» [۳۳۳].

و همینطور شیخ عصامی در ذکر فرزندان حضرت عثمان می‌نویسد: «وسعيد والوليد أمهما فاطمة بنت الوليد» [۳۳۴].

و ابن اثیر نیز در ذکر ازواج و اولادش می‌نویسد: «تزوج رقية وأم كلثوم ابنتي رسول الله ج... وتزوج فاطمة بنت الوليد بن الـمغيرة الـمخزومية ولدت له الوليد وسعيدا وأم سعيد..» [۳۳۵].

نتیجه: خالد بن سعید(شوهر ام حکیم) در سال ۱۴ هجری و هشام بن حارث(پدر ام حکیم) در سال ۱۵ هجری از دنیا رفت و در همین سال حضرت عمر سبا دختر حارث بن هشام از فاطمه بنت ولید ازدواج کرد و از او صاحب دختری به نام فاطمه شد و حضرت عثمان نیز با مادر ام حکیم (فاطمه بنت ولید)ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند شد.

و خداوند در قرآن کریم نیز فرموده:

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُمۡ وَعَمَّٰتُكُمۡ وَخَٰلَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِكُمۡ وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم...[النساء: ۲۳].

یعنی: «[نکاح اینان] بر شما حرام شده است:مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‏هایتان و خاله‌هایتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرهایتان که به شما شیر داده‏اند و خواهران رضاعى شما و مادران زنانتان و دختران همسرانتان که [آنها دختران] در دامان شما پرورش یافته‏اند و..».

پس غیر ممکن است که حضرت عمر سبا دختر فاطمه بنت ولید ازدواج کرده و از او صاحب فرزند شود و بعد از او نیز با مادرش ازدواج کند. و این اشتباه تاریخ نگاران است که در بعضی روایات به جای دختر حارث بن هشام نوشته‌اند همسر حارث بن هشام.

و اما: به فرض محال اگر حضرت عمر سبا فاطمه بنت ولید ازدواج کرده باشد این هم اشکالی بوجود نمی‌آورد چونکه: محمد جاین امر را تحریم نکرده بلکه در آن شرایط آن را برای دختر خود نپسندیده، حضرت علی ÷در آن زمان فردی فقیر بود که حتی قدرت خرید یک کنیز را نیز نداشت و به همین خاطر نیز فاطمه (س) بسیار به زحمت می‌‌افتاد و از پدرشان جطلب کنیز می‌کردند.

به این فکر کنید که حضرت علی ÷با آن وضع مالی و با داشتن چند فرزند همسر دیگری نیز اختیار کند آن موقع چه می‌شد؟ آیا قوز بالا قوز نمی‌شد؟!! پس حضرت محمد جکه عقل کُل بود عواقب این ازدواج را نیز در نظر گرفته بوده و حضرت علی ÷را منع کرد . گذشته از آن فاطمه بنت ولید هر چند که پدرش دشمن اسلام بود ولی در نظر داشته باشید که برادرش، شمشیر اسلام بود.(خالد بن ولید = سیف الله) پس قیاس این دو با هم و با در نظر گرفتن شرایط منصفانه نیست و همانطور که گفتیم محمد جاین نوع ازدواج را حرام ندانسته بلکه برای دختر خود نپسندیده که هر مرد عاقلی نمی‌پسندد که بر سر دخترش هوو بیاید!!.

----------

محض اطلاع: در اینجا آقای قزوینی یک اشتباه بعید را مرتکب شده‌اند!! و اینکه ایشان،ولید بن عتبه را با ولید بن مغیره اشتباهی گرفته است!!!

ابن حجر عسقلانی می‌نویسد:

«فاطمة بنت الوليد بن عتبة بن ربيعة بن عبد شمس العبشمية قتل أبوها ببدر كافراً» [۳۳۶].

فاطمه بنت ولید بن عتبه پدرش در جنگ بدر به کفر کشته شد.

ولی ولید بن مغیره در سال ۱ هجری در مکه مرد و عمرش به جنگ بدر نکشید!! و گذشته از آن او در سال‌های اول بعثت آنقدر ضعیف و پیر بود که حتی نمیتوانست سجده بکند و در کتب تاریخ در ذکر سال‌های اول بعثت از او به عنوان پیرمردی فرتوت! یاد شده.

ادامه شبهه و نتیجه‌گیری آقای قزوینی:

با این توضیحات، آیا امکان دارد که امیرمؤمنان ÷بر خلاف سنت رسول خدا کارى را انجام دهد، با این که خود امام علی ÷در نهج البلاغه، خطبه قاصعه مى‌فرماید:

من دنبال او مى‏رفتم همان گونه که بچه شتر دنبال مادرش مى‏رود، آن بزرگوار هر روز براى من پرچمى از اخلاق فاضله خود بر مى‏افراشت و مرا به پیروى از آن دستور مى‏داد.

در نتیجه قبول چنین ازدواجى از سوى امیرمؤمنان ÷مخالفت با سنت رسول خدا جمحسوب مى‌شود و امکان ندارد که امیرمؤمنان ÷با سنت رسول خدا مخالفت کرده باشد.

جواب:

اولاً: ثابت شد که حضرت عمرسو همینطور حضرت علی ÷در این ماجرا خلاف سنت رفتار نکرده‌اند.

دوماً: این ادعا که حضرت علی ساز سنت عدول نکرده نیز همان ادعای عصمت است که به هیچ وجه مقبول نیست. و همه می‌دانند که حضرت علی ÷ابن سبا و پیروانش را در آتش سوزاند و این خلاف سخن پیامبر جاست که فرمود:با عذاب الهی(آتش) مردم را عذاب مکنید.

هر چند این نتیجه گیری آقای قزوینی با توضیح و توجیهی که در مورد شبهاتشان رفت بی‌ارزش می‌شود ولی بد نیست در این مورد نظر خود حضرت علی ÷را نیز جویا شویم:

امام احمد (ح۱۰۰۳) از عبد خیر شاگرد و به اصطلاح شیعه خاص علی سروایت می‌‌کندکه حضرت علی سدر جمع عمومی بالای منبر خطابه‌ای ایراد فرمودند که پاره‌ای از آن به این قرار است:

«قبض رسول الله جواستخلف أبو بكر سفعمل بعمله وسار بسيرته حتى قبضه الله على ذلك ثم استخلف عمر سعلى ذلك فعمل بعملهما وسار بسيرتهما حتى قبضه اللهعلى ذلك..». «رسول خدا جفوت کرد و ابوبکر سبخلافت رسید او بسان عمل آن حضرت جعمل کرد و بسیرت و روش وی رفتار کرد تا آنکه حق تعالی وی را به همین منوال قبض روح کرد. سپس عمر سخلیفه شد. او بسان عمل آن دو و بسیرت آنان رفتار کرد تا آنکه حق تعالی وی را بـر همیـن منوال قبض روح کرد».

و در روایات اهل تشیع:

حضرت علی ÷در نامه‌ای که توسّط «قیس‏بن سعدبن عباده» فرماندار مصر، به اهل مصر مى‏نویسد اینگونه می‌فرماید:

«بسم الله الرحمن الرحيم من عبد الله علي أمير الـمؤمنين ....أن بعث محمدا ج[إليهم] فعلمهم الكتاب والحكمة والسنة والفرائض، وأد بهم لكيما يهتدوا، وجمعهم لكيما [لا] يتفرقوا، وزكاهم لكيما يتطهروا، فلما قضى من ذلك ما عليه قبضه الله [إليه فعليه] صلوات الله وسلامه ورحمته ورضوانه إنه حميد مجيد. ثم إن الـمسلمين من بعده استخلفوا امرأين منهم صالحين عملا بالكتاب وأحسنا السيرة ولم يتعديا السنة ثم توفاهما الله فرحمهما الله ......». «... همانا خداوند، محمّد را به سویشان برانگیخت و به آنها کتاب و حکمت و سنّت و واجبات را یاد داد و آنها را تربیت کرد تا هدایت شوند، و آنان را جمع کرد تا متفرّق و گروه‏گروه نشوند، و آنها را پاک گردانید تا اینکه پاک شدند. زمانى که رسالتش را به پایان رسانید، خداوند او را می‌راند که درود و سلام و رحمت و رضوان خدا بر او باد که به راستى او حمید و مجید است. سپس مسلمانان بعد از او، دو مرد صالح را در بین خودشان به خلافت برگزیدند که هر دو به کتاب عمل کردند و بسیار نیکو سیرت بودند و از سنّت (پیامبر) تجاوز نکردند و آنگاه خداوند هر دوى آنان را نیز می‌راند که رحمت خدا بر هر دوشان باد!..» [۳۳۷].

خواندیم که خود حضرت علی ÷حضرت عمر سرا شخصی صالح می‌داند و معتقد است که او از سیرت و سنت رسول الله جخارج نشده است(فعمل بعمله وسار بسیرته ...ولم یتعدیا السنة)، پس این سخن حضرت علی ÷را باید چون سیلی بر صورت قزوینی‌ها بزنیم.

[۳۱۹] علل الشرایع، إبن‏بابویه: ص‏۱۸۶-۱۸۵، چاپ نجف- همین روایت را شیخ مجلسى نیز در کتابش جلاءالعیون آورده است. [۳۲۰] طبقات: ج ۳، ص ۲۶۶، تاریخ المدینة لابن شبة: ج۲ ص ۶۵۴ و ۶۵۵، سمط النجوم: ص ۴۶۳، ریاض النضرة: ص ۱۹۹ و ۲۰۰، تاریخ طبری: ج ۳ ص ۲۶۹ – ۲۷۱، تاریخ الإسلام ذهبی: ج۳ ص ۲۴۷،امتاع الاسما المقریزی: ج ۶ص ۲۱۹ انساب الاشراف: ج ۳ ص ۴۴۹،نسب قریش مصعب زبیری ص ۱۱۵،البدایة والنهایة و از معاصر: حقبه من تاریخ عثمان خمیس ص ۸۸ دار النشر: مکتبة الإمام البخاری. [۳۲۱] عبقریه عمر، محمود عقاد، ص۶۸۴. [۳۲۲] الجزء المتمم لطبقات ابن سعد: رقم ۱۳۲. [۳۲۳] تهذیب الکمال المزی: ج ۵، ص ۲۹۹. [۳۲۴] تاریخ الطبری: ج۲ ص۵۶۴ دار الکتب العلمیة – بیروت. [۳۲۵] تاریخ دمشق: ج۷۰ ص ۲۲۵ و همینطور در ج ۳۴ ص ۲۷۱. [۳۲۶] تهذیب الکمال المزی: ج۱۷، ص ۴۰. [۳۲۷] معرفة الصحابة ابی نعیم: ج ۱، ص ۵۴ ح ۲۱۰. [۳۲۸] در بعضی روایات اشاره شده که یزید بن معاویه هم به خواستگاریش آمد ولی او به خالد بن سعید جواب مثبت داد. [۳۲۹] واقعه مرج الصفر در سال ۱۴ هجری و در خلافت امیر المومنین عمر سرخ داد. مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور ج ۸ ص ۳۲۹. [۳۳۰] عبقریه، عمر، محمود عقاد، ص۶۸۴. [۳۳۱] اسد الغابة ابن اثیر: ج ۱، ص ۲۲۳ و معرفة الصحابة ابی نعیم: ج ۲، ص .۷۶۲ [۳۳۲] تاریخ خلیفه. [۳۳۳] و ابن عساکر در تاریخ دمشق: ج ۲۱، ص ۲۲۱. [۳۳۴] سمط النجوم شیخ عصامی،ذکر اولاد حضرت عثمان. [۳۳۵] الکامل ابن اثیر: ج۳، ص ۱۸۵-۱۸۶. [۳۳۶] الإصابة: ج ۸، ص ۲۷۷، ۲۷۸ رقم ۱۱۶۱۳. [۳۳۷] الغارات: ج‏۱، ص‏۲۱۰ تحقیق سید جلال الدین الحسینی الأرموی المحدث، ناسخ التواریخ، میرزا تقى سپهر، ج‏۳، کتاب ۲، ص‏۲۴۱، چاپ ایران، الدرجات الرفیعة، سیّدعلى‏خان شوشترى، ص‏۳۳۶-، إبن‏أبى‏الحدید در شرح نهج‏البلاغه و شیخ مجلسى در مجمع‏البحار خود، با کمى تفاوت: «أمیرین صالحین عملا بالكتاب والسنة و أحسنا السیرة و لم یعدوا السنة ثم توفاهما اللّه رضى الله عنهما» آورده‏اند.. و در وقعة الصفین، ص‏۲۰۱– القاهرة، چنین آمده است: أحسنا السیرة وعدلا في الأمة»، «آن دو رفتار نیکو داشته و در بین امّت، عدالت کردند».