آئین مانی
مانی در سال ٢١٥ یا ٢١٦ بعد از میلاد مسیح ÷ در ولایت «مسن» ناحیه نهر کوتاه در بابل باستانی متولد شد. او در زمان شاپور پسر اردشیر ظهور نمود و بهرام پسر شاپور او را در سال ٢٧٩ به قتل رسانید. زیرا او به زهد تمایل داشت که مناسب حکومت جنگجوی بهرام نبود.
مانی منتسب به خانوادهای ایرانی الاصل بود. مادرش از خانوادهی حکومت اشکانی و پدرش جنگجویی زیرک از نزدیکان خانوادهی اشکانی بود.
مانی دعوت خود را در هند آغاز نمود که باعث شد برخی مورخین بر این باور باشند که وی عقیدهی تناسخ را از بودائیان یا برخی مذاهب هندی دیگر گرفته است.
مانی این اصل را هم از دین زرتشت گرفت که میگوید جهان از دو پایه و اساس نور و ظلمت ساخته شده است. اما او با آنها و دین مجوس در این اعتقاد که نور و ظلمت ازلی بودهاند، اختلاف داشت. [ازلی یا قدیم که بیشتر کلامیها و فلسفیان از آن کلمه استفاده میکنند به معنی چیزی است که هموار بوده و در مقابل کلمه حدث است به معنی چیزی که بوجود آمده و از ابتدا نبوده است. مترجم] در حالی که مجوسیان معتقد بودند که تاریکی محدث و تازه خلق شده است و قدیم نیست.
مـانی از نصرانیت عقیدهی تثلیث - اعتقاد به سه خدا - را گرفت و معبود آنـان عبـارت بود از: مخلوطی از، بزرگ اول و مرد قدیم و مادر زندگی. در متنهایی که از آئین مانی بر جای مانده، عبارات مأخوذی از انجیلهای مسیحیان دیده میشود[١٥].
مانی به تناسخ ارواح معتقد بود و میگفت این تناسخ بر روی اجزایی نورانی از انسان شکل میگیرد. او به نبوت عیسی ÷ و زرتشت ایمان داشت و معتقد بود که خود او خاتم الأنبیا و آخرین پیامبر است. و اینکه او برای تبلیغ و رساندن کلام خداوند ﻷ به تمامی مردم فرستاده شده است.
فارسها بر مانی و پیروانش، نام زنادقه را نهادند و سبب این نامگذاری این بود که زرتشت کتابی به نام بستاه برای فارسها آورد و تفسیری برای او به نام زند پدید آورد و برای تفسیر هم شرحی تحت عنوان بازند قرار داد. و هرکس که در شریعت آنان چیزی بر خلاف کتاب بستاه وارد میکرد و از تأویل [و تفسیری] که زند ارائه میداد عدول و سرپیچی میکرد، به او زندی میگفتند و او را تأویل کننده میدانستند و میگفتند که منحرف شدن از ظاهر کتاب و تأویل کردن، برخلاف آنچه که نازل شده میباشد. سپس عرب هم این معنی را از فارسها گرفتند و با عربی نمودن این کلمه عبارت زندیق را به کار بردند. پس دوگانهپرستان و سایر کسانیکه معتقدند جهان هستی، قدیم بوده و خلق شدن و حدوث و جدید بودن آن را انکار میکنند، که در رأسشان پیروان مانی هستند، زندیق میباشند[١٦].
پیروان مانی سازمان سری دقیقی داشتند. چهارچوب این گروه بر پنج طبقهی پشت سر هم استوار شده بود: فرزندان علم، فرزندان عقل، فرزندان باهوش و طبقهی آخر گوش به فرمانها که همان عوام مردم باشند. هریک از این طبقات شروط و تکالیفی داشت. مانی توانست دو برادر شاپور را در گروه خود وارد کند[١٧].
پس از اینکه مانی به دست بهرام کشته شد، پیروانش مراسم سالگردی را به مناسبت یاد و خاطرهی کشته شدن پیامبر شهیدشان برگزار میکردند که نام این مراسم را بیما نهاده بودند. دعوت به آئین مانی بعد از اینکه زرتشتیان آنها را تحت فشار قرار دادند، به شکل سری و مخفیانه ادامه یافت.
[١٥]- ایران در عهد ساسانیان از کریستینس، ص ١٧١.
[١٦]- مروج الذهب از مسعودی، ج١، ص ٢٥١.
[١٧]- ایران در عهد ساسانیان، ص ١٦٩.