شبهه: شراب خواری خلیفه، دلیل بر عدم کفائت:
طبق نظر عالمان اهل سنت، دادن دختر به کسى که شارب خمر است جایز نیست شارب خمر نمىتواند با دختر مسلمان کفو باشد و کسى که این کار را انجام دهد، در حقیقت قطع رحم کرده است.
عبد الرزاق صنعانى که استاد بخارى محسوب مىشود در المصنف مىنویسد:
عمر بن خطاب در سفر همراه مردى روزه دار بود، موقع افطار، مرد از مشک عمر که در آن شراب بود و شتر آن را تکان داده بود نوشید و مست شد! عمر او را حد زد! آن مرد گفت: من از مشک تو نوشیدم!.
عمر در پاسخ گفت: من تو را به خاطر مست شدن حد زدم!.
ابن عبد ربه در عقد الفرید مىنویسد:
شعبى گفته است که بیابانگردى، از مشک عمر نوشید و مست شد، و عمر او را حد زد، و حد زدن او به خاطر مست شدن بود و نه به خاطر نوشیدن شراب!.
حال پرسش ما از برادران اهل سنت این است اگر خلیفه دوم شارب خمر نبوده، شراب در مشک او چه مىکرده است؟ احتمالا چون این شخص مشک خلیفه را خالى کرده، بر او حد جارى شده است.
همان طور که ملاحظه کردید، ما این روایات را از منابع اهل سنت نقل کردیم نه از منابع شیعه، لذا این اهل سنت هستند که باید پاسخگوى این مسائل باشند.
جواب:
قبل از سخن در مورد این روایت باید گفت: این ماجرا از دو طریق نقل شده.
طریق اول: از طرف سعید بن ذی لعوه میباشد که مجهول الحال است و امام بخاری در مورد خود و روایتش میگوید: «سعید بن ذی لعوه عن عمر في النبیذ یخالف الناس في حدیثه، لا یعرف».
طریق دوم از سمت حسان بن مخارق است که او نیز مستور است و آلبانی در موردش میگوید: «حسان بن مخارق، فهو مستور لم يوثقه أحد غير ابن حبان».
گذشته از این هر دو راوی نام آن شخص اعرابی را ذکر نکردهاند و این نیز خود بر جرح روایت میافزاید.
و اما متن روایت:
باید پرسید: از کجای این روایت شراب خواری حضرت عمر س(خاکم به دهان) ثابت میشود؟؟ حضرت عمر سخودشان شخصی را که مست شد! حد میزند، آنوقت خودش شراب خوار است؟؟!!! آن هم عمری که به خاطر مست شدن، پسرش را آنقدر تازیانه میزند که در زیر آن بمیرد؟؟ [۳۸۳].
خدا وند میفرماید:
﴿لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ ١٣﴾[النور: ۱۳].
«چرا نمیبایست آنان چهار شاهد حاضر را بیاورند تا بر سخن ایشان گواهی دهند؟ اگر چنین گواهانی را حاضر نمیآوردند، آنان برابر حکم خدا دروغگو هستند».
پس ای دروغگو ! کجاست آن ۴ شاهد تو؟؟ آقای مثلاً آیت الله!! اگر عمر خودش شارب خمر بود! که آن مرد عرب، شاکی میشد و استدلالی چون استدلال شما را میکرد!.
وانگهی در متن روایت، آن شربت را نبیذ [۳۸۴]گفتهاند ولی آقای قزوینی با کمال پر رویی در ترجمه آن کلمه عامیانه شراب را به کار بردهاند.
و اما نبیذ: از روایات صحیح ثابت است که خوردن نبیذ نه تنها حرام و مکروه نیست بلکه شربتی است که خود پیامبر جاز آن نوشیدهاند و همینطور دیگر صحابه از جمله ابن عباسب. و ابن مسعود نیز آن را حلال دانسته است.
اما در این حلت اختلافاتی وجود دارد و قول اجماع آن است که خوردن نبیذ حرام نیست ولی اگر این خوردن به حدی باشد که باعث مست شدن باشد، آن وقت حد بر آن شخص جاری میشود، همانطور که استفاده تریاک به اندازه نیازدارویی [۳۸۵]چون ضرری ندارد، اشکالی ندارد ولی اگر استفاده از آن به اندازهای باشد که موجب زیانهایی بر بدن گردد حرام و گناه است. ولی در مورد خمر اینگونه نیست و ذرهای از آن حرام و مستوجب حد است، حتی اگر ذرهای از آن را با چیزی خلط کنند نیز حرام است. این ادعای ما شبیه سخن عالم شیعی، " شیخ محمد حسن نجفی " است که در جواهر الکلام [۳۸۶]میگوید:
(به اختصار) در خمر کم و زیادش فرق نمیکند اگر یک جرعه از خمر هم بنوشد حد میخورد اما در نبیذ این جور نیست باید سکرآور باشد به قدری بخورد که مست بشود تا حد واجب شود و ما دیروز عبارت مرحوم صدوق را که قائل به تفصیل بود مطرح کردیم. و روایتی نیز به این شکل نزد اهل تشیع موجو است: صحیحهی ابی الصباح کنانی [۳۸۷]«عن ابی عبدالله ÷» از امام سوال کردم چه نظر میدهید، اگر شارب نبیذ را دستگیرش کردند اما با خوردن نبیذ مست نشده بود. حکم چیست؟ (أيجلد قال لا) امام فرمود نه حد نمیخورد.
و دکتر سید سابق در کتاب فقه السنة خود به نقل از بدایة المجتهد ابن رشد اینگونه مینویسد:
و اتفاق کردهاند بر اینکه «نبیذ» خوردن مادامی که شدت طرب و مستی «خمر» در آن پدید نیاید حلال است چه پیامبر جفرموده است: «فانتبذوا، وكل مسكر حرام» «از نبیذ استفاده کنید ولی هر چیزیکه مست کننده باشد حرام است».
و ثابت شده استکه پیامبر ج«نبیذ» میساخت وآب میوه میگرفت و در روزهای دوم و سوم آن را میریخت. و درباره دو مسئله با هم اختلاف کردهاند، یکی درباره ظروفیکه در آنها «نبیذ» ساخته میشود و بعمل میآید. و دوم درباره ساختن «نبیذ» از دو چیز مانند دو نوع خرمای «بسر» و «رطب» و «خرما» و مویز [۳۸۸].
بعد از این دو قول از دو عالم از دو فرقه، به جواب حضرت عمر توجه کنید که در جواب جبههگیری مرد عرب میگوید: من تو را به خاطر مست شدن حد زدم. (نه به خاطر نبیذ خوردن)
پس اگر نبیذ حرام بود آن اعرابی جبهه نمیگرفت و حضرت عمر چنین استدلال نمیکرد.
ضمناً اگر نبیذ حکم خمر را داشت پس باید کسی که از آن استفاده کند فاسق محسوب شود و سخنانش را ترک گفت ولی میبنیم که یکی از بزرگترین راویان اهل تشیع نبیذ مینوشیده ولی نه تنها جرح نشده بلکه بر سر او هزاران مدحها مینهند.
این راوی که ابو حمزه ثمالی، ثابت بن دینار باشد. در کتب رجال اهل تشیع از او به عنوان اجلٌای اصحاب امامیه یاد شده. او کسی است که صدوق گواهی به عدالت او داده و نجاشی او را از بهترین اصحاب امامیه میداند و از امام رضا ÷روایت میکنند که او گفت: «أبو حمزة الثمالی في زمانه كلقمان في زمانه» ابو حمزه ثمالی در زمانش مانند «لقمان» در زمان خودش است!!! و همینطور از امام صادق ÷نقل میکنند که گفت: «أبو حمزة في زمانه، مثل سلمان في زمانه» «ابو حمزه در زمانش مانند سلمان فارسی در زمان خودش است»! و اما همین شخصی که شخصیتی همچون زراره و هشام در نزد اهل تشیع است نبیذ مینوشیده و استفاده میکرده است!!.
حال میپرسیم اگر شما نبیذ را همچون خمر میدانید پس باید ابوحمزه به علت فسق، جرح میشد و نه این همه مدح!!! چرا در سخن خود صادق نیستید؟؟
شیخ طوسی در مورد نبیذ میگوید:
«ولا بأس بشرب النبيذ غير الـمسكر، وهو أن ينقع التمر أو الزبيب ثم يشربه وهو حلو قبل أن يتغير» [۳۸۹].
و اما روایاتی که حلال بودن نبیذ را میرساند:
احمد از بکر بن عبداللَّه روایت نموده، که اعرابی به ابن عباس بگفت: چرا آل معاویه شربت آب و عسل مىدهند، و آل فلان شیر مىدهند، و شما شربت نبیذ مىدهید؟ آیا این بر اثر بخل تان است، یا نیازمندى دارید؟ ابن عباس پاسخ داد: نه ما بخیل هستیم و نه هم نیازمندى داریم، ولى پیامبر خدا جروزى که اسامه بن زید نیز در عقبش سوار بود، آمد و نوشیدنى خواست و ما از این - یعنى شربت نبیذ - به او دادیم، و او از آن نوشید و گفت: «خوب کردید، اینطور بسازید!» [۳۹۰].
از جعفربن تمام روایت است، که گفت: مردى نزد ابن عباس بآمد و گفت: درباره این آب کشمش که براى مردم مىدهید چه فکر مىکنى؟ آیا این سنتى است، که از آن پیروى مىکنید، یا اینکه این را از شیر و عسل بر خود آسانتر(ارزانتر) مىبینید؟ ابن عباس گفت: پیامبر خدا جنزد عباس در حالى آمد که وى به مردم نوشیدنى مىداد، و گفت: «به من نوشیدنى بده، آن گاه عباس کاسههاى بزرگى از نبیذ را خواست، و کاسه اى از آنها را براى رسول خدا جداد و او نوشید، و گفت: «خوب کردید، اینطور بسازید!» ابن عباس مىگوید: بنابراین خوشم نمىآید که این شربت نبیذ برایم به شربت عسل و شیر تبدیل شود، البته به خاطر قول رسول خدا ج،: «خوب کردید اینطور بسازید» [۳۹۱].
در تفسیر عیاشى( از تفاسیر شیعه) از ابى الصباح از امام صادق ÷نقل شده که فرمود: من از آن جناب از «نبیذ» و «خمر» پرسیدم که آیا هر دو به یک منزلت و هر دو حرامند؟ فرمود: نه، نبیذ به منزله خمر نیست، زیرا خداى تعالى خمر را حرام کرده چه کم باشد و چه زیاد، کما اینکه میته و خون و گوشت خوک کم و زیادش را حرام نموده، و رسول اللَّه جاز هر مشروبى مسکرش را تحریم کرده، و البته هر چه را که رسول اللَّه جتحریم کند خدا تحریم کرده است [۳۹۲].
پس همانطور که خواندیم خمر کم و زیادش حرام است ولی نبیذ تا به مستی نرسد مشکلی ندارد.
و مجلسی نیز در قسمتی از روایتی اینگونه مینویسد:
منافقی که در مجلس حضور داشت، به امام رضا ÷گفت: بعضى از شیعیان و دوستان شما نبیذ مىنوشند؟! حضرت فرمود: بعضى از اصحاب رسول اللّه جنیز چنین بودند [۳۹۳].
نتیجه: صحت این روایت در هالهای از ابهام است و در صورت صحت نیز باید گفت، ثابت نیست که حضرت عمر از آن نبیذ برای نوشیدن استفاده کرده آن هم در صورتی که محمد جآن را حرام ندانسته بلکه از آن نوشیده است. پس از این روایت فقط و فقط کینه توزی اهل رفض مشهود است و لا غیر.
ضمناً: ما نیز میتوانیم جوابی شبیه به جواب آقای قزوینی به ایشان بدهیم، اینگونه که بگوییم:
اگر حضرت عمر سشارب خمر بود به هیچ وجه ممکن نبود، حضرت علی ÷دخترش رابه او بدهد، پس شکی نیست که آن حضرت سخلاف سنت و سیرت عمل نکردهاند و به همین دلیل نیز حضرت علی ÷راضی به این وصلت شدهاند.
[۳۸۳] البته بعضی با استدلال به چندی از روایات معتقدند که پسرش در زیر تازیانه نمرد و بعد از آن ماجرا چندی زنده بود و بعضی هم به کل ماجرای تازیانه را نفی میکنند و میگویند: تنها سیلی بر صورت فرزندش زده و بس چونکه قبلاً حد او جاری شده بود!! .. و الله اعلم [۳۸۴] «نبیذ» عبارت از این بوده که مقدارى خرما یا کشمش را در ظرفى که مقدارى آب در آن بود مىریختند و چند روزى مى گذاشتند، و سپس مى نوشیدند گرچه رسماً شراب نبود، ولى بر اثر گرمى هوا مواد قندى آن تبدیل به الکل خفیفى مى شد. (تفسیر نمونه مکارم شیرازی). [۳۸۵] مانند داروی استامینوفن کدئین که بسیار رایج و مشهور است.و همینطور فنتانیل که نوعی مسکن است!. [۳۸۶] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، جلد ۴۱ ص ۴۵۰ به بعد .انتشارات اسلامیه تهران. [۳۸۷] وسائل الشیعة الحر العاملی: ج۲۸، ص۲۲۴، باب ۴ از ابواب حد مسکر، ح۴. [۳۸۸] بسر: غوره خرما / رطب: خرمای تازه / تمر: خرما /مویز: انگور خشک شده. [۳۸۹] النهایة طوسی: ص ۵۹۲ ، ناشر: انتشارات قدس محمدی – قم. [۳۹۰] ابن کثیر با دو سند صحیح آن را روایت کرده است. البدایة والنهایة: ج۵، ص ۲۱۱. [۳۹۱] طبقات ابن سعد: ج۴ ص ۲۵ – ۲۶ البته در این روایت ضعف مشاهده میشود. [۳۹۲]تفسیر عیاشى: ج ۱، ص ۳۴۰ ح ۱۸۴. به نقل از تفسیر المیزان. [۳۹۳] بحارالا نوار: ج ۲۷،ح ۱۲.