۲- مهریه
غالباً مهریه محدود نمیشود؛ بلکه تابع رسم و رسومات و مناسبات حاکم در هر جامعهای است. و مهریه، «صداق» نامیده میشود؛ زیرا مهریه دلیلی بر صداقت و راستی مرد و تمایل و رغبت او برای ازدواج به حساب میآید و همچنین «نحله» نامیده میشود؛ یعنی هدیۀ بلاعوض، و «حیاء» نیز گفته شده که به معنی مالی است که به عنوان احترام از طرف صاحبش پرداخت میشود و «علاقه» نیز به دلیل به وجود آوردن ارتباط بین زن و مرد گفته میشود.
در اسلام نکاح به دلیل فرمودۀ خداوند تبارک و تعالی بدون مهریه جایز نیست. خداوند میفرماید:
﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗ﴾[النساء: ۴].
«مهریههای زنان را به عنوان هدیهای خالصانه و فریضهای خدایانه بپردازید».
و نیز میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَكَ أَزۡوَٰجَكَ ٱلَّٰتِيٓ ءَاتَيۡتَ أُجُورَهُنَّ﴾[الأحزاب: ۵۰].
«ای پیغمبر! ما بر تو حلال کردهایم که مهرشان را پرداخت نمودهای».
و نیز میفرماید:
﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً﴾[النساء: ۲۴].
«پس آن زنانی را که (به ازدواج در آوردید و) از آنان کام گرفتید، باید مهرشان را به عنوان فریضه ای به آنان بدهید».
اسلام برای مهریه حد و مرزی را تعیین نکرده و مهم در آن رضایت طرفین است، اما مستحب است که مهریه سبک و پرداخت آن آسان باشد.
از حضرت عامر بن ربیعه س روایت شده است که با زنی از طایفه بنی فزاره ازدواج کرد که مهریهی او یک جفت کفش راضی هستی؟ آن زن عرض کرد: بله، پس پیغمبر ج اجازه داد. [۱۰۹]
از حضرت سهل بن سعد س روایت شده که زنی نزد رسول الله ج آمد و گفت: یا رسول الله! من خود را به تو بخشیدهام، زن بسیار ایستاد «و بسیار منتظر شد»، مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا! او را به عقد من درآور اگر شما به او احتیاجی نداری، رسول الله ج گفت: آیا چیزی به عنوان مهر داری که به او بپردازی، مرد گفت: دارایی و ثروتی جز لباسم ندارم. پیامبر ج فرمود: اگر لباست را به او بدهی، لباس نخواهی داشت. چیزی دیگر بیاب، گفت: چیز دیگری ندارم، پیامبر فرمود: «(دوباره) جستجو کن حتی اگر یک انگشتر آهن باشد». مرد چیزی غیر از آن لباس نیافت، پس پیامبر ج فرمود: «آیا از قرآن چیزی یاد داری؟»، گفت: بله و چند سورهای را نام برد. پیامبر ج فرمود: «آن زن را در ازای آنچه که از قرآن یاد داری به ازدواجت درآوردم. «و آن را به او بیاموز». [۱۱۰]
از أنس نیز چنین روایت شده است: ابوطلحه، از أمّ سلیم خواستگاری کرد. امّ سلیم در جواب گفت: به خدا سوگند کسی نمیتواند به تو جواب رد بدهد، اما متاسفانه تو کافری و من مسلمانم، و برای من جایز نیست که با تو عقد ازدواج ببندم، اما اگر مسلمان میشوی، همان مهرم باشد، و به جز آن از تو چیزی نمیخواهم؛ پس آن مرد مسلمان شد و همان هم مهریۀ ام سلیم قرار گرفت.
از این احادیث چنین استنباط میگردد که اساس ازدواج بر مهریه بنا نهاده شده است؛ حتی اگر چیز اندکی باشد.
[۱۰۹] به روایت ترمذی (۱۱۱۳) و ابن ماجه (۱۸۸۸) و امام احمد (۳/۴۴۵، ۳/۲۹۸). [مؤلف] «أنَّ امرأةً من بَني فَزارةَ تزوَّجت على نَعلينِ، فقالَ رسولُ اللَّهِ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ: أرَضيتِ من نفسِكِ ومالِكِ بنَعلينِ ؟ قالَت: نعَم فأجازَ». آلبانی در إرواء الغليل (۱۹۲۶) و ابن عدی در الكامل في الضعفاء (۶/۳۸۹) و بیهقی در السنن الکبری (۷/۲۳۹) میگویند: در سند آن عاصم بن عبید الله وجود دارد که ضعیف است. [مصحح] [۱۱۰] به روایت امام بخاری (۹/۱۷۵) و امام مسلم (۱۴۲۵) در النکاح. [مؤلف]