طاعون

فهرست کتاب

خمینی و قضات مسلمانان

خمینی و قضات مسلمانان

نظر خمینی نسبت به خلافت اسلامی به قضاتِ آن نیز کشیده شده است و اینگونه عقیده دارد که هرکس در حق یا باطلی حکم را پیش آنها ببرد و به آنها تحاکم کند، حکم را نزد طاغوت برده است و در این مورد، حدیث محمدبن یعقوب - همان کلینی صـاحب کتـاب کافـی که او را ثقة‌ الاسلام نـامیده‌اند و در سال ٣٢٩ هلاک شده - را می‌آورد. این حدیث که خمینی از فرد ثقه و مورد اعتماد‌شان، کلینی نقل می‌کند جزئی از اعتقادات شیعه و در رأسشان خمینی درباره‌ی قضات قرون طلایی است. آنها آن حدیث را به ناحق و به زور به جعفر صادق  / نسبت می‌دهند. که ایشان از آنچه که دروغگویان به دروغ به او نسبت می‌دهند بیزار است. او نیز بین سال ٨٠ تا ١٤٨ زندگی می‌کرده است. وقتی که این حکمشان درباره‌ی قاضیان آن زمان است، پس درباره‌ی قضات بعد از آن چگونه خواهد بود.

و اما نص حدیث: «محمد بن یعقوب از عمر بن حنظله روایت می‌کند: از ابوعبدالله دربـاره‌ی دو مرد از یاران ما که بینشان منازعه‌ای در دین یا میراث بود سؤال کردم که آیا جایز است که برای حل اختلاف نزد سلطان یا قضات بروند و حکم بخواهند؟

گفت: هرکس در حق یا باطل حکم را پیش آنها ببرد، قطعاً نزد طاغوت حکم برده است و آنچه که برای آن حکم برده است، باطل است حتی اگر هم حق ثابت خودش باشد. چون خداوند ما را امر کرده است که به طاغوت کفر بورزیم. خداوند می‌فرماید: ﴿يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦ [النساء: ٦٠][١٤٥]. گفتم پس چه کار کنند؟ گفت: نگاه کنند چه کسی از شما است که حدیث ما را روایت می‌کند و به حلال و حرام ما نگاه می‌کند پس به حکم او راضی باشند چرا که من او را حاکم شما قرار داده‌ام».

این حدیث صریحی است که باطن خمینی و رهروانش را درباره‌ی اهل سنت آشکار می‌کند. خمینی به این حدیث بسنده نمی‌کند بلکه صریح‌تر و واضح‌تر از این را هم نقل می‌کند. و آن این است:

«گفتم [به امام]: فدایت شوم اگر دو فقیه آگاه به حکم کتاب و سنت باشند، یکی موافق و هم‌سو با عامه - یعنی اهل سنت - باشد و دیگری مخالف، کدامیک از دو فرد را قاضی بگیریم؟ گفت: آنکه با عامه مخالفت کرده پس در آن هدایت است - یعنی هر کاری که مخالف اهل سنت باشد در آن هدایت است. به استثنای آنچه که تقیه بر ایشان واجب کند - گفتم: فدایت شوم اگر هردو موافق عامه باشند چه؟ نگاه کند که کدامشان به حاکمان و قاضی گرایش دارد. او ترک شود و دیگری حاکم گرفته شود. گفتم اگر همه شان به آنها گرایش و میل داشتند چه؟ گفت: دراین صورت کارت را واگذار تا اینکه امامت را بیابی، همانا انجام ندادن شبهات بهتر است از افتادن در مهلکات[و گناهان]»[١٤٦].

بعد از آوردن این حدیث خمینی آن را تأیید می‌کند و می‌گوید: «امام [علی]  ÷ خودش از رجوع به سلاطین و قاضیانشان نهی می‌کرد و رجوع به آنها را رجوع به طاغوت می‌دانست». و خمینی یکی از قاضیان خلافت راشده (قاضی شُریح) را دشنام می‌دهد و می‌گوید: «شُریح نزدیک ٥٠ سال قاضی بود و با مدح و ثنا، چاپلوسی او – معاویه - را می‌کرد و درباره‌ی او چیزهایی می‌گفت که شایسته‌ی معاویه نبود و موضع او آنچه را که حکومت امیرالمؤمنین بنا نهاده بود، منهدم و نابود کرد»[١٤٧].

[١٤٥]- «می‌خواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند (و حكم او را به جای حكم خدا بپذیرند)؟! و حال آن كه بدیشان فرمان داده شده است كه (به خدا ایمان داشته و) به طاغوت ایمان نداشته باشند».

[١٤٦]- حدیث از «التهذیب» اثر طوسی.

[١٤٧]- «حکومت اسلامی» اثر خمینی ص٧٤.