راجع به غیب دانی در فتاوای جامعة أزهر چنین آمده است
«أن الاعتقاد بأن غير الله يعلم الغيب علمًا يقينيًا شاملًا كُفْرٌ بما جاء فى القرآن الكريم خاصًا بذلك..» [۴].
ترجمه: باور داشتن بدین که غیر از الله کسی دیگری غیب را میداند کفر محض است زیرا که قرآن کریم غیب را صفت خاصهء خداوند تلقی میکند.
خوانندهء محترم به سادگی میتواند درک کند که علمای أزهر غیب دانی را صفت خاصهء خداوند دانسته، اثبات غیب را به غیر الله کفر میدانند، هرکس بگوید که: غیر از الله کسی دیگری غیب را میداند کافر است همزمان شیعه برای أئمّهء خود علم «ما کان ومایکون» را ثابت میسازند نتیجه کاملا واضح و روشن است.
حكى المفيد ـ أحد علماء الشيعة ـ إجماع الشيعة الإمامية الاثني عشرية علَى أن من أنكر إمامة أحد من الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى له من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار [۵].
ترجمه: مفید - یکتن از علمای شیعه - اجماع علمای شیعهء دوازده امامی را اینطور یاد آور میشود: هر کس اگر امامت یکی از امامان را انکار کند و از اطاعتی که خداوند بر او فرض گردانیده است سرباز زند کافر و گمراه و همیشه در دوزخ میباشد.
واضح است که علمای أزهر شیعه گونه به امامان شیعه باور ندارند، پس مفکورهء تشیّعی میرساند که علمای أزهر هم مسلمان نیستند.
متعه [۶]نزد شیعه أصلی از أصولهای دین است و منکر متعه منکر دین به شمار میرود، صدوق از صادق روایت میکند: «إن المتعة ديني ودين آبائي فمن عمل بها عمل بديننا، ومن أنكرها أنكر ديننا، واعتقد بغير ديننا» [۷].
ترجمه: جعفر صادق میگوید: «یقینا متعه دین من و دین پدران و نیاکان من است هرکس که به متعه عمل میکند به دین ما عمل کرده است و هر کس که از متعه انکار کند از دین ما انکار نموده و به دین دیگری گرویده است».
عبارت فوق منکرین متعه - صیغه - را تکفیر میکند و علمای جامعة الأزهر به متعه اعتقاد نداردند، پس ازین دیدگاه هم علمای أزهر گویا کفّاراند (العیاذ بالله).
علماء بحثهای راجع به شیعه کردهاند علامه خطیب/ که خود یکی از دعات تقریب بود بعد از تحقیق کتابی را نوشت و به اثبات رسانید که داعیهء تقریب فریب بیش نیست فقط بخاطر شیعهسازی جوانان سنی این جریان راه اندازی شده است،
در افغانستان حرکت شیعهسازی خیلیها ماهرانه و دقیق پیش میرود، گاه گاهی از ناآگاهی سنی استفاده میشود و گاه گاهی هم از راه تطمیع، من اینجا چند نمونه را یادآور میشوم:
تلویزونهای که نشر تفکر شیعیت را بعهده دارند کم نیستند ولی معروف ترین آنها «تمدن» است که از طرف حاجی آغا آیت الله محسنی رهبری میشود، در عین حال جناب محسنی بارزترین شخص تحلیلگر در مسائل دینی این شبکه میباشد اینک چند تحلیل غیر شرعی و غیر منطقی آیت الله محسنی را یادآور میشویم تا خوانندهء محترم بداند که اینها دعوتگران تشیّع اند و برای نابود سازی اهل سنت اینجا آمدهاند، و پلانهای طویل المدت و کوتاه مدت دارند:
بارها شبکهء تلویزونی «تمدّن» این حرف محسنی را بنشر رسانید که میگفت: آن روایتی که گویا پیامبر در ابتدای نزول وحی برایش تشویش خلق شد و خدیجه او را نزد آن عالم نصرانی (هدفش ورقه بن نوفل است) برد و آن نصرانی به وی تسلی داد کاملا حرف بیاساس است، جملهء که محسنی دکلمه میکند میان قوس نگاشته میشود (این حرفهای مزخرف اند) خوانندهء محترم حرفی را که محسنی مزخرف میخواند حدیث پیامبر اسلام و روایت صحیح بخاری است، قسمت مورد نظر از حدیث را در ذیل تذکر میدهیم:
عن عائشة أم المؤمنينلأنها قالت..... «جَاءَهُ الْحَقُّ وَهُوَ فِي غَارِ حِرَاءٍ فَجَاءَهُ الْمَلَكُ فَقَالَ: اقْرَأْ قَالَ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ قَالَ: فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ قُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَّانِيَةَ حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَّالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ* فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ جيَرْجُفُ فُؤَادُهُ فَدَخَلَ عَلَى خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍل فَقَالَ: زَمِّلُونِي زَمِّلُونِي فَزَمَّلُوهُ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ فَقَالَ لِخَدِيجَةَ وَأَخْبَرَهَا الْخَبَرَ لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي فَقَالَتْ خَدِيجَةُ: كَلَّا وَاللَّهِ مَا يُخْزِيكَ اللَّهُ أَبَدًا إِنَّكَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ وَتَحْمِلُ الْكَلَّ وَتَكْسِبُ الْمَعْدُومَ وَتَقْرِي الضَّيْفَ وَتُعِينُ عَلَى نَوَائِبِ الْحَقِّ فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِيجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِ الْعُزَّى ابْنَ عَمِّ خَدِيجَةَ وَكَانَ امْرَأً قَدْ تَنَصَّرَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَكَانَ يَكْتُبُ الْكِتَابَ الْعِبْرَانِيَّ فَيَكْتُبُ مِنْ الْإِنْجِيلِ بِالْعِبْرَانِيَّةِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكْتُبَ وَكَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ عَمِيَ فَقَالَتْ لَهُ خَدِيجَةُ يَا ابْنَ عَمِّ اسْمَعْ مِنْ ابْنِ أَخِيكَ فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: يَا ابْنَ أَخِي مَاذَا تَرَى فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ جخَبَرَ مَا رَأَى فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: هَذَا النَّامُوسُ الَّذِي نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى يَا لَيْتَنِي فِيهَا جَذَعًا لَيْتَنِي أَكُونُ حَيًّا إِذْ يُخْرِجُكَ قَوْمُكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَوَ مُخْرِجِيَّ هُمْ؟ قَالَ: نَعَمْ لَمْ يَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمِثْلِ مَا جِئْتَ بِهِ إِلَّا عُودِيَ وَإِنْ يُدْرِكْنِي يَوْمُكَ أَنْصُرْكَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا ثُمَّ لَمْ يَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّيَ وَفَتَرَ الْوَحْيُ» [۸].
حاصل ترجمه را در ذیل یادآور میشویم:
پیامبر درغار حراء بود که وحی نازل گردید: ملک نزد وی آمد برایش گفت: بخوان؟ گفت: من توان خواندن را ندارم، پیامبر میگوید: ملک مرا در آغوش گرفت چنان فشار داد که گرفتار ناخشنودی و رنج شدم، مرا گذاشت و گفت: بخوان؟ گفتم: خواننده نیستم، تاکتیک قبلی را تکرار نمود، بار سوم هم این عمل تکرار شد و گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣﴾پیامبرخدا در حالی که سخت پریشان حال هراسان بود نزد خدیجهل آمد گفت: مرا بپچانید؟ استراحت فرمود تا که آرام شد و ترس از وی زدوده گشت، برای خدیجه جریان را تذکّر داد گفت: نسبت بخود نگرانم و احساس خطر میکنم خدیجه فرمود: نخیر به هیچ صورت خداوند ترا رسوا نمیسازد: تو صلهء رحم را مراعات میکنی و دادرس هر بیچاره هستی، تنگدست و تهیدست را یاری میرسانی، مهمان را نوازش میدهی و در هر رویداد مشروع سهم فعّال داری، خدیجه پیامبر را نزد پسر کاکای خود ورقۀ بن نوفل (موحد و مسلمان دوران جاهیلت) برد، ابن نوفل در جاهلیت نصرانی شده بود نویسنده بود انجیل را از عبرانی به عربی مینوشت، مرد بزرگ سال ولی نابینا گردیده بود، خدیجه ماجرای شوهر خود را به ابن نوفل عرض کرد، ورقه از پیامبر جریان را شنید متعاقبا ابراز نظر کرد که این همان ناموسی هست که به موسی آمده بود، کاش بهنگامی که از وطن اخراج میشوی جوان و یا زنده میبودم، پیامبر گفت: آیا مرا اخراج خواهند کرد؟ گفت: آری به هر شخصی که وحی فرود آید با وی دشمنی صورت میگیرد اگر من در آن روزگار زنده باشم با تمام نیرو از تو حمایت خواهم کرد ولی دیری نگذشت که ورقه زندگی را پدرود گفت.
این گوشهء از روایتی است که محسنی را به درد آورده است آخر چرا محسنیها گاه گاهی در قبال حدیث پیامبر اسلام اینقدر حقده مند میشوند؟ خوانندهء گرانقدر! آیت الله محسنی در حقیقت از نام راوی نفرت دارد او همان همسر پیامبر اسلام عائشهء صدّیقه، عفیفهل میباشد، اینها تحمّل شنیدن روایت عائشهل را ندارند، و از طرف دیگر میخواهند از اعتبار والای صحیح بخاری بکاهند این تنها سخن محسنی نیست تعداد چشمگیری علمای شیعه نفرت خود را راجع به صحیح بخاری أصح الکتاب بعد از کتاب الله ابراز نمودهاند.
درسهای که محسنی در حوزهء «خاتم النبیین» ارایه میکند و از طریق شبکهء «تمدّن» نشر میشود غالبا این درسها را میشنوم، خیلی ماهرانه ضرباتی خود را علیه اهل سنت و نظریات مسلمانان وارد میسازد: روزی غالبا تفسیر نمونه را ورق میزد بسیار به شکل ابتدای و سطحی از أسماء و صفات بحث مینمود فکر میشد که از ابجد أسماء و صفات آگاهی ندارد، شاید هم از بی اعتنائی برخی آیات قرآن را اشتباه میخواند من باچند تن از حفّاظ قرآن نشسته بودیم برای حفّاظ گفتم متوجه باشید که محسنی قرآن خدا را درست نمیخواند حقیقت همان بود که من گفتم آیات را چون که در تفسیر میدید اشتباه میخواند حفاظ که آنجا نشسته بودند متحیّر شدند.
نظریهء مسلمانان راجع به صفات خداوند این است که همه صفات پروردگار جهانیان ازلی و ابدی اند ولی محسنی در درسهای خود میگفت: خداوند مادامی که رزق ندهد ما او را رازق گفته نمیتوانیم، این نظریه کاملا نظریهء اعتزال است، جای تعجّب نیست شیعه گرایشهای اعتزالی دارند.
خداوند متعال قبل از این که کسی را پیدا کند خالق بود و رازق بود بدون این که مرزوقی وجود میداشت، امام طحاوی/ میفرماید: «ما زال بصفاته قديما قبل خلقه - وكما كان بصفاته أزليا كذلك لا يزال عليها أبديا - له معنى الربوبية ولا مربوب ومعنى الخالق ولا مخلوق» [۹].
صفات پروردگار جهانیان همیشه بود و همیشه هست، مربوبی وجود نداشت اما ربوبیت بود و مخلوقی وجود نداشت ولی خالق بود.
امام أبوحنیفه/ در فقه أکبر [۱۰]میفرماید: «وکان الله تعالی خالقاً قبل أي يخلق ورازقاً قبل أن يرزق» [۱۱].
خداوند قبل از آفرینش خالق بود، و قبل از این که روزی بدهد رازق بود.
معنای ازلی بودن صفات این است که ابتداء ندارد اگر ما بگویم که خداوند بعد از آفرینش خالق گشت و یا بعد از اعطای روزی رازق گشت، لازمهء انکار از ازلی بودن صفات خدای متعال است.
آیت الله محسنی روایتی را که پیامبر اسلام به نقصان عقل و دین زنان اشاره نموده است کاملا روایت بیاساس خواند و این روایت هم در بخاری است:
عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: «خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ جفِي أَضْحَى أَوْ فِطْرٍ إِلَى الْمُصَلَّى فَمَرَّ عَلَى النِّسَاءِ فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ تَصَدَّقْنَ فَإِنِّي أُرِيتُكُنَّ أَكْثَرَ أَهْلِ النَّارِ فَقُلْنَ: وَبِمَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: تُكْثِرْنَ اللَّعْنَ وَتَكْفُرْنَ الْعَشِيرَ مَا رَأَيْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عَقْلٍ وَدِينٍ أَذْهَبَ لِلُبِّ الرَّجُلِ الْحَازِمِ مِنْ إِحْدَاكُنَّ قُلْنَ: وَمَا نُقْصَانُ دِينِنَا وَعَقْلِنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: أَلَيْسَ شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ مِثْلَ نِصْفِ شَهَادَةِ الرَّجُلِ؟ قُلْنَ: بَلَى قَالَ: فَذَلِكِ مِنْ نُقْصَانِ عَقْلِهَا أَلَيْسَ إِذَا حَاضَتْ لَمْ تُصَلِّ وَلَمْ تَصُمْ؟ قُلْنَ: بَلَى قَالَ: فَذَلِكِ مِنْ نُقْصَانِ دِينِهَا» [۱۲].
ترجمه: ابوسعید خدریس میفرماید: پیامبرصدر عید أضحی و یا فطر بسوی عیدگاه میآمد از نزد زنان عبور کرد خطاب به آنها گفت: ای گروه زنان صدقه کنید من شما را در خواب بیشترین دوزخیان یافتم، دریافت نمودند که چرا؟ پیامبر اسلام فرمود: به علت ناسپاسی شوهرها و بد زبانی و بدگوئی تان من هیچ ناقص عقل و ناقص دین چون شما ندیدهام که عقل خردمندترین انسان را برباید، جویای این نقصانات شدند، رسول أکرم فرمود: آیا دو زن در شهادت جای یک مرد را ندارد؟ گفتند: بلی، گفت: این بسبب نقصان عقل آنها است، زن بهنگام ماهواری نماز نمیخواند و روزه نمیگیرد؟ گفتند: بلی، فرمود: این هم نقص دینی آنها است.
محسنی در زیر بغل دیموکراسی دارد، غرب منشی هم از ضرورتهای روز است، پس باید زنان را خوش نگاه داشت، چه فرق میکند که یک دو تا حدیث پیامبر بزرگ اسلام قربانی دیموکراسی شود؟
آیت الله محسنی در یکی از جلسات «شورای أخوت» که از شبکهء «تمدن» پخش شد در حضور داشت أعضای ردهء اول «شورای علمای سرتا سری.....» که قاضی القضات [۱۳]أسبق جناب شینواری هم تشریف داشتند چنین ابراز نمود: «اختلاف را میان شیعه و سنی دو گروه دامن زد ناصبیهای أهل سنت وغلات أهل تشیّع» به تعقیب آیت الله محسنی، آیت الله سنی جناب شینواری در سخنان خود چنین ابراز نظر فرمود: «جناب محسنی أمو شیه یای خودشه بگیره مام سنی یای بیعقلخوده میگیریم دیگه خیر خیرت اس» به تعقیب این دو آیت الله یکتن از علمای کندز که نامش دقیق بیادم نیست چنین قضاوت نمود: «این دو بزرگوار شیعه و سنی هر چه گفتند ما تابع آنها هستیم».
جالبی سخن اینجاست که اهل سنت ناصبی ندارند: ناصبیها همان گروه معروف و دشمنان اهل بیت بودند که خود شاخهء جدا گانه را تشکیل میدادند ولی محسنی به کدام جرأت ناصبیها را ضمیمهء اهل سنت ساخت، تعجبتر این که چگونه همگان تحلیل غیر معقول و جاهلانه و یا ترفندگونهء محسنی را پذیرفتند و هیچ واکنش دیده نشد؟ بگمان بنده سه علت میتواند داشت:
۱. سنیهای که در آن محفل اشتراک داشتند به سبب کوتاهی مطالعه از واژهء ناصیبی اطلاع بودند، فقط این جنابان یک حرف رابیاد دارند: «ما هرچه گفتیم صحیح است در غیر آن متّهم به بیأدبی خواهید شد نتیجهاش همان پلچرخی»
به هرچه خواجه گوید کلّه جنبان –پنا بادت اگر ریشش بجنبد نزد سلطان.
۲. پل خیلی مؤثّر است: تعس عبد الدرهم والدينار.....
۳. بیاعتنای در برابر شریعت و همسوی و همگرای و رشنگری بیجا و بیمورد.
اگر به همین منوال تفکّر و برداشت نادرست آیۀ الله محسنی را دنبال کنیم، باید رسالهء مستقل بنویسیم.
محسنی روزی در یکی از بیانیههای خود با کمال بیروئی این جملهء قبیح، خودساخته، دروغ و گندیدهء «إن الله يبغض بني امية» را حدیث عنوان میکرد، ازین خرافه گوئیهای این شخص دانسته میشود که محسنی مرد مکار، کذّاب و عیار است برای نفع مذهب باطلش بسوی پیامبر دروغ را نسبت میدهد، حالا از وی پرسان شود که این جملهء منفور و دروغ در کدام کتاب حدیث و به کدام سند از پیامبر روایت شده است؟ جای تعجب نیست محسنی همانند پیشوایان خود در جعل حدیث دست بالا دارند برای آنها مهم نیست که چه نارواها را بسوی پیامبر اسلام نسبت میدهند بلکه مهم برایشان این است که چگونه خرافه و خواهشات خود را برای عوام دین جلوه دهند.
[۴] (مجموع فتاوى الأزهر۷/ ۳۷۴) (فتوى عن علم الغیب، المفتی: الشیخ عطیة صقر/. مایو ۱۹۹۷). [۵] (بحار الأنوار ۸/ ۳۶۶، ۲۳/ ۳۹۰، أوائل المقالات ص۴۴). [۶] زن موقّتی، زن غیر دائمی، زنی که برای مدت معین با مرد آمزیش کند ولو برای یکبار جماع هم باشد این نوع عقد از دیدگاه اهل سنت زنا به شمار میرود و مرتکب آن اگر عروسی شده باشد موجب سنگار است و اگر غیر عروسی باشد باید درّه زده شود. [۷] (من لا یحضره الفقیه ۳/ ۳۶۶). [۸] صحیح البخاری. [۹] العقیدة الطحاویة. [۱۰] فقه أکبر منسوب بسوی امام أبوحنیفه/است. [۱۱] الفقه الأکبر – أبوالمنتهی (ص / ۷۲ ). [۱۲] صحیح البخاری - كِتَاب الْحَیضِ - بَاب تَرْكِ الْحَائِضِ الصَّوْمَ. [۱۳] مخلوق را قاضی القضات خطاب نمودن اشتباه است.