تلاش لجوجانهء ابومِخنَف در بد نام سازی یزید بن معاویه
روایاتی که از بدکرداری و شراب نوشی و زنا و بینمازی و چه و چسان یزید بن معاویه صحبت میکند همگی ساختهء همین شخص ابومخنف کذاب و شیعهء غالی است آیا این دیانت خواهد بود که بنا بر اتهام یک شخص کذاب یکتن از فرزندان اصحاب رسول را به تیر ببندیم و مورد اتهام قرار دهیم؟ البته سه آوازهء تکان دهندهء تاریخی هست که سر زبانها است و به یزید بن معاویه نسبت داده میشود.
o شهادت حسینس
o واقعهء حره.
o به آتش زدن کعبه.
پاسخ این سه آوازه را طور اختصار مطرح میکنم، حسینس یزید را نه کافر میخواند و نه فاسق، هرکس با سند درست اگر از حسین یک روایتی برای مان بیاورد که حسین به کفر و یا فسق یزید تصریح کرده باشد من همه این نوشتههای خود را میسوزانم، ولی نه مانند روایتهای که تشیع و به خصوص مانند آن روایات دروغینی که محسنی در «تبلیغ عاشورا» آورده است روایاتی را که محسنی آنجا ذکر نموده است دلیل روشن بر بیاطلاعی وی از علم حدیث میباشد، همه آنچه در کتب نوشته شده است صحیح نمیباشد، محسنی مانند اطفالی که صرف بهائی میخوانند و ضرب یضرب را تکرار میکنند،این مرد مشهور درین سرزمین قحط الرجال هم چون اطفال مکررا میگوید: که این روایت در کتاب معتبر اهل سنت آمده است نام میگیرد از مسند احمد، از الصواعق المحرقهء هیثمی، و.... بیاطلاع ازین که نه همه روایات مسند احمد صحت دارد و نه صواعق هیثمی کتاب حدیث است، امام احمد در مسند خود التزام نکرده است که روایات صحیحه جمع کند، کتبی که التزام به آوردن روایات صحیح نمودهاند به نام صحاح یاد میشوند مانند، صحیح ابن خزیمه، صحیح ابن حبان، مستدرک حاکم، صحیح بخاری صحیح مسلم، اما اهل سنت فقط به صحت روایات دو کتاب اتفاق نظر دارند: صحیح بخاری و صحیح مسلم، متباقی نتوانستند که %۱۰۰ پابند شرایط خود باشند، در متباقی کتب صحاح احادیث غیر صحیح حتا موضوع هم روایت شده است چه رسد به آن کتبی که اصلاً روایت حدیث صحیح را التزام نکردهاند مانند مسند احمد و.... ولی محسنی به فکر نهج البلاغه افتاده است که هر افسانهء و دروغ را سخن علی بنامد، نخیر اینجا باغ وحش نیست، علم حدیث است، روایت حدیث باید به معیارهای محدثین آورده شود.
دو برادر: شریف رضی و شریف مرتضی در سال (۴۳۶هـ) دست را یکی کردند به تعاون یکدیگر نهج البلاغه را نوشتند و بر علیس نسبت دادند، درحالی که میان علیس و این دو برادر چهار صد سال فاصله است چگونه ممکن است که یک انسان بدون سند از مردی روایت کند که چهار صد سال قبل از وی گذشته است؟ علماء نقدها نوشته و به اثبات رسانیدند که این داو و دشنام های که نهج البلاغه حمل میکند نوشتهء خلیفهء پاک طینت و پاکباز امیر المؤمنین علی بن ابی طالبس شده نمیتواند.
حسینس را شیعیای عراق با مکر و حیله طلب کردند، نامهها فرستادند، اخیرا با لشکر عبید الله بن زیاد هم دست شدند و حسین را شهید ساختند.
حسینس در کربلا هنگامی که از جریان آگاهی پیدا کرد و به خیانت شیعیان پیبرد درخواست نمود که یزید بن معاویه پسرکاکای من است مرا بگذارید که بروم نزد پسرکاکایم و در دست وی بیعت کنم؟ ولی شیعیان مکار این طعمه چرا از دست میدادند؟ پلانی را که بعد از سالها انتظار، موفق به تطبیق آن شدهاند چرا عملی نسازند؟ نقشهء ابن سبای یهودی چرا جامهء عمل نپوشد؟ شبکهء ابن سبای یهودی بود که عثمان را به قتل رساند، و بعد از سالها موفق شد که شکار دیگری داشته باشد و امت را گیجتر سازد همین بود که قتل حسین برای گسترش افکار یهودیت قربانی مناسب بود.
یزید از جریان قتل حسین آگاهی نداشت، به قتل حسین حکم صادر نکرد، و به فتل آن رضایت نداشت، و قتل حسینس یزید را اندوهگین ساخت، بعد از ینکه اطلاع یافت، گریان کرد، خاندان حسینس را اکرام نمود، برابن زیاد لعنت فرستاد، شاهدین صحنه که از جمله پسر حسینس زین العابدین در تمام این قضایا حضور داشت از یزید بن معاویه خوشحال است زینب خواهر حسینس از شیعه شکایت دارد نه از یزید، به هر تقدیر ما قاتلین حسینس و کسانی که قتل وی را طراحی کردند و کسانی که به قتل او راضی بودند و کسانی که مشورهء قتل آن را دادند از همگـان آنها نفرت داریم، ولی باید از یاد نبریم که قتل عثمانس برتر از قتل حسینس بود از قاتلین عثمان هم سخت نفرت داریم.
برخیها بدین نظر اند که یزید غیر مستقیم در قتل حسین شریک است: ازین لحاظ که در تحت سلطهء وی حسین بشهادت رسید و تحت صدور فرمانی با صراحت لهجه ابن زیاد را از قتل حسین باز نداشت، باید دستود میداد که از قتل حسین خود داری شود، ولی این هم قابل توجیه است که گاه انسان متوجه هر سخن نمیشود، بعد از آگاهی یزید میگوید: «أما والله لو أني صاحبه لعفوت عنه رحم الله الحسین»اگر من آنجا میبودم از حسین در میگذشتم خداوند حسین را بیامرزد، این همه حرفهای است که قضاوت را به چالش میکشاند، والله أعلم بحقیقة الحال.