طاعون

فهرست کتاب

٨- الجزایر

٨- الجزایر

روابط «هواری بومدین» با رئیس جمهور نصیری سوریه، حافظ اسد، قوی بوده است. بعد از هلاکت بومدین روابط اسد با بن جدید رئیس جمهور جدید الجزایر نیز، روابطی مستحکم بوده است.

از نشانه‌های استحکام روابط بین دو کشور دیدارها و رفت و آمدهای مکرر بین [سران] دو کشور است. تعداد زیادی از روزنامه‌های عربی و دنیا از تعدد دیدارهای حافظ اسد از الجزایر، ابراز شگفتی می‌کردند.

بعضی از این روزنامه‌ها وجود هرگونه پیمانی را در پشت این دیدارها تأیید نکردند و هنگامی‌که حافظ اسد به خاطر دو ماه مریضی و یا جراحی به فرانسه رفت، بعضی از این روزنامه‌ها بیان داشتند که دیدارهای حافظ اسد از الجزایر با توریه [رو نکردن هدف اصلی خود] همراه بوده است و به همین خاطر به صورت سِری [و با بهانه‌ی مداوا] به فرانسه رفته است تا از اخبار الجزایر آگاه‌تر شود. [می‌دانیم که الجزایر مستعمره‌ی فرانسه بوده است].

هنگامی‌که انقلابیون خمینی به منصب حکومت رسیدند، رئیس جمهور الجزایر، سریعاً آنها را به رسمیت شناخت و از طریق چند دیدار، پیمان‌های دوستی بین آن دو کشور شکل گرفت و الجزایر در قضایای شاخ تونس و گروگان‌گیری کارکنان سفارت آمریکا درتهران توسط دانشجویان، طرف ایران را گرفت.

مهندس بازرگان نخست‌وزیر و دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه‌ی ایران، در مراسم جشن برگزار شده در الجزایر به مناسبت بیست و پنجمین سالروز انقلاب الجزایر، حاضر شدند. همچنین، آمریکا نیز در این جشن حضور یافت و دکتر برژینسکی مشاور کارتر رئیس جمهور آمریکا، را به نمایندگی از آن کشور فرستاد. از کشورهای عربی نیز، حافظ اسد، معمر قذافی، یاسر عرفات و... حضور داشتند.

به راستی آیا حضور ایران و ایالت متحده‌ی آمریکا با هم در آنجا به صورت تصادفی و بدون هیچ‌گونه برنامه و نقشه‌ی قبلی بوده است؟!.

حضور تصادفی [و بدون برنامه‌ریزی حُضّار] در مراسم عروسی عشایر و بدوی‌ها اتفاق می‌افتد، اما در مراسمی در سطح دولت‌ها این مسأله وارد نیست.

در الجزایر دیدارهایی بین سران انقلاب ایران و سران یکی از کشورهایی که مردم کشورش را بیش از ربع قرن به ذلیلی و استعمار کشاند، روی داد و درست نیست که گفته شود، خمینی از این دیدارها خبر نداشته است. چرا که بازرگان عضو فعال [و برجسته‌ی] شورای رهبری انقلاب ایران [شورای انقلاب] بود و این مجلس از هیئت وزیران نیز مهم‌تر بود.

به همین شکل، دیدارهایی بین انقلابیون عرب، حافظ اسد و همراهانش با برژینسکی صورت پذیرفت. ما در صدد نیستیم که صحبت از اکاذیبی بکنیم که انقلابیون عرب از آن بحث می‌کنند، کسانی‌که انقلاب‌هایشان و یارانشان را در واشنگتن و نیویورک پرورش داده‌اند و با صراحت می‌گویم پلی را که بین رئیس‌جمهور الجزایر و انقلاب ایران و نظام نصیری سوریه، ارتباط برقرار می‌کند، نمی‌دانیم!.

و چون حقیقت این ارتباط را نمی‌دانیم، آن را به [گذر] زمان می‌سپاریم تا آن چیزهایی را که ما نتوانستیم کشف نماییم روشن کند. اما می‌توانیم بعضی نشانه‌ها و آثار را بررسی کنیم.

از جمله‌ی این نشانه‌ها این است که الحمدلله در شمال آفریقا شیعه‌ای وجود ندارد و متأسفانه رهبری شیعه در قم، مشهد، نجف و کربلا تلاش پرشتابی برای برپایی ستون‌های تشیع در آنجا انجام می‌دهند. از جمله‌ی این تلاش‌ها، انجام کارهایی در مصر تحت شعار تقریب مذاهب است.

خطیرترین سنگرهایی که دشمنان اسلام از آنجا وارد می‌شوند، [به دست گرفتن] کنترل ارتش در کشورهای اسلامی است. کمال آتاتورک، همان فرمانده‌ی نظامی که توانست مسلمانان را در حین انجام حقه‌هایش و یا حقه‌های یونانی‌اش، غافل سازد، فراموش نکرده‌ایم و بعد از اینکه کار او در ترکیه تمام شد، خلافت اسلامی لغو گردید و احکام شریعت اسلام کنار زده شد و الحاد و علمانیت و بی‌دینی را بر مسلمانان فرض نمود. بعد از گذشت ایام ثابت گردید که او یک یهودی کینه‌توز از [طائفه] یهودیان دونمه بوده است!!.

ما نمی‌دانیم که بن جدید رئیس جمهور الجزایر و معمر قذافی رئیس جمهور لیبی از بقایای عبیدی‌ها یا از فرزندان عبید قداح که در زمان بنی‌عباس، پادشاه مصر و مغرب بودند، می‌باشند یا نه و یا اینکه بقایای یهودیانی هستند که همچنان در مغرب نفوذ دارند. نمی‌خواهیم که در شکل‌دهی این احتمالات، سخن را طولانی سازیم و بسنده می‌کنیم به یکی از آنها –قذافی- که از زبان سفیر و فرستاده‌اش بیان می‌دارد که آنها از عبیدی‌ها متأثرند و اینکه شیعه به آنها از اهل سنت نزدیک‌ترند.

بعضی از کشورهای عربی نسبت به این قرارداد جدید حساس شدند. نگرانی کشورهای سعودی، کویت، عراق، قطر، امارات متحده‌ی عربی و بحرین در روزنامه‌های دولتی این کشورها مانند روزنامه‌ی الحوادث، الوطن العربی و السیاسه الکویتیه منعکس شد.

[به تدریج] یک پیمان جدید عربی شکل می‌گرفت. که این جبهه متشکل بود از: سوریه، لیبی، سازمان آزادی‌بخش فلسطین و یمن‌جنوبی. دولت یمن‌جنوبی براساس بعضی از پیوندها با دولت ایران در ارتباط بود، تا اینکه این روابط به خاطر شوروی پایان یافت و این دولت نیز به آسانی از این جبهه عقب‌نشینی کرد.

در بحثی که در مورد شمال آفریقا داریم، باید اشاره‌ای به روابطی که رئیس سودانی، صادق مهدی را با رهبر انقلاب ایران مرتبط می‌ساخت، داشته باشیم. در بحث «ایران به کدام سو می‌رود؟» گفتیم که صادق مهدی واسطه‌ی بین کارتر و خمینی در زمان اقامتش در فرانسه بود. او بعد از سقوط شاه از ایران دیدار کرد و بارها با مسئولین ایرانی در آنجا ملاقات کرد. او همچنین درگفتگویی که با مجله‌ی المستقبل[٣١٤] داشت اعتراف کرد که او واسطه‌ی بین واشنگتن و تهران بوده است. او در گفتگوی دیگری که در مجله‌ی تایمز بریتانیا (ترجمه ١٠/١/١٩٨٠) داشت، بیان کرد که تنها اختلافش با خمینی در مسئله‌ی ولایت فقیه است و این اختلاف یک اختلاف بسیط و گسترده [در مذهب تشیع] است چرا که در این مذهب اتفاقی بر سر مسئله‌ی ولایت فقیه وجود ندارد. [به عنوان مثال] شریعتمداری به ولایت فقیه اعتقاد نداشت.

مشخص شد که صادق مهدی در سودان نقشه‌ای را اجرا خواهد کرد. آنچه که ما از آن نگرانیم این است که اهل‌تشیع از غفلت داعیان مسلمان و نیز ارتباط‌های سیاسی بین آنها و صادق مهدی و اعتقادات خود مهدی که یارانش در سودان به آن ایمان دارند، استفاده کرده و مجال و فرصتی را برای انتشار عقاید [فاسدشان] در سودان بیابند.

چند روز بعد از نوشتن بخش «پیمان و قرار مشکوک » [همین بخش] از خبر زیر مطلع و آگاه شدیم: روزنامه‌ی «الوطن الکویتیه» گزارش داد که توافقی بین جمهوری لیبی و انقلاب ایران بر سر گشودن دور جدیدی از روابط فیمابین صورت گرفت. که این توافق فراتر از مسائل معلق بین دو کشور، خصوصاً حادثه‌ی اختفای موسی‌صدر، می‌باشد.

این آغاز روابط در سطحی رسمی، سبب تبادل سفیر در پایتخت دو کشور و در سطح گروه‌های مردمی نیز در توسعه‌ی گفتگوهای دو طرفه منعکس خواهد شد.

در همین زمینه، توافقی صورت گرفت که بر طبق آن، زمینه‌ی دیدار سه هزار جوان ایرانی از جمهوری لیبی در بهار و تابستان و در مقابل دیدار سه هزار جوان لیبیایی از جمهوری اسلامی ایران فراهم شد.

الوطن همچنین بیان نمود که این توافق فکر و تلاشی از سوی لیبی بوده است که عبدالسلام جلود، مرد شماره‌ی دو در حکومت لیبی به همراه دکتر علی شمس اردکانی، سفیر ایران در کویت که از جمهوری لیبی، در هفته‌ی گذشته دیدار کرده بود، مطرح کرده است.

بعد از بررسی این موضوع، تصمیم بر این شد که مقدمات تبادل جوانان دو کشور فراهم شود تا این سبب استحکام و برقراری پیوندهای مستحکم بین دو ملت گردد.

همچنین مقرر شد که دکتر علی شمس در هفته‌ی آینده به تهران برود تا طرح نهایی برای مستحکم ساختن روابط بین دو کشور را وضع نماید و نتایج دیدارهایش را به دولت‌های خلیج عرضه کند. که اخیراً این کار شروع شده است[٣١٥].

بنابراین روابطی بین ایران و لیبی برقرار است. هنگامی‌که گروه‌های شیعه [از ایران] وارد طرابلس می‌شوند، افکاری دارند که عقل نوجوانان در لیبی را به لرزه در می‌آورد. اما جوانانی که قذافی [به ایران] می‌فرستد، [تفکراتی] جز کتاب سبز (نوشته‌ی قذافی) و خطبه‌های قذافی را که احادیث نبوی را انکار می‌کند، ندارند.

در ٥/٢/١٩٨٠، خبرگزاری‌ها، خبر زیر را درج نمودند: «قذافی در سخنانی که خبرگزاری‌های لیبی قسمتی از آن را بیان نمودند گفت: روابط نزدیکی بین او و خمینی برقرار است، اما او نوع این نزدیکی [و معنای آن] را ذکر ننمود. این خبرگزاری همچنین این قول او را که در خلال جلسه‌ی گروه‌های انقلابی در طرابلس در شب گذشته گفته بود بیان کرد و آن اینکه او بعد از اینکه رئیس جمهور منتخب ایران - ابوالحسن بنی صدر - به کرسی ریاست جمهوری ایران بنشیند، از ایران دیدار خواهد کرد».

قذافی گفت که او منتظر دیداری طولانی با امام خمینی - کسی که علاقه‌ی روحی و نزدیکی خاصی با او دارد - است.

او همچنین اضافه کرد که وزیر خارجه‌ی ایران، سید صادق قطب‌زاده- را به خوبی می‌شناسد، چرا که او حلقه‌ی اتصال بین او و خمینی در زمان اقامتش در پاریس بوده است و لیبی از یک سال قبل از سقوط شاه کمک‌های مالی و معنوی خود را به انقلاب اسلامی گسیل داشته است.

شایـان ذکر است کـه چند روز قبل ابوالحسن بنی‌صدر در سخنانی کشورهای عربی را مورد حمله‌ی صحبت‌های خود قرار داد، اما لیبی از معدود کشورهایی بود که آن را استثنا کرده و بلکه آن را مدح و ستایش نیز نمود.

[٣١٤]- «المستقبل» شماره‌ی ١٥١ در تاریخ ١٢/١/١٩٨٠.م

[٣١٥]- الوطن ٢١/١/١٩٨٠.