شیعه کیست؟
پاسخ این سوال برای همه مسلمانان مخصوصا آنانی که با تشیُّع زیست ندارند ضروری است مانند کشور مصر و کشورهای مسلمان که اتباع و پیروان شیعه ندارند و باشندگان آنها تنها سنی میباشند، واژهء شیعه از لحاظ لغوی به معنای دوست داران، مددگاران و پیرو و غیره... میباشد، هرجریانی که دور یک اندیشه جمع شدهاند به معنای «حزب و سازمان» امروزی به کار برده میشود. (ش، ی، ع) [۲۱۱]معنای مدد و کمک را میرساند، هرگاه که خبر قوی و پخته شود در آنجا کلمهء (شاع الخبر) استفاده صورت میگیرد.
شیعه عبارت از مددگارانی که انسان در پناه آنها نیرومند میگردد، خدواند متعال میفرماید: ﴿فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيۡنِ يَقۡتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِۦ وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِۦۖ﴾[القصص: ۱۵].
ترجمه: «آن جا دید که دو مرد باهم میجنگند این یک از شیعیان موسی و آن یک از دشمنان وی».
حامیان معاویهس عبد الله بن زبیرس عثمان بن عفانس شیعه یاد میشدند.
همچنان هر جماعتِ متجانس که زیر چتر یک مفکوره جمع میشوند بنام شیعیان همدیگر یاد میشوند، بگونهء مثال: شیعیان این مرد، شیعیان این جریان به معنای حامی و جانبدار.
اینک آنانی را که مدعی حبِّ علیس اند و خلافت را مخصوص علی بن أبی طالب و نوههای او میدانند و به باور آنها علیس از ابوبکرس و عمرس و عثمانس برتر است. شیعه نامیده میشوند، تشیُّع مقام رهبری را بعد از پیامبر تا روز پسین به علیس و نوه های او اختصاص میدهند راجع به علی و آموزههابش برداشت ویژه دارند.
دشمنی با ابوبکرس و عمرس و دشنام و بدگوئی آنها تجاوز تا حد لعنت بر شیخین و به دستایارانشان و لعنت به همسران پیامبرصو لعنت بر عائشه و حفصهبآنانی که اینگونه گرایشهای فکری دارند بنام شیعه و تشیُّع یاد میشوند.
آنچه که کاملا روشن است همان محبت ما با علی و فرزندان وی و دوستی ما به یاران پیامبرصمیباشد، و از تفاوت قرابت ایشان با پیامبرصآگاهی داریم، با اینکه موازین صحبت و کمک هر کدام تفاوت دارد ولی هریک را در جایگاه خود میشناسیم. و فدا کاریهای هر کدام را برای رشد اسلام به نظر قدر مینگریم، همگان یاران پیامبرصبودند رسول خـدا را یاری کردند.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ١٠﴾[الحدید: ۱۰].
ترجمه: «چرا در راه الله خرج نمیکنید؟ آسمان و زمین به الله میماند کسانی پیش از فتح مکه جنگیدند و انفاق نمودند با شما برابر نیستند آنها به مراتب از کسانی که بعد از فتح انفاق نمودند از لحاظ درجه بلندتراند ولی برای همگی وعدهء جنت داده شده خدواند به آنچه شما انجام میدهید آگاه است».
ما اهل سنت در مصر تمامی اهل بیت پیامبر را به نظر قدر نگریسته با نظر داشت پیوندشان با پیامبر اسلام احترام ویژه نسبت به آنها داریم، باور داریم که محبت با اهل بیت بخاطر محبت مان با رسول خدا است.
با این همه بین محبت دینی و عاطفی و بین موضوع فرماندهی سیاسی و خلافت بلا فصل علیس به تعقیب وفات پیامبرصفرق مینمایم و میدانیم که بین این و آن خیلیها فاصله است.
بر عکس شیعه بر امامت علیس و اولاد او تأکید دارند حاکم برحق و مستحق خلافت تنها امیرالمؤمنین علیس را میدانند، با این قدر هم قناعت ایشان فراهم نشد (دست به جعل کاری زدند) و روایاتی را برای اثبات امامت علیس و علی زاده گان ساختند که نزد اهل سنت بدون صحت از دائرهء اعتبار ساقط اند، افزون بر ارکان پنجگانه رکن ششم (ایمان به امام معصوم) را اضافه نمودند، معلوم بود که هدفشان از امام معصوم علیس و فرزند و نواده گان اوست.
ولایت و حاکمیت امامان را منصوص میپندارند، تا روز قیامت لگام امامت را در دست خاندان علیس میدهند فقط سلالهء علیس میتواند فرمان روائی کند، هر آن که به رکن ساخته شدهء ششم باور ندارد مؤمن نسیت، این مطالب در کتب معتبر آنها درج است و علمای بزرگی آنها اینگونه حرفها را گفته اند، در افکار عامهء تشیُّع منکرین رکن ششم کافر و نا مسلمان، همیشه در آتش و... مانند کسی که از الله و فرضیت نماز منکر است میباشند.
افکار عمومی در جامعهء تشیُّع به کفر اهل تسنن باور دارند گرچه علمای شیعه با ترفند ماهرانه تکفیر را به دوش جهلاء میاندازند ولی سوال اینجاست که بذر تکفیر را در اذهان عامه چه کسی هسته گذاری نمود؟ آیا مولِّد مفکورهء تکفیر خود جهلاء اند؟ نه خیر هیچ خردمندی این تحلیل خام را نمیپذیرد، (اصلا در فرهنگ تشیُّع تکفیر مسلمانان دین است) اشخاص پر افتخار جامعهء تشیُّع و حکمای پر آوازهء آنها در کتبشان ابوبکرس و عمرس را لعنت کردهاند از الفاظ رکیک درشأن آن دو بزرگوار استفاده نمودهاند، صفات رذیلهء را به شیخین نسبت دادهاند، سفلهگیریهای را که تشیُّع در حق ابوبکر و عمر روا داشته اند سرشت یک مسلمان عادی حتى سرشت یک انسان عادی از آن نفرت دارد، مجوِّز این همه بذله سرای در حق شیخین همان اندیشهء پوچ غصب خلافت از علیس است.
همه این شانه خالی کردنها در یک مقطع بسیار کوتاه سی دقیقهء یا شصت دقیقهء میتواند مؤثِّر باشد ولی برای مدت طولانی نه، زیرا تاهنوز هم مراجع تقلید تشیُّع، علمای بزرگ آنها، رهبران، و اشخاص سرفهرست ایشان در گفتار و نوشتار خود ابوبکر و عمر و عثمانش را تکفیر میکنند، و بدین باورند که شیخین و عثمان از روی عمد با قرآن و سنت مخالفت نمودهاند، کرسی خلافت را اشغال کردند، علیس را با این که مستحق خلافت بود ازین سمت بدور نگاه داشتند، تشیُّع در انحصار سازی خلاف درخاندان علی به حدیث غدیرخم اعتماد دارند میگویند: پیامبر هنگامی که از حجة الوداع برگشت نزد «غدیرخم» علی÷را جانشین خود عنوان نمود، جالب اینکه این حدیث نزد اهل سنت از پیامبراسلام ثابت نیست، اگر جمعاً یا بعضاً اصحاب رسول این حدیث را از پیامبر شنیده باشند طور قطع محال را مینماید که اصحاب پیامبرصو خصوصا ابوبکر و عمر از چنین فرمان سرکشی نمایند، اگر یاران پیامبر چنین فرمانی را که در حضور جمع بزرگی آنها اعلام شد از نبی کریم بخاطر میداشتند آن هم در چنین مورد سرنوشت ساز هرگز در سقیفه بنیساعده برای تعیین خلیفه جمع نمیشدند، چونکه تعیین خلیفه مهمتر از تدفین رسول خدا بود نخست بدان اقدام صورت گرفت، در آغاز انصار در سقیفه گردهم آمدند متعاقبا مهاجرین در صحنه حضور بهم رسانیدند، اگر پیامبر اسلام تحت فرمانی علیس را جایگزین خود میساخت یارانش از آن فرمان آگاه میشدند، و پیامبر بعد از باز گشت از حجة الوداع مدت کم در قید حیات نبود بلکه بیش از شش ماه از آن مدت گذشت حتى در تجُّمع سقیفه، آگاهان عهده سپاری غدیرخم را ابراز میداشتند که خلیفه از طرف پیامبر تعیین گردیده نیازی به تعیین جانشین دیگر نیست در صورت انکار، شاهد رویداد بزرگ تاریخی میبودیم، ولی هیچ اتفاقی نه افتاد، شگفت آوراست! گزینش جانشین در بازگشت از حجة الوداع در همایش بزرگ «غدیرخم» چگونه بر همه یاران پیامبر مخفی ماند؟ اگر علیس از طرف پیامبر بحیث خلیفه تعیین میگردید یاران پیامبر از فرمان وی سرپیچی نمیکردند.
بعد از نگرش دقیق بدین نتیجه میرسیم که نبی کریمص علیس را برای جانشینی اش نه گزیده و سمت حکمروائی را در خاندان وی محصور نداشته و نه پیامبر برای نگهداری حاکمیت در خاندانش فرستاده شده است، بلکه گزینش خلیفه را به شواری مسلمانان سپاریده است، آری اشارهها از طرف پیامبر برای جانشین اش در مورد شخص معین صورت گرفته است، طوری که ابوبکر را در موجودیت علی و عمربامام مسلمانان برای ادای نماز مقرر ساخت.
قرآن تشکیل شورا را از وجایب مسلمانان دانسته و طرَّاحان شورا را ستایش میکند، مشاورت بامسلمانان چون نماز صفت یک مسلمان است تعیین خلیفهء مشخَّص از زبان پیغمبرصسخن منطقی نیست بلکه در تضاد با قرآن قرار دارد از آن جای که قرآن به شورا تأکید دارد چگونه ممکن است رسول خدا از فرمان قرآن اعراض کند و در مهمترین امور علیس و نوهء او را تا روز قیامت نامزد فرمانروائی اعلان نماید؟
نه خیر حاکم برخاسته از شورای مسلمانان است گرچه بردهء حبشی هم باشد ولی فرهنگ تشیُّع از پذیرش این حقیقت انکار میورزد، باتأسف که خلفای راشدین را غاصب و کفار میدانند.
[۲۱۱] مفردات القرآن از ابوالحسین بن محمد مشهور به راغب اصفهانی. - (ت : ۲۰۵ هج).