نظریهء محمد بن حنفیه پسر علیس
هیئت اعزامی مدینه بعد از بازگشت از نزد یزید بن معاویه خواستند که محمد بن حنفیه را با خود همنظر بسازند، عبد الله بن مطیعس (از اصحاب خردسال است ابن حجر میگوید پیامبر را دیده بود) با جمعی از دوستانش نزد محمد بن حنفیه رفت، راجع به مخلوع ساختند یزید با وی صحبت کردند ولی ابن حنفیه انکار کرد، ابن مطیع گفت: یزید شراب مینوشد، نماز را ترک میکند، از حکم قرآن سرکشی مینماید.
ابن حنفیه گفت: «ما رأيت منه ما تذكرون، وقد حضرته وأقمت عنده فرأيته مواظبا على الصلاة متحريا للخير يسأل عن الفقه ملازما للسنة».
آنچه شما میگوید درست نیست و من چنین چیزهای را از وی ندیده ام، پیش او رفتهام نزدش اقامت گزیدم یزید را پابند نماز یافتم، در کارهای نکو سهم میگرفت همیشه در تلاش علم و فقه بود، و با سنت ملازمت و پابندی داشت.
گفتند: برخورد وی با تو ریا کاری بیش نبوده است، ابن حنفیه گفت: یزید نزد من چرا ریا کاری کند آیا از من هراس داشت تا به چنین فروتنی تن دهد؟ و از شماها چرا نترسید که از روی ریاکاری با شما هم چنین رفتاری میکرد؟ اگر این سخنان شما راست باشد پس شما هم شریک جرم وی هستید، اگر چیزی ندیدهاید شهادت دروغ علیه کسی حرام است، گفتند: گرچه چیزی بدی از او ندیدیم ولی میدانیم که با این جرایم آلوده است، ابن حنفیه گفت: اینطور شهادت قابل پذیرش نیست، خداوند میفرماید: ﴿إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٨٦﴾[الزخرف: ۸۶] من هیچ گونه همکاری با شما ندارم، برایش گفتند: شاید تو میخواهی که امیر باشی پس ما آمده هستیم که به تو بیعت کنیم، گفت: جنگ به هیچ عنوانی درست نیست، نمیخواهم درجنگ تابع باشم یا متبوع، گفتند: تو همراه با پدر خود علیه معاویه جنگیدی، گفت: کسی را مانند پدرم بیاورید که درهمکاری با او علیه مخالفش بجنگم، گفتند: پسرانت را اجازه بده با ما درجنگ اشتراک کنند گفت: اگر برایشان اجازهء جنگ را دادم بمثابهء این است که من خود جنگیدهام، گفتند: پس مردم را به جنگ تشویق کن، گفت: سبحان الله مردم را به چیزی تشویق کنم که خود به آن رضایت ندارم و نه آن کار را میکنم، این چگونه خیر خواهی در متعلق بندگان خدا است؟ گفتند: پس ما از تو نفرت داریم، گفت: من به خدا ترسی دعوت میدهم نمیخواهم که رضایت مخلوق را در نتیجهء خشم خالق بدست بیاورم، بعد ازین گفتگو به قصد مکه مدینه را ترک گفت [۸۸].
ابن کثیر/ میفرماید: نخستین شخصی که درسال (۴۹هـ) یا (۵۰هـ) یا (۵۲هـ) بسوی قسطنطنیه لشکر کشی کرد یزید بن معاویه بود و درهمان سال بحیث امیرحج ادای حج نمود [۸۹].
قال: عمير، فحدثتنا أم حرام: أنها سمعت النبي ج، يقول: «أول جيش من أمتي يغزون البحر قد أوجبوا» قالت أم حرام: قلت: يا رسول الله أنا فيهم؟ قال: أنت فيهم، ثم قال النبي ج: «أول جيش من أمتي يغزون مدينة قيصر مغفور لهم»، فقلت: أنا فيهم يا رسول الله؟ قال:«لا» [۹۰].
پیامبر اسلامص فرمود: نخستین لشکریانی از امت من که در بحر به جهاد میروند جنت را برخود واجب کردهاند، ام حراملگفت: من از آنها هستم؟ پیامبر فرمود: تو از آنها هستی، بار دوم پیامبر فرمود: نخستین لشکری که از امتیانم بسوی شهر قیصر (قسطنطنیه) لشکر کشی میکنند بخشیده شدهاند ام حرام میگوید: گفتم که من از آنها هستم؟ پیامبر فرمود: نخیر، تو در لشکر اول هستی.
ابن کثیر/ میفرماید: لشکر دومین که پیامبر آن را مغفور و بخشیده میخواند به سرکردگی یزید بن معاویه بسوی قسطنطنیه لشکرکشید ام حرام در لشکراول سال (۲۶هـ) به سرکردگی معاویه که بسوی قبرس میرفتند داعی اجل را لبیک گفت.
معاویه است که بسوی قبرس در سال(۲۷هـ) در عهد عثمان بن عفان لشکرکشید امحرام با آنها بود در قبرس وفات کرد، فرمانده لشکر دومین پسر معاویه یزید بود ام حرام زمان لشکر دومین را درک نکرد بلکه ۲۷سال قبل در لشکر معاویه داعی اجل را لبیک گفت، فعلا قبر ام حراملدر قبرس است، این بزرگترین نشانههای نبوت میباشد [۹۱].
مهلب میگوید: «این حدیث بیانگر منقبت معاویه و پسر وی میباشد زیرا که خود او سر لشکر بحر بود و پسرش سرلشکر جهاد قسطنطنیه» [۹۲]. ابن حجر میگوید: به اتفاق همگانی سرلشکر درین غزوه یزید بود [۹۳].
[۸۸] البدایة .... ج ۶ ص ۲۵۵ / ۲۵۶. [۸۹] مرجع سابق ج ۸ ص ۲۵۱. [۹۰] صحیح البخاری - كتاب الجهاد والسیر باب ما قیل فی قتال الروم - حدیث: ۲۷۸۷. [۹۱] البدایة والنهایة ج ۸ ص ۲۵۱. [۹۲] فتح الباری ج ۶ ص ۱۰۲. [۹۳] مرجع سابق ج ص ۱۰۳.